پرسیدم: مگه شما نظر دیگه ای هم داری؟ چند لحظه ای ساکت ماند. جور خاصی که انگار بخواهد گریه اش بگیرد گفت: من هم عقلم به جایی نمی رسه. دقیقاً یادم هست همان جا صورت را گذاشت روی خاک های نرم و رملی کوشک. منتظر بودم نتیجه بحث را بدانم. ... نمی دانم که او چش شده بود که جوابم را نمی داد. با غیظ گفتم: آخر این چه وضعیه حاجی؟ یک چیزی بگو. ... یکدفعه سرش را بلند کرد. .... صداش با چند دقیقه پیش فرق می کرد، گرفته بود؛ درست مثل کسی که شدید گریه کرده باشد گفت: سید کاظم! خوب گوش کن ببین چی می گم. .. خودت برو جلو. با چشم های گرد شده ام گفتم: برم جلو چه کار کنم؟ گفت: هر چه می گم دقیقاً همون کارو بکن. خودت می ری سر ستون؛ یعنی نفر اول. به سمت راستش اشاره کرد و ادامه داد: سر ستون که رسیدی اون جا درست برمی گردی سمت راستت، بیست و پنج قدم می شماری. مکث کرد با تأکید گفت: دقیق بشماری ها. مات و مبهوت فقط نگاهش می کردم. گفت: بیست و پنج قدم که شمردی و تموم شد همون جا یک علامت بگذار. بعدش برگرد و بچه ها رو پشت سر خودت ببر اون جا. .. وقتی به اون علامت که سر بیست و پنج قدم گذاشتی رسیدی، این دفعه رو به عمق دشمن، چهل متر می ری جلو. اون جا دیگه خودم می گم به بچه ها چه کار کنن. .. به اعتراض گفتم: حاج آقا! اصلاً حواست هست چی داری می گی؟ امانش ندادم و دنبال حرفم را گرفتم: این کار خودکشیه، خودکشی محض! محکم گفت: شما به دستور عمل کن. .. چاره ای جز انجام دستور نداشتم. دیگر لام تا کام حرفی نزدم. سینه خیز راه افتادم طرف سر ستون. آن جا بلند شدم و برگشتم سمت راست. شروع کردم به شمردن قدم هام؛ یک، دو، سه، چهار. .. سر بیست و پنج قدم ایستادم علامتی گذاشتم و آمدم سراغ گردان. همه را پشت سر خودم آوردم تا پای همان علامت. به دستور بعدی اش فکر کردم. رو به عمق دشمن، چهل متر می ری جلو. با کمک فرمانده گروهان ها و فرمانده دسته ها، گردان را حدود چهل متر بردم جلو. یکدفعه دیدم خودش آمد. سید و چهار، پنج تا آرپی جی زن دیگر هم همراهش بودند. رو کرد به سید و پرسید: حاضری برای شلیک. گفت: بله حاج آقا. عبدالحسین گفت: به مجردی که من گفتم الله اکبر شما رد انگشت من رو می گیری و شلیک می کنی به همون طرف. پیرمرد انگار ماتش برده بود آهسته و با حیرت گفت: ما که چیزی نمی بینیم حاج آقا! کجا رو بزنیم؟ گفت: شما چه کار داری که کجا رو بزنی؟ به همون طرف شلیک کن دیگه. به چهار، پنج تا آرپی جی زن دیگر هم گفت: شما هم صدای تکبیر رو که شنیدین پشت سر سید به همون روبه رو شلیک کنین. رو کرد به من و ادامه داد: شما هم با بقیه بچه ها بلافاصله حمله رو شروع کنین. .. عبدالحسین سرش را بلند کرد رو به آسمان، این طرف و آن طرفش را جور خاصی نگاه کرد. دعایی زیر لب خواند. یکهو صدای نعره اش رفت به آسمان؛ الله اکبر! ...پشت بندش، سید فریاد زد: یا حسین و شلیک کرد. گلوله اش خورد به یک نفربر که منفجر شد و روشنایی اش منطقه را گرفت. بلافاصله چهار پنج گلوله دیگر هم زدند و پشت بندش با صدای تکبیر بچه ها، حمله شروع شد. دشمن قبل از این که به خودش بیاید تار و مار شد. بعضی ها می خواستند دنبال عراقی ها بروند عبدالحسین داد زد برگردید دنبال تانک های T-72 ما این همه راه رو فقط به خاطر اونا اومدیم. بالاخره رسیدیم به هدف. .. افتادیم به جان تانک ها...آن شب دو گردان زرهی دشمن را کاملاً منهدم کردیم. وفتی برگشتیم دژ خودمان اذان صبح بود. نماز را که خواندیم از فرط خستگی هر کس گوشه ای خوابید... طبق معمول تمام عملیات های ایذایی باید می رفتیم دنبال مجروح یا شهدایی که احتمالاً جا مانده بودند... رسیدیم جایی که دیشب زمین گیر شده بودیم. به ظریف گفتم: همین جا نگه دار. نگه داشت. پریدم پایین. رو به رومان انبوهی از سیم خاردارهای حلقوی و موانع دیگر، خودنمایی می کرد ناخودآگاه یاد دستور دیشب عبدالحسین افتادم؛ بیست و پنح قدم می ری به راست. سریع سمت راستم را نگاه کردم برجا خشکم زد! ... شروع کردم به قدم زدن و شمردن قدم ها. .. درست بیست و پنج قدم آن طرف تر مابین انبوه سیم خاردارهای حلقوی و موانع دیگر دشمن، می رسیدی به یک معبر که باریک بود و خاکی. فهمیدم این معبر در واقع کار عراقی ها بوده برای رفت و آمد خودشان و خودروهاشان.
ما هم درست از همین معبر رفته بودیم طرف آن ها. .. چهل پنجاه قدم آن طرف تر موانع تمام می شد و درست می رسیدی به چند متری یک سنگر. رفتم جلوتر. نفربری که دیشب سید به آتش کشیده بود نفربر فرماندهی و آن سنگر هم، سنگر فرماندهی بود که بچه ها با چند تا گلوله آرپی جی اول حمله، منهدمش کرده بودند. بعداً فهمیدم هشت نه تا از فرماندهان دشمن همان جا و داخل همان سنگر به درک واصل شده بودند... پس از برگشتن و اصرار زیاد، شهید برونسی ماجرا را این گونه تعریف کرد:
موقعی که عملیات لو رفت و توی آن شرایط گیر افتادیم حسابی قطع امید کردم شماهم که گفتی برگردیم ناامیدی ام بیشتر شد و واقعاً عقلم به جایی نرسید مثل همیشه تنها راه امیدی که باقی مانده بود توسل به واسطه های فیض الهی بود. توی همان حال و هوا صورتم را گذاشتم روی خاک های نرم اون منطقه و متوسل شدم به وجود مقدس خانم حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام. .. در همان اوضاع یکدفعه صدای خانمی به گوشم رسید، صدای ملکوتی که هزار جان تازه به آدم می بخشید؛ به من فرمودند: فرمانده! یعنی آن خانم به همین لفظ فرمانده صدام زدند و فرمودند: این طور وقتا که به ما متوسل می شوید ما هم از شما دستگیری می کنیم. ناراحت نباش... عبدالحسین ادامه داد: چیزهایی را که دیشب به تو گفتم که برو سمت راست و برو کجا، همه اش از طرف همان خانم بود.(برگرفته از كتاب خاكهاي نرم كوشك ، سعيد عاكف)
❤️ #شهادت : 23/12/63 شرق دجله
مزار شهید:مشهد
شادی روح شهید 3 #صلوات
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 این کانال به دنبال طلایی کردن زندگی شما براساس قرآن و عترت، می باشد
@zekrabab125 داستان و رمان،
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
@zekrabab نهجالبلاغه روان)صلواتی)
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ قدیمی کربلا کربلا ما داریم میاییم👌
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران
@zekrabab125 داستان و رمان
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟
11.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ جدید کربلا کربلا ما داریم میاییم
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران
@zekrabab125 داستان و رمان
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟
نغمه خوان «کربلا کربلا ما داریم میآییم» آسمانی شد
🔹«اکبر شریعت« که صدای ماندگارش در جبههها همچنان در گوش زمان طنینانداز است، چشم از جهان فروبست.
خدایش بیامرزدش
برای شادی روحش 3 #صلوات
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران
@zekrabab125 داستان و رمان
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟
💰من ثروتمندم 💰
#کنترل_ذهن 40 ا💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 ا🍃🌺🍂 ا🌿🍂 ا🌸. ⚪️🔹 ◎﷽◎ 🔹⚪️ #کنترل_ذهن 40 ✔️ حواست را از «ام
#کنترل_ذهن 41
ا💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
ا🍃🌺🍂
ا🌿🍂
ا🌸. ⚪️🔹 ◎﷽◎ 🔹⚪️
#کنترل_ذهن 41
🌹 استاد پناهیان:
🔸پیامبر اکرم(ص) به اباذر میفرماید: صبح دربارۀ شب فکر نکن، شب دربارۀ فردا فکر نکن! (إِذَا أَصْبَحْتَ فَلَا تُحَدِّثْ نَفْسَكَ بِالْمَسَاء...؛ امالی طوسی/۵۲۶) امشب دربارۀ فردا فکر نکن؛ دربارۀ همین امشب فکر کن! مثلاً فکر کن که امشب میخواهی به محضر پروردگار برسی(مثل روز قیامت) غصّۀ فردا را نخور؛ «هنرِ فکرنکردن داشتهباش»!
🔸بعضیها مجسّمۀ غفلت هستند و ذهن شما را به سمت افکار منفی و بیهوده میبرند. شما سعی میکنی به برخی امور بیارزش فکر نکنی، ولی آنها فکر شما را به آن سمت میبرند. اصلاً با این افراد مصاحبت و همنشینی نکن! در روایت هست: با کسی همنشینی کن که تو را به یاد خدا و خوبیها بیندازد. (مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ رُؤْيَتُهُ وَ...؛ کافی/۱/۳۹)
🔸خیلی مهم است که آدم بتواند از افکار منفی فاصله بگیرد. مثلاً امامصادق(ع) میفرماید: دربارۀ فقر، فکر نکن «لَا تُحَدِّثْ نَفْسَكَ بِفَقْر» (تحفالعقول/۲۱۱) قرآن میفرماید: «الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْر» (بقره/۲۶۸) شیطان به شما وعدۀ فقر میدهد. البته فقر، فقط فقرِ مالی نیست، شیطان در هر عرصهای ما را میترساند و میگوید «یکوقت، کم نیاوری!» در مقابل این وسوسۀ شیطان، نترس و بگو: من خدا را دارم! «وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ» (فاطر/۱۵) خدا غنیّ است (یعنی خدا بی نیاز است و همه چیز در نزد اوست و هرچه کم داشته باشیم خدا جور میکند)
🔸 میفرماید: «الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْر وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ» (بقره/۲۶۸) اگر انسان این وعدۀ دروغِ شیطان را بپذیرد، برای اینکه کم نیاورد، خطا میکند و به فحشا و کارهای بد دچار میشود. البته فحشا هم انواع و اقسامی دارد و همهاش از یک جنس نیست.
🔸حسابت را از شیطان جدا کن؛ او دشمن توست! او را دشمن خودت بدان. قرآن میفرماید: از شیطان، به خدا پناه ببر «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ» (اعراف/۲۰۰) ببینید یک کودک، وقتی احساس خطر میکند، چطوری به پدر و مادر خود پناه میبرد! این احساس قشنگ را از بچهها یاد بگیریم و به خدا پناه ببریم.
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 این کانال به دنبال طلایی کردن زندگی شما براساس قرآن و عترت، می باشد
@zekrabab125 داستان و رمان،
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
@zekrabab نهجالبلاغه روان)صلواتی)
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
💰من ثروتمندم 💰
#کشتی_پهلو_گرفته👆👇 .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
(جلسه ۴۸)
ا💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
ا🍃🌺🍂
ا🌿🍂
ا🌸. ⚪️🔹 ◎﷽◎ 🔹⚪️
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه ۴۸)
تو وقتی به هوش آمدی از فضه پرسیدی:
- امیرالمومنین کجاست؟⁉️
فضه گفت که او را به مسجد بردند.
من نمیدانم تو با کدام توان به سوی مسجد دویدی و وقتی علی ع را در چنگال دشمنان دیدی و شمشیر را بالای سرش فریاد کشیدی:
- ای ابوبکر! اگر دست از سر پسر عمویم برنداری، سرم را برهنه میکنم، گریبان چاک میزنم و همهتان را نفرین میکنم. به خدا نه من از ناقهی صالح کم ارجترم و نه کودکانم کمقدرتر.
همه وحشت کردند، ای وای اگر تو نفرین میکردی! ای کاش تو نفرین میکردی.
پدر به سلمان گفت:
- برو و دختر رسولالله را دریاب. اگر او نفرین کند...
سلمان شتابان به نزد تو آمد و عرض کرد:
- ای دختر پیامبر! خشم نگیرید. نفرین نکنید. خدا پدرتان را برای رحمت مبعوث کرد..
تو فریاد زدی:
- علی را، خلیفهی به حق پیامبر را دارند میکشند...
اگر چه وقت، دست از سر علی برداشتند و رهایش کردند.
و تو تا پدر را به خانه نیاوردی، نیامدی. ولی چه آمدنی. روح و جسمت غرق جراحت بود.
و من نمیدانم کدام توان، تو را بر پا نگاه داشته بود.😭
تو از علی، خستهتر. تو از علی مظلومتر، علی از تو مظلومتر.
هر دو به خانه آمدید اما چه آمدنی.
تو چون کشتی، شکسته، پهلو گرفتی.😭
و پدر درست مثل چوپانی که گوسفندانش، داوطلبانه خود را به آغوش مرگ سپرده باشند، غمآلوده، حسرت زده و در عین حال خشمگین خود را به خانه انداخت.
قبول کن که غم عاشورا هر چه باشد، به این سنگینی نیست.
پدر به هنگام تغسیل، روی تو را خواهد دید و بازوی تو را و پهلوی تو را.😭
و پدر را از این پس هزار عاشورا است.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
به کانال ما بپیوندید
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 این کانال به دنبال طلایی کردن زندگی شما براساس قرآن و عترت، می باشد
@zekrabab125 داستان و رمان،
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
@zekrabab نهجالبلاغه روان)صلواتی)
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
💰من ثروتمندم 💰
نماز11 ا💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 ا🍃🌺🍂 ا🌿🍂 ا🌸. ⚪️🔹 ◎﷽◎ 🔹⚪️ #چهار_صد_سخن_پیرامون_نماز #سفره_اهل_بیت
نماز 12
ا💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
ا🍃🌺🍂
ا🌿🍂
ا🌸. ⚪️🔹 ◎﷽◎ 🔹⚪️
#چهار_صد_سخن_پیرامون_نماز
#سفره_اهل_بیت
111-🌸 امام صادق (علیه السلام): آخرین سفارش انبیاء است .
112-🌸 نماز کوبنده شیطان است.
113-🌸 علی (علیه السلام): سارقترین افراد، آنانند که از نمازش بکاهند و بدزدند .
114-🌸کسی که نماز را سبک شمارد و ضایع کند، نسبت به غیر نماز، تضییع بیشتری خواهد داشت.
115-🌸رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هنگام اذان به بلال می فرمود: ای بلال؛ ما را از غم و اندوه و تلخی رهایی بخش.
116-🌸 امام باقر (علیه السلام): در نماز، توجه به خدا داشته باش، زیرا از نماز، آن مقدار قبول می شود که با توجه خوانده شود.
117-🌸 پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله): دو رکعت نماز کسی که مسواک کند، از هفتاد رکعت بدون مسواک بهتر است.
118-🌸 امام رضا (علیه السلام): وضو، دل روح را آماده ایستادن در برابر پروردگار می سازد .
119-🌸امام رضا (علیه السلام): وضو یک ادب در برابر خداست تا بنده، هنگام نماز، وقتی در برابر خدا می ایستد، پاک باشد .
120-🌸 اذان، صدایی است که شیطانها را به فرار و دلهره وا می دارد.
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 این کانال به دنبال طلایی کردن زندگی شما براساس قرآن و عترت، می باشد
@zekrabab125 داستان و رمان،
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
@zekrabab نهجالبلاغه روان)صلواتی)
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
💰من ثروتمندم 💰
#چله_نماز_اول_وقت4 ا💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 ا🍃🌺🍂 ا🌿🍂 ا🌸. ⚪️🔹 ◎﷽◎ 🔹⚪️ #چله_نماز_اول_وقت #
#چله_نماز_اول_وقت 5
ا💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
ا🍃🌺🍂
ا🌿🍂
ا🌸. ⚪️🔹 ◎﷽◎ 🔹⚪️
#نماز_بانشاط
#چله_نماز_اول_وقت
#روز_پنجم
چرا بعضیهابه یه نعمتی میرسند خسیس میشند؟
⛔ وقتی شر بهش میرسه ، بلا بهش میرسه ، جزع و فزع میکنه .
ناله میزنه .
خدا در قرآن بدیهای انسان رو میفرماید
میفرماید : همه ی آدما اینقدر بدند "الا المصلین" مگر نماز خونا .
نماز مگه بدیها رو از آدم بر میداره ؟
بله عزیز من ،تازه این اولشه ...
نماز در عالم تاثیر میگذاره .
شخصی میگفت که ، من چیکار کنم؟ مشکلاتم زیاده ...
گفتم سرنماز اول وقت ، مشکلاتت روفراموش کن .
بگو بی ادبیه در خانه ی خدا من تو فکر مشکلاتم باشم .
مشکلاتت رو مثل کفش ،
دم در بزار بیا .
🔶 آخی... ، این دم در حرم ، وقتی میخوای وارد بشی ...
«کفشدار ایستاده»
🔷فلسفه کفش داریها چیه؟
برای اینکه کفشاتون گم نشه ...؟
گم بشه ، فدای سر اقات ...
تو حاضر نیستی یه کفش بندازی دم در بری تو حرم ؟
کدوم یکی از شما ها میگید نه ، من اگه کفشام گم بشه حرم نمیرم ؟
کدوم یکی از شماها اگر کفش داران محترم نبودن نمی اومدید حرم ؟
و بگه... نه ، من کفشمو دوست دارم
شما میری حرم ، میگی :
"بابی انت و امی" فدات بشم.
پدرو مادر و هستیم فدات
✅بخدا اگر آداب حرم این بود ،کفشتو دم در بنداز برو.
قبوله آقا ؟
خب ، پس چرا این کفش داریها هست؟
کفشدار حرم ، کفشت و میگیره تا حواست پرت نشه ،پیش کفشت نره .
فدای کفشدار حرم خدا بشم ، که میگه کفشات و دربیار بده به من .
کفش چیه ؟
همه ی فکر و خیال و مشکلات دنیاست . مشکلات دنیا رو ، عین کفش پات بکن ، بده به کفشدار .
برو بگو : " الله اکبر " نمازت و بخون.
کفشدار حرم ، کفشت و واکس نمیزنه ، ولی کفشدار خدا
اگر کفشت و یعنی زندگیت و بدی بهش ، اگر یه گوشه شم پاره باشه برات میدوزه واکسشم میزنه .
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🔰 #کاملترین_دعا 🔰
📚 این کانال به دنبال طلایی کردن زندگی شما براساس قرآن و عترت، می باشد
@zekrabab125 داستان و رمان،
@charkhfalak500 قرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
@zekrabab نهجالبلاغه روان)صلواتی)
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴