#ارسالی_اعضا🌹
✨حرم سیدالشهدا علیه السلام
سلام خسته نباشید
من تاحالا قسمتم نشده بود برم کربلا با توسل به شهید بزرگوار به آرزویم رسیدم و امروز
به نیابت ازبرادر شهید نوید صفری در کربلای معلی حرم آقا اباعبدلله علیه السلام زیارت عاشورا خواندم
ان شاالله که شهید عزیز گره از کار اعضای کانال باز کنند🤲🤲🤲
اللهم عجل لولیک الفرج ان شاالله 🤲🤲🤲
@chele_shahidnavid
هدایت شده از 🌷متوسلین به شهدا🌷💫
🌸🌿🌤
❤️چلهتوسلبهشهدایوالامقام❤️
❌خیلی ها با این چله حاجت گرفتند و انس و رفاقت با شهدا پیدا کردن❌
✨نام 40شهید والامقام به انتخاب اعضای کانال لیست شده،
هر روز یک شهید بزرگوار معرفی میشه:
همراه با زندگینامه، خاطرات، وصایا و کلیپ شهید عزیز
👈(هر روز متعلق به یک شهید)
و 100صلوات و یک زیارت عاشورا (یا یکی از این دو را) به چهارده معصوم(ع) و شهید آن روز هدیه میکنیم
♥️🕊
✅ساعت15 داستان و رمان شهدایی
✅مطالب شهیدانه و تلنگری
🦋🌷
خدمت به شهدا سعادتیست لطفا ما را همراهی کنید و با حضور خودتان انگیزه و انرژی بیشتری به خادمین شهدا بدهید
💥شهدا را بشناسیم و به دیگران بشناسانیم
مدیون شهدائیم تا قیام قیامت🥀🕊
👇👇👇👇👇
@motevasselin_be_shohada
@motevasselin_be_shohada
🕊✨🕊✨🕊✨🕊
❌لطفا در گروه ها بفرستید تا دوستداران شهدا و حاجت دارها هم در چله شرکت کنند
اجرتان با شهدا♥️🕊
@motevasselin_be_shohada
@motevasselin_be_shohada
❌شروع چله #پنجشنبه 22شهریور مصادف با شهادت امام حسن عسگری علیهالسلام و آغاز امامت حضرت ولی عصر عج
💌شما دعوت شده ی خود شهدائید
🌱✨
چله توسل به شهید نوید🌷🕊
🌸🌿🌤 ❤️چلهتوسلبهشهدایوالامقام❤️ ❌خیلی ها با این چله حاجت گرفتند و انس و رفاقت با شهدا پیدا کردن
🕊
@motevasselin_be_shohada
@motevasselin_be_shohada
✅دوستان این چله بی نظیر را از دست ندید👆
۴۰ شهید، هر روز با یک شهید بصورت کامل آشنا میشید و بهش توسل میکنید این عالیه👌🦋✨
چله توسل به شهید نوید🌷🕊
🌸🌸🌸🌸🌸 💗#مدافع_حرم💗 #قسمت_چهاردهم چهره خندان پدر را که تصور کردم، خنده ام گرفت: بابا خیلی داغه ها.
🌸🌸🌸🌸🌸
💗#مدافع_حرم💗
#قسمت_پانزدهم
ساک کوچکی که دو دست لباس و حوصله و کمی بیسکویت و مقداری پول در آن گذاشته بود را به دستم داد. همان ساکی که مادر به دستم می داد تا وسایلم را برای اردو، در آن بگذارم. بوی یاد مادر، وجودم را پُر کرد. پدر، تغییر حالتم را فهمید. دست های پر مهرش را روی شانه هایم گذاشت و انگشتانش را در کتفم آرام فرو کرد و گفت: برای منم دعا کن. سلام ما رو به آقا برسون. به فشار دستان پر مهر پدر، شوق و نشاطی عجیب در وجودم سربرآورد. پدرم بدون اینکه به من بگوید، اسم مرا نوشته بود. فرصت برای هیچ کاری نبود. لباس و کاپشنم را پوشیدم. از زیر قرآن رد شدم و به مسجد رفتم.
اتوبوس منتظر من و چند نفری که هنوز نیامده بودند بود. سوار اتوبوس شدم. هوا سرد بود. روی صندلی، کنار دوستم مصطفی، ساک به بغل، در خود مچاله شدم. دوستی من و مصطفی از همان سفر، ناگسستنی شده بود. اتوبوس حرکت کرد. نیت کردم به جای مادرم به زیارت بروم. اولین زیارتی که نمی دانستم باب خیلی چیزهای دیگر را به رویم باز می کند.
گنبد طلایی شان چه تلألوی زیبایی داشت. دست بر سینه گذاشتم: السلام علیک یا علی بن موسی الرضا.. می گویم و راه می روم وگریه میکنم. گریهای که به هق هق تبدیل میشود. هر چه نفسهایم سخت بالا میآید، اشکها راحت پایین میلغزد. حال و هوای اولین زیارت در وجودم چنگ انداخته و یاد مادر، رهایم نمی کند. به نیابت از پدر و مادرم سلامی دوباره می دهم:
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا.. خود را در آغوش زائران مولا میاندازم. با موج جمعیت به ضریح نزدیک تر می شوم. سرم را بالا می برم تا بهتر نفس بکشم. دستانم را به التماس و طلب، دراز کرده ام. سینه ام میسوزد. پانسمان سینه ام بالا و پایین میرود. چسب رویش کشیده می شود اما مرا چه خیالی است با این سوزش. دستانم را به ضریح قفل می کنم. عمیق و پُر، هوای حرم را داخل ریه هایم می دهم. ریه هایی که جز ذره ای چیزی از آن نمانده و دیگر، مفرّح ذات نیست. هر چه پرهای خادم، موهای تازه روییده شدهام را نوازش میکند، به روی خودم نمی آورم. چیزی جز آغوش مولا نمیخواهم حس کنم. موج جمعیت، مرا به زاویه بیرونی ضریح میبرد. دستانم را باز باز میکنم. همان قدر باز که هر بار، امین با دیدنش، عقب عقب می رفت و به شتاب، می دوید و خودش را در بغلم می انداخت. می بوییدم و می بوسیدمش. دستانم باز باز است و ضریح را به آغوش کشیده ام. قلبم را روی شبکه های ضریح می گذارم تا تپش هایش، به تبرک مولا، پر قوت شود. الحمدلله رب العالمین.. آرام آرام می شوم. به محض اینکه دستانم شُل می شود با موج جمعیت، به عقب، رانده می شوم.
همان عقب، می ایستم. به ادب. به سکوت. همه چشم می شوم. محو نورانیت پشتِ شبکههای ضریح هستم. در خماری. در خسله ای پر سکوت. در سکون بیوزنی. پر خادم های حرم، حرکت را به وجودم برمیگرداند. قفل قدمهایم باز میشود و به گوشهای پناه میبرم. دستانم را به احترام نظامی بالا می برم. پاهایم را جفت می کنم و می گویم:
کلنا فداک یا مولای.. یا صاحب الزمان.
🔴🔹پایان🔹🔴
🌸🌸🌸🌸🌸
📲شهید نوید صفری
#چلهی_زیارتعاشورا ↙️
@chele_shahidnavid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊دوست دارید شهیدنوید در حقتون دعایی بکنه؟
📲شهید نوید صفری
#چلهی_زیارتعاشورا ↙️
@chele_shahidnavid
شھیدی که امام رضا (علیه السلام) زمان و مکان شھادتش را به او اطلاع داده بود.
🌷شهید عباس کردانی🌷
📲شهید نوید صفری
#چلهی_زیارتعاشورا ↙️
@chele_shahidnavid