چاشت امروز با حافظ
ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ
گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم
همچنان چشم گشاد از کرمش می دارم
به طرب حمل مکن سرخی رویم که چو جام
خون دل عکس برون می دهد از رخسارم
پرده مطربم از دست برون خواهد برد
آه اگر زان که در این پرده نباشد بارم
پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب
تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم
منم آن شاعر ساحر که به افسون سخن
از نی کلک همه قند و شکر می بارم
دیده بخت به افسانه او شد در خواب
کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم
چون تو را در گذر ای یار نمی یارم دید
با که گویم که بگوید سخنی با یارم
دوش می گفت که حافظ همه روی است و ریا
بجز از خاک درش با که بود بازارم
درودهای فراوان بر شما
همراهان بزرگوار و گرانسنگم
پگاه پنجشنبه ۲۶ امرداد ماهنان فرخ و همایون
«بی بی جان» می گفت که؛
یادته وقتی کتاب میخونی
چطور لذت می بری؟!
پس وقتى اتفاق ناگواری
تو زندگيت پیش میاد كتاب زندگی را که نمی بندند،
ورق مبزنن و میرن صفحه ى بعد.
شاید کلید قفل رو تو اون
صفحه های بعدی باشه.
کامروا و دولتمند
و همواره پیروزبخت باشید
سپاسگزارم که از غم جهان می کاهد
و کهکشانمان را به پرتو مهر خویش می آرايید
چاشت امروز با حافظ
ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ
قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع
که نیست با کسم از بهر مال و جاه نزاع
شراب خانگیم بس می مغانه بیار
حریف باده رسید ای رفیق توبه وداع
خدای را به می ام شست و شوی خرقه کنید
که من نمی شنوم بوی خیر از این اوضاع
ببین که رقص کنان می رود به ناله چنگ
کسی که رخصه نفرمودی استماع سماع
به عاشقان نظری کن به شکر این نعمت
که من غلام مطیعم تو پادشاه مطاع
به فیض جرعه جام تو تشنه ایم ولی
نمی کنیم دلیری نمی دهیم صداع
جبین و چهره حافظ خدا جدا مکناد
ز خاک بارگه کبریای شاه شجاع
درودم بر شما دوستان
بوستان مهرورزی
صبح هنگامتان خوش عطر گلبرگهای بهارنارنج
«بی بی جان» می گفت؛
میدونم هرکوم از ما
دلایل فراوان برای غمگین بودن داریم!
اما باید چراغ برداریم و بگردیم دلایل کمِ شاد بودن رو پیدا کنیم
گاهی باید ذرهبین بندازیم رو زندگی هامون،
اونوقت یه چیزایی به چشممون میاد که هیچوقت دیدنی نبودن!
امروز تان و فردایتان روشن
و سرشار از امید و شادبختی...
چاشت امروز با حافظ
ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
جانا به حاجتی که تو را هست با خدا
کآخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است
ای پادشاه حسن خدا را بسوختیم
آخر سؤال کن که گدا را چه حاجت است
ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است
محتاج قصه نیست گرت قصد خون ماست
چون رخت از آن توست به یغما چه حاجت است
جام جهان نماست ضمیر منیر دوست
اظهار احتیاج خود آن جا چه حاجت است
آن شد که بار منت ملاح بردمی
گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است
ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست
احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است
ای عاشق گدا چو لب روح بخش یار
می داندت وظیفه تقاضا چه حاجت است
حافظ تو ختم کن که هنر خود عیان شود
با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت است
درود بر شما که بهترینید
پگاه شنبه امرداد یتان پرشور و دل انگیز،
کوچه باغ دلتان سرشار از عطر دوستی
و مملو از گلخنده های شادی عشق و محبت
«بی بی جان» یکروزی به من گفت؛
یادت باشه که به تعداد
آدمای
روی زمین،
تفاوت فکر و نگرش وجود داره!!
این را بپذیر:
کسی که تفکرش باتو متفاوته،
دشمنت نیست؛
انسان دیگریست.
چاشت امروز با حافظ
ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ
نفس برآمد و کام از تو بر نمی آید
فغان که بخت من از خواب در نمی آید
صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش
که آب زندگیم در نظر نمی آید
قد بلند تو را تا به بر نمی گیرم
درخت کام و مرادم به بر نمی آید
مگر به روی دلارای یار ما ور نی
به هیچ وجه دگر کار بر نمی آید
مقیم زلف تو شد دل که خوش سوادی دید
وز آن غریب بلاکش خبر نمی آید
ز شست صدق گشادم هزار تیر دعا
ولی چه سود یکی کارگر نمی آید
بسم حکایت دل هست با نسیم سحر
ولی به بخت من امشب سحر نمی آید
در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز
بلای زلف سیاهت به سر نمی آید
ز بس که شد دل حافظ رمیده از همه کس
کنون ز حلقه زلفت به در نمی آید
درود بزرگواران فرهیخته!
بیشمار درود و سرور ارزانی
امروز و هرروزتان باد؛
پگاه یکشنبه ۲۹ امرداد فرخ
«بی بی جان » از من خواست که اینجوری باشم و می گفت؛
بیشتر از اینکه از بقیه انتظار داشته باشی
از خودت انتظار داشته باش.
انتظار داشتن از بقیه خیلی عذابآوره،
در صورتی که انتظار داشتن از خودت تو زندگیت به شدت الهام بخشه.
و تو زندگیت مثل آفتاب باش
بتاب و گرما ببخش
و مثل باران باش در بخشندگی
سایه سار مهرتان جاوید.
چاشت امروز با حافظ
ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ
یا مبسما یحاکی درجا من اللالی
یا رب چه درخور آمد گردش خط هلالی
حالی خیال وصلت خوش می دهد فریبم
تا خود چه نقش بازد این صورت خیالی
می ده که گر چه گشتم نامه سیاه عالم
نومید کی توان بود از لطف لایزالی
ساقی بیار جامی و از خلوتم برون کش
تا در به در بگردم قلاش و لاابالی
از چار چیز مگذر گر عاقلی و زیرک
امن و شراب بی غش معشوق و جای خالی
چون نیست نقش دوران در هیچ حال ثابت
حافظ مکن شکایت تا می خوریم حالی
صافیست جام خاطر در دور آصف عهد
قم فاسقنی رحیقا اصفی من الزلال
الملک قد تباهی من جده و جده
یا رب که جاودان باد این قدر و این معالی
مسندفروز دولت کان شکوه و شوکت
برهان ملک و ملت بونصر بوالمعالی
درودا فرنوشان
و فرنیوشان زلال اندیش!
پگاه دوشنبه و آخرین
روزهای امردادتان گل آرا و گوارا؛
چه خوش گفت« بی بی جان» که؛
گاهی وقتا باید تصمیم بگیری از یه سری چیزا دست بکشی،
تابهتر شدن اوضاع رو با چشمای خودت به مرور زمان ببینی.
حالا اون چیزا میتونه دست کشیدن از آدمای سمی باشه.
میتونه دست کشیدن از تنبلی باشه.
میتونه دست کشیدن از ناامیدی باشه
امیدا سهم گاه و بیگاهتان عشق باشد و شادی
چاشت امروز با حافظ
ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است
کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم
رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم
سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم
شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشد
التفاتش به می صاف مروق نکنیم
خوش برانیم جهان در نظر راهروان
فکر اسب سیه و زین مغرق نکنیم
آسمان کشتی ارباب هنر می شکند
تکیه آن به که بر این بحر معلق نکنیم
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او
ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم
درود بزرگواران
زلال اندیش و دریا دل!
دستانتان پل رنگین کمان نیک منشی است؛
پگاه آخرین روز از امرداد خجسته و همایون باد.
«بی بی جان » می گفت؛
گاهی دل آدما بخاطر نگفتهها میشکنه ،
بیاییم به همدیگه بگیم
که چقدر به وجود هم نیازمندیم
و قدری مهربانی و عشق
به هم هدیه کنیم
دوست داشتن را یادآوری کنیم.
دلتان سرشار از مهر ، عشق و محبت،
پاینده و فزاینده ی شادی ها باشیم
چاشت امروز با حافظ
ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ
کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست
در رهگذر کیست که دامی ز بلا نیست
چون چشم تو دل می برد از گوشه نشینان
همراه تو بودن گنه از جانب ما نیست
روی تو مگر آینه لطف الهیست
حقا که چنین است و در این روی و ریا نیست
نرگس طلبد شیوه چشم تو زهی چشم
مسکین خبرش از سر و در دیده حیا نیست
از بهر خدا زلف مپیرای که ما را
شب نیست که صد عربده با باد صبا نیست
بازآی که بی روی تو ای شمع دل افروز
در بزم حریفان اثر نور و صفا نیست
تیمار غریبان اثر ذکر جمیل است
جانا مگر این قاعده در شهر شما نیست
دی می شد و گفتم صنما عهد به جای آر
گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست
گر پیر مغان مرشد من شد چه تفاوت
در هیچ سری نیست که سری ز خدا نیست
عاشق چه کند گر نکشد بار ملامت
با هیچ دلاور سپر تیر قضا نیست
در صومعه زاهد و در خلوت صوفی
جز گوشه ابروی تو محراب دعا نیست
ای چنگ فروبرده به خون دل حافظ
فکرت مگر از غیرت قرآن و خدا نیست
درودهایم پیشکش
به بلندای آستان مهر بنیان
زرافشان شکوهمندنامتان
پگاه اولین روز از شهریور همایون
«بی بی جان»می گفت؛
حال و احوال پرسیدن رو که همه بلدن،
تو سعی کن حال رو بفهمی!
چاشت امروز با حافظ
ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ
ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حال مردمان چون است
به یاد لعل تو و چشم مست میگونت
ز جام غم می لعلی که می خورم خون است
ز مشرق سر کو آفتاب طلعت تو
اگر طلوع کند طالعم همایون است
حکایت لب شیرین کلام فرهاد است
شکنج طره لیلی مقام مجنون است
دلم بجو که قدت همچو سرو دلجوی است
سخن بگو که کلامت لطیف و موزون است
ز دور باده به جان راحتی رسان ساقی
که رنج خاطرم از جور دور گردون است
از آن دمی که ز چشمم برفت رود عزیز
کنار دامن من همچو رود جیحون است
چگونه شاد شود اندرون غمگینم
به اختیار که از اختیار بیرون است
ز بیخودی طلب یار می کند حافظ
چو مفلسی که طلبکار گنج قارون است
درود بر شما
دوستان بوستان مهرورزی
پگاه اولین پنجشنبه شهریوری تان
خجسته باد.
بی قرار و ناراحت بودم که «بی بی جان»
از من پرسید که؛
تو قراره چند بار زندگی کردن تو این دنیارو تجربه کنی؟
گفتم فقط یه بار
گفت،پس چرا سعی نمیکنی لذت ببری؟
چرا سر چیزای کوچیک
خودتو ناراحت میکنی؟
چرا زندگیو سخت میگیری؟
دوباره پرسید:
مگه تو قراره چند بار زندگی کنی؟!!
فردایتان روشن و سرشار از امید و شادبختی
چاشت امروز با حافظ
ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ
مرا می بینی و هر دم زیادت می کنی دردم
تو را می بینم و میلم زیادت می شود هر دم
به سامانم نمی پرسی نمی دانم چه سر داری
به درمانم نمی کوشی نمی دانی مگر دردم
نه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی
گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم
ندارم دستت از دامن بجز در خاک و آن دم هم
که بر خاکم روان گردی بگیرد دامنت گردم
فرورفت از غم عشقت دمم دم می دهی تا کی
دمار از من برآوردی نمی گویی برآوردم
شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز می جستم
رخت می دیدم و جامی هلالی باز می خوردم
کشیدم در برت ناگاه و شد در تاب گیسویت
نهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا کردم
تو خوش می باش با حافظ برو گو خصم جان می ده
چو گرمی از تو می بینم چه باک از خصم دم سردم
درود بر شما
بزرگواران فرهیخته!
بیشمار درود و سرور ارزانی
امروز و هرروزتان باد؛
چه خوب دعاهایی می کرد این «بی بی جان»عزیز که می گفت؛
الهی هر کس که هرجای جهان که هست ، ساعت دلش کوک شادمانی باشه
تا با تپش هر تیک و تاکش زندگی شون آکنده از خوشبختی بشه،
همه مون هم آرزو کنیم و بگیم
که الهی آمین
ان شاالله که چنین باد
چاشت امروز با حافظ
ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ
مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی
پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی
وصف رخ چو ماهش در پرده راست ناید
مطرب بزن نوایی ساقی بده شرابی
شد حلقه قامت من تا بعد از این رقیبت
زین در دگر نراند ما را به هیچ بابی
در انتظار رویت ما و امیدواری
در عشوه وصالت ما و خیال و خوابی
مخمور آن دو چشمم آیا کجاست جامی
بیمار آن دو لعلم آخر کم از جوابی
حافظ چه می نهی دل تو در خیال خوبان
کی تشنه سیر گردد از لمعه سرابی
درودهای بیشمارم
پیشکش به شما آیینه زادان چشمه سار مهر
پگاه شنبه ۴ شهریور خرم و فرخنده باد.
«بی بی جان » سکوت کرده بود و
دمق نشسته بود ،
گفتمش حالت خوبه بی بی جون ؟!
آهی کشید و گفت؛
گاهی یک چیزی که بیش از همه بر سینهات سنگینی میکنه ،
حرفیست که فرصت گفتنش از دست رفته!»
امیدا که لبخند،
گل همیشه بهار و ماندگار لبانتان باشد و شادی بی چون و چرا پیوسته ره آورد و ارمغانتان باشد
سپاسگزارم که خوبید و خوب بودن را پاس میدارید...
چاشت امروز با حافظ
ـــ☘️❤️🦋❤️☘️ــ
زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد
از سر پیمان برفت با سر پیمانه شد
صوفی مجلس که دی جام و قدح می شکست
باز به یک جرعه می عاقل و فرزانه شد
شاهد عهد شباب آمده بودش به خواب
باز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شد
مغبچه ای می گذشت راه زن دین و دل
در پی آن آشنا از همه بیگانه شد
آتش رخسار گل خرمن بلبل بسوخت
چهره خندان شمع آفت پروانه شد
گریه شام و سحر شکر که ضایع نگشت
قطره باران ما گوهر یک دانه شد
نرگس ساقی بخواند آیت افسونگری
حلقه اوراد ما مجلس افسانه شد
منزل حافظ کنون بارگه پادشاست
دل بر دلدار رفت جان بر جانانه شد
درود برشما
رامشگران هزاره های مهربانی
پگاه یکشنبه ۵ شهریورتان
لبالب از ارغوان باغهای انگور
و نسیم نواز عطر سیب گلاب
و شعر ناب.
«بی بی جان » چه زیبا صبر را برام معنا کرد،
او می گفت؛
صبر کردن به معنای انتظار کشیدن که نیست، بلکه به این معنی است که در وقت تلاش کردن برای رسیدن به خواسته هات همیشه انگیزه و نگرشت را مثبت نگه داری.
یاعلی
عزت زیاد