eitaa logo
دردونه (قصه،کارتون،لالایی)
12.4هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
6.6هزار ویدیو
146 فایل
👦👧ارتباط با ادمین کانال دُردونه 👇👇👇 @adchildrin1 ⛔ڪپی ڪردن مطالب ڪانال بدون ذڪر منبع #حرام است⛔ (فقط دُردونه)👌 کد تائیدیه وزارت ارشاد 1-1-297666-61-2-1 دردونه در پیام رسان ایتا: https://eitaa.com/childrin1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ 🎲🏵دارکوب نوک قرمز🏵🎲 یک روز غروب یاسمن رفت پشت پنجره اتاقش و پنجره را باز کرد. یک دارکوب قرمز را دید که روی تنه درخت توی حیاط نشسته بود. او منقار بلندش را تق تق تق تق تق به تنه درخت میکوبید. یاسمن به دارکوب گفت: «پس تویی که هر روز من را از خواب بیدار میکنی؟» دارکوب گفت: «آره. من باید نوکم را تند و تند به تنه درخت بکوبم. وقتی گرسنه هستم با منقارم تنه درخت را سوراخ میکنم، بعد با زبان بلندم که نوک چسبانکی دارد، کرمها را از توی سوراخ درخت بیرون میکشم و میخورم.» یاسمن و دارکوب با هم دوست شدند. هوا کم کم تاریک شد. یاسمن به دارکوب شب به خیر گفت و رفت خوابید. دارکوب هم روی شاخه درخت خوابید. دارکوب آن شب یک خواب عجیب دید. صبح که شد و همه بیدار شدند، رفت پشت پنجره و به یاسمن گفت: «من دیشب یک خواب دیدم.» یاسمن گفت: «چه خوابی دیدی؟» دارکوب گفت: «من توی خوابم دیدم بچه کرمها داشتند گریه میکردند و میگفتند تو رو خدا ما را نخور. ما تازه به دنیا آمده ایم. دوست داریم زنده بمانیم تا همه جای جنگل را ببینیم.» یاسمن گفت: «خب کرمها را نخور.» دارکوب گفت: «اگر من کرم نخورم، گرسنه میمانم.» یاسمن گفت: «پس باید دنبال غذای دیگری برای تو بگردیم.» آنها توی جنگل با هم قدم زدند تا برای دارکوب غذا پیدا کنند. توی راه سنجاب را دیدند که با دندانهای تیزش فندق میشکست. یاسمن به دارکوب گفت: «تو میتوانی فندق بخوری؟» دارکوب گفت: «من که دندان ندارم.» آنها کمی جلوتر رفتند و به رودخانه رسیدند، چند لک لک توی آب شنا میکردند و ماهی میخوردند. یاسمن به دارکوب گفت: «تو میتوانی ماهی بخوری؟» دارکوب گفت: «منقار من خیلی کوچک است، نمیتوانم ماهی بخورم.» هوا کم کم تاریک شد. یاسمن و دارکوب به خانه برگشتند. دارکوب رفت روی درخت نشست و یاسمن رفت توی آشپزخانه. مادر یاسمن ماکارونی خوشمزه ای پخته بود. یاسمن بشقاب غذایش را با خودش آورد توی اتاقش. دارکوب را صدا زد و گفت: «زود باش بیا پشت پنجره. میخواهم برایت کمی غذا بریزم.» او کمی ماکارونی ریخت پشت پنجره تا دارکوب هم غذا بخورد. آنها با هم ماکارونی را خوردند و خندیدند. 🏵 🎲🏵 🏵🎲🏵 ╲\╭┓ ╭🎲🏵 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@childrin1کانال دُردونه.mp3
1.91M
#قصه_صوتی "ابر کوچیک سفید" با صدای ماندگار( مریم نشیبا) 👆👆👆 🔮 💈🔮 ╲\╭┓ ╭ 🔮💈 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍊🍎لالایی🍎🍊 راحت جان دلبرم بهای ناز تو رو هر چی باشه می خرم لالا لالا نازنین برای من بهترین با چشای قشنگت گلهای نازو ببین لالا لا گل مینا شکر خدا یکتا عطا نموده بر ما نوگلی نازو زیبا لالا لا گل پونه غم تو دلت نمونه تویی برای مادر نفس، عزیز دردونه لالا لا کودک من دختر کوچک من فدای اون اداهات تویی عروسک من لالا عزیز دلبند باشه همیشه لبخند رو غنچه ی لبانت چشماتو حالا ببند #شعر 🍊 🍎🍊 🍊🍎🍊 join🔜 @childrin1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸آغاز یک روز خوب با سلامی 🌸پر از حس خوب زندگی 🌸ســـــــــلام 🌸روزتون بخیر 🌸وسرشار از لحظه های ناب ╲\╭┓ ╭ 🌸🍃 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
20.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ماجراهای_نقاش_کوچولو این قسمت:من نمی ترسم 👆👆👆 🐚 🎨🐚 🐚🎨🐚 🎨🐚🎨🐚 Join🔜 @childrin1