سوال شده برایم...
از نبودنت خسته نمیشوی؟
یا تحمل مرا دست بالا گرفتهای،
یا وجود خودت را دست کم!
.͜.
عاشقی
ســــود
نـــدارد
به خدا
مــــــن
دیــدم؛
پــــــای
آن یــار
زیـــــان
کـن،کـه
تــــو را
میفهمد
توی کتاب "پیرمرد و دریا" یه دیالوگ بود که میگفت:
بهتره به چیزایی که ندارم فکر نکنم، به جاش به چیزایی که دارم فکر میکنم؛ من یه عالمه امید دارم، بهتره به امید فکر کنم…✨
تو میتونی هرطور دلت میخواد راجبم فکر کنی و منم میشینم به اینکه درگیر منی میخندم.
من در این حد بی کلاسم که ، نه تنها زود سین می کنم! بلکه وا می ستم is typing… رو هم تماشا می کنم :))))
تنها نقطه برتریمون نسبت به اروپاییا همین دستشویی های راحتمونه، لامصب عین اتاق فکره
یه افسانه جالب هست که میگه: فوبیاهایی که الان داریم ممکنه تو زندگی قبلی توسط اونها آسیب دیدم یا حتی مردیم.
یه افسانه هست که میگه:
وقتی آهنگی از سرت بیرون نمیره به این دلیله که معشوقت داره همزمان اون رو میخونه.
هدایت شده از "↑در اِنتهای کوچههای بی انتها↑"
چشمانم را از من بگیرید!
میخواهم سویِ چشمان او در حدقه چشمانم پرواز کند…
شاملو تو کتاب مثل خون در رگهای من برای آیدا نوشته :
بدبختی فقط هنگامی به سراغ من میآید که ببینم آیدای من، لبخندش را فراموش کرده است :)