eitaa logo
چریک سایبر🇵🇸
1.1هزار دنبال‌کننده
37.1هزار عکس
46.9هزار ویدیو
981 فایل
با سرخط خبرهای جبهه‌ی مقاومت باما همراه باشید. لحظه به لحظه در نبرد آخرالزمان برای نابودی اسرائیل✌️ فلسطین🇵🇸 یمن🇾🇪 لبنان🇱🇧 سوریه🇸🇾 عراق🇮🇶 ایران🇮🇷 امروز حرم حسین بن علی، ایران است. https://eitaa.com/cherikcyberi
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰عقب نشینی گسترده تروریست های رژیم صهیونیستی از غزه 🔸رادیو ارتش رژیم صهیونیستی عقب نشینی گسترده لشگر ۹۸ و تیپ هایش را از مناطق مختلف در نوار غزه به سمت مناطق مرزی اعلام کرد. 🔸‌برای اولین بار از آغاز ورود زمینی به غزه ارتش رژیم صهیونیستی از نواره غزه به سمت دیوار حائل مرزی عقب نشینی کرد و مسیر ها برای بازگشت آوارگان به سمت شمال تا حدودی فراهم شده است.
🔰حزب‌الله جولان اشغالی را گلوله باران کرد 🔸المیادین در لبنان از شلیک حدود 40 موشک از لبنان به سمت مناطق اشغالی در جولان اشغالی و الجلیل خبر داد.
🔴 صد کلاغ را یک کلوخ بس است 🔴 One rock’s good enough for a whole bunch of crows!
🔴 دشمنی با اسرائیل از منظر شهید صدر 🔹 از شهید علامه سیدمحمدباقر درباره جوانان مؤمنی که در کنار فلسطینیان با دشمن صهیونیستی می‌جنگند، پرسیدند؛ شهید صدر پاسخ داد: «هرکس عملی را انجام دهد که به نظرش به اسرائیل زیانی می‌رساند، در راه خداست». ♦️انتشار به مناسبت سالگرد شهادت شهید آیت‌الله محمدباقر صدر
هدایت شده از محمد مهدی فاطمی صدر
إذا قاتلنا أمياً و ليس قومياً، فهذه الصواريخ التي تطلق على إسرائيل من اليمن و العراق و السوريا و لبنان هي نفس صواريخ إيرانية...
هدایت شده از محمد مهدی فاطمی صدر
امت اسرائیل به زبان پارسی...
هدایت شده از محمد مهدی فاطمی صدر
ما ناگزیر از خاک ایران پاسخ سخت به کیان موقت اسرائیل در فلسطین اشغالی خواهیم داد. ناگزیر؟ چه طی سال‌ها چهارچوب مقاومت را از امت به ملت(ها) شکسته‌ییم و اکنون ناگزیر از یک پاسخ ملی استیم...
17.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 آیا می‌شود این تصاویر را دید و اشک نریخت؟!! لعنت ابدی خدا بر این حرامزاده های سگ یونیست که بویی از شرف و انسانیت نبردن
🌷 تو رضایت ندهی نمی‌روم! 🔹 روایتی از اقامه نماز بر پیکر هفت شهید راه قدس توسط رهبر انقلاب در حسینیه امام خمینی(ره) 🔹همسر جوانِ جوان‌ترین شهید آن کاروان هفت نفره روبروی دوربینم ایستاده. توی قاب دارد از آخرین مکالمه‌اش با سیدعباس صالحی روزبهانیِ ۲۴ ساله می‌گوید و من که صدایش را از هدفون می‌شنوم نفسم بند آمده: «دو دقیقه قبل از آن حادثه به من زنگ زده بود. داشتیم با هم صحبت می‌کردیم که تلفن قطع شد و دیگر هیچ صدایی نیامد. معمولاً وقتی این اتفاق می‌افتاد آقا عباس چند دقیقه بعد دوباره تماس می‌گرفت اما بعد از قطع شدن آن تلفن دیگر تماس نگرفت تا اینکه خبری از تلویزیون شنیدم که یک ساختمان نزدیک سفارت ایران هدف قرار گرفته. دلم شور افتاد و ...» 🔹این‌ شکلی می‌شود بود که سیدعباسِ متولد ۱۳۷۸ اهل بروجرد با دو سال سابقه پاسداری که حدود دو سال هم از ازدواجش می‌گذشته و برای اولین بار هم پایش به معرکه‌ی سوریه باز شده، خونش کیلومترها دورتر از مرزهای ایران روی زمین می‌ریزد؛ همین اول کار به چه واقعیت سترگی خوردم. 🔹اصلاً برای کار دیگری به حسینیه آمده بودم اما عظمت واقعه آنقدر بود که تصمیم عوض کنم و دوربین تصویربرداری را بردارم و حالا بایستم روبروی آدم‌هایی که شانه زیر باز امانت‌هایی داده‌اند که هزاران سال قبل و در ابتدای خلقت، آسمان‌ها از پذیرفتنش سر باز زدند. 🔹زبانم نمی‌چرخد اما به زحمت به همسر جوان سیدعباس می‌گویم: «دل کندن از همسرتان سخت نبود؟» وسط بغضی که بیخ گلویش و پرده اشکی که توی قاب چشمش گیر کرده و صبورانه با آنها دست و پنجه نرم می‌کند می‌گوید: «خیلی سخت بود! خیلی خیلی سخت! کار رفتنش که داشت درست می‌شد به من گفت تو رضایت ندهی نمی‌روم!» بغض بالاتر می‌آید و بقیه حرفش را می‌خورد. در ادامه هم با اشکی که حالا دیگر به‌وضوح چشم‌ها را تر کرده از دیدن پیکر سیدعباس در معراج می‌گوید و می‌گوید: «عباس جان! شهادتت مبارک! ما را هم شفاعت کن!» 🔹این حجم از تکرار عبارت «شهادتت مبارک» را اگر آدم اینجا و روبروی این آدم‌ها نباشد اصلا توی کَتَش‌ نمی‌رود. مگر می‌شود عزیزی از دست داده باشی و رفتنش را تبریک بگویی؟! زبان من که نمی‌چرخد. این را هم به همسر سیدعباس گفتم هم به مادرش هم به پدرش! هر سه نفرشان اما جلوی دوربین من ایستادند و شهادت سیدعباس را تبریک گفتند. پدرِ سیدعباس که راننده‌ی کامیون و ماشین سنگین است چیز عجیب‌تر دیگری هم می‌گوید آن هم درست زمانی که پیکر جوان ۲۴ ساله‌اش هنوز توی تابوت است و دفن هم نشده که داغش سرد شده باشد: «اگر به جای عباس چند عباس دیگر هم داشته باشم و لازم باشد، آنها هم فدای حضرت زینب سلام‌الله‌علیها و امام حسین علیه‌السلام!» عین این حرف را مادر سیدعباس هم می‌زند. 💻 Farsi.Khamenei.ir
🌷 آن سمت ماجرا؛ سردار زاهدی! 🔹 روایتی از اقامه نماز بر پیکر هفت شهید راه قدس توسط رهبر انقلاب در حسینیه امام خمینی(ره) 🔹سمت دیگر این واقعیت سنگین و کمرشکن که من و دوربینم وظیفه‌ی ثبت و ضبط آن را به عهده داریم شهید ۶۳ ساله‌ی کاروان شهداست که ۴۵ سال در کوه و کمر و صحرا و بیابان در ایران و سوریه و لبنان، پوتین به پا کرده بود و دور از نام و نان و برق دوربین‌‌ها و رسانه‌ها، دنبال چیز دیگری بود بدون اینکه خیلی از میلیون‌ها نفری که این روزها در ایران و لبنان و سوریه و عراق و یمن به سوگش نشسته‌اند او را بشناسند: سردار محمدرضا زاهدی! هدف متحرک صهیونیست‌ها که به تعبیر فرنگی‌ها از قدیمی‌ترین ژنرال‌های ایرانی در لبنان و در جبهه‌ی نبرد با اسرائیل بود. 🔹همسرش حالا روبروی دوربین ایستاده. هدفون توی گوش دارم تا صدایش را بهتر بشنوم. من بیش از او استرس دارم و ناآرامم. با خود می‌گویم نباید اینها را زیاد اذیت کرد. داغدارند. 🔹در تمام سال‌هایی که زاهدی در کوه و بیابان‌های منطقه بالا و پایین می‌رفته تا آب توی دل میلیون‌ها ایرانی تکان نخورد، این زن همراهی‌اش را کرده و همگام و همقد‌مش بوده. درست مثل همسر جوان و پدر و مادر سیدعباس، بی‌ادعا و تکلف شانه زیر بار همان امانتی داده که آسمان‌ها و زمین در ابتدای خلقت از پذیرفتنش سر باز زدند. حالا ایستاده روبروی دوربین من و باید واقعیت عظیم شخصیت و وجود او را روایت کنم و چه کار سختی! 🔹سخت نبود؟! اولین سؤالم همین است. مکثی می‌کند، نرم‌لبخندی روی چهره‌ی مادرانه‌اش می‌نشیند و با لهجه‌ی نه‌‌چنان غلیظ اصفهانی می‌گوید: «سخت که بود. سال‌ها زندگی در غربت و دور از فامیل و حتی دور از کشور اما ما راهمان یکی بود! شهادت گوارایش باشد!» همین! 🔹تمام حرف کسی که ۴۵ سال در سایه‌ی یک مرد در سایه بوده همین است. هیچ جایی نامی از اینها نبوده؛ نه خودش نه مردش! در زمره‌ی همان‌هایی که علی‌بن‌ابیطالب علیه‌السلام فِی الْأَرْضِ مَجْهُولُونَ وَ فِی السَّمَاءِ مَعْرُوفُونَ (خطبه ۱۰۲ نهج‌البلاغه) توصیف‌شان می‌کند. مردهایی که در گمنامی به چشم فتنه‌ها می‌زنند. در زمین گمنامند و در آسمان‌ شهیر! 🔹زنان این قبیله‌ی کفرستیز هم به مانند مردان جوانمردشان، بی‌تکلفند و بی‌ادعا؛ صبور اما ایستاده پای بیرق حقیقت که در کوچه‌پس‌کوچه‌های تاریخ گم نشود! اینها امانتداران خدایند و هر کسی را ظرفیت کشیدن بار امانت خداوند نیست. 💻 Farsi.Khamenei.ir
🌷 فدای آن چشم‌ها 🔹 روایتی از اقامه نماز بر پیکر هفت شهید راه قدس توسط رهبر انقلاب در حسینیه امام خمینی(ره) 🔹بعد از همسر سردار زاهدی، دخترش می‌آید جلوی دوربین و گفتن از پدر. اینکه همیشه به پدر می‌گفته «فدای چشم‌های قشنگت بشوم من» و پدر یکبار آنقدر جدی رفته جلوی آینه تا ببیند چه در چشم‌هایش هست که دختر را اینقدر شیفته کرده. 🔹من اما به این فکر می‌روم که دختر شهید احتمالا در توصیف چشم‌های پدر، خسته بودن را فاکتور گرفته. این واقعیت را در تعبیر یک همسر شهید دیدم از همسرش وقتی که بعد از شهادت پیکر و چشمانِ بسته‌ی آسوده‌ی مردش را می‌بیند و توی دلش خطاب به او می‌گوید: «حالا دیگر می‌توانی همه‌ی آن خستگی جاری در چشم‌هایت را درمان کنی.» اصلا انگار که چشم‌ها حکایتی دارند. 🔹فرمانده‌ی همین قبیله‌ هم در نامه‌‌‌ای به دخترش نوشته بود: «دخترم خیلی خسته‌ام. سی سال است که نخوابیده‌ام... من در چشمان خود نمک می ریزم که پلک‌هایم جرأت بر هم آمدن نداشته باشد تا نکند در غفلت من آن طفل بی‌پناه را سر ببرند. وقتی فکر می کنم آن دختر هراسان تویی، نرجس است، زینب است و آن نوجوان و جوان در مسلخ خوابانده که در حال سربریده شدن است حسینم و رضایم است از من چه توقعی دارید؟ نظاره‌گر باشم، بیخیال باشم، تاجر باشم؟ نه من نمی‌توانم اینگونه زندگی بکنم.» (بخش‌هایی از نامه‌ی شهید قاسم سلیمانی به دخترش) به جای نویسنده‌ی این نامه بگذاریم همین شهدا و به جای اسامی فرزندان نویسنده نامه هم بگذاریم هر مرد و زن ایرانی و انسان مظلومی، آن وقت این معادله درست می‌شود! 💻 Farsi.Khamenei.ir