زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۹۶۵ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۹۶۶
به قلم #کهربا(ز_ک)
باز هم مثل همیشه تند رفتم نمیدونم چرا اینقدر زود قضاوت میکنم خونوادم رو.
این خصلت رو از بچگی داشتم و هنوز هم نتونستم درمانش کنم.
به قول عمه هنوز کلامشون منعقد نشده فورا بهشون میپرم ...
یکی نیست بگه دخترهی احمق بی چشم و رو خونوادهت اینهمه بهت محبت میکنند ولی همیشه ازشون طلبکاری...
آخه این چه برخوردیه که من دارم
از خجالتم نمیدونم باید چکار کنم.
انگار مامان متوجه حالم شد پس به کمکم اومد...
_بچهم نگران بچهشه، برای همینه که اینقدر عجوله
عمه که متوجه جریان شده بود نگاهش کرد
_ای بابا خواهر، الان بچهت خودش به بچه داره، به خدا دیگه بزرگ شده
این ویژگی بدش قبلا اینقدرا بد نبود از وقتی شوهر کرده خیلی بدتر شده...
اینطوری پیش بره پس فردا که شوهرش برگرده و بخوان برن زیر یه سقف پدر خودشو اون بدبخت رو در میاره،
یا این طفل معصومش دوسال دیگه بزرگتر میشه با این رفتاراش میخواد هرروز بچه رو پیش داوری کنه خوب معلومه بچه سر لج میفته باهاش اونوقت دودش توچشم خودش میره
_بچهم زندگیش رو هواست برای همینه که حال و حوصله و دل و دماغ نداره و زود عصبی میشه
این حرف مامان بیشتر از حرفای عمه به اعصاب و روان و شخصیتم خدشه وارد کرد
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۹۶۶ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۹۶۷
به قلم #کهربا(ز_ک)
اما از اونجایی که تازه حالش بهبود پیدا کرده دلم نیومد چیزی بهش بگم
و برای اینکه باز هم قاط نزنم و به کسی نپرم ترجیح دادم جمع رو ترک کنم
_باشه عمه، وقتِ دکتر میگیرم که خیال شماهام راحت بشه بچهی من چیزیش نیست
تلاشم رو کردم تا توی لحنم هیچ حرص و عصبانیتی نباشه اما فکر نکنم موفق عمل کرده باشم...
به اتاق برگشتم و کنار پسر کوچولوی عزیزم که جثهش به تازگی کمی شبیه نوزادان تازه متولد شده نگاه کردم همونجا نشستم و زانوهام رو بغل گرفتم چونهم رو روی زانوهام قرار دادم و زل زدم به کوچولویی که این روزا تنها امید زنده بودنمه، بغض اونقدر به گلوم فشار آورد تا مجبور شدم بیرون بفرستمش
با صدای بلندی که خیلی سعی میکردم کنترلش کنم و بقیه نشنون گریه سر دادم
اونقدری گریه کردم تا دلم سبک و آروم بشه
چه بخت سیاهی برای خودم رقم زدم
این چه زندگیه من دارم؟
بیچاره بابا چقدر گفت زندگی با نیما آخر و عاقبت نداره
اما من اهمیت ندادم
فکر میکردم پول حلال همهی مشکلاته،
اما کدوم پول؟
پولی که از سهم زندگی آدمای دیگه بود و با کلاهبرداری تصاحب شده بود؟
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۹۶۷ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۹۶۸
به قلم #کهربا(ز_ک)
دروغ چرا؟ حتی وقتی به آزادی نیما فکر میکنم دلهرهی عجیبی به سراغم میاد.
وقتی اون آزاد بشه
خونه و ماشین و زندگیش رو از دست داده
من نیما رو خوب میشناسم و میدونم آدمیه که همه ی اعتماد به نفسش بخاطر داراییهای پدرش بود از اینبه بعد چطور رفتاری میخواد داشته باشه رو واقعا میدونم.
حدود دوسال باهاش زندگی کردم اما فقط یک سال اول و بلکه چند ماه از اون یکسال احساس خوش خوشبختی رو داشتم...
کمی که از زندگی در کنار نیما گذشت تازه فهمیدم چقدر اشتباه کردم...
نیما ادای عاشقها رو در میاورد
مدام در تدارک جشنهای پرشور و مجلل آن چنانی بود
کادوهای خیلی لوکس و خاص
سبک زندگی به ظاهر شاد که تجمل گرایی در صدر بود
اما هر کدوم اینا فقط یه دوره کوتاه لذتبخش و خوشایند بود
اونقدر که ظواهر برای نیما مهم بود که من هیچوقت نتونستم از رفتارو وجناتش عشق واقعی رو دریافت کنم.
حالا که افتاده زندان و همه داراییشون هم ضبط شده بعد از آزادیش قراره چی بشه آخه؟
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۹۶۸ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۹۶۹
به قلم #کهربا(ز_ک)
یاد روزهایی افتادم که چقدر به خاطر داراییهای پدرش بهم فخرفروشی میکردند
بخاطر فقر و نداری پدر من چقدر سرزنش میشدم
اوایل مادرشوهرم ادای فرشتههارو در میاورد و باهام مهربون بود
اما بعدها اون روی بدذات پلبد خودش رو نشونم داد
هربار که یه چیز جدید میخریدم طوری باهام برخورد میکرد که یادم بیفته قبلا کی بودم و چه موقعیت و شرایطی داشتم
همهی بیاحترامیها و کوچک شمردنهاش رو به خاطر نیما تحمل میکردم، بخاطر اینکه فکر میکردم خونوادهای ندارم تحمل میکردم
اما الان خونواده دارم
شاید بهتر باشه از نیما جدا بشم
اما نه، من خودم رو میشناسم محاله پس از جدایی از نیما دیگه بتونم عاشف کسی بشم
من عاشق نیمام...
نمیتونم دوستش نداشته باشم
هرطور شده باید زندگیم با نیما رو بسازم
ته دلم برای دیدنش قنج رفت
دلتنگشم شدید.
بفرما... اینم اون حسی که نیاز داشتم تا تاییدم کنه
یه روز از روی احساس نیما رو انتخاب کردم
نگاهم به پوریا افتاد
میترسم از اون روزی که به خاطر پسرم که به خاطر موندنم با نیما پشیمون شم
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۹۶۹ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۹۷۰
به قلم #کهربا(ز_ک)
دوباره از فکر نیما خارج شدم
و یاد حرفایی که عمه و زینب در مورد پوریا زدند افتادم
نکنه واقعا بچهم چیزیش هست و من تابحال نفهمیدم؟
حالا باید چکار کنم؟
یه قرون پول ندارم تمام این مدت همهی هزینههای مربوط به من و پوریا رو داداش پرداخت کرده
دیگه روم نمیشه چیزی ازش بخوام
یاد فرشته و سینا افتادم
بعد از رهایی نیما از زندان که باید دوباره باهاشون ارتباط داشته باشم
آیا بهتر نیست حالا که به پول نیار دارم به سراغشون برم؟
اینطوری حرف نیما هم زمین نمیمونه
چون خیلی اصرار داره تا وقتی آزاد نشده جایی باشم که مادرش هست
اون که ادعا میکنه فرشته و سینا هم حق دیدن این بچه رو دارن پس این بچه هم حق داره اونا برای حفظ سلامتیش کاری کنند
خوشحال از فکری که کردم از جا بلند شدم و به سراغ دفترچهای که همیشه داخل کیفمه رفتم
نفس سنگینی کشیدم
کیف رو توی دستم گرفتم و کمی پشت و روی اون رو نگاه کردم
چقدر عمر خوشبختیم کوتاه بود...
کمتر از دوسال فقط تونستم کیف و کفش و لباس مارک بپوشم
این کیف ارزون قیمت چیه که من دستم میگیرم و باهاش بیرون میرم؟
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۹۷۰ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۹۷۱
به قلم #کهربا(ز_ک)
شاید اگه پیش فرشته و سینا برگردم اونا بدونند سر خونه و ماشین و باغ و ویلا و زمینهایی که هربار نیما به مناسبات مختلف به نامم زده چه بلایی اومده؟
اصلا به من چه که نیما اونارو ار کجا و چطور به دست آورده،
اونا الان به نام منه
اگه قرار باشه کسی جواب پس بده اون نیماست و پدرش.
من برای زندگی آیا نیاز به یه خونه و سرپناه ندارم؟
برای اینکه هرروز بچه م رو دکتر ببرم یا جایی ببرم نیاز به ماشین نداره؟
برای اینکه هزینهی زندگیش رو تامین کنم نیاز به پول ندارم؟
یاد اخرین روزی که توی خونهم و کنار نیما بودم جون دوباره بهم داد...
من طلا و جواهرات خیلی زیادی داشتم که اون خونه رو ترک کردم
اگه یه تیکه از اونارو الان داشته باشم با فروش اون هزینهی سالها زندگی بچهم فراهم شده...
پس با دو دوتا چهارتایی که الان کردم به نفع بچهمه که یه ارتباط کوچولو با مادرشوهر و برادرشوهرم بگیرم
و خیلی جدی یه بار دیگه تصمیمم رو توی ذهنم مرور کردم...
فیروز خان یه زمانی یه اشتباهاتی کرده
پسراش سینا و نیما هم کمکش کردند
اون بیچاره که با پس دادن اموال و اعدامی که در انتظارشه جواب میده...
نیمای بیچاره هم با حبس چند ساله و از دست دادن داراییهاش متنبه میشه
من بدبخت و این بچه که نباید چوب اشتباهات اونارو بخوریم؟
هرطور شده باید نقشهای بکشم و به بهونهای سراغشون برم
طوری که خونوادم متوجه نشن به خاطر پول دارم برمیگردم پیش اونها.
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۹۷۱ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۹۷۲
به قلم #کهربا(ز_ک)
اما چه طوری؟
با چه بهونهای؟
میدونم که داداش مخالفت میکنه
یاد اون روزی افتادم که نیما به نریمان گفته بود نهال رو بفرست پیش مادرم...
بااینکه باردار بودم شرایطم طوری بود که پیش خونواده خودم راحتتر بودم توقع داشت کنار مادر خودش باشم
و داداش بهم گفت
اونم مادرِ همسرته و حقش هست جویای احوالش باشی و اگه کمکی نیاز داره بهش رسیدگی کنی
خودت نگاه کن و ببین شرایطت چطوریه؟
حتی شماره تماسش رو برام تهیه کرد
تا تلفنی باهاش در ارتباط باشم
آخه داداش هم مثل بابا و مامان به صلهی رحم اعتقاد زیادی داره
اون فکر میکرد من به خاطر اینکه فهمیدم اموال و دارایی های اونها از راه حرام بوده دوست ندارم پام رو به خونهشون بگذارم
برای همین حتی بهم راهکار هم داد...
گفت اگه بخوای من برات چند بسته گوشت و مرغ میخرم چند نوع غذا درست کن و با خودت به خونهشون ببر
بگو دوست داشتم ببینمتون اما چون شرایط دعوت کردن نداشتم اینارو تهیه کردم و با خودم آوردم تا اینجا مهمونیم روبرگزار کنم
اینطوری از غذای شبهه ناک اونهام تناول نمیکنی
اگه به داداش یا بقیه بگم میخوام برای مدت کوتاهی پیش مادرشوهرم بمونم مخالفت میکنند
برای همین باید طوری وانمود میکردم که فکر کنند برای سرزدن پیش اونها میرم
بعدا یه فکری برای موندنم میکنم.
نگاه از پسر کوچولوم برداشتم...
عمهاینا راست میگفتند
بچهم یه چیزیش هست این منم که نمیخوام باور کنم.
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۹۷۲ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۹۷۳
به قلم #کهربا(ز_ک)
صفحات دفترچهی کوچکم رو یکی یکی ورق زدم
به شماره تماسی که نیما از طریق داداشم بهم داده رسیدم
اسم مقابلش رو با حرص زمزمه کردم فرشته... فرشته...
گوشیم رو برداشتم و شماره رو گرفتم
بوق آزادش باعث شد آشوب به دلم بیفته
یاد زخم زبونهای فرشته اعصابم رو بهم ریخت
اخلاقش کاملا دستم اومده
اولین حرفی که الان بهم میزنه اینه که
چه عجب...پارسال دوست، امسال آشنا...
نیما که بود بیشتر یاد من بودی، دیگه فکر نمیکنه که اون موقعم من یادش نبودم
بلکه این نیما بود که مجبورم میکرد به یاد مامانجونش باشم
والله در طول هفته یه روز هم من برای خودم نبودم یه شام دونفره نتونستم با شوهرم بخورم...
هرشب یا من و نیما رو به خونهی خودش میکشوند یا خودش و شوهرش و سینا خونهی من بودند.
وای که یاداوری اون ایام باعث شد
بیشتر از قبل حرصم بگیره
صدای بوق اشغال باعث شد از فکر خارج بشم
خداروشکر که جواب نداد
نمیدونم خوشحال باشم از این موضوع یا ناراحت ، چون نقشهای که همین چند دقیقهی پیش بخاطر پسرم کشیدم نقش بر آب شد.
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۹۷۳ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۹۷۴
به قلم #کهربا(ز_ک)
با لرزش گوشی توی دستم به صفحه نگاه کردم
شمارهی فرشتهست
تماس رو وصل کردم
سعی کردم لحن مهربونی به صدام بدم
_الو... سلام فرشته جون...
_الو... نهال تویی؟ چه عجب...
وای که از این لحن کشدارش کم مونده کهیر بزنم
پارسال دوست، امسال آشنا...
هیچ با خودت نمیگی مادرشوهرم در چه حاله؟ یه سراغی ازم نگرفتی؟
بعد هم زیر گریه زد
اون از شوهرم که جوون جوون دارن اعدامش میکنند اونم از پسرم که توی زندونه
حیف که فعلا نمیتونم حرف دلم رو بزنم
البته بهش حق میدم اینهمه به هم ریخته باشه...
شوهر و پسر ادم در چنین شرایطی باشن آدم دق میکنه
و اونم حق داره که الان ازم این توقع رو داشته باشه
_ببخشید فرشته جان... اتفاقا منم از شما گلهمند بودم، شرایط خوبی نداشتم، بخاطر بارداری خیلی سختم توقع داشتم بهم سر بزنی اما الان که غم صداتو شنیدم بهت حق میدم که نتونستی سراغی ازم بگیری
امیدوارم شما هم منو شرایط منو درک کنی
سکوتش اونقدر طولانی شد که احساس کردم تماس قطع شده
_الو... الو...
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۹۷۴ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۹۷۵
به قلم #کهربا(ز_ک)
_پشت خطم. بچهت به دنیا اومده الان؟
بله، یازده روز دیگه دوماهش تموم میشه
نفس سنگینی کشید
_اونوقت قابل نبودم موقع دنیا اومدمش اونجا باشم؟
لااقل یه خبر بهم میدادی
این بشر چقدر رو داره آخه...
_اتفاقا میخواستم خبرت کنم... اما هیچ شمارهای ازت نداشتم... منم برای تو مهم نبودم که یه حالی ازم نپرسیدی.
خبر دارم که نیما بهت گفته باردارم...
_،والا بهم گفت اما فکر میکردم سربه سرم گذاشته.
تو دوبار دیگم باردار شدی، با اونهمه مراقبتی که توسط نیما ازت میشد نمیتونستی حفظشون کنی و هربار سقط میشدند
خیلی جالبه حالا که مراقبتهای نیما بالا سرت نبوده بچه موند و سالمم به دنیا اومد
نیش حرفش تا مغز استخونم رو سوزوند
برای همین بیشتر مصمم شدم تا پیشش برم و اگه این بچه نیاز به مراقبت و دوا و دکتر داره بندازم گردن خودشون...
اون چه خبر داره که توی بارداری چه کتک مفصلی به خاطر شوهر نزول خورش و نیما خوردم و آش و لاش منو رسونوم بیمارستان
چه خبر داره نزدیک بود دوباره سقط بشه
چه خبر داره چندبار هم اینجا حالم بد شد و هربار نریمان با یکی من رو به دکتر رسوند...
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۹۷۵ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۹۷۶
به قلم #کهربا(ز_ک)
الانم اگه این بچه رو همینجا مداوا کنم از کجا میخواد بفهمه چه زحماتی براش کشیده شده؟
پس بهتره حتما برم و یمدت پیش خودش باشم
مطمئنا از بادیگارد و خدم و حشم خبری نیست و زحمت همه کارها به دوش خودش و اون سینای بی عرضه میفته، ببینم چند بار بدون منت برای نوهشون قدمی برمیدارن
اینطوری دهن نیمارو هم میتونم ببندم،
حالا کی میتومی بیای؟
نمیدونم شاید فردا...
هنوزم خونهی خاله کبری هستین؟
_نه بابا... فقط یه مدت کوتاه...
الان مدتیه به خونهی خودمون برگشتیم
_خونهی خودتون؟ مگه خونتون مصادره نشده ؟
_نه... اینجا از اولم به نام خودم بود
به فکر فرو رفتم خونهای که به نام فرشته بوده توسط دولت ضبط نشده
پس چطوری همه داراییهایی که نیما به نام من زده به دست دولت افتاده؟
باید ته این ماجرا رو هم در بیارم
_من فردا بلیط میگیرم و میام خونهتون
_یعنی کسی نیست تورو بیاره؟
با یه بچه تنهایی میخوای بیفتی تو خیابون و بیای تهران؟
_اگه داداشم بفهمه خودش منو میاره...
اما نمیخوام از کار بندازمش...
برای همین اگه بلیط گیرم بیاد بلیط قطار میگیرم
دروغ میگفتم
نمیخوام با داداش برم، چون یکم بعد برم میگردونه.
برای همین ترجیح میدم با یه برنامهای برم که نتونه برم گردونه و طوری هم نشه که ناراحتش کنم
سلام
هرکسی تمایل داره که پارتهای باقیمانده از #رماننهالارزوها رو بخونه مبلغ ۲۰ هزار تومان واریز کنه به این شماره حساب👇👇
۵۸۹۲۱۰۱۴۶۱۴۴۴۵۰۳
انصار لواسانی
وفیش واریز رو ارسال کنه به این آیدی👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۹۷۶ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۹۷۷
به قلم #کهربا(ز_ک)
تپش ضربان قلبم رفته رفته داره بالا میره...
فکر میکردم فرشته هنوز خونهی خواهرشه یا نهایتا به خونهی کوچک فسقلی رهن یا اجاره کرده و اونجا داره زندگی میکنه...
این که هنوز توی همون خونه و دم و دستگاهه.
چطور ممکنه آخه؟
دبم میخواست خار شدن و فقر و تنگدستی فرشته رو از نزدیک ببینم
اما همهی تصوراتم غلط از آب در اومد
یاد روزهایی افتادم که با زبون بیزبونی نداری و فقر پدرومادرم رو به روم میاورد.
اون روزها بابت این موضوع خیلی خجالت میکشیدم
اما حالا که کاملا میدونم همهی دارایی فیروز از راه کلاهبرداری بوده دیگه اون احساس شرمندگی رو ندارم
اونی که باید خجالت بکشه و شرمنده باشه فرشتهست
این همه سال با دارایی دیگران به دیگران فخرفروشی کرده
دلم میخواد برم توی اون خونه و تا میتونم به روش بیارم اون خونه و هرچی که صاحبشه مال دیگرونه و شوهرش با حقه و دوز و کلک اونارو تصاحب کرده.
اما چه فایده... فرشته که بابت این چیزا خجالت نمیکشه
اون میگه پول و مال و دادایی باشه از هرجا هم که میخواد اومده باشه فرقی براش نمیکنه از چنگ کی براش در آوردن، فقط مهمه که مال اون شده.
ولش کن من به این حرفا و کارا کاری ندارم
به خاطر بچهم دارم میرم تا کمتر از قبل به داداشم فشار بیاد
سلام
هرکسی تمایل داره که پارتهای باقیمانده از #رماننهالارزوها رو بخونه مبلغ ۲۰ هزار تومان واریز کنه به این شماره حساب👇👇
۵۸۹۲۱۰۱۴۶۱۴۴۴۵۰۳
انصار لواسانی
وفیش واریز رو ارسال کنه به این آیدی👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۹۷۷ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۹۷۸
به قلم #کهربا(ز_ک)
میدونم وقتی نیما آزاد بشه کاری میکنه کا دیگه روم نشه تو چشم داداشم نگاه نکنم، چه برسه به اینکه همچنان در کنارشون زندگی کنم.
پس لااقل زحمت و هزینهی کمتری روی دوش داداشم بذارم که اگه بعد از آزادی نیما کمی فاصله بینمون افتاد کمتر باعث خجالتم بشه
بدون اینکه در مورد رفتنم چیزی به کسی بگم همهی کارهام رو کردم.
حتی ساک کوچک خودم و پوریا رو هم آماده کردم وسایل شخصی و ضروری خودمم داخل کیف دستیم چیدم و داخل کمد قرار دادم...
از صبح احساس خوبی ندارم.
نمیدونم تصمیمی که گرفتم درسته یا نه.
دیروز بعد از قطع تماسم با فرشته برای خرید بلیط قطار اقدام کردم اما برای امروز بلیط قطار نداشتند...
ناچارم به ترمینال برم و با اتوبوس خودم رو به تهران برسونم
نباید اجازه بدم هیچ کدوم از اعضای خونوادهم متوجه تصمیمم بشن
وگرنه قطعا مانع رفتنم میشن.
اگه زودتر فهمیده بودم مادرشوهرم در منزل خودشون ساکن شده شاید کمی زودتر به سراغش رفته بودم
من به جهنم این بچه حق داره از دارایی پدرش استفاده کنه...
از نظر خودم اونقدر انصاف دارم که خونه و ملک و باغ و هر کوفت و زهرمارس که نیما به اسمم کرده رو از خودم ندونم و همه چی رو متعلق به همسرم بدونم
برای همینه که باید برم و بفهمم چی به سر اونا اومده...
من اینجا بدون ریالی پول باید همیشه دستم جلوی برادرم و خواهرام دراز باشه؟
اونوقت دارایی خودم و شوهزم اونجا یه گوشه افتاده باشه؟
سلام
هرکسی تمایل داره که پارتهای باقیمانده از #رماننهالارزوها رو بخونه مبلغ ۲۰ هزار تومان واریز کنه به این شماره حساب👇👇
۵۸۹۲۱۰۱۴۶۱۴۴۴۵۰۳
انصار لواسانی
وفیش واریز رو ارسال کنه به این آیدی👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۹۷۸ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۹۷۹
به قلم #کهربا(ز_ک)
یاداوری موضوعی باعث شد حالم گرفته بشه
اینکه اون چیزایی که دلم بهشون خوشه و بعنوان دارایی خودم و نیما ازشون یاد میکنم صاحب دارن و باید بهشون پس داده بشه
بابا یه عمر زحمت کشید تا لقمهی حلال به ماها بده طفلکی چقدر تلاش کرد تا اعتقاداتمون محکم باشه
اونوقت من به همین راحتی همه چی رو فراموش میکنم
اون اموال اعم از خونه و ماشین و باغ و ملک و زمین مال من و شوهرم نیست
همینطور که مال فرشته و سینا هم نیست...
باید تلاش کنم اونها به صاحبینش پس داده شه...
وسط اتاق خشکم زد
پس من برای چی دارم میرم اونجا؟
اگه معتقدم دارایی فرشته حاصل قمار و رشوه و ربا و کلاهبرداری و دزدیهای پدرشوهرمه پس چه دلیلی که داره الان دزدکی و بی خبر از خونوادهم میخوام برم تهران؟
خودمم هنوز گیج و سر در گمم...
پس سلامتی بچهم چی؟ آیندهش؟
از اینهمه عجزِ خودم گریهم گرفت
پس چکار کنم؟
همینجا بمونم؟ و باز هم همهی زحمات و هزینههای خودم و بچهم رو به دوش داداشم بندازم ؟
زنداداش مدتیه که با قبول پرونده توی خونه داره مثل گذشته کار و فعالیتش رو ادامه میده
و کمک حال داداشه.
نسرین هم که کارهای تایپ و ادیت و این چیزا با کامپیوترش انجام میده و میدونم حقوق خوبی هم داره دریافت میکنه...
سلام
هرکسی تمایل داره که پارتهای باقیمانده از #رماننهالارزوها رو بخونه مبلغ ۲۰ هزار تومان واریز کنه به این شماره حساب👇👇
۵۸۹۲۱۰۱۴۶۱۴۴۴۵۰۳
انصار لواسانی
وفیش واریز رو ارسال کنه به این آیدی👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۹۷۹ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۹۸۰
به قلم #کهربا(ز_ک)
نیلوفر تحت سرپرستی همسرشه و نیازمند کسی نیست.مامان بیمه و حقوث بازنشستگی بابا رو داره ...
تنها آدم سربار این خونه منم...
صدای خنده و بازی سلاله و سجاد با گریه و ونگ زدنهای بچههای نیلوفر در هم پیچیده،
مغزم دیگه از این همه فکر و خیالِ توی سرم خسته شده و کم مونده از داغی و فشار زیاد سوت بکشه
سرو صدای بیرون هم بیشتر باعث کلافهگیم شده
مستاصل کنار در نشستم...
نسرین وارد اتاق شد و نگاهی درمونده بهم انداخت
_تو چرا اینجا نشستی؟
میای نهار مامان رو بدی؟ من باید تا نیمساعت دیگه کار تحویل بدم
بدون اینکه منتظر جوابم باشه از اتاق خارج شد...
به پسر کوچولوم که روی رخت خواب فسقلیش خواب بود نگاه کردم
_فدات بشه مامان... نمیفهمم تو مریضی که همش خوابی و جیکت در نمیاد و آزاری به کسی نمیرسونی یا اون دختر تخس و نقنقوی نیلوفر که مدام ونگ میزنه و همه رو کلافه میکنه
هوای اتاق گرمه پس کمی پتوی روش رو سبک کردم و از اتاق خارج شدم
مامان روی ویلچرش نشسته و داره با بچههای نیلوفر حرف میزنه...
معلومه که قصدش سرگرم کردن اونهاست تا نیلوفر دخترشو بخوابونه.
_بهت گفتم که پوریا با صدای جیغ و گریهی ساجده بیدار نمیشه بیارش همونجا توی اتاق بخوابونش
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۹۸۰ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۹۸۱
به قلم #کهربا(ز_ک)
همینطور که بچه رو روی پاش خوابونده بود و ریز تکونش میداد نگاهم کرد
_نه بابا... این بچه عادت کرده هر دقیقه باید چشمش به خواهرو برادرشم باشه...
از اینا که دور میشه انگار میفهمه جیغ و هوارش بیشترم میشه
همون لحظه سجاد با شیطنت بالای سر ساجده نشست و شروع کرد به حرف زدن
ساجده هم چنان ذوق و هیجان از خودش نشون داد و دست و پاش رو تکون میداد که معلومه خواب کاملا از سرش پرید...
تو دلم گفتم آخه وروجک تو هنوز دوماهته چطوری اینقدر عشق خواهرو برادری و میفهمی اینی که مقابلته داداشته؟
نیلوفر کلافه اما با محبت پسرش رو مخاطب قرار داد
_مگه مامانی نگفت یکم ساکت باشین آجی بخوابه؟
اگه کم بخوابه بزرگ نمیشه و همیشه همینجور کوچولو میمونه...
خوبه هیچوقت بزرگ نشه؟
_ببخشید ببخشید حواسم نبود
به قربون زبون ریختناش بشم من دلم ضعف میره برای شیرین زبونیاش.
اما وقت داروهای مامانه بهتره زودتر غذاش رو بیارم تا بخوره.
به طرف آشپزخونه که میرفتم گویا متوجه مقصودم شد
_نهال مامان جان...
سفره بنداز خودت و بچهها هم بشینید سر سفره...
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۹۸۱ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۹۸۲
به قلم #کهربا(ز_ک)
برای من تنهایی غذا نیار که تنهایی از گلوم پایین نمیره...
نگاهی به نیلوفر کردم
_خب این بیچاره که فعلا مشغول بچهست نمیتونه غذا بخوره
و این بار نیلوفر جوابمو داد
_اتفاقا خوبه
سجاد و سلاله مشغول خوردن غذا که بشن سروصداشون میخوابه این بچه هم میتونه بخوابه.
منم بعدا میام با خودت میخورم...
سفره رو انداختم و اول غذای بچههارو آماده کردم و به سر سفره دعوتشون کردم
سینی غذای مامان رو هم مقابلش روی زمین قرار دادم
_بفرما مامان جان بسمالله
با لبخند اولین قاشق رو توی دهنش گذاشتم
نصف بیشتر غذاش رو خورد
دستهای لرزونش رو کمی بالا برد
الهی شکر...بسه مادر... سیر شدم، خدا خیرت بده
بچهی نیلوفرم خوابید، برید غذاتونو بخورید
نگاهم هنوز روی دستای لرزونشه که بالا آورد بعد روی پاش افتاد
_مامان دستاتو میتونی بالا بیاری و تکون بدی؟
با ذوق لب زد
_آره چندروزه احساس میکنم داره جون میگیره...
دوباره کمی بالا آورد تا نشونم بدیکی دو لحظه بیشتر نتونست نگهش داره که دوباره افتاد روی پاش
_فعلا داداشت و زنداداشت نفهمن...
طفلکیا میخوان ببرنم فیزیوتراپی...
هزینهش بالاست هرروزم برای بردنم مزاحم یکی باید بشم
خواهرشوهر عمهت میگفت بدون فیزیوتراپی هم دست و پاهات جون میگیرن فقط یکم دیرتر.
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۹۸۲ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۹۸۳
به قلم #کهربا(ز_ک)
_مامان درست میگه دوباره زحمت داداش زیاد میشه.
طفلکی دوشیفت داره کار میکنه
از یه طرف رسیدگی به زندگی خودش
از طرفی هم رسیدگی به امورات مامان و من و بچهم
البته نیلوفر و اقا جواد خیلی میخوان کمک کنند اما خود داداش معتقده بابت اون چندماهی که آسیب دیده گوشهی خونه افتاده بود خیلی بهشون زحمت داده و دیگه حق نداریم بهشون زحمت جدید بدیم
هرکسی یه اخلاقی داره
اخلاق داداش منم اینه که زیر دین کسی نمونه
حتی اگه اون ادم آقا جواد رفیق فابریک خودش و داماد وظیفه شناس و مسئولیت پذیر خونواده باشه.
بندهی خدا مثل برادر برای ما و یه پسر خلف برای مامانه
اما داداشمم غیرت داره
وقتی دوست نداره بیشتر ازین مسئولیتهای زندگی خودشو خانوادهش رو به کسی بسپره باید بهش حق داد.
دستای مامان رو توی دستام گرفتمو بوسه بارونشون کردم
_خیلی خوشحالم مامان...
انشاالله به زودی خودت از پس همه کارات بر میای و دیگه هم روی این صندلی نمیشینی...
قراره پوریای من و ساجده خانم نیلوفرو با همین دستات بغل کنی و روی پاهات بخوابونی و بهشون شعر و سوره قران یاد بدی.
قراره با دستات تو عروسیشون کف بزنی و با پاهات برقصی و مجلسشونو گرم کنی...
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۹۸۳ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۹۸۴
به قلم #کهربا(ز_ک)
.اشک شوقی که از چشمم سرازیر شد رو پاک کردم
مامان هم چشماش به اشک نشسته...
_قربون چشمات برم گریه نکنیا...
سردرد میشی دوباره
و برای اینکه از اون حس و حال درش بیارم کمی دستاش رو ماساژ دادم و سراغ پاهاش رفتم تازه ماساژ پاهاش رو شروع کرده بودم که نیلوفر از کنار سفره صدام زد
_نهال بیا تا ساجده بیدار نشده غذا بخوریم ...
من که خسته شدم بعد از نهار میخوابم ...
اگه بیدار شد دست خودتو میبوسه... پس تا بیدار نشده بیا غذاتو زودتر بخور
_بمن چه؟ دختر نقنقوی خودته... خودت باید نگهش داری
_آخه دلت میاد؟ بخدا نه دیشب گذاشته بخوابم نه از صبح یه دقیقه مهلت داده استراحت کنم...
دارم از خستگی میمیرم
_شوخی کردم بابا... بگیر بخواب حواسم بهش هست
مشغول خوردن غذا شدم
به فکر فرو رفتم
چرا پوریای من اینقدر میخوابه؟ اگه واقعا مریض باشه چی؟
چشمم به قاشق توی دستم بود و با غذام بازی میکردم که نگاهم با النگوهای توی دستم تلاقی کرد
چرا زودتر به فکر اینا نیفتادم؟
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۹۸۴ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۹۸۵
به قلم #کهربا(ز_ک)
درسته همهی جواهرات و طلاهام توی خونهم جا مونده اما اینا هست بهتره بفروشم و برای درمان پسر نازنیم هزینه کنم
این هشت تا النگوم خیلی سنگینه شاید حتی فروش یکیش کارم رو راه بندازه
تازه سینه ریز و زنجیر پلاکمم هست
و گوشوارههام...
این یکی انگشتر جواهرنشانمم هست
اونقدر بابت کشف این موضوع خوشحالم که دلم میخواد از شادی فریاد بزنم
چقدر اون دوسال زندگی اشرافی روم تاثیر گذاشته که در بدترین شرایط مالی خانوادهم اصلا به یاد فروش اینها نیفتادم.
البته اینکه خونوادهم ادمای خیلی محکمی هستند و هیچوقت بخاطر شرایط بد مالی نه غر میزنند و نه شکایتی میکنند هم بی تاثیر نبوده
این منم که هیچ وقت از موقعیتم راضی نیستم.
با اینکه در طول این چندماه عملا سربار بقیهام اما کَکَمم نگزید
نه حرکتی نه کار و فعالیتی
شایدم هنوز به وضعیت موجود اعتراض دارم
اینکه چرا خونوادهم همیشه باید اینهمه در مضیقه باشند
و چیزی که همیشه باعث میشه حسابی عصبی بشم اینه که هیچوقت یه اعتراض و شکایت هم نمیکنند...
انگار از اینکه در این شرایط سخت و پر استرس هستند لذت میبرند
اصلا نمیتونم درکشون کنم
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۹۸۵ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۹۸۶
به قلم #کهربا(ز_ک)
بعد از نهار نیلوفر کمی خوابید خیلی شانس آورد که دخترش هم برعکس همیشه خوابی طولانی داشت و دیرتر بیدار شد...
چشمم به ساعت افتاد
به نسرین که تازه از کار با کامپیوترش فارق شده نگاه کردم
_یکم خستگی در کردی حال داری یه سر باهم بریم بیرون؟ البته اگه کار داری خودم تنهایی میرم
_باشه... حالا کجا میخوای بری؟
خوشحال با اشارهی دست طلاهام رو نشونش دادم
_برم یکی از اینا رو بفروشم پولش رو لازم دارم
اخم به چهرهش نشست
_برای چی؟ اگه پول لازم داری بگو من بهت میدم
_نه ممنون... وقتی خودم دارم چرا از تو بگیرم؟
_این چه حرفیه آبجی جان؟ ما ازین حرفا باهم داریم؟
بعدا پسم میدی...
_خیلی محکم طوری که روی حرفم دیگه حرفی نیاره جواب دادم
_ممنون... وقتی خودم دارم چرا باید قرض بگیرم؟
تو هم بمون و به کارت برس
خودم تنهایی میرم...
به آشپزخونه برگشتم و چند تا لیوان چای خوشرنگ برای همه ریختم...
حس و حال خوبی به سراغم اومده...
احساس قدرت میکنم.
وجود این طلاها برام مثل حساب بانکیه.
فقط کافیه به یه طلافروشی برم و بفروشمشون...
کلی پول دستم میاد
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۹۸۶ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۹۸۷
به قلم #کهربا(ز_ک)
حتی به راحتی میتونم بلیط رفتن به تهران رو فراهم کنم.
هرچه زودتر باید پیش فرشته برم تا تکلیف داراییهام رو مشخص کنم سینی به دست وسط خونه ایستادم
_نیلوفر، نسرین، بیاین چایی،
کنار مامان که گوشهی خونه دراز کشیده و برای سلاله قصه میگفت نشستم
خداروشکر سجاد برای بازی به حیاط رفته وگرنه این خونه رو با سروصداهاش روی سرش میذاشت.
نیلوفر بچه به بغل از حموم خارج شد
نسرین هم گوشی بدست پیشمون اومد
_خوشبحالت نهال... بچهت اینقدر زود به زود خودشو خیس نمیکنه، زیاد میخوابه تو هم راحتی
نگاهم به نگاه مامان گره خورد که شماطتبار به نیلوفر چشم دوخته بود...
_ناشکری نکن مادر...
هربچهای یه جوره... یه بچه پرخوابه و ساکت یه بچه کم خواب و گریه کن... یکی زیاد شیر میخوره یکی کمتر...
شماها مادرین وظیفهتونه به بچه رسیدگی کنید.میدونی چقدر ثواب داره؟ خدا یه جایی حتما براتون جبران میکنه... الان شماها بچه نوزاد دارین بهشون شیر میدین پیش خدا عزت بیشتری دارین
تا میتونید برای سلامتی و عاقبت بخیری بچههای خودتون و بقیه دعا کنید...
احساس کردم مامان به مریصی بچه من کنایه زد و منطورش این بود که نیلوفر برای سلامتی پوریا دعا کنه...
اگه چند ماه پیش بود حتما عصبی میشدم و جواب مامان رو میدادم اما این مدت اونقدر خودم رو سربارشون میدونم که مجبورم سکوت و تغافل کنم.
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۹۸۷ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۹۸۸
به قلم #کهربا(ز_ک)
بیتوجه به صحبتای مامان و نیلوفر لیوان چای خودم رو برداشتم و به اتاق رفتم
مصممتر از قبل به خودم نهیب زدم
_خاک توسرت ... مادر این بچهای ولی اصلا حواست بهش نیست...
هرطور شده امروز میرم طلا میفروشم و بچهم رو میبرم به متخصص اطفال نشونش میدم...
شایدم بقیه دارن اشتباه میکنند و پوریا سالمه...
نگاهی به لیوان توی دستم انداختم... دیگه میلی به خوردنش ندارم روی صندلی پلاستیکی گوشه اتاق گذاشتم...
اول لباسهای پوریا رو تنش کردم و بعد هم لباسهای خودم
پتو رو دورش پیچیدم
از اتاق خارج شدم
همه نگاهها به سمتم کشیده شد
_کجا به سلامتی؟
رو به نیلوفر که پاشد و به طرفم اومد جواب دادم
_میرم بیرون کار دارم
_وایسا ببینم... همینجوری یدفعهای؟
با بچه کجا راه افتادی داری میری؟
بچه رو نشونش دادم
_نیلوفر عمهاینا میگن این بچه مریضه میخوام ببرمش پیش دکتر
نسرین جلو اومد
_تو که گفتی میخوام برم طلامو بفروشم
با حرص نگاهش کردم
_ میخوام برم این واموندههارو بفروشم تا با پولش بچه رو ببرم پیش دکتر
_من که گفتم بهت میدم
_به شماها چه ربطی داره؟
اختیار مال خودمم ندارم؟
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۹۸۸ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۹۸۹
به قلم #کهربا(ز_ک)
از حرفی که بی اختیار و از سر ناراحتی از دهنم خارج شد شرمنده شدم
ولی اونقدر عصبی هستم که بی اهمیت به ناراحتی خواهرام بخوام از خونه خارج بشم
مامان با صدایی گرفته و اشاره به پوریا پرسید
_حالا با چی میخوای بری؟
الان زنگ میزنم به آژانس .
اشتباه کردم اول به آژانس زنگ نزدم...
حالا باید چند دقیقه جو بوجود اومده رو تحمل کنم
ماشین پنج دقیقه دیگه دم دره بنابراین کیفم رو روی دوشم جابجا کردم و از خونه خارج شدم
دوست داشتم ازشون عذرخواهی کنم اما روم نشد.
سوار ماشین که میشدم صدای عصبی داداش رو از پشت سر شنیدم
_چرا هرچی صدات میکنم توجه نمیکنی؟
_متعجب به طرفش چرخیدم
_کی صدام کردی؟
کلافه دستی به صورتش کشید
_حق داری صدام پایین بود
خم شد و در صندلی جلوی ماشین رو باز کرد
_سلام آقا، ببخشید کنسل شد، چقدر تقدیم کنم؟
داشت ماشین رو کنسل میکرد
کاش در این مدت اینهمه به من و بچهم توجه و محبت نکرده بود
اونوقت براحتی بهش میگفتم تو حق نداری تو کارام دخالت کنی...
این ساعت عصر داداش به خونه نمیاد قطعا نسرین بهش زنگ زده.
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨