🔷 من حركتم به سوى دين به اندازه ى دركم از ضرورت و اضطرارم در رابطه با دين است.
🔷 هنگامى كه فهميدم امكانات من نارساست؛ چه امكانات حسى ام، چه امكانات غريزى ام و چه امكان تجربى و علمى ام و چه امكان برهانى فلسفى عقلى ام و چه امكان قلبى شهودى عرفانى ام.
🔷 هنگامى كه اين مجموعه امكانات براى مجموعه ى روابط من و نيازهاى من ناتوان است، اينجاست كه من به وحى روى مى آورم.
🔷 در حالی كه اگر من اين ارتباطهاى پيچيده را قائل نباشم، استمرار را براى خودم قائل نباشم، نه تنها وحى زايد است، حتى عقل هم زايد است، با غريزه مى شود زندگى كرد.
🔷 اين نگاه در اصل دين و در حامل دين، كه رسول باشد و در حافظ دين، كه ولى و معصوم باشد، در همه ى اينها جاى مى گيرد.
📚 تو می آیی، 51
🆔👉 @cheshmeyejarie
هدایت شده از حاج شیخ جعفر توسلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤👈 حاج آقا عالی: أهل بیت مدیون کسی نمی شوند.
♠️ به مناسبت ایام فاطمیه، ختم قرآن کریم جهت هدیه به محضر نورانی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از طرف امام زمان علیه السلام برگزار می شود.
🔷👈 هر ارادتمند یک جزء
🔷👈 این طرح تا روز شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ۱۳۹۹/۱۰/۲۸ ادامه دارد.
🔷👈 علاقه مندان برای تعیین جزء به آیدی زیر مراجعه کنند👇👇👇
🆔👉 @davood_mahdavi
هدایت شده از حاج شیخ جعفر توسلی
عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ قَالَ: قُلْتُ لَه جَعَلْتُ لِرَسُولِ اللَّهِ خَتْمَةً وَ لِعَلِيٍّ أُخْرَى وَ لِفَاطِمَةَ أُخْرَى ثُمَّ لِلأَئِمَّةِ حَتَّى انْتَهَيْتُ إِلَيْكَ فَصَيَّرْتُ لَكَ وَاحِدَةً مُنْذُ صِرْتُ فِي هَذَا الْحَالِ فَأَيُّ شَيْءٍ لِي بِذَلِكَ قَالَ لَكَ بِذَلِكَ أَنْ تَكُونَ مَعَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ قُلْتُ اللَّهُ أَكْبَرُ فَلِي بِذَلِكَ قَالَ نَعَمْ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ.
🔶 علی بن المغیره گفت: به امام کاظم علیه السلام عرض کردم:من برای رسول خدا صلی الله علیه وآله یک ختم قرآن، و برای امیرالمومنین علیه السلام ختمی دیگر و برای حضرت فاطمه علیهاالسلام ختمی دیگر.
🔶 سپس برای سایر ائمه علیهم السلام تا به شما برسد، ختم قرآنی قرار میدهم و هدیه می کنم به سبب این کار چه پاداشی دارم؟
🔶 امام کاظم علیه السلام فرمود: پاداش تو آن است که روز قیامت با آنان باشی!
🔶 عرض کردم: اللَّه اکبر! چنین پاداشی برای من است⁉️
🔶 حضرت سه مرتبه فرمود: آری!
📚 کافی، ج ۲، ص ۶۱۸
❌ نشر با ذکر منبع👇👇👇
🆔👉 @tavasolitabrizi
🔶 من با اين كه مى دانم آب در كوزه است به سراغ آب نمى روم، چون تشنه نيستم ولى با احتمال اين كه در چند كيلومترى آب هست حركت مى كنم، چه عطش را با خود دارم و آرام نمى گيرم.
🔶 پس درك نياز و افتقار و اضطرار، آن حلقه ى واسطى است كه هم در مرحله ى دين شناسى و هم در مرحله ى عمل به آن نياز داريم.
🔶 آزاد انديش ترين دينشناسان چون از اين نكته كه ضرورت و يا عدم ضرورت دين است آغاز نكرده اند، گرفتار شده اند و در واقع با اين پيش فرض كه دين ضرورى نيست به تحليل و تعليل آن پرداخته اند و در حدّ امر قدسى به آن روى آورده اند.
🔶 و همين پيش فرض براى گرفتارى آنها كافى است. چون فرض ديگرى هم هست كه آن ضرورت و اضطرار به دين است و آن هم با اين احتمال كه آدمى بيشتر از هفتاد سال استعداد دارد و بيشتر از يك زندگى راحت و دامپرورى بزرگ به او امكانات داده اند.
🔶 حال اگر نارسايى امكانات تجربى و غريزى را براى تأمين زندگى عادى و خوراك و پوشاك و خواب و برخورد با فكر و عقل و وهم و خيال و ... در نظر بگيريم، مسأله ملموس تر مى شود و سهم حداقل مذهب به حدى ديگر مى رسد.
🔶 چون علم و تجربه بيشتر از امروز و همين محدوده را جواب نمى دهد و براى دنياهاى محتمل و مظنونى كه از استعدادهاى من برداشت مى شود پاسخى نمى آورد.
🔶 تازه اين در صورتى است كه علم به تمامى رشد نهايى خود رسيده باشد و جواب تمامى سؤالها و تمامى رابطه ها را داشته باشد.
🔶 كه در اين صورت آخرين نسل آدمها كه خوشبخت ترين آنها هستند اين سعادت را دارند كه از علم و تجربه براى امروزشان و براى همين محدوده جوابى بگيرند.
📚 وارثان عاشورا، ص 24
🆔👉 @cheshmeyejarie
✅ نكته اى را كه مى گويم قابل تأمل است. من الان يقين دارم در پنج مترى من آب هست، اما چون تشنه نيستم. دنبال آب نمى روم.
✅ ولى اگر احتمال بدهم در ده كيلومترى من آب است و بچه هاى من العطش مى گويند و خودم تشنه ام، به دنبالش مى روم. حتى بر اساس احتمال راجح و احتمال عقلايى، حركت مى كنم.
✅ پس آن چه من را به حركت وادار مى كند، علم به چيزى نيست، اضطرار به آن است. احتياج به آن است.
✅ مادامى كه من، دين را حتى اگر قبول كردم، خدا را حتى اگر باور كردم كه هست، اگر به آن نياز نداشته باشم و بگويم بدون دين مى توانم راهم را بروم و مى توانم بدون دين زندگى كنم، طبيعتاً دين يا در متن نمى آيد، بر كنار مى شود، يا اگر هم مى آيد متن بى بديلى نيست، مى تواند نسخه بَدَل داشته باشد.
✅ اينجاست كه تو از دين مى توانى كنار بكشى. ثبات تو در رابطه با دين ممكن است متغير باشد. يك روز باشى يك روز نباشى. اين ديگر مربوط است به شرايطى كه تو دارى. دين متن تو نيست. يك روز آن را دارى، يك روز ندارى. حاشيه ى زندگى توست.
📚روابط متکامل زن و مرد، ص 63
🆔👉 @cheshmeyejarie
❇️ روشنفکرانی معتقدند كه مذهب با آزادى نمى سازد. و مذهب انسان را در چارچوب مى گذارد و در قالب استبداد مذهبى شكل مى دهد. آنجا كه حكومت خدا مطرح است، انسان دهانش بايد مهر و موم شود.
❇️ اينها خيال مى كنند كه با مذهب نمى توان كنار آمد و با آن نمى توان به حل مسائل جامعه ى معاصر رفت.
❇️ بايد توضيح داد كه استبداد مذهب چيزى بالاتر از استبداد علم نيست. مذهبى كه بر اساس نظام حاكم بر هستى و جامعه و انسان طرح مى اندازد، استبداد و جبرش، به اندازه ى همان نظامها و قانونهاست.
❇️ مى توانى كنارش بگذارى، ولى ضربه اش را مى بينى و صدمه اش را مى خورى.
❇️ مذهب هنگامى كه بر اساس روابط ثابت در جهان، براى انسان طرح مى ريزد، ناچار همانند علم، سختگير است، ولى اين سختگيرى براى آنها كه با علم به بهره ها رسيده اند سخت نيست.
❇️ هيچ كارگر عاقلى در كارخانه اى پيچيده كه هر دكمه اش هزارها رابطه را مى چرخاند، از مقررات و چراغها و علامتها رنج نمى برد؛ كه اينها راهنماى راه او و چراغ كار او هستند.
❇️ كسانى كه در جنگلها راه گم كرده اند، مى دانند كه اطاعت از بلد و راهنما هيچ گونه استبدادى را همراه ندارد؛ كه تو خودت اين را انتخاب مى كنى و او را حاكم مى گيرى، كه او از تو به راه آگاهتر است.
📚 بررسی، ص 57
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 يكى از آقايان صحبتى داشت كه ما چه انتظارى از دين داريم؟ من گفتم: واقعيت قضيه اين است كه اين برخورد يك برخورد معكوس است.
🔷 يعنى در تاريخ نيامده اند از ما بپرسند كه شما چه انتظارى داريد. رسول حتى با كسانى كه هيچ انتظارى نداشتند، از رسول هيچ توقعى نداشتند، حتى دست در گوششان مى كردند، پشت به او مى كردند، فرياد مى زدند، با اينها كار كرده است.
🔷 رسول آمده تا به آدمى بفهماند كه بايد چه چيزى را بخواهد، نيامده مطابق انتظار او عمل كند. انتظار ما از دين به اين معناست كه ما آغازگريم. در حالى كه دين با رسول آغاز مى شود.
🔷 رسول از من سراغ مى گيرد: «فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ»؛ كجا مى رويد؟ «فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ»؛ به چه چيزى روى آورده ايد؟ «أَتُتْرَكُونَ في ما هاهُنا آمِنينَ»؛ به امن، به رفاه، به رهايى، به اينها قانع شده ايد؟
🔷 نوع نگاه رسول مسأله را عوض مى كند و اينجاست كه مسأله، مسأله ى افتقار به دين است، نه انتظار از دين. احتياج به مصلح است، نه انتظار از مصلح.
📚 تو می آیی، 49
🆔👉 @cheshmeyejarie
✳️ ما دين را، نه يك راه، بلكه تنها راه مى دانيم. خيلى فرق مى كند كه ما بگوييم دين در مجموعه ى راههايى كه آدمى در پيش دارد يك راه است.
✳️ حرفى كه آريانپور در جامعه شناسى خودش مطرح مى كرد، كه آنچه كه دين مى خواهد به ما بدهد ما مى توانيم به كمك علم، فلسفه، هنر، و ناسيوناليزم تأمين كنيم.
✳️ يعنى مجموعه ى دستاورد دين را مى توانيم از اين مجموعه به دست بياوريم. نتيجتاً دين اگر هم راهى باشد، تنها راه نيست.
✳️ در حالي كه دين، تنها راه است؛ چون مجموعه ى امكانات بالفعل و بالقوه ى آدمى تكافوى اين استمرار، اين ارتباطهاى پيچيده و اين دنياهاى محتمل و مظنون و متيقن را نمى كند.
📚 تو می آیی، ص 54
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔷 ما از خود دهانى شناخته ايم، كه با رفاه و امن و آزادى مى خواهيم سرشارش بنماييم. و همين است كه به خدا و به دين و به رسول و به معصوم نيازى نداريم.
🔷 نمى گوييم اينها نيستند؛ مى گوييم بر فرض كه باشند، ما به آنها نياز نداريم. ما با فكر و علم و با عقل و فلسفه و با قلب و احساس و عرفان خود، كه انسانى و دنيايى است، تأمين هستيم.
🔷 امّا اگر، ما بيش از دهان بوديم، كه بدن ما هم رزق مى خواست، كه فكر ما هم رزق مى خواست، كه عقل ما هم رزق مى خواست، كه قلب ما هم رزق مى خواست، كه روح ما و وجود ما رزق مى خواست.
🔷 و اينها، نه هفتاد سال، كه بيش از اين دنيا استمرار داشتند و ادامه داشتند؛ چون كه بيش از اين هفتاد ساله هستند؛ چون كه براى اين محدوده به خودآگاهى، به آزادى و اختيار و به انتخاب، نيازى نداشتيم؛ چون كه خودآگاهى و مرگ آگاهى و درد آگاهى، در متن شادى ها، امن ما را به هم مى زند و ما را مى شكند.
🔷 همان طور كه تحوّل دنيا و محدوديت دنيا، رفاه و راحتى را مى گيرد. همان طور كه قانونمندى و نظامها، آزادى و خودسرى ما را مى گيرد و ما را محدود مى سازد و آن آرمان امن و رفاه و رهايى را از هر طرف مى شكند.
🔷 اگر ما بيش از دهان بوديم. آن هم با اين رزقهاى واسع و در اين وسعت، براى برنامه ريزى اين چنين انسانى، با اين قدر و استمرار و با اين روابط مظنون و محتمل، ديگر علم و عقل و عرفان انسانى كفايت نمى كرد؛ كه دين را مى خواستيم.
📚 نامه های بلوغ، ص 188
🆔👉 @cheshmeyejarie
🔶 اين حكومتهاى رفاهى در شكلهاى مختلف، عالى ترين حكومتهايى هستند كه تا به حال جريان داشته اند. ولى مسأله در همين جا ختم نمى شود؛ چون هدف از حكومت و رهبرى، تنها آقا بالاسر داشتن نيست.
🔶 حاكم بايد نيازها را تأمين كند و حكومت بايد اين نيازها را برآورده سازد. و نيازها در سطح امنيت و رفاه خلاصه نمى شوند. انسان گاو نيست و جامعه ى انسانى يك دامپرورى نيست كه بهتر علوفه اش را فراهم كنند تا بيشتر شيرش را بدوشند.
🔶 انسان از مغز و قلب و عقل و روحى برخوردار است كه به آموزش و عشق و يقين و وسعت و قدرت نيازمند است. انسان چگونه زندگى كردن و چگونه مردن را بايد بياموزد.
🔶 او به روشنفكرى و روشندلى نياز دارد. نياز او در سطح سواد و خواندن و نوشتن نيست. در سطح علوم و معارف نيست؛ كه او به بينشها، بيش از دانشها نياز دارد.
🔶 ابوذرها از خواندن و نوشتن محروم بودند، ولى به آن چنان بينشى از خويش و از جهان و از جامعه و تاريخ رسيده بودند كه حكومتى در سطح حكومت عمر را هم ظلم و ستم مى دانستند.
🔶 اين بينشها مهمتر از هر نوع دانشى، سازنده است. دانشمندى كه اين چنين بينش و قدرتى را ندارد، ناچار آلت دست قدرتها خواهد شد و نردبان دزد.
🔶 اين چنين حكومتى نياز انسان است و اين حكومت هدفى بالاتر از پاسدارى و پرستارى دارد؛ كه حاكم خود آموزگار است، نه آموزگار آب بابا، كه آموزگار زندگى و مرگ، و آموزگار و روشنگر مغزها و قلبها، و آموزگار بينشها و ديدها و بصيرتها.
📚 بررسی، ص 50
🆔👉 @cheshmeyejarie
❇️ انسان پيش از آن كه با طبيعت رابطه برقرار كند، نياز به آگاهى دارد و از آنجا كه خود با غريزه ها و تجربه هايش به تمام اين رابطه ها آگاهى ندارد، بايد راهى ديگر وجود داشته باشد، به دليل همين كه نيازش وجود دارد.
❇️ بر اساس همين نياز و همين ضرورت است كه مسأله ى حكيمِ عليمِ رحيم و وحى و رسالت و مذهب، هميشه با انسان همراه بوده است.
📚 روش نقد، ج 4، ص 99
🆔👉 @cheshmeyejarie