زندگی کردن راباید ازلبحند صادقانه کودک آموخت هیچ کودکی نگران وعده بعدی غذایش نیست زیرا به مهربانی مادرش ایمان دارد ❖

اگه توی زندگیت یه دوست خوب داشته باشی خیلی خوبه . . . حالا اگه اون دوستت همسرت باشه، خوشبخت ترینی . . . پس اول سعی کن خودت برای همسرت بهترین دوست باشی ❖

قرار نیست که با افکار 🍃🌷 دیگران زندگی کنیم و قرار نیست به شیوه ای که دیگران برای ما چیدند هماهنگ شویم خودت برای خودت زندگی کن، همانطور که دوست داری همانطور که لذت میبری. و مطمئن باش اگر خودت به فکر خودت نباشی، کسی در این دنیا خوشبختی و شادی را به تو تعارف نخواهد کرد... پس شاد باش و "عاشقانه زندگی کن" ...🍃🌷 ❖

🍃🌸 #رفیـــــق‌_شھیـــــدم با یاد تو دل سنگم ، نَـرم چشمانم ، اشڪ بار و اعتقادم ، محڪم می شود در آرزوی آن روزی ڪه مثل تو پرواز ڪنم #شهید_احمدعلی_نیرے

#حدیث_روز ❤️امام علی(علیه‌سلام): ⚠️گفتگوی بدون ضرورت با نامحرم، سبب بلا و گرفتاری می شود... و دل ها را منحرف می سازد. 📚تحف العقول؛ ص151

💢 ‏از قریب ب پانزده میلیون تومن حق ماموریتش،و تمام حق ماموریت های آیندش گذشت! 🔹 رفیق حاج قاسم،کسیه ک مثل او از حق ماموریتش بگذره،نه کسی باهاش بیشتر عکس داره ‎#علی_جعفری

سرلشکر صفوی، مشاور فرمانده کل قوا: سیاست نگاه به شرق دشمنان مستکبر غربی، برخی از رقبای منطقه‌ای و حتی برخی از افراد در داخل کشور را متحیر و شاید غافلگیر کرده و به انفعال انداخته است

روز بخیر 🌻🌞 #حدیث_عشق🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

F: 『♥️』 ما انسان ها مثل مداد رنگی هستیم، شاید رنگ مورد علاقه ی یکدیگر نباشیم! اما روزی برای کامل کردن نقاشی هایمان دنبال هم خواهیم گشت! به شرط اینکه همدیگر را تا حد نابودی نتراشیم...

✨﷽✨ ✅داستان کوتاه ✍️فرعون فرمان داد، تا یک کاخ آسمان خراش برای او بسازند، دژخیمان ستمگر او، همه مردم، از زن و مرد را برای ساختن آن کاخ به کار و بیگاری، گرفته بودند، حتی زن‌های آبستن از این فرمان استثناء نشده بودند. یکی از زنان جوان که آبستن بود، سنگ‌های سنگین را برای آن ساختمان حمال می‌کرد، چاره‌ای جز این نداشت زیرا همه تحت کنترل ماموران خونخوار فرعون بودند. اگر او از بردن آن سنگ‌ها، شانه خالی می‌کرد، زیر تازیانه و چکمه‌های جلادان خون‌آشام، به هلاکت می‌رسید. آن زن جوان در برابر چنین فشاری قرار گرفت و بار سنگین سنگ را همچنان حمل می‌کرد، ولی ناگهان حالش منقلب شد، بچه‌اش سقط گردید، در این تنگنای سخت از اعماق دل غمبارش ناله کرد و در حالی که گریه گلویش را گرفته بود، گفت: آی خدا آیا خوابی؟ آیا نمی‌بینی این طاغوت زورگو با ما چه می‌کند؟ چند ماهی از این ماجرا گذشت که همین زن در کنار رود نیل نشسته بود، که ناگهان نعش فرعون را در روبروی خود دید (آن هنگام که فرعون و فرعونیان غرق شدند) آن زن، در درون وجود خود، صدای هاتفی را شنید که به او گفت: هان ای زن! ما در خواب نیستیم، ما در کمین ستمگران می‌باشیم.