✅👈 چرا دعا کنیم، مگر خداوند متعال نیازها و خواستههای ما را نمی داند⁉️
🔷 هنگامى كه من در مقام طلب نيستم، داده هاى خدا مرا زمين مى زند.
🔷 وقتى اين هندوانه فروشها بار ماشينها را خالى مى كنند، لحظه اى توقف كن، مى بينى تا دستش را دراز نكند چيزى برايش نمى فرستند؛ چون در هنگام غفلت، داده ها طرف را پرتاب مى كند و هندوانه ها مى شكند و او را آلوده مى سازد.
🔷 اگر خدا پس از خواستن مى دهد، يكى به خاطر همين ايجاد آمادگى است و ديگرى به خاطر پيوند خوردن با او است. منى كه نعمت را از او ديدم راحت مى توانم براى او خرج كنم و در راه او بريزم.
📚 بشنو از نی، ص ۵۶
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
♦️ «السَّلَامُ عَلَيكَ يَا أَكْرَمَ مَصْحُوبٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ وَ يا خَيْرَ شَهْرٍ فِى الْأَيَّامِ و السَّاعَاتِ». بهترين مصحوب و همراه، مصحوبى است كه خيرى رسانده و شرّى نداشته
♦️ چون هر مصاحبى ممكن است در مصاحبت با او، انسان هم بهره مند بشود و هم صدمه بخورد، ولى رمضان ماهى و همراهى است كه فقط حُسنِ جوار دارد. او براى ما آزارى نداشته است، ولى حالا ما داريم از او جدا مى شويم.
♦️ يك دوستى را كه آدم از او فاصله مى گيرد، يا يك كوزه اى را كه مدتى از آن آب خورده است از دست مى دهد، دل شكسته مى شود.
♦️ حالا ما داريم از شهر بزرگ خدا، عيد اولياى خدا، بهترين مصحوب و بهترين مصاحب جدا مى شويم، چگونه دل شكسته نباشيم!!
♦️ به قول يكى از دوستان، رمضان سالِ ديگر هم كه بيايد رمضانِ سال ديگر است، جاى خودش را دارد، جاى امسال كه نيست. دوباره ما آن قدر تا سال ديگر كسرى مى آوريم كه بخواهيم با آن جبرانش كنيم.
♦️ اگر انسان ولو لحظه اى از اين ماه را چشيده باشد كه در دعاهاى روزهاى ماه رمضان مى خوانيم: «شَهْرُ الْأِنَابه»، «شَهْرُ التَّوْبَة»، «شَهْرُ الْمَغْفِرَة»، «شَهْرُ الْبَرَكَة». آن وقت مى بيند كه از چنين ماه بى آزارى با اين همه نور و خير و بركت، دارد فاصله مى گيرد و هنوز كوزه اش را هم آب نكرده و دستش را هم نشسته است.
📗 بهار رویش، ص ۱۴۴
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅ «اَلسَّلامُ عَلَیکَ مَا کانَ أمحاکَ لِلذُّنُوِب»؛ سلام بر تو که چقدر راحت گناهان را پاک می کردی.
✅ گاهی یک رنگی، قیری، چیزی به دست می چسبد، انسان هر چه آن را می مالد پاک نمیشود، ولی یک چیزهایی هست که تا می گذاری روی آن، زود محوش میکند.
✅ این از خصوصیات رمضان است؛ گناهانی را که چسبنده بوده اند زود محوشان کرده است.
📙 بهار رویش ص ۱۴۷
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
🔷 راستى، «چرا معلم شده اى؟» انگيزه و نيت تو براى انتخاب اين كار چه بوده است؟
🔷 آيا معلمى را به عنوان يك «شغل» همانند ساير شغلها، براى كسب درآمد گزيده اى؟
🔷 آيا در طلبِ يك كار به اصطلاح بى دردسر و با چند ماه تعطيلى با مزد و مواجب، بوده اى؟
🔷 اگر چنين است، در خويش، تجديد نظر كن و مسئوليت خدايى و انسانى ات را به خاطر آور، كه تو همانند يك كارمند اداره نيستى.
🔷 تو با «انسانهايى» سر و كار دارى كه بسيارى از مسائل «زندگى» شان را از تو مى آموزند، اعمال و حركات تو را الگو قرار مى دهند.
🔷 بخش عظيمى از شخصيتشان را «حرفها» و «رفتار» تو مى سازد. اگر فاسد باشى، نسلهايى را فاسد كرده اى و اگر صالح باشى، نسلها را اصلاح كرده اى.
📚 تربیت کودک، ص۱۰
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 خصوصیات معلم خوب
۱ ـ تواضع علمى و اخلاقى: هر چه ميزان علم و ايمان يك فرد بيشتر باشد، ميزان فروتنى او بيشتر بايد باشد. كبر، صفت شيطان است و اولين معصيتى كه در هستى صورت گرفت ... و معلمى كه مى خواهد انسانها را آموزش دهد خود نبايد تكبر داشته باشد.
۲ ـ شهامت: از اينكه از امرى انتقاد كند نمى ترسد و از اينكه از او انتقاد كنند هم نمى ترسد.
۳ ـ معلم مؤمن، متزلزل، بى حال و كسل نيست.
۴ ـ معلم مؤمن، داراى صبر و حوصله است، از كار و تلاش زود خسته نمى شود. از زير بار انجام وظايف، شانه خالى نمى كند.
۵ ـ معلم مؤمن، اعمال غرض نمى كند، حبّ و بغض شخصى او را از ميسر حق منحرف نمى سازد. برخورد او با شاگرد از نوع عقده خالى كردن و انتقام گرفتن نيست. صرفاً به بيدار كردن دانش آموز مى انديشد، آن هم با توجه به توانايى و ظرفيت جسمى و روحى وى.
۶ ـ در جنبه علمى و معلومات عمومى مورد نياز دانش آموزان، در چارچوب زمان خود محدود نيست، بلكه مى كوشد از گذشته نيز با خبر باشد و از حقايق تاريخى سر در آورد. از سوى ديگر او مى كوشد تا از آخرين اطلاعات در زمينه و مسأله مورد نظر با خبر باشد، بدين سان، او هرگز از مطالعه و خواندن، فارغ نيست.
۷ ـ مسائل را سرسرى نمى بيند، به عبارت ديگر از كنارش نمى گذرد، بلكه مى كوشد آن را عميق ببيند.
۸ ـ آزاد فكر و آزاد انديش است. از قيود پيش ساخته، پيش داورى ها، اوهام و خرافات بركنار است.
۹ ـ شخصيت زده و شخصيت پرست نيست، در برابر كسى خود باختگى ندارد. عنوانهاى پرطمطراق او را از خود بى خود نمى كند، گول عناوين ظاهرى را نمى خورد، زيرا شخصيتها هر قدر بزرگ باشند، احتمال اشتباه درباره شان از بين نمى رود و در آن صورت اشتباه او هم به اندازه او بزرگ خواهد بود.
۱۰ ـ ملاك تحقيق، حقيقت است نه شخصيت. حق را به شخص نبايد سنجيد، بلكه شخص را به حق بايد سنجيد.
۱۱ ـ به خاطر خودخواهى ها و نظارت شخصى، حق را پايمال نمى كند.
📚 تربیت کودک، ص ۲۱
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅👈 امید پاداش در مقابل تفریط
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
💠 گاهى راه رفتن تو، تو را از رفتن باز مىدارد. تو اگر هيچ نمىرفتى، مىفهميدى كه چقدر بايد بدوى ... و چند صد كيلومتر بايد شتاب بردارى ... ولى حالا كه با ده كيلومتر مىلنگى، دلخوشى كه از ديگران جلوتر هستم و همين جاست كه رفتن تو، سنگ راه توست.
💠 و در همين جاست كه اشكها و حالها، تو را خالى مىكنند و پس از اشكها و سكسكهها و آب بينى فرو كشيدنها، احساس راحتى مىكنى و احساس خالى شدن .. و تمام شدن و ايستادن و مردن و گنديدن.
💠 بايد از حالها و نه از حالها كه از مقامها، بگذرى و عبور كنى ... و نه تنها در كلمات و نه تنها در حالات كه حتى در مقامات، محبوس نشوى، كه در اين وادى هر چيزى تو را به خود بگيرد، صنم تو و سنگ راه توست، حتى اگر حالها و مقامها و يا اشكها و شورها و يا عشقها و عملها باشد.
💠 آنچه تو را پر كند، نشان مىدهد كه تو همانقدر هستى ... و همان اندازه وسعت گرفتهاى و گسترده شدهاى. و اين است كه بايد آن را بكنى و دور بريزى و بخواهى كه آنها را از تو بكنند و جدا كنند،«اسْئَلُكَ انْ تَقْطَعَ عَنّى كُلَّما يَقْطَعُنى عَنكَ».
📚 روش نقد ج ۳، ص ۱۳
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
💠 راستى احساس عجيبى است اين احساس ماندگارى تو و رفتن همراهان. احساس تنهايى و غربت.
💠 من اين احساس را از روزهاى دورى كه با قطار سفر مىكرديم و بچههاى سادهاى بوديم به ياد دارم. شنيده بوديم كه قطار توقف نمىكند و شنيده بوديم كه چقدر در راه ماندهاند و چه رنجها كه كشيدهاند.
💠 اين بود كه هر صدايى را سوت قطار خيال مىكرديم و مداممان چشم بر علامتها و آدمها بود كه نمانيم.
💠 اين احساس را بايد امروز در خود زنده كنيم. امروزى كه ماندهايم و اهل دل رفتهاند. امروزى كه كاروان شتاب گرفته و ياران با سر دويدهاند.
💠 راستش ما هنوز از اين دنيا و از اين محدودهها بزرگتر نشدهايم و اين است كه هنوز احساس تنگى و غربت نمىكنيم و هجرتى را نمىخواهيم و رفتن را طلاق دادهايم و اين است كه هنوز گرفتار شيرينىهاى شهرى هستيم كه حافظ هم از آن بر دوستانش مىترسيد، كه مثل مگسها اسير آن بشوند.
📚 صراط، ص ۱۷۴
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ گریه بر غصه های حقیر خود.
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 جریان معکوس
🔷 بارها گفتهام: قرآن نمىگويد معاد هست پس انسان برانگيخته مىشود، بل مىگويد: انسان ادامه دارد پس معادى هست؛ يعنى جريان معاد در قرآن كاملاً يك جريان معكوس و غير آن چيزى است كه ما با آن برخورد مىكنيم.
🔷 آنچه قرآن از معاد مطرح مىكند كاملاً طبيعى است كه؛ اولاً معرفت به معاد نيست كه عشق به معاد است؛ چون معاد ادامه انسان است و او نه آگاه، كه عاشق اين ادامه است؛ كه دنيا براى او تنگ است.
🔷 و ثانياً چون استمرار انسان، نامحدود است، پس جهت نامحدود هم مىخواهد و لذا بهشت منزل ماست نه مقصد ما.
🔷 تلقّى قرآن از بهشت بر عكس تلقى ماست؛ چرا كه «نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» و «جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً» مطرح است. «نُزُل» به معناى پيشكشى و چيزى است كه جلوى مهمان مىگذارند. بنابراين بهشت منزل است، نه مقصد.
📚 حیات برتر، ص ۱۹
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 ادامه نه توجیه
🔶 معاد توجيه اين دنيا نيست. همانطور كه «مضغه» توجيه «علقه» نبود و «علقه» توجيه «منى» نبود، انسان هم توجيه گذشتهاش نيست؛ كه هر كدام ادامه ديگرى است و آنچه كه در آن مرحله بود، بايد باشد.
🔶 اين است كه معاد ادامه دنياست، نه توجيه دنيا؛ براى اينكه دنيا چيز بدى نيست تا احتياج به توجيه داشته باشد، بدى و شرّى در آن نيست كه بخواهيم توضيحاش بدهيم و توجيهاش كنيم.
🔶 دنيا بايد با اين درد و رنج همراه باشد؛ چرا كه دنيا راه و كوره و كلاس است. عشرتكده و آخور و خوابگاه نيست كه رنجهايش با حكمت و شعور نسازد.
🔶 و تفاوتها و تبعيضها بايد در اين هستى باشد، ولى نبايد ملاك افتخار باشد؛ چون جامعهاى كه نيازهاى متفاوت دارد، بايد افرادش گوناگون باشند، ولى نبايد اين اختلافها ملاك افتخار باشد و نبايد هنگام پاداش به بازدهى و يا به سرمايه نگاه كنند؛ كه بايد نسبتها را در نظر بگيرند و حتّى بايد نه عمل كه جهت عمل را در نظر بگيرند و اينگونه هم هست و در نظر مىگيرند.
🔶 بنابراين معاد توجيه بىعدالتى و نقص دنيا نيست؛ چرا كه دنيا كامل است و نقصى در آن نيست. معاد ادامه اين كامل است. و همانطور كه «منى» در مرحله خودش يك خلقت متكامل است، «مضغه» هم در مرحله خودش يك خلقت متكامل است، ولى بايد اين شىء كامل ادامه پيدا كند و كمالهاى ديگرى را هم به دست بياورد.
🔶 «مضغه» در آن حدّى كه «مضغه» است، معنا ندارد كه گوش و چشم به او بدهند. و انسان هم در مرحلهاى كه مرحله آزادى و حركت اوست، معنا ندارد كه او را محدود كنند و ببندند. و اينجا هم كه راه اوست، معنا ندارد كه زير پايش گُل سبز كنند، بل بايد زير پايش را داغ كنند تا بدود و حركت كند.
📚 حیات برتر، ص ۱۲۰
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
💠 عدّهاى كه مىخواهند معاد را انكار و نفى كنند، از اينجا شروع مىكنند كه ما هيچ دليلى براى ادامه انسان نداريم و حتى آن راههايى كه براى اثبات معاد آمده، آنها را هم نفى مىكنند؛ مثلاً راجع به تكامل و عدالت، كه اگر انسان هدفى جز اينها داشته باشد، لغو است و اگر اين هدف باشد، پس انسان بايد ادامه داشته باشد، اين را هم نفى مىكنند.
💠 در برابر اين حرف دكارت كه گفته است: «چون انسان به خاطر تكامل و عدالت آفريده شده و چون اين عدالت و تكامل در اين مرحله تحقق پيدا نكرده، پس ادامه انسان را نشان مىدهد و باز همين ادامه انسان، تكامل و عدالت را مىرساند»، راسل اين جواب را مطرح مىكند كه؛ «اين حرف، درست مثل اين است كه من يك جعبه سيب را بگيرم، كه روى آن سيبهاى گنديده باشد. بعد هم بگويم كه چون روى آن گنديده است، پس بايد زير آن سيبهاى سالمى باشد. بر فرض كه در زير آن هم سيبهاى سالمى باشد، توجيه گنديدگى روى آن نمىشود و بر فرض كه روى آن گنديده باشد، دليل بودن سيبهاى سالم در زير آن نخواهد بود».
💠 پس اين هستىِ گنديده و پر از رنج و ظلم و پر از نقص و ستم، دليل هستى كاملى نخواهد بود و اگر چنين هستى كاملى هم تحقق پيدا كند، توضيح و توجيه اين هستى رنجآلود نمى شود.
💠 بنابراين در هر دو طرف اين مثال اشكال وجود دارد: يكى اينكه گنديدگى سيبها، سلامت سيبهاى ديگر را اثبات نمىكند. و ديگر اينكه بر فرض كه سيبهاى سالمى هم وجود داشته باشد و عدالت و تكامل كاملى هم به دست بيايد، اما اينها توجيه بىعدالتىها و نقصها نخواهد بود.
💠 اما اين اشكال زمانى وارد مىشود كه ما بخواهيم اينگونه شروع كنيم. ولى وقتى كه ما از استعدادهاى اضافى انسان و از خلقت تكاملى او نه از اصل تكامل شروع كنيم، اين اشكالها و اينكه مثلاً بايد در اين هستى تكامل باشد و نبوده است، پيش نمىآيد.
💠 ما نمىگوييم كه در اين مرحله از هستى تكامل نبوده است و نمىگوييم كه در اين هستى بىعدالتى نبوده است و نمىگوييم كه در اين هستى، رنجديده نبوده است. ما هيچ وقت معاد را توجيه بىعدالتى و نقص اين هستى نمىدانيم، بل مىگوييم كه معاد ادامه اين دنيا است و مىگوييم: اگر دنيا چيزى جز اين بود ناقص بود.
💠 دنيا براى اينكه راه است، اگر غير از اين بود ناقص بود. راهى كه مرا در خودش نگه دارد راه نيست، كه باتلاق است. و اينجاست كه ضربهها شروع مىشود. و كسى كه راه را نشناخته است، براى او ظلم و ستم و بىعدالتى و تفاوتها و تبعيضها، نبود حكمت و شعور را مطرح مىكند و در نتيجه معاد را انكار مىكند.
💠 ما معتقد نيستيم كه در اين هستى، عدالت و تكامل تحقق پيدا نكرده است، عدالت و تكامل در اين مرحله از هستى هم هست. دنيا از اين تكامل برخوردار است و كمال دنيا هم در همين است.
💠 اگر دنيا چيزى جز اين بود ناقص بود. ولى اين را هم معتقديم كه چون دنيا راه است، پس راه ادامه دارد و انسان هم ادامه دارد. به چه دليل؟ به دليل اينكه دنيا راه است. به دليل اينكه انسان استعدادهاى اضافى دارد و به دليل اينكه اللَّه، حكيم و محيط و عادل است و افراد را برابر نمىداند.
💠 اما چرا در اين دنيا محاكمه نمىكند؟ چون عادل، در يك مرحله بايد آزادى بدهد تا در مرحله بعد محاكمهاى و در مرحله بعد محاسبهاى و رنجى باشد. «ألْيَوْمُ عَمَلٌ وَ لا حِسابَ وَ غَدَاً حِسابٌ وَ لا عَمَلَ».
📚 حیات برتر، ص ۴۳
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
🔶 شناخت اللَّه و حكمت او معاد را ثابت مىكند. آخر مگر مىشود براى يك مقدار محدود و براى هفتاد سال زندگى، براى اين مقدار كشك و اين خوردن و خالى كردن، اين همه شير بدوشند⁉️
🔶 ميليونها تُن شير براى يك مثقال كشك؟! اين مسخره است! براى اين زندگى محدود من و براى اين تلاوت تكرار من، اين همه هستىِ منظم و هماهنگ؟! ابر و باد و مه و خورشيد و فلك ...⁉️
🔶 اينجاست كه از حكمتِ اللَّه به معاد مىرسيم و معاد اثبات مىشود. حكيم، هستى را رها نمىكند؛ كه معنا ندارد او اين گلّه را را از بيابان عَدَم راه انداخته باشد تا در مسلخِ مرگ سر بِبُرد⁉️
🔶 آن هم بعد از آن همه رنج و درد و تعبى كه كشيدهاند! همين و همين؟! «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ»؛ آيا شما خيال مىكنيد كه ادامه و بازگشت نداريد؟! اينكه عبث مىشود! اينكه لغو مىشود! آيا هستىِ با اين عظمت در اينجا به بنبست مىرسد⁉️
📚 حیات برتر، ص ۳۷
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
هدایت شده از حاج شیخ جعفر توسلی
🎤👈 آیت الله تهرانی
💠 پينهدوزى بود سر كوچه حمّام وزير كه منزل ما در آنجا بود، و ما كفشهاى خود را براى پينه و وصله به او می داديم.
💠 يك روز با حالت گريه به منزل آمد و اين قضيّه را براى پدرم كه عالم محلّه بود تعريف كرد، و من صغير بودم و خوب به خاطر دارم.
💠 مىگفت: ما كفش دوزها عادتمان بر اينست كه چون بخواهيم ميخهائى را به كفش بزنيم، يك مشت از آن را در دهان خود می ريزيم، سپس يكى يكى در مىآوريم و به كفش می كوبيم.
💠 من يك مشت ميخ سياه بنفش (كه معروف است و بلند و نوك تيز است) در دهان خود ريختم تا به كفش بزنم. ناگهان كسى آمد و مشغول گفتار شد و من غفلت كردم و آنها را بلعيدم.
💠 در آنگاه مرگ را در برابر چشمانم مشاهده كردم كه اينك است كه معده و روده من پاره پاره شود.
💠 بدون معطّلى در دكّان را بستم و به حضرت عبد العظيم عليه السّلام رفتم، و خود را به ضريح چسباندم و گفتم: يا سَيِّدَ الْكَريم! تو می دانى كه من عائله سنگين دارم، فقط شفاى خود را از تو می خواهم.
💠 حالم بسيار منقلب بود. چون از حرم بيرون آمدم، وسط صحن كنار حوض نشستم. ناگهان حال قِى و استفراغى به من دست داد، چون قى كردم ديدم همه آن ميخها در آن است.
📚 روح مجرّد، ص ۲۷۰
❌ نشر با ذکر منبع👈 https://eitaa.com/tavasolitabrizi
هدایت شده از حاج شیخ جعفر توسلی
🎤👈 آیت الله حاج آقا مرتضی تهرانی رحمة الله علیه
🔷 شخصی بود به نام استاد محمد بنّا؛ اما بنّایی بلد نبود، نقل کرد: روزی پدرتان آیت الله میرزا عبدالعلی تهرانی را دیدم. عرض کردم: ۳۲۰ تومان برای نان و ... بچه هایم قرض کرده ام، بدهکارم.
🔷 ایشان به من یک تومان داد و گفت: از اینجا برو حضرت عبدالعظیم حسنی رحمة الله علیه. خدمت حضرت که رسیدی به ایشان بگو: عبدالعلی، نگو حاج آقا، بگو عبدالعلی، سلام رساند و عرض کرد که قرض مرا ادا کنید.
🔷 رفتم، این کار را کردم. از ایوان حرم بیرون آمدم، در صحن، کسی با من مصافحه کرد و ۳۲۰ تومان در دست من گذاشت. درست همان مقدار که بدهکار بودم.
📚 خاطره های آموزنده ص ۳۳۷
❌ نشر با ذکر منبع👈 https://eitaa.com/tavasolitabrizi
🔷 ما از استعدادهاى عظيم انسان مىيابيم كه انسان بيشتر از اين محدودهى هفتاد ساله است. انسان براى اين زندگى محدود به اين همه استعداد نياز نداشت، همان غرايز فردى و اجتماعى براى رفاه و نظم و عدالت زندگى هفتاد ساله، كافى بودند.
🔷 ما از عظمت استعدادهاى انسان، ادامهى او را مىيابيم و چون انسان از بىنهات سرمايه برخوردار است، پس بىنهايت ادامه خواهد داشت و براى اين بىنهايت راه بايد استعدادهايش را بارور كند و پاهاى نيرومندى پرورش دهد و مركبهايى بسازد، همان طور كه براى رسيدن به ماه، استعدادهايش را بارور كرد و مركبهايى تهيه نمود و راههايى را پشت سرگذاشت.
🔷 انسان بايد در اين محدودهى هفتاد ساله پاهايى تربيت كند و مركبهايى بيابد و سرمايههايى را زياد نمايد و توشههايى براى بی نهايت راه بردارد و سپس راهش را شروع كند و حركتش را دنبال نمايد. در اين دنيا پاها ساخته مىشوند و در آن مرحله راهها پيموده مىگردند.
🔷 همهى انسانها در يك نقطهى انحطاط قرار دارند:«ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِين» و فقط با سرمايههايى هستند و پاهايى، هر كس هر قدر كار بكند و راه برود بالاتر مىآيد، تا ثروت، تا قدرت، تا رياست، تا بهشت آب و نان و بالاتر مىآيد، تا آنجايى كه نهايتى ندارد و تا بر نمىدارد.
🔷 و اين است كه حضرت على علیه السلام، آن مرد راه فريادش بلند مىشود:«آه مِن قِلَّةِ الزَّادِ و طُول الطَّريق»، آه از توشهى كم و راه دور. اگر هدف على، بهشت نان و آب بود و بهشت حوريان بود كه آن توشهها كم نبود، با كمتر از اينها به آن همه مىرسند.
🔷 على علیه السلام راهى دارد تا بىنهايت و اين است كه هر چقدر توشه بردارد چيزى نيست، چون هر مقدار در برابر بىنهايت، صفر است و هيچ است و كم است.
📚 رشد، ص ۲۹
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
🎤👈 استاد صفایی رحمة الله علیه
💠 توجه به حضرت مهدى علیه السلام، تجربه بن بستها و احساس تنگناها را مىخواهد. براى كسى كه هنوز دنيا وسعت دارد، در خيمه مهدى جايى نيست.
💠 و براى كسى كه اهدافى حتى تا سطح آزادى و عدالت و عرفان و تكامل دارد، براى همراهى و معيّت مهدى ضمانتى نيست كه در منفرق الطرق و بزنگاهها، اسبها و مركبهاى آماده شده، ما را جايى مىخواند و به زندگى دعوت مىنمايد.
📚 تو می آیی، ص ۲۱
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
🔷👈 دروازه بان دل
🎤👈 استاد صفایی رحمة الله علیه
❇️ به حضرت على علیه السلام گفتند:«بِمَ نِلْتَ بِما نِلْتَ؟» از چه به اين همه رسيدى؟
❇️ «قالَ: كُنتُ بَوّاباً عَلى بابِ قَلْبَى». گفت: من دروازه بان دلم بودم.
❇️ به كسى راه می دادم و به چيزى راه مى دادم كه مرا بارور كند، نه اين كه از من بكاهد و مرا مصرف كند.
📚مسئولیت و سازندگی، ص ۱۴۳
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
🎤👈 حاج حسین یکتا
💠 خیلی ها از من می پرسند چکار کنیم شهید بشویم، یا لااقل مقام شهداء را داشته باشیم؟؟
💠 شهداء اول مراقبت از دل هایشان کردند و مدافع قلب شدند، بعد مدافع حرم شدند.
💠 امام صادق علیه السلام می فرمایند:«الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْكِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَيْرَ اللَّه». دل حرم خداست، پس در حرم خدا، غير خدا را جای مده.
💠 مدافعان حرم، اول از حرم خدا خیلی خوب دفاع کردند که به آنها لیاقت دفاع از حرم زینب سلام الله علیها را دادند.
📚 مهمان شام، ص ۵۱
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
🔶 تقوا، اطاعت حق و عمل به وظيفه است. و اين اطاعت نتيجهى ايمان و عشق به حق است و كسى كه از آن عشق برخوردار شد و در كلاس اطاعت نشست، ديگر جز عمل به وظيفهاش برايش مسألهاى نيست.
🔶 فقط مىخواهد كه بر روى مرز حركت كند و آنطور كه دستور دارد پيش بيايد. اين چنين كسى ديگر بنبست ندارد و گير نمىكند، چون او با شروعش به نتيجه رسيده و از آغازش بهره گرفته و حق خويش را بدست آورده است.
🔶 آخر مهم رسيدن نيست، مهم در راه بودن است و كسى كه در راه است و در روى مرز است ديگر بن بستى ندارد. بودن و نبودن، ماندن و رفتن، برايش يكسان است. نه ترسى دارد از آينده و نه حزنى از گذشته و نه تزلزلى در حال.
🔶 هنگامى كه محرّك ما وظيفهها بود، نه احساسات و عواطف و رقتها، نه هوىها و هوسها و نه حرفها و جلوهها، هنگامى كه محرّك ما امر حق بود، عمل به وظيفه و اطاعت اين امر ما را آسوده مىدارد.
🔶 اگر مىبينى كه با عمل به وظيفه آسوده نمىشوى، اين نشانهى شركهايى است كه پنهانى در دل تو خانه دارند و علامت بتهايى است كه تو را حركت دادهاند و به بنبست رساندهاند و با فشارها به ضعف اعصاب و زخم معده و سل سينه گرفتار نمودهاند.
📚 روش برداشت از قرآن، ص ۱۰۷
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
🎤👈 حاج آقا حیدری
🔶 روزی استاد صفایی رحمة الله علیه با برخی دوستان که وضعیت مالی خوبی داشتند، برای زیارت مشهد مقدس، همراه شدند و به مسافر خانه ای رفتند و اتاقی گرفتند.
🔶 آن فرد پولدار با وسواس خاصی به اتاق پرداخته و به نظم و ترتیب و جابجایی اسباب ها و خلاصه به ترکیب اتاق مشغول شده بود.
🔶 استاد او را مخاطب قرار داده و گفت: آقای... زیاد به خودت زحمت نده؛ به اندازه ای که در این مکان هستی به آن بپرداز. ما دو روز بیشتر اینجا نیستیم. این همان حکایت دنیاست.
🔶 پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند:«إنَّ النّاسَ فِي الدُّنيا ضَيفٌ و ما فی أيديهِم عارِيَةٌ و إنَّ الضَّيفَ راحِلٌ و إنَّ العارِيَةَ مَردودَةٌ». مردم در این دنیا مهمان هستند و آنچه در دست دارند، امانت است. ميهمان، رفتنى است و امانت، پس دادنى.
📚 مشهور آسمان، ص ۲۱۰
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie