soleimani.mp3
8.4M
#فایل_صوتی👆
🚩#روز_بیستوششم
#چله_زیارت_عاشورا
هدیه به چهارده معصوم(ع)
و شهید والامقام نوید صفری
🎙با نواے آسمانی شهید حاج قاسم سلیمانی
🔰امام باقرع میفرمایند:
اگرمردم میدانستند زيارت امام حسين علیه السلام چه ارزشی داردازشدت
شوق وعلاقه میمردند ....
«وحشتناك ترين لحظه زماني است كه انسان را در سرازيري قبر ميگذارند»
🔹شخصي نزد امام صادق(ع) رفت و گفت: من از آن لحظه ميترسم. چه كنم؟ امام صادق (ع) فرمودند: زيارت عاشورا را زياد بخوان. آن فرد گفت چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟!
امام صادق فرمود: مگر در پايان زيارت عاشورا نميخوانيد، اللهم ارزقني شفاعة الحسين يوم الورود؟
يعني خدايا شفاعت حسين(ع) را هنگام ورود به قبر روزى من كن.
🔸زيارت عاشورا بخوانيد تا امام حسين (ع) در آن لحظه بهفريادتان برسد.
📲شهید نوید صفری
#چلهی_زیارتعاشورا ↙️
@chele_shahidnavid
1_4162691993.mp3
6.25M
🚩زیارت عاشورا
(همراه با روضه)
🌷ثواب آن هدیه به
ارواح مطهر چهارده معصوم(ع)
و شهید والامقام نوید صفری
«لبیک یاحسین جانم»
#استودیویی
#فوق_العاده
صلےاللهعلیڪیااباعبدللھ
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج
بحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها
📲شهید نوید صفری
#چلهی_زیارتعاشورا ↙️
@chele_shahidnavid
#توسل
#کرامات
#حاجتروایی
🌷بزرگوارانی که با توسل و یا هدیه زیارت عاشورا به شهید عزیز نوید صفری حاجت گرفتند و یا کراماتی از ایشون دیدند برای بنده ارسال کنند تا در کانال قرار بدهم
خادم الشهدا؛ @hasbiallah2
@chele_shahidnavid
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
#ارسالی اعضای محترم کانال⤵️
سلام و درود خدمت شما بزرگواران
سلام خدا بر شهیدان و سلام برروح بزرگ و پاک شهید نوید🌷
عزیزان دقیقا ۲۰ سال هست ک حاجت بزرگی دارم سالهاست ک دعا میکنم نذر میکنم و از هرکسی ک سر راهم قرار گرفته کوچیک و بزرگ بچه های پاک ومعصوم از همه خواستم برام دعا کنن حاجت بگیرم شب اول محرم خواهرزاده م برام پیامی فرستادبا این مضمون :خاله جان میدونستی تولدت با تولد شهید نوید یک روزه این رو ب فال نیک بگیر و چله زیارت عاشورا بگیر و ثوابش رو هدیه کن ب شهید نوید مطمئن باش دست خالی از این چله بیرون نمیای حس عجیبی بهم دست داد گفتم من ک سالها هر دعا و چله ای ک بگین انجام دادم اینم انجام میدم ماه محرم هم هست ثواب داره و با امید بخدا و توکل ب خدا حرفهای دلم رو باشهید نوید گفتم و چله رو شروع کردم دقیقا از روزی که شروع کردم اثار براورده شده حاجتم رو دارم میبینم کارها یکی پس از دیگری داره با یاری خداوند درست میشه هنوز کامل حاجت نگرفتم ولی ب امید خدا مقدمات کار داره ب خوبی وراحتی فراهم میشه و من دارم حس میکنم ک ان شاالله تا اخر چله حاجت روا بشم الهی امین🤲 ان شاالله هیچ کسی دست خالی ازاین چله بیرون نره و خداوند فرج اقامون رو هم نزدیک کنه🤲
روح شهید عزیز شاد ویادش گرامی باد🌷
📲شهید نوید صفری
#چلهی_زیارتعاشورا ↙️
@chele_shahidnavid
سلام علیکم و رحمت الله🌹
دوستان با همراهی و مشارکت شما بزرگواران 260 پک الویه آماده و روز پنج شنبه سر مزار یادبود داداش ابراهیم و شهدای گمنام توزیع شد🌷💫
نائب الزیاره و دعاگوی شما عزیزان بودیم و سلام و حاجات شما به محضرشان عرضه شد
حاجت روا بخیر باشید🤲
ان شاءالله بحق آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام خداوند در فرج مولا صاحب الزمان عج تعجیل بفرماید و توفیق درک حضور ایشان را روزی ما بگرداند🙏♥️
💠کلیپ زیر مربوط به نذری گروهی هست که با مشارکت شما دوستان انجام شد👇
هدایت شده از 🌻توسلبهشهیدابراهیمهادی🌻
45.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سومین_نذری_گروهی✨
🎥 تهيه و توزیع 260 پک الویه در بهشت زهرا(س) کنار مزار یادبود برادر شهیدم ابراهیم هادی،پرستوی گمنام کانال کمیل و شهدای عزیز گمنام
🥀🕊🥀🕊🥀
نذر همگی قبول حاجت روا باشید ان شاءالله
#هادی_دلها🌻
#شهید_گمنام🌷
یادبود شهید هادی:
💫 قطعه 26
🔰علمدار کمیل
شهید ابراهیم هادی ↙️
@ebrahim_hadiedelha
༻⃘⃕❀༅⊹━┅┄༻⃘⃕❀
دوستان مبلغی از نذری گروهی باقی مونده که به نیت داداش ابراهیم و شهدای گمنام و حاجت روایی دوستانی که در نذری گروهی شرکت کردند هزینه میشه، ان شاءالله همگی مورد شفاعت شهدا قرار بگیریم و عاقبت ما هم شهدایی باشه.. الهی آمین🌷🕊
چله توسل به شهید نوید🌷🕊
#یک_فنجان_چای_با_خدا #قسمت_چهل_و_هشتم نمیدانم به لطف مسکنهای سنگینِ پرستار چند ساعت در کمایِ تزر
#یک_فنجان_چای_با_خدا
#قسمت_چهل_و_نهم
بهوش بودم.. اما فرقی با مردگان نداشتم!چرا که ته مانده ایی از نیرو حتی برای درست دیدن هم نبود.
صدایشان را شنیدم.. همان دکتر و قاریِلحظه های دردم.. ( آقای دکتر شرایطش چطوره؟) موج صدایش صاف و سالخورده بود ( الحمدالله خوبه.. حداقل بهتر از قبل.. اولش زود خودشو باخت.. اما بعد از ایست قلبی، ورق برگشت.. داره میجنگه.. عجیبه اما شیمی درمانی داره جواب میده.. بازم توکلتون به خدا ..)
دکتر رفت و حسام ماند.. (سارا خانووم.. دانیال خیلی دوستتون داره.. پس بمونید..).
معنی این حرفها چه بود؟ نمیتوانستم بفهمم.. دوست داشتن دانیال و حرفهای صوفی هیچ هم خوانی با یکدیگر نداشتند.. صوفی میگفت که دانیال در مستی اش از رستگار کردن من با جهاد نکاح در خدمتِ داعش حرف میزد.. یعنی حسام به خواستِ برادرم، محضه اینکار تا به اینجا آمده؟؟ یان مرا به این کشورِتروریست خیز هُل داد.. اما چرا؟؟ اصلا رابطه اش با این مرد چیست؟ و عثمان.. همان مسلمانِ ترسو مهربان.. نقش او در این ماجراها چه بود؟؟ اگر هدفش اهدای من به داعش بود که من با پای خودم عزم رفتن کردم و او جلویم را گرفت.. سرم قصدِ انفجار داشت .
و حسام بی خبر از حالم، خواند.. صدایش جادویی عجیب را به دوش میکشید.. این نسیم خنک از آیاتِ خدایش بود یا تارهایِ صوتی خودش؟ حالا دیگر تنها منبع آرامشم در اوجِ ناله هایِ خوابیده در شیمی درمانی و درد، صوتِ قرآنِ جوانی بود که روزی بزرگترین انتقام زندگیم را برایش تدارک دیده بودم. صاحب این تارهای صوتی، نمیتوانست یک جانی باشد.. اما بود.. همانطور که دانیالِ مهربان من شد..این دنیا انباری بود از دروغهای ِ واقعی!!
در آن لحظات فقط درد نبود که بی قرارم میکرد.. سوالهایی بود که لحظه به لحظه در ذهنم سلامی نظامی میداد و من بی توانتر از همیشه، نایی برایِ یافتنِ جوابش نداشتم. در این مدت فقط صدا بود و تصویری مه گرفته از حسام
مدتی گذشت و در آن عصر مانند تمام عصرهای پاییز زده ی ایران، جمع شده در خود با چشمانی بسته، صدایِ قدمهایِ حسام را در اتاقم شنیدم. نشست. روی صندلی همیشگی اش، درست در کنار تختم.. بسم اللهی گفت و با باز شدنِ کتاب، خواندن را آغاز کرد. آرام، آرام چشمهایم را گشودم. تار بود.. اما کمی بهتر از قبل. چند بار مژه بر مژه ساییدم. حالا خوب میدیدم.. خودش بود.. همان دوست..
همان جوان پر انرژی و شوخ طبعِ دوست دانیال.. با صورتی گندمگون.. ته ریشی مشکی.. و موهایی که آرایشِ مرتب و به روزش در رنگی از سیاهی خود نمایی میکرد. چهره اش ایرانی بود، شک نداشتم. و دیزاینِ رنگها در فرمِ لباسهایِ شیک و جذابِ تنش، شباهتی به مریدان و سربازان داعش نداشت.. این مرد به هر چیزی شبیه بود جز خونخواری داعش پسند... کتاب به دست کنار پنجره ایستاد و به خواندنش ادامه داد.. قدش بلند بود و چهارشانه و به همت آیه آیه ایی که از دهانش بیرون میآمد انگار در این دنیا نبود..
در بحبوحه ی غروب خورشید، نم نمِ باران رویِ شیشه مینشست و درختِ خرمالویِ پشت اش به همت نسیم، میوه ی نارنجی نشانش را به رخ میکشید..نوای اذان بلند شد..حالا دیگر به آن هم عادت کرده بودم.. عادتی که اگر نبود روحِ پوسیده ام، پودر میشد محضه هدیه به مرگ..حالا نفرت انگیز ترین های زندگیم، مسکن میشدند برایِ رهاییم از درد و ترس..
صدایش قطع شد. کتاب را بست و بوسید. به سمت میزِ کنارِتختم آمد. ناگهان خیره به من خشکش زد:(سا.. سارا خانوم.. ) ضعف و تهوع همخوابه های وجودم شده بودند. کتاب را روی میز گذاشت و به سرعت از اتاق خارج شد. چند ثانیه بعد چند پرستار وارد اتاق شدند. اما حسام نیامد..
چند روز گذشت و من لحظه به لحظه اش را با تنی بی حس، چشم به در، انتظارِ آوازه قرآنِ دشمنم را میکشیدم و یافتن پاسخی از زبانش برای سوالاتم. اما باز هم نیامد.. حالا حکم معتادی را داشتم که از فرط درد از خود میپچید و نیازش را طلب میکرد و من جز سه وعده اذان از مسکن اصلیم محروم بودم. این جماعت ایدئولوژی شان محتاج کردن بود.
بعد از مدتی حکم آزادیم از بیمارستان صادر شد. و من با تنی نحیف بی خبر از همه جا و همه کس آویزان به پروین راهی خانه شدم.
✍ ادامه دارد ....
📲شهید نوید صفری
#چلهی_زیارتعاشورا ↙️
@chele_shahidnavid
#یک_فنجان_چای_با_خدا
#قسمت_پنجاهم
او با قربان صدقه های مادرانه اش مرا به اتاقم برد. به محض جا گیری روی تخت و خروج پروین از اتاق با دستانی لرزان گوشی را از روی میز قرض گرفتم. باید با یان یا عثمان حرف میزدم. تماس گرفتم اول با عثمان. یک بار.. دو بار.. سه بار.. جواب نمیداد و این موضوع عصبیم میکرد..شماره ی یان را گرفتم.. بعد از چندین بار جواب داد:( سلام دختر ایرانی..) صدایم ضعیف بود: ( بگو جریان چیه؟ تو کی هستی؟ ) لحنش عجیب شد:( من یانم.. دوست سارا..) دوست داشتم فریاد بزنم و زدم،هرچند کوتاه:( خفه شو..من هیچ دوستی ندارم.. من اصلا کسی رو تو این دنیا ندارم..)
( داری.. تو دانیالو داری..)
نشسته رویِتخت با پنجه ی
پایم گلِ قرمز رنگ قالی را هدف گرفتم
داشتم..دیگه ندارم.. یه آشغال مثه عثمان؛اونو ازم گرفت...
توام یه عوضی هستی مثه دوستت و همه ی هم کیشاش..اصلا نکنه توام مسلمونی؟)جدی بود:(سارا آرام باش.. هیچ چیز اونی که تو فکر میکنی نیست..از وضعیت لحظه به لحظه ات باخبرم. میدونم چه شرایطی رو از سر گذروندی. پس فعلا یه کم استراحت کن)از کوره در رفتم:( با خبری؟؟ چجوری؟؟ یان بیشتر از این دیوونم نکن.. این دوستی که تو ایران داری کیه؟ کسی که منو به اون آموزشگاه معرفی کرد کیه؟؟ کسی که پروینو آورد تو این خونه کیه؟؟ اسمش چیه؟؟ حسام؟؟ یان دارین باهام بازی میکنید.. اما چرا؟؟ )
گرمم بود!زیاد...به سمت پنجره رفتم تا بازش کنم.. چشمم که به تصویر خودم در شیشه افتاد میخکوبِ زمین شدم..
این من بودم؟؟ همان دختر مو بور با چشمان رنگی.. این مرده ی متحرک شباهتی به من نداشت..صدای الو الو گفتنهای یان را میشنیدم..اما زبانم نمیچرخید..گوشی از دستم افتاد. به سمت آینه رفتم..دیگر چیزی از آن دختر چند ماه پیش باقی نمانده بود جز چشمانی آبی رنگ. وحشت کردم... سری بی مو..چشمی بی مژه... صورتی بی ابرو...
✍ ادامه دارد ....
📲شهید نوید صفری
#چلهی_زیارتعاشورا ↙️
@chele_shahidnavid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 ۳۰ تیرماه ۱۳۶۱ - سالروز شهادت
سرلشکر خلبان عباس دوران، عقاب تیز پرواز آسمان ایران
📽 شهیدی که آوازه شجاعت و دلاوری هایش در دوران جنگ تحمیلی به کابوس مزدوران بعثی تبدیل شده بود.
ا▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️
🎥 #ڪلیپ
○هواپیمای شهید عباس دوران بعد از بمباران پالایشگاه الدوره مورد اصابت موشک قرار گرفت، در حالی که میتوانست خود را نجات دهد با شجاعتی مثال زدنی جنگنده را به ساختمان محل برگزاری اجلاس سران غیرمتعهدها به ریاست صدام کوبید و باعث لغو جلسه و فضاحت صدام شد که می خواست عراق را غیرقابل نفوذ و امن نشان دهد.
📎 اسطوره ای است که به گفته کارشناسان نیروی دریایی عراق را به نابودی کشاند.
فردی که در تعداد پرواز جنگی رکورد داشت و عراق برای سرش جایزه تعیین کرده بود.
او با از خود گذشتگی، کاری کرد که اجلاس سران غیر متعهدها به علت فقدان امنیت در بغداد برگزار نشد.
#شهید_خلبان_عباس_دوران
یاد شیرمردان حماسه ساز خلبان همیشه جاودان
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
#محرم🏴
#امام_زمان
📲شهید نوید صفری
#چلهی_زیارتعاشورا ↙️
@chele_shahidnavid
هدایت شده از 🌻توسلبهشهیدابراهیمهادی🌻
❌#چله_صلوات #دعای_فرج❌
❌ #چله_سوره_یس❌
به نیابت از شهید والامقام ابراهیم هادی
🕊✨🕊✨🕊
🌷بسم رب الشهدا🌷
سلام بر بهترین برگزیدگان خدا
سلام بر پاکترین روح ها
سلام بر شهیدان
آنانکه در میان ما بودند ،هستند ،مثل من ،مثل شما با روحی آماده هدایت
سلام بر هدایت شده
سلام بر هادی
#سلام_بر_ابراهیم🕊🌹
👈امروز شما دعوت شده اید
از سوی شهید هادی برای هدایت به سمت آمادگی روح های بزرگتان با
کبوتر #صلوات
تا در معیت ارواح پاکشان
دعاکنیم ،دعا برای #فرج
برای رسیدن آن هدایت کننده واقعی ،آن هادی ،آن مهدی (عج)
آن نجات دهنده،آن منجی، که دلها همه مشتاق و جانها همه نیازمند حضورش هستیم
✅شما دعوتید در کنار هم #به_نیابت از شهید ابراهیم هادی ۴۰ روز آن عشق از نظر پنهان را برای یاری مظلومان طلب کنیم.
با ما همراه باشید تا دست در دست دعا با انوار قلوب آماده، فرجش را بخواهیم🌸
💐و خدای مهربان ،مهربانترین مهربانان، منتظر است تا ما بخواهیم...
تا او بیاید....
💌شهید هادی منتظرت است
#نامت_را_برده 👈 که باشی
💕چه با دل ،چه با اشک و چه با زبان
بسم الله✋
👇👇👇👇👇
@ebrahim_hadiedelha
@ebrahim_hadiedelha
💥#دعوتنامه_از_شهید
✅حتما برای حاجت دارها بفرستید
وارد کانال شوید و پیام های حاجت روایی دوستان را بخوانید
🔴شروع چله از #سهشنبه 2مرداد
🕊🌿