eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
18.6هزار دنبال‌کننده
773 عکس
401 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
"یاد شهدا را برجسته کنید، زنده کنید، خاطره آنها را حفظ کنید. "مقام معظم رهبری" ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
از هر قطره خون شهید ما که به زمین می ریزد، انسانهای مصمم تر و مبارزی بوجود می آیند. ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
از هر قطره خون شهید ما که به زمین می ریزد، انسانهای مصمم تر و مبارزی بوجود می آیند. ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝| اوایل شیطنت های دبیرستانش من رو از رفاقت باهاش میترسوند.. من اونموقع نسبت بهش خیلی آروم تر بودم... و فکر میکردم اینکه بخوام صمیمیتم رو باهاش علنی کنم من رو از چشم مدیر و معاون و مشاور مدرسه میندازه.. واسه همین بیشتر ارتباطمون بیرون مدرسه بود چه دورانی بود!! وقتایی که بیرون مدرسه با هم گشت و گذار داشتیم شبها تا اخر وقت به هم پیامک میدادیم ولی تو مدرسه انگار نه انگار که رفیقیم.. ولی بعد از مدتی وقتی مرام و معرفت و پاک بودنش رو درک کردم خیلی قضیه فرق کرد.. دیگه اواخر دوران دبیرستان بود و با خودم میگفتم آیا ارتباطمون بعد از فارق التحصیلی هم ادامه داره؟؟ تا اینکه وقتی فهمیدیم با هم دانشگاهی و هم رشته ای هستیم جور دیگه واسه رفاقتمون برنامه ریختیم.. عید غدیر 92 بود که عهد بستیم هرجا هستیم با هم باشیم... (بماند که یکبار عهد شکنی کرد و رفت و ... دیگه برنگشت..) روز ثبت نام دانشگاه محمد خیلی ذوق داشت.. یادم نمیره اون روزی رو که 8 صبح قرار داشتیم و من تا 10 خواب بودم.. محمد کارهای ثبت نام اولیه ش رو انجام داده بود و تا ساعت 11نشسته بود سر قرار دم مترو بهارستان منتظر من.. بدون اینکه حتی بهم زنگ بزنه😐 ادامه👇👇
وقتی دیدمش اول فکر کردم تازه اومده نگو به خاطر من فقط منتظر مونده.. من رو برد کافی نت برای ثبت نام اینترنتی.. شناسنامه و مدارکم رو گرفت خودش شروع کرد به تکمیل مراحل ثبت نام... شاید نشنیده باشید که محمد حافظه خیلی خوبی داشت و بعد از اون جریان واسه همیشه شماره شناسنامه و کد پستی. تلفن منزل و حتی کد سریال شناسنامه من رو حفظ بود... حتی از اون سال تمام انتخاب واحد های من رو محمد اول وقت برام انجام میداد که با هم تو یک کلاس باشیم😄 ترمای بعد از رفتنت خیلی دیر انتخاب واحد کردم... و خیلی کلاس ها رو غیبت خوردم... و خیلی روز ها رو بدون تو.... 🔺نقل شده از دوست_شهید ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
💠🌹💠 🌺کاش می شد بچه ها را جمع کرد سنگر آن روزها را گرم کرد 🌺کاش می شد بار دیگر جبهه رفت جنگ عشقی کرد و تیری خورد و رفت. 🌺خوشا آنان که فریاد خمینی به گوش خود شنیدند و رفتند 🌺خوشا آنان که وقت دادن جان به جای گریه خندیدند و رفتند 🌺خوشا آنان که با اخلاص و ایمان حریم دوست بوسیدند و رفتند 🌺خوشا آنانکه در راه عدالت به خون خویش غلطیدند و رفتند 🌺خوشا آنان که در میزان وجدان حساب خویش سنجیدند و رفتند 🌺نگردیدند هرگز گرد باطل حقیقت را پسندیدند و رفتند. ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
💠مـقام معظــم رهـبــرے از خدا میخواهم مبادا بعد از یڪ عمر زحمت مرگ ما در بستر بیمارے باشد، در میدان🌹 شهادت باشد. 🌹شهادت ، مرگ در راه ارزشهـاسـت...🌹 ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در بهار آزادی، جای شهدا خالی خاطرات شنیدنی سردار قاسم سلیمانی از یک شهید مدافع حرم ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
🌹زندگی نامه شهید حاج قاسم سلیمانی ✍استان کرمان، شهرستان «رابر»، روستان قنات ملک، خانواده هفت نفره حاج حسن سلیمانی!قاسم فرزند سوم بود و با نان کشاورزی و لقمه حلال بزرگ شد. "نوجوان روستازاده، جهانی شد چون نام بلندی داشت" راهی کرمان شد، بنایی می کرد، درس می خواند، کاراته کار می کرد، برنامه و تدبیر داشت برای زندگیش، هوای برادر کوچکترش و دیگران را هم داشت. مربی رزمی شد؛ مجاهد بود. فرمانده شد، بنده بود. سردار شد، انقلابی بود. شهید شد، عاشق بود. شهر و روستا ندارد. کشور و قاره ندارد. امکانات و... ندارد. آن چه که انسان را می سازد،‌همتی است که خدا به همه داده است. آن چه که زندگی ها را پیش می برد، عزم و اراده ای است که از لطف الهی سرازیر شده است. آن چه که انسان را جاودانه می کند و مؤثر، بندگی خداست. غفلت از خدا تمام آنچه که داریم را می برد. و گناه مانع شهادت! 📚منبع: کتاب حاج قاسم ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
شنیدید میگن اونایی که میرن واسه پوله؟ قیمت این لحظه شهید عبدالصالح زارع بافرزندش چند؟؟؟ قیمت نبودن پدر چند؟؟؟😔 ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نماهنگ ایران ما 🔹نماهنگی که مقام معظم رهبری از شبکه افق ملاحظه نمودند و مورد تقدیر و خرسندی ایشان قرار گرفت. ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
1_200054809.mp3
1.64M
یا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکارِهِ، دعای هفتم صحیفه سجادیه ‼️دعای امن پناهگاه خدای قادر است برای نجات از: ✅فقر و تنگدستی ✅بیماری های روحی ✅تغییر سرنوشت و قضای الهی ✅رفع حوادث ناگوار وبلایا ✅نجات از ظلم ستمگران ✅رهایی از زندان ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
voice.ogg
2.85M
داستان عنایت امام زمان(عج) به حیدرعلی محقق.... 🍃 🌷 🎤 استاد دانشمند ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
"۷ روز از عملیات والفجر ۸ می گذشت که من از مرخصی به هفت تپه اندیمشک رفتم. حدود ۷ الی ۸ روز آنجا بودم و بعد به منطقه فاو اعزام شدم. در فاو به عنوان مسئول امور رزمندگان، کارت پلاک صادر می کردم و همزمان ماشین آمبولانس را نیز تحویل من داده بودند. بعد از یک هفته، عمو علی اکبر، عموی بزرگم را که از دنیا رفته بود در خواب دیدم. او سه شب پشت سر هم در به خواب من آمد و مطلبی را می گفت، اما من صدای او را نمی شنیدم. روز سوم که از خواب بیدار شدم، با خودم گفتم حتما برای پسر دایی هایم حمید و حسن که در منطقه هستند اتفاقی افتاده است. ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
#قسمت‌اول "۷ روز از عملیات والفجر ۸ می گذشت که من از مرخصی به هفت تپه اندیمشک رفتم. حدود ۷ الی ۸ رو
ابتدا به گردانی که حمید در آنجا بود رفتم و بچه های گردان گفتند که حمید به هفت تپه رفته است و از من و شما سالمتر است. سپس به گردان یا رسول که پسر دایی حسن در آنجا بود رفتم. جویای حال او از دوستانش شدم. کسی از او خبر درستی نداشت و این موضوع مرا نگران کرد. با ناراحتی به محل خدمتم برگشتم. فردای آن روز با دوستانم کنار بو فلفل نشسته بودم که دیدیم یک نفر سوار بر قایق موتوری به سمت ما می آید. قایقران به نزدیکی ما که رسید قایق را خاموش کرد و از پله ها بالا امد و از ما پرسید؛ تعاون رزمندگان لشکر ۲۵ کربلا کجاست؟ ما گفتیم: همین جا است. قایقران پرسید: هاشم میرعرب کیه؟ من نگاهی تعجب آمیز به دوستانم کردم و گفتم منم. قایقران گفت: من پیک مرتضی قربانی فرمانده لشکر ۲۵ کربلا هستم و دستور دارم شما را به نزد او ببرم. من سوئیچ و مدارک کارت پلاکها را به همکارانم دادم و با او سوار بر قایق شدم و حرکت کردیم. بعد از طی مسافتی ، پیک فرمانده قایق را در نیزار پنهان کرد و یک موتور سواری را از لا به لای نی ها بیرون کشید و دو نفر سوار بر آن به سمت کارخانه نمکی که در نزدیکی شهر فاو عراق بود رفتیم. ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
#قسمت‌دوم ابتدا به گردانی که حمید در آنجا بود رفتم و بچه های گردان گفتند که حمید به هفت تپه رفته اس
آنجا که رسیدیم، دیدم مرتضی قربانی فرمانده لشکر، آقای میرزاخانی فرمانده تعاون لشکر و بهروز هادوی از دوستان همشهری من منتظر ما هستند. پیک به قربانی گفت: هاشم میرعرب را آوردم. فرمانده لشکر از من پرسید: هاشم میرعرب شما هستید؟ جواب دادم: بله دوباره پرسید: بچه گنبدید؟ گفتم بله، بچه آزادشهر گنبدم. فرمانده لشکر رو به آقای میرزاخانی کرد و به من گفت: این فرمانده شما ، آقای میرزاخانی برای آوردن پیکر شهدا تا الان ۱۳ تا از بهترین پاسداران من را به شهادت رسانده اما پیکر یک شهید را هم نیاورده است، از امروز تا روز آوردن شهدا شما به عنوان فرمانده و او نیروی شماست، او را می فرستید جلو تا شهدا را بیاورد و خودتان در سنگر می مانید و حق خارج شدن ندارید. بعد از اتمام سخنان قربانی، ما خداحافظی کردیم و به سمت محور تعاون حرکت کردیم. نزدیک اذان ظهر بود که آنجا رسیدیم، نماز را خواندیم، نهار خوردیم و حدود ساعت ۱۵ به سمت سه راه مرگ حرکت کردیم. سه راه مرگ جایی بود که خط تقسیم می شد و در دید مستقیم عراقی ها بود، برای همین نیروهای خودی یک خاکریز بزرگ درست کرده بودند تا ماشینهایی که به این سمت می آیند از دید دشمن پنهان بمانند. در زیر این خاک ریز نیز یک سوله قرار داشت و نیروها در ان استراحت می کردند. ادامه دارد.... ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
سلام بر تو ای جانباز که زیباترین فرصت پرواز را در بال های شکسته ات می توان یافت. ❤️ روزت مبارک ❤️ ✅ جهت ارتباط با ادمین👇👇 @Ad_mahdis ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ ╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗ @shobahat_ds ╚══••🍃🌺🍃••═╝
✍🏻 شهید آوینی 🌷شهدا مثل آیه های قرآن مقدسند؛ تقدس آیه های قرآن به این است که حکایت از حق دارند و شهدا نیز این چنینن.🕊 🥀 ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴رهبر انقلاب: کسانی که می‌گویند کاری نکنید آمریکا عصبانی شود حرفشان مقابل حرف خدا و قرآن است. ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
یادِ شما ؛ حال دل ما را بهـاری می کند .... 📎سلام ، روزتون شهـدایـی🌷 ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 گمنامی 🌷 از ويژگيهاي ابراهيم اين بود که معمولا کسي از کارهايش مطلع نميشد. بجز کســاني که همراهش بودند و خودشان کارهايش را مشاهده ميكردند. اما خود او جز در مواقع ضرورت از کارهايش حرفي نميزد. هميشه هم اين نکته را اشــاره ميکرد که: کاري كه براي رضاي خداســت، گفتن ندارد. يا "مشکل کارهاي ما اين است که براي رضاي همه کار ميکنيم، به جز خدا." ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎀💦🎀💦🎀💦🎀💦🎀💦🎀💦 🕊 🕊 💦باران که میبارد همه جا پاک وتمیز میشود. هوا شهر خیابان ها کوچه ها درختان یک دل سیر اب مینوشند.🍂🍃🕊 هرجا گیاهی باشد سیراب میشود. بعد که افتاب از پس ابرهای سیاه خود نمایی میکند روشنی همه جا را پر میکند. همه جا و همه چیز انگار جان دوباره میگیرد.🍂🍃🕊 ادمی بس دلش می خواهد پا بیرون گذارد. واین همه زیبای را به نظاره بنشیند. دوست دارم بروم بیرون بر سرمزار شهیدی گمنام بنشینم 😭 علی الخصوص جاویدالاثری چون ابراهیم هادی. اری برادرم دوست دارم ان کس که درد💔 دل میکنم ومحرم اسرارم میشود تو باشی.🕊 توباشی حس میکنم کنارمی کنار کنار وجودم. میشود دستم را بگیری تا ته ته دلم قرص شود. 😞 راه را نشانم بده. به عکست که نگاه میکنم محو نگاهت میشوم که تو چه دیدی که دیدنش کار ما نیست.😭🕊 برادر عزیزم حقیقت داره شهدا زنده اند حقیقت داره که همچون فرشتگان از این دنیای خاکی پرکشیدند. بچه که بودیم به ما میگفتن فرشته ها پر دارند.🍂🍃 🕊 اره راست بوده چرا که شهدای ما فرشته های روی زمین بودند. که خیلی راحت و سبک بار پر کشیدند. ما چقدر از قافله عقب ماندیم. نه بالی برای پرواز نه وجودی برای دل کندن از این کره خاکی برادرم گاهی نگاهی از جانبت کفایت میکند حال خراب مارو😭😭🕊 🕊🍁ْاَللَّهُمَّ ارْزُقْنا تَوفيِقَ شَهادَةَ فِی سَبيلِكْ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِه ی نَبِيك🍁🕊 🎀💦🎀💦🎀💦🎀💦🎀💦🎀 ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا