#ایده
برای مواقعی که پیش میاد پیش یه خانم بدحجاب مینشینیم مثل مینی بوس یا اتوبوس یا توی بانک وتوی نوبت مطب یاهرجایی که خودمون صلاح دیدیم(من توی مسیر دانشگاه خیلی برام پیش میومد) این عکس رو توی گوشیتون بهشون نشون بدید.
بااین سناریو؛(میتونیم قبلش الکی راجع به یه موضوع مرتبط ازشون بپرسیم و سر صحبت رو باز کنیم)
میتونم ازتون خواهش کنم که یه لحظه کوتاه وقتتونو به من بدید؟!
میخواستم یه چیزی نشونتون بدم،البته اگر ناراحت نمیشید😊
این عکسو بهشون نشون بدم
البته چاپم میشه کرد، قشنگ میشه.
ولی همیشه ام که نمیشه آدم چاپ کنه
#ارسالی_مخاطبین☺️
@AMMERIN
💥 #روشهای امر به معروف و نهی از منکر
9⃣1⃣ روش #ادبی هست، ادبیاتی
✳️ ما گاهی وقتا می تونیم با یه ضرب المثل، با یه داستان کوتاه، با یک شعر، حکایت، لطیفه یا پند؛
در واقع شخص مقابل را #امر_به_معروف
و #نهی_از_منکر کنیم.
👈 مثالی ساده اش که حالا تو ذهن هممون هست تا مثال های پیچیده تر👇
♨️ مثلاً برای کسی که شاید از نزدیکان شما هست، حجاب مناسبی نداره؛
🔹 نوشتن این شعر زیبا روی یک مثلاً لوح و هدیه دادن به او:
🌸" ای زن، به تو از فاطمه اینگونه خطاب است/ ارزنده ترین زینت زن، حفظ حجاب است"
❗️البته سعی کنیم خیلی سراغ مصادیق کلیشه ای تکراری شده این تیپی نریم، بهتر هست.
✳️ هرچقدر قالب نو تر و بهتر باشه، پذیرشش هم بیشتره.
🔹 یا مثلاً فرض کنید با یه داستان، روش ادبیاتی:
👈 داستان چوپان دروغگو رو حتما همه شما در ذهن دارید، من که هنوز یادم نرفته
♨️ خب یه کسی که دروغ میگه، یه کسی که خیلی حرف ناصحیح میزنه و در واقع شاید کذّاب هست خدایی نکرده؛ 👇
👌 شما می تونید چند دقیقه بشینید باهاش صحبت کنید بگید؛
×آقا این داستان چوپان دروغگو، یادته؟
×این یه جور عبرته ها!
×ببین یه دفعه هم که خدایی نکرده به مشکلی دچار بشی و حرف جدی و راست بزنی، کمک بخوای، دیگران روی حرفت حساب نمیکنن!!
🔻ببینید همین دروغ رو با ده تا شیوه دیگه هم میشه نهی کرد ها...
🔻میشه روایتشو گفت، حدیثشو گفت، براش آیه بگیم، براش فتوا بگیم، براش جملات بزرگان ... اینا هست؛
💯 اما این روش داستانی که جزو شیوه ادبی هست خیلی خوب جواب میده.
🔹 یا مثلاً با ضرب المثل:
♨️ فرض بفرمایید هستند شاید کسانی که به خاطر نگرانیِ از معیشت و اِمرار معاششون،
ازدواج نمیکنن یا مثلاً تن به فرزندآوری نمی دن؛ 👇
👌 خب مثلاً گاهی وقتا شما میتونید با اینا ضمن صحبتتون یه ضرب المثل ساده استفاده کنید؛
🍃 مثال بگید آقا "هر آنکس که دندان دهد، نان دهد".
🍃 شما ازدواج کنید، شما بچه دار بشید،
ان شاءالله خدا هم کمک میکنه.
⏪ میشه گاهی با ضرب المثل، داستان، حکایت و شعر و امثال اینها، امر به معروف های اثرگذارِ دلی و با پذیرشِ قلبی بالا انجام داد.
✍ دوره آموزش عمومی امر به معروف و نهی از منکر (انسان مصلح) /استاد علی تقوی
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#شیوه_ها
@AMMERIN
🔺 #امر_به_معروف_خطری ❗️
✨تذکری از جنس غیرت✨
چند روز پیش داشتم تو خیابان انقلاب راه میرفتم 🚶 که به پاساژ مهستان برسم.
یه خانم و آقایی داشتند با هم میرفتند.👫 وضعیت حجاب خانم خیلی بد بود؛ 😓 طوری که تو خیابون همه داشتند نگاهش می کردند.👀
اون آقایی هم که همراهش بود ورزشکارو هیکلش هم مثل بادی بیلدینگ کارا بود.
با خودم گفتم بگم یا نگم!🤔
تو همین فکر بودم که گفتم فوقش یه کتک مفصل میخورم ولی باید تذکر بدم.😊
اون آقا رو صدا کردم و بهش گفتم: حجاب این خانم که همراه شماست اصلا مناسب نیست لطفاً بهشون بگید حجابشونو درست کنند. 😶
اومدم رد بشم و برم، اون آقا گفت:
به تو ربطی داره اصلا؟
بزنم صورتتو داغون کنم؟!
آخه تو فضولی به درد نخور!! 😡
خلاصه من پیش خودم گفتم من که کتک رو خوردم بزار تذکرمو بدم.
بهش گفتم: از اونجایی که من روی ناموس خودم حساسیت دارم خیلی بهم برخورد مردای نامحرم دارند از روی شهوت به این خانم که همراه شماست نگاه میکنند و به خودم اجازه ندادم بی تفاوت از کنار شما رد شم و این شد که بهتون گفتم. 😇
قیافه آقای اصلا یه جوری شد😳
انگار یه پارچ آب یخ بریزی رو سرش!! 🙁
من از کنارش رد شدم و رفتم که یهو دیدم صدام میکنه و میگه وایسا کارت دارم!
رسید بهم؛ باهام روبوسی کرد 😙 و گفت: خیلی مردی!!
هنوزم هستند آدم هایی که مردم رو مثل ناموس خودشون میدونند و بعدم تشکر کرد و رفت به اون خانم گفت حجابتو درست کن. ✅
📚 منبع: کتاب «از یاد رفته،جلد ۲»
مجموعه خاطرات
#امر_به_معروف و #نهی_از_منکر
ص ۳۳ و ۳۴
@AMMERIN
◀ دائم الوضو
.
🍂روستای سابقیه را تازه فتح کرده بودیم. درگیری سنگینی داشتیم. در آن درگیری ها، تانک را پشت دیواری از دید پنهان کردیم.
🍃همان موقع گوشی همراه محسن شروع کرد به اذان گفتن. سریع پیاده شد و ایستاد به نماز. دائم الوضو بود.
🍂بین آن همه سر و صدا و شلوغی، با یک آرامش مثالزدنی نماز می خواند.
ما هم با تأسی به او قامت بستیم برای نماز اول وقت.
.
📚برگرفته از کتاب سرمشق
#شهید_محسن_حججی
@AMMERIN
🌷 #عاشقانه_های_شهدایی🌷
🍃 تو عالم رویا حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم رو ديده بودم .
از خواب که پریدم ماجرا رو واسه مادرم تعريف كردم ايشون با چند نفر از علما تماس گرفت و خوابم اينطور تعبير شد
كه بهتره با فردی از "سادات" ازدواج كنم .
🍃 ولی هیچ کدوم از خواستگارام "سید" نبود يه بار شب جمعه كه برنامه روايت فتح دلاوری بچه رزمنده ها رو نشون میداد از خدا خواستم تا يه رزمندۀ جانباز كه "سيد" هم باشه قسمتم شه .
دو ماه بعد...
🍃 "آقا سید" اومد خواستگاريم ،همون اول کار گفت:
من از جبهه اومدم و هيچ چی ندارم
قرآنو باز كرد و گفت:
استخاره ميكنم…
اگه خوب اومد که باهاتون صحبت ميكنم . اگه بد اومد كه خداحافظ شما
تو جواب استخاره ،سوره محمد(ص) اومده بود
🍃 از اونجايی كه من،خواب پیغمبر (ص) رو ديده بودم و آقا سید هم تو جريان بود
به فال نیک گرفت وبعد از كمی صحبت
منت به سرم فاطمه بنهاد و پذیرفت...
من را به کنیزی و شدم عروس مادر...
🍃 واینگونه شد که اسم سيد،بر بلندای زندگيم ستاره ای درخشان شد .
با فرا رسيدن دی ماه مراسم عقد
ساده ای تو خونه مون برگزار شد
مهريه هم سيصد و پنجاه تومان با چند گرم طلا قرار داده شد .
🎙راوی: همسر شهید
🌷شهید سید مجتبی علمدار🌷
یاد شهدا با صلوات🌷
🔴 این پست را تا آخر #ویژه_تر بخونید ‼️
🏷️ تو راسته ۷حوض، میون جمعیت گذرا، مثل یک برجِ چراغانی، به چشم میومد.
ردّ صافکاری و بنّایی روی تنش پیدا بود، برآمدگیهاش رو با پروتز یا هرچی برجستهتر کرده بود.
فرورفتگیهاش رو داده بود تراشیده بودند.
کفشهای ۱۲ سانتیش چند طبقه برده بود روی قدّش.
پشت چشمش برق میزد، عین چراغهای نئونیِ روی دیوارِ برج که میگه «مَن. من. منو نیگا چه رخی دارم!»
برج بود واقعا.
همونقدر چشمگیر و همونقدر دلگیر
.
.
🏷️به پله برقی که رسیدم او ایستاده بود.
با خودم گفتم: پریچهر! شهروند بیتفاوتی نباش!
صداش زدم گفتم: تیپت خیلی جذابه، میدونی؟
تعجب کرد، خندید، تشکر کرد
ادامه دادم: ولی من دلم برای دخترهای کوچیک و بزرگی میسوزه که #بدن تو رو ندارند، #وقت و #پول زیادی هم ندارند تا مثل تو خودشون رو بکوبند و از نو بسازند.
دخترهایی که علیرغم #هنر و تواناییشون به حاشیه رانده میشن [مگر اینکه برج بشن مث تو...]
جوابش تکراری بود: دلم میخواد! به تو ربطی نداره...
.
البته که به من ربط داشت، به من ربط داشت که خیابانهای شهرم استیج مد وفشن نباشه تا دخترای شهر برای حضور در اون، مجبور به #مانکن شدن باشند.
به من ربط داره که رسانههامون تبدیل نشن به محل پمپاژ معیارهای #زیبایی .
به من ربط داره که «به تو ربط ندارهٔ» امثال تو باعث میشن دخترهای این سرزمین رنگ آرامش نبینند
.
.
.
.
پ.ن: بزرگ ترین ظلم علیه زن در دنیای امروز، ورزشگاه رفتن نیست!!!
بزرگ ترین ظلم، قرار دادن او در بازی کی از همه قشنگ تره هست؟؟؟!!🙁
قصه زن امروز، همون داستان قدیمیه مادر سفید برفیه که برای از همه زیباتر بودن چه تلاش ها که نکرد و ....
کاش بفهمیم #حجاب صرفا یک پوشش برای پوشاندن چند تار مو و به گناه افتادن مردها نیست !!!
که این نگاهی خیلی ساده انگارانه است !!!
حجاب #آرامش زن است ... و در زمانه ای که دنیا تلاش دارد این آرامش را از زن ایرانی بگیرد، عده ای واقعا در این جبهه در حال جنگ هستند ...
@AMMERIN
🔺️شهادت یک افسر پلیس در هویزه
💢«سید کریم موسوی» رئیس پلیس اطلاعات و امنیت عمومی شهرستان هویزه حین عملیات تعقیب سارقان دچار سانحه رانندگی شد و به شهادت رسید.
@AMMERIN
#خاطره
🔰 آسانسور قدیمی اداره بازسازی شد. اولین روز راه اندازی آسانسور جدید، تا سوار شدم و کلید طبقه ۴ را زدم بعد از بسته شدن درب، آهنگ تندی شروع به نواختن کرد...😒
🔸تا به طبقه مورد نظر رسیدم بدون فوت وقت به تاسیسات اداره مراجعه کردم و ضمن #تشکر از زحماتشان در راه اندازی آسانسور جدید؛
#پیشنهاد دادم ای کاش بجای آهنگهایِ غربی در آسانسور، از نوای زیبای #صلوات_خاصه_امام_رضا علیه السلام توسط مداح بزرگوار آقای انصاریان استفاده میکردید...
بالاخره اینجا مشهده و ما مفتخر به همجواری امام رضا علیه السلام هستیم؛
مشهد باید همه جاش رنگ و بوی امام رضا 💞رو داشته باشه...
🔹مسئول تاسیسات تبسمی کرد و گفت: چشم حاج آقا 😊
ساعتی نگذشته بود که دیدم مسئول تاسیسات اومد تو اطاقم و گفت: انجام شد.
🔸وقتی از اداره برمی گشتم، آسانسور اداره با نوای صلوات خاصه، دل آدمو پیوند میزد به حرم پاره تن رسول خدا... 😌
⏪ از اون به بعد عکس العمل خیلی از مراجعه کننده ها هم زیبا بود؛
تا از آسانسور بیرون میومدن، چشمهاشون بارونی بود و دلشون امام رضایی✨✨
@AMMERIN