eitaa logo
چشمه جاری
523 دنبال‌کننده
731 عکس
143 ویدیو
3 فایل
جرعه‌ای از چشمه جاری آثار استاد علی صفایی ارتباط با ادمین ✍️ @davood_mahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷 بعضى ‏ها، هرچه نازشان را بكشى و دنبالشان باشى، لجوج ‏تر و سرسخت خواهند شد و شخصيت خويش را در حصار بلندى خواهند پيچيد. 🔷 در اين مرحله، هنگامى كه رهايشان كنى و محلشان نگذارى و بى ‏اعتنا باشى، خود را مى‏ بازند و آرام مى‏ گيرند. اين‏ها خود را جدا كرده ‏اند تا مشخص شوند. اين‏ها سرسخت ايستاده‏ اند كه در چشم‏ها بنشينند و با زبان‏ها حكايت شوند؛ و هنگامى كه از آن‏ها چشم برداشتى و نگاهشان نكردى، مى ‏شكنند و به راه ديگرى فكر مى ‏كنند. 🔷 اين‏ها لجاجت را حربه‏ اى براى خود ساخته ‏اند؛ و هنگامى كه در برابر چنين روحيه ‏اى بى ‏اعتنا و نستوه قرار گرفتند، حربه‏ى خويش را مى‏اندازند؛ چون مى ‏بينند كسى به آن‏ها ور نمى‏ رود و كسى آن‏ها را نمى‏ بيند. 🔷 بچه‏ هاى لجوج و نحس، هنگامى كه از آن‏ها چشم برداشتى و در غوغاى حادثه ‏اى فراموششان كردى، آرام مى ‏شوند و از لجاجت كنار مى ‏روند. 📚مسئولیت و سازندگی، ص 244 🆔 کانال👈 چشمه جاری
🔶 تمام سؤال‏هاى يك كودك در روز اول مدرسه رفتن، حل نمى‏شود، در حالى كه طرح این سؤال‏ها براى كودك ضرورى است. 🔶 حتى اگر كودك‏ خود كنجكاو نبود و سؤالى طرح نمى‏ كرد، بايد براى او سؤال‏هايى مطرح بشود و جواب آن به دوره‏ هاى بالاتر حواله گردد. با اين روش، ظرفيت فكرى كودك توسعه مى ‏يابد و شوق بزرگ شدن و رشد كردن و زندگى را پشت سرگذاشتن، در او پا مى‏گيرد. 🔶 اين چنين كودكى با اميد به آينده گام‏هاى بلندترى برمى‏دارد و به خاطر رسيدن به آگاهى تلاش‏هاى بيشتر و توجه‏ هاى عميق ‏ترى مى ‏كند؛ مگر آنكه لوس و بى‏ ظرفيت بار آمده باشد كه بخواهد زود برايش همه چيز را مهيا كنند و خواسته ‏هايش را تأمين نمايند كه اين چنين كودكى درمانش همين واگذار كردن و ضربه زدن و به استقلال و شخصيت رساندن است. 📚 روش برداشت از قرآن، ص 67 🆔 کانال👈 چشمه جاری
🔶 كودك انسان از مغز و قلب برخوردار است و مربى بايد در اين روح پايگاه و تشكيلاتى راه بيندازد؛ در مغز كودك شناخت‏ها و آگاهى‏ ها و در دل او علاقه و عشق به هدفى و شخصى و راهى را جا دهد و كودك را بسازد. 🔶 راه سازندگى و آگاهى دادن به كودك نمى‏ تواند از طريق مقاله و وعظ و مسائل فلسفى باشد؛ چون هنوز شناخت او تا اين حد نيامده، بلكه بايد به كمك داستان‏ها باشد؛ آن هم داستان‏هايى كه مايه خيال و شگفتى دارد، آن هم به طور غير مستقيم «و به در بگو تا ديوار گوش كند»، براى ديگران گفتن و شخص ديگرى را در نظر داشتن. بايد از اين راه و داستان‏هايى با اين طرز فكر كمك گرفت. 🔶 چند تا فرمان خشك اخلاقى نمى‏ تواند كودك را متقاعد كند، همانطور كه گفتگوهاى مستقيم كودك را خسته مى‏ كند، اما داستان‏ها آن هم با مايه تخيّلى و شگفتى‏ ها و يا سبك غير مستقيم، اين كار را به خوبى انجام مى ‏دهد و فرمان‏ها را توجيه مى ‏كند و موقعيّت مربى و كودك را مشخص مى ‏نمايد و توضيح مى ‏دهد. 🔶 امروز ادبيات بسيارى براى كودكان تهيه شده، چه در قسمت نقّاشى و چه در قسمت داستان‏هاى كوتاه و چه بسا كه قهرمان اين داستان‏ها از حيوانات و گياهان و موجودات خيالى باشند، ولى همان حرفى‏ هايى است‏ كه كودك را بيدار مى ‏كند و آگاه بار مى ‏آورد. 🔶 پس از اين سازندگى‏ ها و اين آگاهى‏ ها و شناخت‏ها، بايد عامل تقليد و رقابت تقويت بشود و تأييد شود و براى تثبيت اين عوامل مى‏توان از نرمى ‏ها و تندى‏ ها، از ترس و مجازات و قهر يا محبت و احسان، از توبيخ و تشويق به صورت‏هاى گوناگونش استفاده كرد. 📚 تربیت کودک، ص ۷۲ 🆔 کانال👈 چشمه جاری
🔷 اين روزها، روزهاى فاطمه سلام الله علیها و اين شب‏ها، شب‏هاى على علیه السلام است. 🔷 با خودم مى‏ گويم چگونه در عمرهاى كوتاه و در بهاره ‏هاى محدود، اين همه جوشش و شكوفايى و اين همه زايش و بارورى‼️ 🔷 جوششى كه از مرز قرن‏ها گذشته و از محدوده ‏ى جغرافيا و تاريخ پركشيده و حتى اين دل خسته و اين كوير تشنه را در خود گرفته است. 🔷 بارها با خودم مى‏ گويم: «يك لحظه و اين همه ارزش؟! نه سال و اين همه استمرار؟!». همين لحظه از همين بلندگوهاى دور و خسته مى ‏شنوم: «فَاطِمَةُ امُّ ابِيهَا». 🔷 و در جواب فرشته‏ ها در مورد اصحاب كساء مى‏ شنوم: «هُمْ فَاطِمَةُ وَ ابِيهَا وَ بَعْلُهَا وَ بَنِيهَا».رسالت و ولايت و امامت را فاطمه سلام الله علیها رابط است و پيوند. 🔷 اگر بيشتر گوش بدهيم مى‏ توانيم صداى حزن آلود على علیه السلام را از مدينه‏ ى رسول بشنويم كه با چشم اشك و نواى غربت مى‏ گويد:«امَّا حُزْنِى فَسَرْمَدٌ وَ امَّا لَيْلِى فَمُسَهَّدٌ». 🔷 راستى اين فاطمه سلام الله علیها در كجا ايستاده كه على علیه السلام اين گونه از او مى‏ گويد؟ اين چه انس عميقى است كه اين گونه حزن سرمد مى ‏آورد؟ اين چه خورشيد در خاك نشسته ‏اى است كه اين گونه شام ديجور به دنبال مى ‏كشد⁉️ 🔷 من از فرزندان فاطمه سلام الله علیها، از آن كهكشان ‏هاى حلم و حماسه و فرياد و از آن خانه‏ ى مبارك، حرفى نمى ‏زنم. من فقط از فاطمه سلام الله علیها مى ‏پرسم؟ راستى در او چه درخششى است كه تا امروز در چشم‏ها و دل‏هاى ما نشسته است و راه‏ها را نشانه مى ‏زند. 📚 روزهای فاطمه، ص ۱۳ 🆔 کانال👈 چشمه جاری
📚 معرفی کتاب روزهای فاطمه؛ شرحی بر خطبه فدکیه حضرت زهرا سلام الله علیها استاد صفایی 💠 روزهای فاطمه دست نوشته ای است مختصر از مرحوم استاد که در آن، دو شکل حمايت حضرت فاطمه سلام الله علیها از ولیّ خدا و احقاق حق علی علیه السلام به صورت مختصر و مفيد، توضیح داده شده است.  💠 در قسمت دوم اين کتاب به شرحی از خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها در مسجد مدينه(خطبه فدک)، پرداخته شده است. در اين قسمت، از زيبايی و قدرت و پيام و ارتباط و انسجام اين خطبه، نمونه هايی آورده شده و نشان داده شده که تفاوت اين خطبه با خطبه هايی که از فصحاء و بلغای عرب مثل صهبان وائل و غيره، نقل می کنند، چقدر زياد است و مقايسه ها، مع الفارق. 🆔 کانال👈 چشمه جاری
💠 من مى‏ خواهم از دو شكل حمايت حضرت فاطمه خلاصه ‏اى بياورم: يكى حمايت‏هاى تاريخى و فراموش شده و توجيه شده و ديگرى حمايت‏هاى زنده كه تا امروز رسا و گوياست. 💠 كوچه‏ هاى سرد مدينه و خانه‏ هاى بى ‏بار انصار و در كوبه‏ هاى مكرر و سرهاى ذليل و زبان‏هاى بسته، گواه فاطمه است، همانطور كه ديوار مسجد و شعله‏ ى سركش و در سوخته و پهلوى شكسته و فرزند در خون نشسته، به شهادت ايستاده ‏اند. 💠 ولى مى ‏توان از اين شهادت و گواهى، خاموش گذشت و يا آن‏ها را توجيه كرد؛ كه گلايه از دوست بوده و شكايت از حبيب و بقيه پرگويى رافضى و آتش افروزى خارجى است. 💠 اما شكل دوم حمايت حضرت فاطمه ، قبر پنهان و كلام گويا و فرياد سنگين اوست؛ كه از گذشته تا امروز را پر كرده ‏اند و در تمامى محكمه‏ ها به گواهى ايستاده ‏اند و به شهادت زبان باز دارند. 💠 رسول خدا، تنها يك يادگار دارد؛ كه سيدة النساء است، كه بضعة الرسول است، كه ام ابيها ست؛ كه محبوب خداست. و رضا و سخط خدا به رضا و سخط او گره خورده است. و همين نشان مى‏ دهد كه او جز رضايت و سخط خدا، رضايت و سخطى ندارد. و از هرگونه انگيزه ‏ى دنيايى و نفسانى و شيطانى جداست و همين نشان مى‏ دهد كه معصوم است و صادق است و ذوالشهادت است. 💠 اين يادگار رسول در جوانى (نمى‏ گوييم مظلوم و مقتول) كه لااقل به گونه ‏اى مرموز و مجهول در خاك رفته و حتى از قبر او هيچ نشانى نمانده. و معلوم نيست كه در مسجد است، كه در كنار رسول خدا است، كه در بقيع است! اين بى ‏نشانى، نشان چيست؟ آيا نشان قهر فاطمه و دنيا طلبى فاطمه و زياده خواهى فاطمه است؟ 💠 اين از چه حكايت مى‏ كند؟ از تجاوز فاطمه و از عدالت و قاطعيت خلفاء، كه حتى بر زياده ‏طلبى‏ هاى تنها يادگار رسول شمشير مى‏ كشند و بر بازوى او مثل دُمْلُج (زیوری که بر بازو می بندد) مى‏ گذارند و آتش مى ‏افروزند و خانه را مى‏ سوزانند، حتى اگر فاطمه در آن باشد ... 💠 آن‏ها كه بر تجاوز خالد و قتل و فتنه و زناى او نياشفتند و آن‏ها كه بر چپاول معاويه در شام آن هم به مدت بيست سال چشم فرو بستند، آن هم در هنگامى كه ابوهريره و الاغ لخت او را با قانون از كجا آورده ‏اى، محاكمه‏ مى‏ كردند. آن‏ها فاطمه را متجاوزتر و زياده طلب‏ تر از خالد و معاويه مى ‏دانستند و يا او را تنهاتر و محدودتر از ابوهريره‏ ى حاكم بحرين به حساب مى ‏آوردند⁉️ 💠 در هر حال اين يك گواه است كه شهادت مى‏ دهد كه حضرت فاطمه با سردمداران همراه نبوده و از آن‏ها رضايت نداشته و بر آن‏ها غضب كرده، حتى پس از مرگش از حضور آن‏ها نفرت داشته است و قبرش را پنهان مى‏ خواسته است. 💠 مگر اينكه بگوييم اين كار حضرت فاطمه نبوده، كه كار على علیه السلام و يا بازماندگان فاطمه است و حضرت على از حضرت فاطمه جداست و حضرت فاطمه بر حضرت على غضب كرده است. و به خاطر تزويج على علیه السلام بر سر حضرت فاطمه، رسول‏ خدا فرموده كه خدا به خاطر غضب حضرت فاطمه غضب مى‏ كند. 💠 و گواه زنده‏ ى ديگر كلام اوست (خطبه فدک) كه اين گونه سركش و رساست؛ كه اكنون پيش روى شماست. 📚 روزهای فاطمه، ص ۱۸ 🆔 کانال👈 چشمه جاری
🔶 حضرت فاطمه در ابتداى خطبه از نعمت‏ها شروع مى‏ كنند و از عنايت‏هاى حق و آنچه كه باعث استمرار اين نعمت‏ها و عنايت‏هاست گفت‏وگو مى ‏كنند. و بعد به توحيد و نبوّت روى مى ‏آورند و از رسول مى ‏گويند. و سپس به مردم خطاب مى‏ كنند و از آنها و تكاليف‏شان و آثار اين تكاليف مى ‏گويند. 🔶 حضرت در ادامه‏ ى خطبه به معرّفى خود مى‏ پردازند و از نسبت خويش با رسول چنين مى ‏گويند.«ايُّهَا النَّاسُ اعْلَمُوا انِّى فاطِمَةُ وَ ابِى مُحَمَّدٌ، اقُوُل عَوْدَاً وَ بَدْءَاً وَ لا اقُوُل ما اقُوُل غَلَطاً وَ لا افْعَلُ ما افْعَلُ شَطَطاً». 🔶 مى‏ فرمايند: من فاطمه و پدرم محمد صلی الله علیه و آله است و اين حرف را نه يك بار كه مكرّر و مستمرّ مى ‏گويم، اگر سخنى مى‏ گويم اشتباه نيست و اگر امروز اقدامى كرده ‏ام و اين‏گونه ايستاده ‏ام، پراكنده كارى نيست. 🔶 نكته‏ ى قابل تأمّل در بيان حضرت و سؤال اساسى اين است، كه آيا فاطمه اين قدر مجهول مانده است كه نياز به معرفى دارد؟ كسى كه همه، كودكى ‏اش را ديده‏ اند. بچّه‏ هايش را بر دوش رسول مشاهده كرده ‏اند، نياز به معرّفى دارد؟! 🔶 پس مشكل جاى ديگرى است، صحبت از فراموشى و انكارى است كه شكل گرفته و حقوقى كه از ايشان گرفته شده. سخن از اين است كه چگونه و با دقت و نقشه‏ هاى حساب شده، على علیه السلام را بستند و امكانات مالى او را گرفتند و يارانش را هم كشتند. 🔶 به خاطر همين، حضرت فاطمه، قدم به قدم، عنايات رسول را مطرح مى‏ كنند، از نسبت خود و على با رسول مى ‏گويند و وقتى هم كه محروميت و تنهايى آدمها را مطرح مى‏ كنند از نجات اينها توسط رسول و شجاعت على و قرب او به رسول مى ‏گويند. 📚 روزهای فاطمه، ص ۳۷ 🆔 کانال👈 چشمه جاری
✅ «فَانْ تَعْزُوُه وَ تَعْرِفُوُه تَجِدُوُه أبِى دُوْنَ نِسَائِكُمْ وَ اخَا ابنِ عَمِّى دُوْنَ رِجالِكُمْ وَ لَنِعْمَ المَعْزى الَيْهِ». كلمات حضرت به قدرى دقيق است كه از هم اكنون براى على علیه السلام زمينه ‏سازى مى ‏كنند و مى ‏فرمايند: اگر به رسول خدا دقت كنيد و بخواهيد نسبت او را بدانيد، خواهيد يافت كه او پدر من است، نه پدر هيچ يك از دختران مدينه و برادر شوهر و پسر عموى من است، نه هيچ يك از مردان‏ شما، كه با هيچ يك از آنها پيوند برادرى ندارد. و خوب كسى است كه ما به او پيوند خورده ‏ايم. ✅ «فَبَلَّغَ الرِّسالة» رسالتش را تكميل كرده، رسالتى كه گفته‏ اند: «وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ». «صادِعاً بِالنَّذارَة» به حوادث يوم الانذار اشاره مى ‏كنند. از يوم الانذار و از آن روزهاى اوّل گرفته كه به تعبير خودِ على علیه السلام كه فرمودند:«كوچك بودم و در دامان رسول اللَّه و او لقمه در كام من مى‏ گذاشت» تا روزهاى بعد كه على در كنار رسول بوده و همراه او. از يوم الانذر گرفته تا به امروز، از آنجا تا اينجا، رسول ، على را با خودش آورده. ✅ «مائِلًا عَنْ مَدْرَجَة المُشْرِكِينَ»؛ از راه ديگران جدا بود. «ضارِباً ثَبَجَهُم»؛ سرهاى آنها را زد. «اخِذاً بِاكْظامِهِم»؛ گلوى آنها را گرفت و آنها را در تنگنا قرار داد. «داعِياً الى‏ سَبِيلِ رَبِّهِ بِالْحِكْمَةِ وَ المَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ»؛ با حكمت و موعظه ‏ى حسنة، به سبيل ربّ و راه پروردگارش دعوت كرد. ✅ حضرت فاطمه در اين قسمت تفاوت‏هايى را كه در مسير و حركت‏ رسول خدا با كفّار وجود دارد، مشخص مى ‏كنند و به ضربه ‏هايى كه زدند و تنگناهايى كه براى آنها فراهم آوردند و دعوتى كه به سبيل ربّشان چه با حكمت و چه با موعظه‏ ى حسنة داشتند، اشاره مى‏ كنند. روزهای فاطمه، ص ۴۱ 🆔 کانال👈 چشمه جاری
🔷استقامت رسول خدا به قدرى عظيم بود كه توانايى را از كفّار قريش گرفت و از اينكه حرفى را بشنوند، ناتوان شدند، به طورى كه انگشت در گوش‏ها كرده، فرار مى‏ كردند. حضرت اين‏گونه آن جمع محكم آنها را كه مدّعى بودند، از هم پراكنده ساخت. 🔷 پدرم مى‏ گفت: قبل از انقلاب در خيابان باجك قم، آرايشگاهى بود كه صداى راديواش را زياد مى‏ كرد. من هم زمانى كه مى‏ خواستم از كنار آرايشگاه عبور كنم، به صاحب آن تذكّر مى ‏دادم كه راديوات را خاموش كن. 🔷 اكثراً هم حرف مرا گوش مى ‏كرد، ولى باز هم كار خودش را مى ‏كرد، به طورى كه از رو مى‏رفتم. بعد از چند مرتبه تذكّر از جايى ديگر و سمت و سوى ديگرى مى ‏رفتم، ولى رسول خدا طورى برخورد مى‏ كردند كه كفّار انگشت در گوش‏هاكرده و به سمت ديگرى فرار مى‏ كردند. 🔷 آرى، اين استقامت و پايدارى رسول است تا حدّى كه: «حَتَّى تَفَّرَى اللَّيْلُ عَنْ صُبْحِهِ وَ اسْفَرَ الَحقُّ عَنْ مَحْضِهِ وَ نَطَقَ زَعِيمُ الدِّينِ وَ خُرِسَتْ شَقَاشِقُ الشَيَاطِينَ‏ وَ طاحَ وَشِيظُ النِّفاقِ وَ انْحَلَّتْ عُقَدْ الكُفْرِ وَ الشِقَاقِ، وَ فُهْتُم بِكَلِمَةِ الْاخْلاصِ فِى نَفَرٍ مِنْ الْبِيضِ الخِمَاصِ»؛ تا اينكه شب رفت و صبح آشكار شد و حقيقت مشخص گشت و تنها كسى كه حرف مى ‏زد، زعيم دين، رسول خدا بود و تا اينكه شقشقه‏ ها و خُرناسه‏ ها و سر و صداى شياطين خاموش شد و خِرّ و خِرّ آنها هم از بين رفت و برايشان كلامى نمانده بود. 🔷نفاق و كفر و شقاق كنار رفت و شما به كلمه ‏ى اخلاص و توحيد تفوّه كرديد و آن را به زبان آوريد. نكته ‏ى زيبا و دقيق در بيانِ «فُهْتُمْ بِكَلِمَةِ الْاخْلاصِ» است؛ يعنى حضرت آن قدر كوشيد تا شما توانستيد توحيد را به زبان آوريد و در دهان شما قرار گرفت ولى در دل شما قرار نگرفت و جاى نيفتاد. كه تفوّه به اخلاص و توحيد يك مرحله است و تحقّق آن مرحله‏ى بعد و بالاتر. توحيد را به زبان آورديد، آنهم در ميان عدّه ‏اى كه روشن بودند و چهره‏ هاى منوّرى داشتند. «فِى نَفَرٍ مِنَ البِيضِ الخِمَاصِ». 📚 روزهای فاطمه، ص ۴۴
✅👈 وضعيت عرب قبل از بعثت‏ 🔶 حضرت بعد از معرّفى خودشان و بيان نسبت خود و همسرشان با رسول خدا و بعد از اشاره به مراحل برخورد و تربيت رسول، از سر در گمى و ضلالِ آدم‏ها قبل از بعثت مى‏ گويند. از ذلّت و پراكندگى اينها مى‏ گويند كه چطور دست‏ها و چشم‏ها و فكرها جمع شده بودند تا آنها را پراكنده و سر در گم كنند. 🔶 «وَ كُنْتُم عَلى‏ شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ مَذْقَةَ الشَارِبِ وَ نُهْزَةَ الطَامِعِ و قَبْسَةَ العَجْلانِ وَ مَوْطِىَ‏ء الاقْدامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرَقَ وَ تَقْتَاتُونَ الوَرَقَ، اذَّلةً خَاسِيِئنَ، تَخَافُونَ انْ يَتَّخَطَّفَكُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِكُمْ». 🔶 شما طمعه‏ ى قدرت‏ها بوديد، ذليل و زير پا و از دست رفته بوديد، خوراكتان از سبزه‏ ها و علف‏ها بود و آبتان هم آب گنديده بود كه در مرداب‏ها و آبگيرها جمع شده بود، نه خوراكى داشتيد و نه آبى. 🔶 و اين همه ذلّت و در به درى و پراكندگى به خاطر اين بود تا زمينه‏ اى براى رسالت باقى نماند و رسول را پيش از تولّدش از بين ببرند و نابود سازند. 🔶 «فَأَنْقَذَكُم اللَّه تَبَارَكَ وَ تَعالى‏ بِمُحَمَّدٍ بَعْدَ اللَّتَيَّا وَ الَّتِى وَ بَعْدَ انْ مُنِىَ بِبُهَمِ الرِّجَالِ وَ ذُؤْبَانِ العَرَبِ وَ مَرَدَةِ اهْلِ الكِتَابِ وَ كُلَّمَا اوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ اطْفَأَهَا اللَّهُ اوْ نَجَمَ قَرْنُ الشَّيْطَانِ اوْ فَغَرَتْ فَاغَرِةٌ مِنَ المُشْرِكِينَ قَذَفَ اخَاهُ فِى لَهَوَاتِهَا». 🔶 اين وضع زندگيتان بود تا اين كه خداوند شما را به محمّد و به واسطه‏ ى رسولش، بعد از تحمّل چه رنج‏هايى نجات داد و اين پراكندگىِ‏تان ادامه داشت تا اين كه حضرت با جنگاوران زيادى درگير و با گرگ‏هاى عرب رو به رو و با سركش‏هايى از يهود و نصارا برخورد كردند. 🔶 هر كدام از اينها در هر زمان، كه آتشى به پا كردند، خداوند آن را خاموش ساخت و هر زمان شاخى بيرون آوردند و قدرتى نشان دادند و يا دهانى باز كردند و فريادى زدند؛ محمّد، على (برادرش را) در دهان آنها انداخت و در برابر آنها نشاند و با آنها درگير كرد. 📚 روزهای فاطمه، ص ۴۵ 🆔 کانال👈 چشمه جاری
✅ گاهى پدرم به من مى ‏گفت برو خانه‏ ى عمّه خانم و بگو فلان كار را انجام دهد. من كه با پسر عمّه ‏ام دعوا و كتك كارى كرده بودم و نمى‏ خواستم منّت كشى‏ كنم، مى‏ رفتم و يواش و آهسته در مى ‏زدم و بر مى ‏گشتم، مى ‏گفتم نيستند. كوشش نمى‏ كردم؛ كه نفسانيّت‏هاى ما باعث مى‏ شود در راه خدا و براى او رنجى را متحمّل نشويم. ✅ من در رابطه با حركت حضرت ابراهيم، نسبت به ذبح اسماعيل تأملى داشته ‏ام كه چطور وقتى تيغ پس از چند بار سعى، گلوى اسماعيل را نبريد، حضرت تيغ را به زمين زدند. اگر اين حركت شكل نمى‏ گرفت و ايشان خوشحال مى‏ شدند، كم آورده و باخته بودند. ✅اين على علیه السلام بود كه با كفايت مى‏ رفت و بر مى‏ گشت و اين هم خصوصيات او و اين هم شما كه در رفاه و راحتى بوديد: «وَ انْتُم فِى رِفَاهِيَّةٍ مِنَ العَيْشِ وادِعُوَن فاكِهُونَ آمِنُونَ تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوائِرَ وَ تَتَوَكَفُّونَ الاخْبَارَ». خوش بوديد و خداحافظى كرده بوديد و اين‏طور نبود كه در امن و راحتى ‏تان هم به فكر راحتى و آسايش ديگران باشيد. ✅ نه، برنامه ‏ريزى مى‏ كرديد كه چطور على را خانه‏ نشين كنيد. خبرها را دانه دانه بررسى مى ‏كرديد كه چه كسى از مدينه بيرون مى ‏آيد و چه خبرى دارد؟ حتى اگر رسول گفته بود كه: «انْفُذُوا جِيْشَ اسَامة»، آنها و سپاه اسامه را از مدينه بيرون كنيد تا مدينه براى على خالى شود، بيرون نمى ‏رفتيد و اگر هم مى ‏رفتيد، دانه دانه اخبارى را كه از مدينه بيرون مى ‏آمد، ارزيابى مى‏كرديد. ✅ همين كه حال رسول و گرفتارى او شديدتر و بيشتر مى‏ شد، بر مى‏ گشتيد و زمانى كه رسول مى‏ گفتند چرا نرفتيد؟ جواب مى‏ داديد، مشتاق ديدار شما بوديم! ✅ آرى اين رفاه و راحتى شما بود كه نشسته بوديد و نقشه مى ‏كشيديد. «وَ تَنْكِصُونَ عِنْدَ النَّزَالِ وَ تَفِرُّونَ مِنَ الِقَتالِ»؛ و هنگام فراز و نشيب‏ها و درگيرى و قتال بر مى‏ گشتيد و فرار مى‏ كرديد. ✅ يكى از اساتيد و بزرگان مى‏ گفت بعضى از اصحاب (خلیفه دوم) در جنگ‏هايى كه طىّ 24 سال اتفاق افتاد حتى يك نفر را هم نكشته است. ابن ابى‏ الحديد در يك مورد مى ‏گويد فلان صحابى، فلانى را كشته، اما بعد وقتى مى‏ خواهد مجموعه‏ ى مقتولين را بشمارد، قاتلش را شخص ديگرى معرّفى مى ‏كند. ✅ و اين دروغ هم زود مشخص مى ‏شود. حتى يك نفر را هم نكشتند و دست به هيچ خونى نزدند و با هيچ كس درگير نشدند و نيروها را براى روزهاى بعد نگه داشتند. 📚 روزهای فاطمه، ص ۴۸ 🆔 کانال👈 چشمه جاری
✅👈 تحولات بعد از رحلت رسول 🔷 «فَلَمَّا اخْتَارَ اللَّهُ لِنَبِيِّه دَارَ انْبِيَائِهِ وَ مَأْوَى‏ اصْفِيَائِهِ ظَهَرَ فِيكُمْ حَسِيكَةُ النِّفاقِ». پس زمانى كه خداوند، رسولش را در جوار خود قرار داد، در اين هنگام خارهاى نفاق در شما آشكار شد. «وَ سَمَلَ جِلْبَابُ الدِّينِ»؛ و لباس دين كهنه شد. 🔷 حضرت مى‏ فرمايند: اين لباس دينى كه بر تن كرده بوديد، كهنه شد و اين پوشش كنار رفت و دريده شد و ديگر احتياجى به پوشش نداشتيد. تعبيرها خيلى دقيق است دين در وجود تو ننشسته كه لباس و پوشش تو بوده. تعبيرى است در سوره ‏ى نصر كه: «يَدْخُلُونَ فِى دِينِ اللَّهِ افَواجاً». گاهى ما در دين داخل مى ‏شويم و گاهى دين در ما جاى مى ‏گيرد، اين دو با هم متفاوتند. 🔷 «يَدْخُلُونَ»، اين را مى‏ رساند كه اينها در دين داخل شده ‏اند و هنوز دين در وجود آنها ننشسته و قرار و پا نگرفته. زيبايى ‏هاى كلام حضرت را ببينيد كه به چه راحتى از چه نكته‏ هاى دقيقى ياد مى ‏كنند كه شما كنار كشيديد و اخبار را مى‏ گرفتيد و براى ما، با آن رفاه و راحتى كه داشتيد، برنامه مى ‏ريختيد تا اين كه خداوند رسولش را برد و خارهاى نفاق در شما آشكار و پوششى كه از دين داشتيد، كهنه شد. 🔷 «وَ نَطَقَ كاظِمُ الغاوِينَ»؛ و آن گمراهى كه، كظم غيظ مى‏ نمود و با حلم برخورد مى ‏كرد و نفرت و غضبش را نهفته و پنهان مى‏ ساخت، زبان باز كرد و توانست حرف‏هايش را بزند. «وَ نَبَغَ خامِلُ الْاقَلّينَ»؛ و آنهايى كه بى‏ نام و نشان بودند و اسم و رسمى در تاريخ نداشتند و بعدها همه‏ ى اسم و رسم‏ها را بردند، اينها جوشيدند و سر برآوردند. 🔷 «وَ هَدَرَ فَنِيقُ الْمُبطِلِينَ»؛ و فرياد آنهايى كه تبهكار بودند و به دنبال تباهى بودند، گسترده و پخش گرديد. حضرت مى‏ فرمايد: اين صدا و فرياد در همه جا پخش شد و آن كرامت و قدسيّت باعث شد كه بر او نشورند. «فَخَطَر فِى عَرَصَاتُكْم»؛ سپس اين فرياد گسترده، در تمامى عرصه ‏هاى زندگى شما حضور پيدا كرد. 📚 روزهای فاطمه، ص ۶۰ 🆔 کانال👈 چشمه جاری
✅👈 گام‏هاى شيطان‏ 🔷 با وجود اين زمينه ‏ها در شما و حضور و ظهور اين فرياد گسترده در تمامى عرصه‏ ها، در اين مرحله:«وَ اطْلَعَ الشَّيْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغرِزِهِ»؛ شيطان سرش را از پناهگاهش بيرون آورد و پنجره‏اش را باز كرد. 🔷 به تحليل راحت و روانى كه فاطمه سلام الله علیها دارد، خوب دقت كنيد؛ مثل اينكه اصلًا رنجى را نديده است و هنوز ضربه‏ اى نخورده و بين در و ديوار نمانده. مثل اينكه رسول را از دست نداده، اين‏قدر راحت و دقيق، تمامى مراحل را قدم به قدم روشن و از آنها گفت‏وگو مى‏ كند. 🔷 چگونه شيطان پنجره ‏اش را باز مى‏ كند بعد سبك و سنگينتان مى‏ كند تا روزنه‏ اى پيدا كند. «هاتِفاً بِكُمْ فَأَلْفَاكمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِيبِين»؛ صدايتان زد، ديد جواب مى‏ دهيد و زود به حرف‏هايش پاسخ مى‏ دهيد. 🔷 «وَ لِلْغِرَّةِ فِيهِ مُلاحِظِينَ»؛ با اينكه مى‏ دانيد فريب مى‏ دهد و گول مى‏ زند و مغرور مى‏ كند، ولى چشم نمى ‏پوشيد. نگاه مى ‏كنيد. با اينكه مى‏ دانيد بساط، بساط بازى است، باز توجه مى‏ كنيد و براى مغرور شدن و فريب خوردن، هنوز در او نظاره ‏گريد. 🔷 اين گام اوّل است كه صداتان بزند و جواب دهيد و توجهتان را جلب كند. «ثُمَّ اسْتَنْهَضَكُمْ فَوَجَدَكُمْ خِفَافاً»؛ مرحله‏ ى بعد، اين است كه شما را دعوت به بلند شدن و برخاستن مى‏ كند. مى‏ بيند خيلى راحت و رام بلند مى‏ شويد و سنگينى نداريد. اين در حالى است كه على علیه السلام مى ‏نالد از اينكه چگونه صدايتان زدم و شما با تمامى سنگينى‏تان به زمين چسبيده بوديد. 🔷 «وَ احْمَشَكُمْ فَالْفاكُمْ غِضَاباً»؛ داغتان كرد و در شما دميد، ديد برافروخته مى‏ شويد و خيلى راحت غضب مى‏ كنيد. و نتيجه‏ ى اين دميدن و برافروخته شدن اين است كه:«فَوَسَمْتُمْ غِيرَ ابِلِكُمْ وَ وَرَدْتُمْ غَيْرَ مَشْرَبِكُمْ»؛ شما غير از مال خودتان را علامت گذارديد و مال خود دانستيد و آنچه را كه مالك نبوديد، عهده‏ دار شديد و برداشتيد و در غير آبشخورهايتان وارد شديد. 🔷 اين در حالى است كه هنوز پيمان‏ها خشك نشده‏ اند و عهود، قريب و نزديكند و هنوز پاى على علیه السلام از دوش رسول پايين نيامده و هنوز زخم و جراحت باز است و بهبود نيافته و هنوز هم رسول گرامى به خاك سپرده نشده. و اين همه در ناله ‏ى فاطمه تجلّى يافته است كه مى ‏گويد:«هَذَا وَ العَهْدُ قَرِيبٌ وَ الكَلْمُ رَحيبٌ وَ الجَرْحُ لَمَّا يَنْدَمِلْ وَ الرَّسُولُ لَمَّا يُقْبَر». 📚 روزهای فاطمه، ص ۵۲ 🆔 کانال👈 چشمه جاری
✅👈 فتنه و انحراف‏ 🔶 اين همه شتاب و عجله به خاطر اين است كه نكند جريان نوپاى اسلام رو به سمت و سوى ديگرى بگذارد و گرفتار فتنه شود و جواب اين هم واضح است كه با فتنه، فتنه را از بين نمى ‏برند و با انحراف نمى‏ شود جلوى انحراف را گرفت و با تخفيف در اهداف نمى ‏شود جمعيت اسلامى را حفظ كرد. 🔶 مگر مى‏ شود تو از هدف‏هايت چشم بپوشى و از آنها تخفيف دهى تا بتوانى با كسرا و قيصر درگير شوى؟! اين نكته را هم بگويم كه دين جز با پاى خودش به هيچ مقصدى نمى‏ رسد. دين مقصد دارد، پا دارد، راه دارد. نمى ‏شود دين را بر يك فلسفه ‏ى ديگر و بر يك عرفان و يا يك نظام جمعى ديگر مبتنى كرد و كارها را حلّ و فصل نمود و تازه عنوان هم به آن داد و گفت براى جلوگيرى از فتنه و از دست دادن نيروها. 🔶 «ابْتِداراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ الا فِى الفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ انَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالكافِرِينَ»؛ گفتيد به خاطر جلوگيرى از فتنه اين كار را انجام داديم، در حالى كه همين كار، عين سقوط در فتنه و انحراف است. تو مى‏ خواهى فردا اتفاقى نيفتد امروز اين حادثه را به وجود مى ‏آورى. پس چه فرقى كرد؟ 🔶 شخصى مى‏ گفت: مى‏ خواهم بچه‏ ام با ديگران مشروب نخورد. خودش مشروب خوارى مى‏ كرد. از شما چه پنهان، رقيبش هم دخترش بود. 🔶 «فَهَيْهاتَ مِنْكُمْ وَ كَيْفَ بِكُمْ»؛ چطور مى‏ شود جلوى فتنه را گرفت؟ اين از شما دور است كه خود فتنه ‏ايد و چگونه مى ‏شود با شما از فتنه جلوگيرى كرد؟ 🔶 «وَ انّى‏ تُؤْفَكُونَ وَ كِتابُ اللَّهِ بَيْنَ اظْهُرِكُمْ، امُورُه ظاهِرَةٌ وَ احْكامُهُ زاهِرَةٌ وَ اعْلامُهُ باهِرَةٌ وَ زَوَاجِرُهُ لائِحَةٌ وَ اوامِرُهُ واضِحَةٌ»؛ كتاب خدا بين شماست. هم موضوعاتش مشخص است و هم حكم و برنامه ‏هايش معيّن. هم علامت‏ها و آياتش باهر و روشن است و هم امر و نهيش واضح و آشكار. و آنجا كه بخواهيد به اين آيه و علامت توجه نكنيد، ضربه‏ هايش را مى‏ خوريد و زجر و منعش را مى‏ بينيد. 🔶 «وَ قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَرَاء ظُهُورِكُمْ». اين قرآن است كه مى ‏گويد: «اطِيعُوا اللَّهَ وَاطِيعُوا الرَّسُولَ وَ اولِى الامرِ مِنْكُمْ»، «كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ»، «انْ لَمْ تَفْعَل فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالتَهُ». پس دنبال چه چيزى هستيد و جلوى فتنه را با چه چيزى مى ‏خواهيد بگيريد؟ يعنى از رسول دلسوزتريد⁉️ 🆔 کانال👈 چشمه جاری
🔶 «ثُمَّ لَمْ تَلَبَّثُوا الَّا رَيْثَ انْ تَسْكُنَ نَفْرَتُهَا وَ يَسْلَسَ قِيادُها»؛ اين شتر خلافتى بود كه شما داغش كرده بوديد و علامت مالكيت خودتان را بر آن نهاده بوديد، مقدارى صبر كرديد تا آرام شود و از نفور و سركشى دست بردارد تا اينكه راحت زمامش را به شما دهد. 🔶 وقتى كه به اين حكومت و خلافتى كه غاصب آن بوديد، مسلّط شديد، به اندازه ‏اى صبر كرديد تا اوضاع آرام گردد و نفور و سركشى‏ها بخوابد.«ثُمَّ اخَذَكُمْ تُورُونَ وَقْدَتَها وَ تُهَيِّجُونَ جَمْرَتَهَا»؛ سپس بعد از اينكه بر اين شتر سوار شديد، شروع كرديد به آتش افروختن و بهره بردارى كردن. 🔶 و نقشه‏ ها و هدف‏هاى گذشته ‏ى‏ تان را كه در هنگام رفاه و عيش و فرار از جنگ‏ها و كناره‏ گيرى‏ ها، آماده كرده بوديد، آن هنگام كه بنا داشتيد كه خونى نريزيد و خشمى را بر نينگيزيد و دلى را با خود درگير نكنيد، ولى بى ‏كار هم ننشسته بوديد. آن هدف‏ها و نقشه ‏ها را عملى ساختيد و از اين فتنه ‏ى به پا شده توسط خودتان، بهره ‏ها جستيد. 🔶 «تَسْتَجِيبُونَ لِهِتافِ الشَّيْطَانِ الغَوِىّ وَ اطْفَاءِ انْوَارِ الدِّينِ الجَلِىّ وَ اهْمَالِ سُنَنِ النَبِىِّ الصَفىِّ»؛ اينجا بود كه به تمامى فرمان‏هاى شيطان گوش سپرديد و نور دين خدا را خاموش ساختيد و سنّت نبوى را كنار گذاشتيد. «تَشْرَبُونَ حَسْواً فِى ارْتِغَاءٍ». در اين فتنه‏ گرى ‏ها، طالب چيز ديگرى بوديد، در حالى كه چيز ديگرى را نشان مى ‏داديد، اين را (حكومت) نوش جان مى ‏كرديد. 🔶 اين كلام مَثَل براى كسانى است كه كارى را انجام مى‏ دهند و در انجام آن، هدف ديگرى دارند و رو به سمت ديگرى مى ‏گذارند و چيز ديگرى را مى‏ خواهند. شما به عنوان جلوگيرى از فتنه، كارى كرديد و حكومت را به دست گرفتيد، در حالى كه خود طالب آن بوديد و در حقيقت در فتنه ساقط شده بوديد. و چيزى را با نام چيز ديگرى مى‏ نوشيديد و مى ‏برديد. 📚 روزهای فاطمه، ص ۵۷ 🆔 کانال👈 چشمه جاری
✅👈 كنترل اهل بيت‏ 🔶 «وَ تَمْشُونَ لِاهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِى الخَمْرَةِ وَ الضَّرَاءِ». بعد هم مى ‏آمديد و نشان مى‏ داديد كه به رسول صلی الله علیه و آله و سلم محبت داريد و همراه او هستيد، ولى بستگان او را در نهفته‏ هاى راه، كنترل مى‏ كرديد و از دور مواظب آنها بوديد. 🔶 تعبيرهاى حضرت خيلى دقيق است، مى‏ گويد: دنبال فرزندان و اهل بيت پيامبر راه مى ‏افتاديد و آنها را كنترل مى ‏كرديد. حتى على علیه السلام را در نماز تحت نظر داشتيد. امكانات مالى او را گرفتيد. دشمنانش را بر سر كار آورديد. 🔶 دوستانش را يا كنار زديد و يا كشتيد و بدعت‏ها را در جامعه گذاشتيد. اين‏ها از اساسى‏ ترين كارهايى بود كه انجام داديد؛ چون جامعه ‏اى كه بدى ‏ها و پستى ‏ها و بدعت‏ها در آن شكل گرفت، حاكم عادل را تحمّل نمى ‏كند. همانطور كه جامعه ‏ى عادل و سالم، حاكم ظالم را تحمّل نمى‏ كند. 🔶 و اينجاست كه وقتى با بدعت و ظلم و ستم، زمينه ‏سازى نموديد، ديگر راهى و جايى براى حكومت على علیه السلام باقى نمانْد. 🔶 مى‏ بينيم فردا كسانى در برابر على علیه السلام قرار مى‏ گيرند كه تا ديروز همراه او بودند. كسانى كه حتى با پدر زن خودشان هم بيعت نكردند و در كنار على علیه السلام بودند، فردا در برابر او ايستادند و جنگ جمل را به راه انداختند. 🔶 اين مجموعه‏ ى طرح و برنامه‏ ى شما بود و ما هم در اين مجموعه صبر مى ‏كرديم؛ كه:«وَ نَصْبِرُ مِنْكُمْ عَلَى مِثْلِ حَزِّ المَدَى وَ وَخْزِ السِنَانِ فِى الحَشَا». ما، بر تيغ‏هاى تيز شما و بر حركت نيزه ‏ها در درون و دل‏هايمان، صبر مى‏ كرديم و بر ضربه‏ هاى سنگين شما كه گويا در درون كسى آنها را به حركت در آورده باشد، صبورى و استقامت مى ‏نموديم. 📚 روزهای فاطمه، ص ۵۹ 🆔 کانال👈 چشمه جاری
✅👈 فقه حضرت فاطمه سلام الله علیها‏ 💠 «وَ انْتُمْ الآنَ تَزْعُمُونَ انْ لا ارْثَ لَنا»؛ و شما بعد از اين همه كنترل و مواظبت و گرفتن مجموعه‏ ى امكانات ما، حال مى ‏گوييد ارثى هم نداريد! 💠 «افَحُكْمَ الجَاهِلِّيَةِ تَبْغُونَ ...؟». اين فقه فاطمه سلام الله علیها است كه به ابوبكر مى ‏گويد: چطور مى‏ گويى كه ما ارثى نداريم و از رسول صلی الله علیه و آله و سلم ارث نمى‏ بريم، ولى شما از پدرانتان ارث مى ‏بريد⁉️ 💠 و چطور تو مى‏ گويى كه رسول اللَّه فرموده: انبياء ارثى نمى‏ گذارند، در حالى كه اين قرآن است كه مى‏ گويد: «اذْ يَقُوُل وَ وَرِثَ‏ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ وَ قَال فِيمَا اقَتصَّ مِنْ خَبِر يَحْيى‏ بْنِ زَكَرِيّا اذْ قالَ: فَهَبْ لِى مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً يَرِثُنِى وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوب ...»؛ سليمان از پدرش داود ارث برده و زكريّاى نبّى براى يحيى ارث گذاشته. 💠 «أَوَلَسْتُ انَا وَ ابِى مِنْ اهْلِ مِلَّةٍ وَاحِدَةٍ؟»؛ آيا ما مسلمان نيستيم و كفر مانع ارث ماست؟! «امْ انْتُم اعْلَمُ بِخُصُوصِ القُرآنِ وَ عُمُومِه مِنْ ابِى وَ ابْنِ عَمِّى؟»؛ و يا اين آيات مربوط به رسول نيست و تخصيص خورده و يا شما چيز ديگرى را مى‏ خواهيد⁉️ 💠 «فَدُوْنَكَهَا مَخْطُومَةً مَرْحُولَةً تَلْقَاكَ يَوْمَ حَشْرِكَ، فَنِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ وَ الزَعِيمُ مُحَمَّدٌ وَ المَوْعِدُ القِيَامَةُ وَ عِنْدَ السَاعَةِ يَخْسَرُ المُبْطِلُونَ وَ لا يَنْفُعكُمْ اذْ تَنْدَمُونَ وَ لِكُلِّ نَبَاءٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخزِيِهِ وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقِيمٌ». بيا اين شترى را كه زمامش را بستى و رحل و كجاوه‏ اش را محكم نگهداشتى، بردار. و در حالى كه دهانه و رحلش بر اوست، در دست تو باشد؛ كه آماده‏ ى سوارى است و تو را در روز رستاخيز و حشر ملاقات خواهد كرد. 💠 پس‏ حاكم و قاضى خداست و زعيم ما محمّد صلی الله علیه و آله است و وعده گاه ما قيامت. و خدا خوب قاضى و حَكَمى است و محمّد صلی الله علیه و آله خوب زعيمى و قيامت خوب وعده گاهى است. 📚 روزهای فاطمه، ص ۶۰ 🆔 کانال👈 چشمه جاری
✅👈 چشم پوشى‏ 💠 حضرت فاطمه سلام الله علیها در ادامه‏ ى خطبه‏ى خود، رو به سمت انصار مى‏ كنند و مى‏ گويند:«يا مَعْشَرَ الفِتْيَةِ وَ اعْضَادَ المِلَّةِ وَ حَضَنَةَ الاسْلامِ». حضرت به سه خصوصيت انصار اشاره مى ‏كنند. 💠 انصار كسانى بودند كه فتوّت و جوانمردى داشتند. فتوّت با مروّت تفاوت دارد. مروّت و مرادنگى يك عنوان است و فتوّت و جوانمردى عنوانى ديگر. و مردانگى قوى ‏تر و مرحله‏ ى بالاترى است. اينها عضد و بازو بودند، كار مى‏ كردند. اينها حَضَنه و نگهبانان دين و اسلام بودند. 💠 در روايت است كه وقتى رسول خدا انصار و مهاجرين را با هم برادر نمود، يكى از انصار آمد و به برادر مهاجرش گفت: من چند زن دارم و تو تنهايى، هر كدام را مى‏ خواهى، من رها مى‏ كنم و تو او را بگير و مقدارى هم، مال و اموال دارم، نصفش براى تو. 💠 انصار اين‏چنين ياوران و جوانمردهايى بودند. فتوّت داشتند. جمع جوانمردهايى بودند كه از على علیه السلام عقب ماندند و كم آوردند. انصارى كه تا ديروز آنطور برخورد مى‏ كردند، امروز همان فتاهاى عالم و همان بازوان و نگهبانان‏ دين، از على علیه السلام عقب افتادند و اين‏چنين عمل مى ‏كنند. 💠 حال ما چه طور مى‏ خواهيم به على علیه السلام برسيم؟! مايى كه نه فتوّت و نه مروّتى داشته ‏ايم. مايى كه نه بازو كه بار اولياى خدا بوده ‏ايم. مايى كه هنوز تمرين نداشته ‏ايم و اين تنِ خشكمان را ورزش نداده ‏ايم. با اين بار و بنديلى كه به خود بسته ‏ايم چه مى‏ خواهيم بكنيم و تا كجا مى ‏خواهيم برويم⁉️ 💠 مهمّ تطبيق كلام حضرت بر خودمان است كه آنچه آدمى را بيدار مى‏ كند و ذكر اوست، در همين مطابقت‏ها و مقايسه ‏هاست تا در لحظه‏ هاى درگيرى و گرفتارى از دعوت اولياى خدا چشم نپوشد و سدّ راه و بارى بر دوش آنها نباشد. 📚 روزهای فاطمه، ص ۶۷ 📚 کانال👈 چشمه جاری
✅👈 عدم حفاظت‏ 💠 راستى، آدم‏ها چقدر فراموش كارند! و حضرت فاطمه سلام الله علیها از اين فراموشى مى ‏گويد:«اما كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ابِى يَقُوُل المَرءُ يُحْفَظُ فِى وُلدِهِ؟». 💠 به تأكيدهاى حضرت خوب توجه كنيد. مى ‏گويد: رسول خدا صلی الله علیه و آله، پدر من، چنين مى ‏گفت. اين تأكيدها، دليل بر فراموشى و انكارى است كه شكل گرفته. دليل بى ‏تفاوتى آنهاست. 💠 يكى از مراحل حفاظت و نگهدارى اين است كه تو كسى را در ادامه ‏اش، نگهدارى كنى. نه اينكه او را بكشى و بسوزانى و سيلى بزنى. حفاظت از رسول صلی الله علیه و آله به حفاظت از فاطمه سلام الله علیها است. 💠 پس آنجا كه تو فاطمه سلام الله علیها را سيلى‏ زدى گويا با رسول صلی الله علیه و آله چنين كرده‏ اى؛ كه: «مَنْ آذَاها فَقَدْ آذَانِى وَ مَنْ سَرَّها فَقَدْ سَرَّنِى». رضا و سخط فاطمه سلام الله علیها رضا و سخط رسول صلی الله علیه و آله است و اين دو از هم جدا نمى ‏شوند كه پاره ‏ى همديگرند. 📚 روزهای فاطمه، ص ۶۹ 🆔 کانال👈 چشمه جاری
✅👈 عظمت مصيبت رسول‏ 🔷 شما مى‏ گوييد محمد صلی الله علیه و آله، رسول خدا از دنيا رفته؟ «فَخَطْبٌ جَلِيلٌ»، درست است. مرگ رسول خدا بزرگ است. «اسْتَوْسَعَ وَهْيُهَ»؛ شكاف بزرگى است. «و اسْتَنهَرَ فَتْقُةُ و انْفَتَقَ رَتْقُهُ»؛ و درّه‏اى است بسيار گسترده و باز. 🔷 «اظْلِمَتِ الارْضُ لِغَيْبَتِهِ وَ كُسِفَتِ الشَّمْسُ وَ القَمَرُ وَانْتَثَرَتِ النُّجُومُ لِمُصِيبَتِه وَ اكَدَتِ الآمَالُ وَ خَشَعَتِ الجِبَال»؛ زمين از نبود حضرت تيره و تار شد و از اين مصيبت وارده، خورشيد و ماه، نور خود را از دست دادند و ستارگان از هم پاشيده شدند. و كوه‏ها با تمام غرورشان سر فرود آوردند و آرام شدند. 🔷 «وَ اضِيعَ الحَرِيمُ وَ ازيِلَتِ الحُرْمَةُ عِنْدَ مَمَاتِهِ»؛ وقتى رسول خدا از دنيا رفت، حريم‏ها به هم ريخت و حرمت‏ها فراموش گشت. 🔷 «فَتِلْكَ وَاللَّهِ النَّازِلَةُ الكُبْرَى ...»؛ پس آنچه كه از مرگ رسول خدا بدست آمده، خيلى بزرگ‏تر است. اينكه انسان حريم‏ها و حرمت‏ها را فراموش كند. اندازه‏ ها و حدود را زير پا بگذارد. اين مصيبتى است عظمى‏ ... 🔷 «اعْلَنَ بِهَا كِتَابُ اللَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ فِى افْنِيَتِكُمْ وَ فِى مُمْسَاكُمْ وَ مُصْبِحِكُمْ»؛ اين قرآن است كه از اين مصيبت خبر مى ‏دهد و شب و روز، جلوى خانه‏ هاى شما فرياد مى ‏زند. 🔷 «يَهْتِفُ فِى افْنِيَتِكُمْ هِتَافاً وَ صُرَاخاً وَ تِلَاوَةً ...»؛ بلند هم فرياد مى ‏زند؛ كه:«أفَانْ مَاتَ اوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُم عَلَى اعْقَابِكُمْ وَ مِنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ‏يَضُّرُ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّهُ الشَاكِرِينَ». اگر به گذشته‏ هايتان بازگشت كنيد، به چيزى ضرر نمى‏ زنيد، ولى اگر پايدارى كنيد، شكر معرفتتان را بدست آورده ‏ايد. شكر آن نعمت‏هايى را كه بدست آورده بوديد، ادا كرده ‏ايد. 📚 روزهای فاطمه، ص ۷۳ 🆔 کانال👈 چشمه جاری
✅👈 جنگجویان کوهستان 🔶 جنگجویان کوهستان، نام سریال ژاپنی بود که آن زمان از تلویزیون پخش می شد. شخصیت های جذابی داشت. «لین چان» قهرمان داستان بود. در همان شب ها برنامه ای هم در منزل یکی از دوستان برگزار شد که بنا بود استاد صفایی رحمة الله علیه سخنرانی کنند. 🔶 برخی از دوستان بچه هایشان را همراه خود به جلسه آورده بودند. تا پیش از شروع جلسه، بچه ها با شور و شوق تلویزیون را روشن کردند و مشغول دیدن سریال شدند. کم کم دوستان جمع شدند و زمان آن رسید که تلویزیون خاموش شود و حاج شیخ صحبت خود را شروع کنند. 🔶 یکی از رفقا بلند شد تا تلویزیون را خاموش کند. استاد خیلی سریع گفت: تلویزیون را خاموش نکن، بگذار بچه ها فیلم را نگاه کنند. شاگردان و رفقا که بعضی از راه دور آمده بودند تا پای صحبت های حاج شیخ بنشینند، نسبت به این تصمیم اعتراض کردند. 🔶 حاج شیخ با آرامش گفت: شما که می دانستید امشب فیلمی دارد که مورد علاقه بچه هایتان هست، نباید آنها را می آوردید، حالا که هم آوردید، نباید تلویزیون را روشن می کردید، حالا هم که روشن کردید، دیگر نباید آنها را از دیدن فیلم مورد علاقه شان محروم کنید، نهایت این است که ما صبر می کنیم تا فیلم تمام بشود، یا گفتگو را به وقت دیگری موکول می کنیم. 📚 رد پای نور، ج 3 ص 30 🆔 کانال👈 چشمه جاری
🔷 ما بايد در پاسخ‏گويى، تنها سؤال را در نظر نگيريم، كه انگيزه و عامل آن را هم منظور بداريم. بايد در پاسخ، جواب عامل و انگيزه ‏ى سؤال هم داده شود. 🔷 پاسخى كه عامل‏ها را در نظر نمى‏ گيرد به حالت بچه ‏هايى مى ‏ماند كه دست‏ها را مؤدب مى ‏اندازند و با حالت معصومى دهان‏ها را باز مى ‏كنند و سرود مى‏ خوانند. 📚 بررسی، ص 42 🆔 کانال👈 چشمه جاری
💠 طبق معمول اول ماه قمری، برای زیارت به مشهد مقدس رفته بودیم. نوجوانی هجده، نورده ساله روبروی استاد صفایی رحمة الله علیه نشسته بود و مباحث مارکسیستی که آن روزها بازارش داغ بود، را برای ایشان بازگو می کرد. 💠 فکر می کردم سؤالی دارد و در صحبت با استاد دنبال جواب می گردد. انتظار داشتم استاد پاسخ سؤال هایش را بدهد. برخلاف انتظار من، وقتی صحبتش تمام شد، ایشان به جای اینکه پاسخ سؤالش را بدهد، لبخندی زد و پرسید: پدر شما آخوند است؟ 💠 جوان هاج و واج به حاج شیخ خیره شد و در حالی که می دید ایشان منتظر پاسخ است، گفت: بله. استاد پرسید: شما را می زند و به شما سخت می گیرد؟ جوان باز هم شگفت زده، گفت: بله، هم می زند و هم سخت گیری می کند. 💠 استاد سپس با نگاهی پدرانه به وی گفت: باشه، چیزهایی که گفتی را شنیدم، من هم یک چیزهایی به شما می دهم، برو مطالعه کن و برگردد تا بیشتر با هم گفتگو کنیم. 💠 پس از اینکه آن جوان رفت، استاد به ما گفت: این جوان مشکلش سؤالات الحادی و مارکسیستی نبود، این بیچاره مشکل روحی داشت و از طرف پدرش تحت فشار قرار دارد. با این گفتگویی که با او کردم، بیشتر از اینکه گفتگو کرده باشم، فضای انس و صمیمی ایجاد کردم تا برگردد و بتوانم بیشتر با وی ارتباط داشته باشم. 📚 رد پای نور، ج 3 ص 52 🆔 کانال👈 چشمه جاری
💠 بچه توانایی بود، نمی دانم با چه واسطه ای با استاد صفایی رحمة الله علیه آشنا شده بود که با آب و تاب در حال بحث با ایشان بود. 💠 استاد پس از اینکه گفتگویی با وی کرد، او را تشویق می کرد و جلوی دوستان به او می گفت: معلوم است که اهل مطالعه هم که هستی، من پاسخ شما را می دهم، ولی تو هم هر چه به ذهنت می رسد را بنویس، جمع آوری کن، تا من بخوانم و بعد هم با هم گفتگو کنیم. 💠 یک روز که در جمع دوستان نشسته بودیم، نوجوان با دفتری در دست وارد شد و پس از سلام و احوالپرسی، دفتر را به حاج شیخ داد. 💠 استاد با وسواس و دقت شروع به خواندن آنها کرد. از قرار معلوم چند سؤال به همراه اشعاری که داشت را نوشته بود. نوجوان با دیدن شور و اشتیاق آقای صفایی که در خواندن به خرج می داد، سر از پا نمی شناخت. 💠 در نهایت حاج شیخ متنی در پاسخ او نوشت و قرار شد این تبادل اطلاعاتشان ادامه داشته باشد. وقتی احساس او را می دیدم که با دیدن آقای صفایی که مشغول خواندن متن وی و در حال نوشتن جواب است، انصافاً دوست داشتم به جای او می بودم. 📚 رد پای نور، ج 3 ص 78 🆔 کانال👈 چشمه جاری
چشمه جاری
🔷👈 عامل دوم: رقابت‏ 🔶 تقليد، شخصيت كودك را بزرگ كردن بود و رقابت شخصيت كودك را تحريك كردن است و ارا
🎤👈 حجة الاسلام موسی صفایی 🔷 همراه پدرم، سوار ماشین یکی از رفقا از مشهد به سمت تربت می رفتیم. پدرم مشغول گفتگو با راننده بود که یک لحظه گوشم به صحبت ایشان تیز شد. 🔷 ایشان از خودشان، وقتی که هم سن من بودند حرف می زدند و می گفتند: من وقتی هم سن الان موسی بودم، سیصد ختم قرآن کرده بودم. 🔷 وقتی این حرف را شنیدم، تحریک شدم و با خودم فکر کردم: خب، چرا من این کار را نکنم؟! همین حرف ایشان کافی بود که من، خودم را با ایشان مقایسه کنم و حرکت های سازنده ای داشته باشم. 📚 رد پای نور، ج 3 ص 96 🆔 کانال👈 چشمه جاری
چشمه جاری
🔶 گاهى از موارد، كتك زدن براى ترساندن نيست، به خاطر نقش هم نيست، بلكه به عنوان ترمز و جلوگيرى از يك
💠 جام جهانی نود ایتالیا بچه های محله در تب و تاب پیگیری نتایج فوتبال بودند و هر کس به جمع آوری عکس بازیکنان تیم مورد علاقه ی خود مشغول بودند. من هم عاشق تیم آرژانتین بودم که در آن زمان «مارادونا» کاپیتانش بود. 💠 آن روزها داشتن عکس تمام بازیکنان، یک کلکسیون به حساب می آمد و بچه ها سر این قضیه با هم رقابت داشتند. یکی از عکس های جدید مارادونا تازه وارد بازار شده بود که اگر آن را به آلبومم اضافه می کردم، بی عیب و نقص ترین آلبوم، از آن من می شد. 💠 قیمت آن چهل تومان بود. پول نداشتم، اگر هم به پدرم می گفتم که این مبلغ را برای چه می خواهم، مطمئن بودم که نمی دهد. تنها چیزی به ذهنم رسید این بود که این مبلغ را از جیب پدرم تک بزنم و با خرید عکس مارادونا برای رسیدن به آرزویم، پیه یک تنبیه درست و حسابی را به دنده و پهلوی خودم بمالم. 💠 مبلغ پنجاه تومان از جیب پدرم برداشتم و منتظر عکس العمل پدرم ماندم. پدرم وقتی سر جیبش رفت و متوجه کسری بودجه اش شد، به من که گوشه ای نشسته بودم، نگاهی کرد و بدون اینکه چیزی بگوید، لباسش را پوشید و از منزل خارج شد. فهمیدم که ایشان قطعاً راهی منزل حاج آقای صفایی شده بود، تا با ایشان درباره ی برخوردی که می باید با من داشته باشد، مشورت کند. 💠 پس از مدتی انتظار، پدرم برگشت. دیدم نه تنها از تنبیه بدنی خبری نبود که هیچ، حتی برخلاف تمام معادلاتم، صدایم و بدون اینکه کم شدن پول جیبش را به رویم بیاورد، یک اسکناس بیست تومانی از جیب خود درآورد و گفت: بیا بابا، این بیست تومن رو بگیر، بگذار تو جیبت، خالی نباشه. از هفته ی بعد هم باید حواسم باشه که پول تو جیبی ات رو فراموش نکنم. 💠 من که خود را مستحق توبیخ و تنبیه می دیدم، با این حرکت، در همان عالم کودکی شرمنده شدم. با شرمندگی سرم را پایین انداختم، اسکناس بیست تومانی را جلوی پدرم گرفتم و گفتم: ببخشید بابا، من دو برابر و نیم این مبلغ رو به شما بدهکارم، شما این بیست تومنی رو بردارید، هفته ی دیگه و هفته ی بعدش هم پول تو جیبی نمی خوام تا بِدِهیم صاف بشه. 💠 پدرم با محبت مرا در آغوش گرفت، پیشانی ام را بوسید و گفت: نه عزیزم، من بدهی شما رو بخشیدم. این پول رو بگیر ، فقط سعی کن درست خرج کردن رو یاد بگیری. 📚 رد پای نور، ج 3 ص 134 🆔 کانال👈 چشمه جاری
✅ مربى بيدار از تمام فسادهايى كه در جامعه مى ‏گذرد، كودك را آگاه مى ‏كند و در ضمنِ داستان‏ها، راه مبارزه و كنار آمدن و يا حتى استفاده كردن و بهره گرفتن را به كودك مى‏ آموزد. ✅ به جاى آنكه كودك را محبوس كنند و از ميكرب‏ها دور نگه دارد، او را واكسن مى ‏زند و آماده مى ‏كند و با ميكرب‏ها تماس مى‏ دهد و در تمام مراحل خود ناظر و مراقب است، آن هم نه از نزديك كه با استقلال كودك برخورد كند و شخصيت او را مانند درخت بار بياورد، بلكه از دور، با واسطه نظارت مى‏ نمايد و كمك‏هاى لازم را در ضمن داستان‏ها و يا به واسطه نفرات آگاه، به كودك مى ‏رساند. ✅ بايد در روح كودك نسبت به زشتى‏ ها و آلودگى ‏ها، وازدگى ايجاد كرد، نه تشنگى و كنجكاوى بيشتر. حبس و دور نگاه داشتن و فاصله انداختن از يك مسأله كودك را تشنه و كنجكاو و لجوج بار مى ‏آورد، اما وازدگى كودك را مى ‏سازد و جلو مى ‏آورد و با تجربه و آگاه مى‏ نمايد. 📚 تربیت کودک، ص ۷۴ 🆔 کانال👈 چشمه جاری
🎤👈 هادی صفایی 🔷 دو تا از دوستان آقا جانم با پک های سنگینشان به سیگار فضای سنگینی از دود در اتاق درست کرده بودند. من که سه چهار سال بیشتر نداشتم، با تعجّب به دود غلیظی که از دهانشان بیرون می آمد نگاه می کردم و با کنجکاوی به طرف یکی از آنها رفتم، دستم را دراز کردم و گفتم:«عمو سیگارت رو بده». 🔷 دوست پدرم از طرفی یکه خورده و از طرف دیگر نمی دانست چه باید بکند، مات و متحیر سکوت کرده بود و نمی دانست جواب این تقاضای مرا با چه زبانی بدهد. 🔷 آقا جانم با اشاره ی سرش گفت: بهش بده. او که اصلاً فکر نمی کرد آقا جانم جدّی بگوید و حتی تصورش این بود که ایشان دارند طعنه می زنند، با شرمندگی به سکوتش ادامه داد، که این بار ایشان با لحن محکم تری گفت: بهت می گم سیگارت رو بهش بده بکشه. 🔷 او سیگارش را با تردید به دستم داد و من به تقلید از آنها پک سنگینی به سیگار زدم، چشمتان روز بد نبیند، مادرم تا صبح از سرفه هایم خوابش نبرد و تا یکی دو روز با غرولند مادرِ بیچاره، بد و بیراهایی که نثارم می کرد تا همین الان حاضر نشده ام لب به هیچ نوع دخانیاتی بزنم. 📚 رد پای نور، ج 3 ص 145 🆔 کانال👈 چشمه جاری
🎤👈 حاج آقا عزیزالله حیدری 💟 استاد صفایی رحمة الله علیه روزی در اثر رسیدگی به افراد و اهتمامش به حل مشکلات دیگران، دچار قرض شدیدی شد. به منزلشان که رفتیم، قدری در فکر بود. سپس برخاست و رفت. 💟بعضی از دوستان گفتند: استاد گفته اند: اگر خیلی مستأصل شدم، خانه را می فروشم. در همین موقع یکی از دوستان که معمولاً خودش کمک می گرفت، وارد شد. 💟 وقتی پرس و جو کرد و مشکل حاج شیخ را شنید، گفت: من پولی دارم و حالا به آن نیاز ندارم. استاد بعد از ساعتی برگشت و خبر گشایش داده شد. 💟 یکی از بچه‌ها پرسید: کجا رفتید؟ پاسخ داد: حرم حضرت معصومه سلام الله علیها. پرسیدند: برای گشایش در قرضتان؟ 💟 حاج شیخ جواب داد: نه! برای این مسأله در مسیر، سر قبر مادرم رفتم. من این مسائل کوچک را از اهل بیت علیهم السلام نمی خواهم. از آنها باید خودشان را خواست. 📚 مشهور آسمان، ص ۸۵ 💐 میلاد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روز مادر و روز زن مبارک باد. 🆔 کانال👈 چشمه جاری