وزن زمیـ🌏ـن روی دݪٺ سنگینے ڪند⚖💔!
『 #عڪسنوشتہ📷』
『 #حاج_قاسم🥀』
『 #دلتنگے💔
🦋الّلهُمَّ_صَلِّ_عَلَی_مُحَمَّدٍ_وَآلِ_مُحَمَّدٍ
#سلام_صبحتون_بخیر
#روزتون_متبرک_ب_نگاه_شهدا🌷
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃🌺🍂🍃
┗╯\╲
@chatreshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری✨
#اباعبدالله_الحسبن💕
تولدت مبارک🎉
تولد دوباره زندگیم🎊
دوست دارم...😍
نه که الان از قدیم...🤩❤️💙
7.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ببینید | سخنان شهید #قاسم_سلیمانی در رابطه با ارادت دانشمند مسیحی و رهبر بزرگ پاکستان به امام حسین علیهالسلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرزند على حیدر کرار ابوالفضل
و ز حلم و ادب سَرْوَرِ اخیار ابوالفضل
اى ماه بنى هاشم و مصداق فتوت
گشتى پدر فضل بـه ادوار، ابوالفضل
ولادت حضرت عباس«علیه السلام» و روز جانباز خجسته باد.
6.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸میلادبابرکت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام رامحضرمولاصاحب الزمان عج وشمامحبین آن حضرت تبریک و شادباش عرض میکنم 🌸
🌺عیدتون مبارک 🌺
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_164 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾
🍁
#پارت_165
#رمان_آنلاین_
به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله (لواسانی)
کُپ کردم، از خجالت آب شدم، علیرضا اومد جلو، رو کرد به من با تندی گفت
این آقا کیه؟؟
ترسیدم، به تته پته افتادم، آخه اگر با یه قیافه ساده معمولی اومده بود، عیبی نداشت، میگفتم برادر دوستمِ، ولی این ورداشته تیپ زده، معلومه که منظور داره، علیرضا بازوی من رو گرفت، هم زمان که پرتم کرد سمت ماشین گفت
برو گم شو بشین توی ماشین
ترسیده سریع در ماشین رو باز کردم نشستم، توی ماشین
یقه هومن رو گرف
تو با این چیکار داشتی؟
هومن با دستهاش تلاش میکنه یقه اش رو از دست علیرضا رها کنه، علیرضا محکمتر، یقهاش رو گرفت، چسبوندش به دیوار، هومن با اصرار گفت
آقا ولم کن توضیح بدم
هانیه بیچاره، داره التماس میکه
آقا برادر منه قرار گذاشته بودیم با هم بریم آموزشگاه رانندگی ثبت نام کنیم.
علیرضا بی توجه به حرف هانیه، همچنان یقه هومن رو گرفته هی میکوبش به دیوار
یه آقایی که اومده بود دنبال خانمش که از آموزشگاه ببرش، رفت نزدیک علیرضا
آقا ولش کن، یه آقای دیگهای هم اومد، علیرضا و هومن رو از هم جدا کردند، علیرضا عصبانی اومد سمت ماشین.
وووی چقدر ازش میترسم، خدا بیامرزدت احمد رضا توی این مدت زندگیمون من هیچ وقت اینطوری ازت نترسیدم، علیرضا با عصانیت تمام در ماشین رو باز کرد نشست توی ماشین، محکم در ماشین رو بست، نعره زد
این بود اون دوستت که میشناختیش
صداش رو بالا تر برد فریاد زد
آره، با توام، میگم این بود اون دوستت، چرا لال شدی، کامل چرخید عقب، تهدید وار گفت،
واای به حالت اگر برای این کارت توضیح قانع کنندهای نداشته باشی،
از ترسم نمیتونم حتی یک کلمه حرف بزنم
سرش رو تکون داد، غرید
مریم، مریم داری دیونم میکنی، حرف بزن ببینم این پسره پدر سو خته برای چی با اون تیپ و قیافه اش اومد با تو سلام و علیک کرد
با هق هق گریه با زحمت و زور گفتم
من نمی دونستم، داداشش میخواد مارو ببره، هانیه به من گفت بریم ثبت نام کنیم، منم گفتم بریم، کلاس تموم شد من فهمیدم داداشش میخواد ما رو ببره
بعد که فهمیدی قبول کردی؟
نه اولش قبول نکردم، گفت برای تو چه فرق میکنه فکر کن راننده آژانس یا راننده تاکسی هست
اونوقت توی ساده ام قبول کردی، اره
تو آموزشگاه آره قبول کردم، ولی وقتی داداشش رو با اون تیپ دیدم، میخواستم بگم نه نمیام، که دیگه شما اومدی...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام
نویسنده هستم🌹
هر کس میخواد پارت های رمان #حرمت_عشق رو جلوتر بخونه توی کانال وی آی پی عضو بشه
https://eitaa.com/joinchat/2124415010C2ac5b7a71a
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
#پارت_اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/49516
❣جمعهها پارت نداریم❣
🍁
🍁🌾
🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
11.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
4_5960936714426909945.MP3
29.13M
🔊 سخنرانی استاد رائفیپور
📝« عباس (علیهالسلام) الگوی منتظران حضرت مهدی (عجلالله) »
✅ لینک فایل تصویری
https://t.me/masaf/62392
🗓 ۲۰ فروردین ٩٨ - #بابل
#مهدویت #اهل_بیت
✅ @Masaf
#شهید_سپہبد_صیاد_شیرازی
دوستش می گفت:
صیاد تو قنوتش
هیـــچ چیزی برای خودش
نمی خواست.
بارها می شنیدم که می گفت:
" اللهم احفظ قاعدنا الخامنه ای "
بلند هم می گفت،
از تہ دل ...
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃🌺🍂🍃
┗╯\╲
@chatreshohada
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_165 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾
🍁
#پارت_166
#رمان_آنلاین_
به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله (لواسانی)
مکثی کرد، گفت
حرفت رو باور میکنم ولی من مطمینم بازم برات زبون بازی میکرد، تو هم قبول میکردی با اون پسره الدنگ بری، تحکمی گفت
درست میگم
علرضا راست میگه، هانیه توی راضی کردن من خیلی مهارت داره، ولی اگر بگم اره خیلی برام بد میشه، گفتم
نه نمیرفتم
ببینم مگه من نگفتم، خودم میام دنبالت می برمت، پس چرا قبول کردی، با هانیه بری
چه میدونم، چقدر سوال پیچم میکنی
_من میدونم، میخواستی من رو بپیچونی، ولی فکر نکردی که من زود میام دنبالت، نمی دونم چرا جواب محبتهای و خواستن من رو با بی میلی و بی مهری میدی
نفس بلندی کشید
حالا بریم خونه، من الان مغزم ریخته بهم، یه استراحتی بکنیم، بعدن راجع به آموزش رانندگی تو با هم حرف میزنیم
ساکت شدم، حرفی نزدم، تو دلم گفتم، چرا نمیدونی، بدون، من قصد ازدواج ندارم،
رسیدیم در خونه، خواستم از ماشین پیاده شم گفت
اون شماره هانیه رو از توی گوشیت پاک کن، اگرم بهت زنگ زد جوابش رو نده
درسته که من خودمم از دست هانیه ناراحتم، و حتما بابت این کارش باید به من توضیح بده، اما هانیه تنها دوست من توی این شهر هست، نمیتونم به این راحتی ترکش کنم، بدون اینکه جواب علیرضا رو بدم، کلید انداختم در رو باز کردم، وارد خونه شدم، علیرضا از در پارکینک ماشین رو اورد داخل، از پله حیاط رفتم بالا، مادر شوهرم داره روی بند رخت، لباس پهن میکنه
سلام مامان
برگشت سمت من
سلام مریم جان، چی شده چرا رنگ و روت پریده
یه لحظه به خودم گفتم بزار همه چی رو عین واقعیت براش بگم، که دیگه استرس این رو.نداشته باشم، که اگر بفهمه چی میشه، گفتم
بزار کمکتون کنم زودتر لباسها رو پهن کنید، بیاید توی اتاق براتون بگم چی شده
باشه عزیزم
دو تایی لباسها رو آویزون کردیم، علیرضا اومد بالا رو به مامانش گفت
سلام مامان خسته بناشی
سلام، ممنون پسرم
علیرضا رفت توی اتاقشون، رختها رو که اویزون کردیم، رو. کردم به مادر شوهرم
مامان بریم توی اتاق من میخوام باهاتون حرف بزنیم.
نگران گفت
باشه بریم...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام
نویسنده هستم🌹
هر کس میخواد پارت های رمان #حرمت_عشق رو جلوتر بخونه توی کانال وی آی پی عضو بشه🌹
https://eitaa.com/joinchat/2124415010C2ac5b7a71a
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
#پارت_اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/49516
❣جمعهها پارت نداریم❣
🍁
🍁🌾
🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
16.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#اختصاصی
🎥کشف پیکرمطهر شهید در سالروز میلاد امام حسین ع و روز پاسدار
📍شرق دجله
⏰۱۵ اسفند ۱۴۰۰
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_166 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله
سلام🌸
ریپلای پارت دیشب حرمت عشق❤️
❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹