eitaa logo
°•بچه هاے مسجد🌾•°
396 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
4هزار ویدیو
78 فایل
❁﷽❁ 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 🪴کانال اطلاع رسانی مسجد جامع ترک آباد🪴 🔸️ما را به دوستانتان معرفی کنید🌾 https://eitaa.com/chmosque
مشاهده در ایتا
دانلود
11.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 یک راه حل عملی برای رسیدن به آرامش 🔸️کانال اطلاع رسانی مسجد جامع ترک آباد ما را به دوستانتان معرفی کنید🌹 https://eitaa.com/chmosque
7.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 با دوستی که اهل ارتکاب یک حرام شده است در چه شرایطی باید قطع رابطه کرد و در چه شرایطی نباید؟ 🎤شهید ☀️⚡️☀️⚡️☀️⚡️
🏴عزاداری ایام فاطمیه ⬅️سخنرانان: حجه الاسلام سید اسماعیل شاکر(شب اول و دوم) حجه الاسلام دادآفرین(شب آخر) ⬅️مداحان: کربلایی محمدحسین اسلامی(شب اول) کربلایی حسین نظری (شب دوم) کربلایی علی نیکونژاد (شب آخر) ✔شروع مراسم با قرائت حدیث شریف کسا ◾از چهارشنبه ۱۶ آذر بمدت ۳شب_ساعت۱۸:۳۰ ◾حسینیه امام حسن مجتبی (ع) ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @vesaltorkabad
میزبانی یزد از ۱۴ لاله گمنام 🔸مدیرکل بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان یزد: ۱۴ شهید گمنام دفاع مقدس در سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) به خاک سپرده می‌شوند
سلام علیکم با توجه به اینکه انجمن رهپویان وصال در نظر دارد مراسم عزاداری ایام فاطمیه را از چهارشنبه ۱۶ آذر بمدت ۳شب برگزار کند، لذا دوستانی که تمایل دارند در این بزم عزا شریک باشند میتوانند وجوهات نقدی خود را به شماره کارت زیر واریز ، و یا جهت هماهنگی با محسن محمدی(استادعلی)تماس بگیرند. شماره کارت: ۶۰۳۷۹۹۷۵۵۱۵۱۵۸۴۵ شماره تماس: ۰۹۱۳۰۷۳۱۴۷۰ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @vesaltorkabad
💚مومـن‌‌بـودن‌جسـارت‌میخواد اینکه‌وسط‌یـه‌عده‌بـی‌نمـاز‌؛نماز‌بخونے اینکه‌وسط‌یه‌عـده‌بی‌حجاب‌؛حجاب‌داشته‌باشے اینکه‌حد و حدود‌‌نامحـرم‌ و محرم رورعایت‌ڪنے🌿💚 به‌خودت‌افتخار‌کن به‌مومن‌بودنت‌ به‌محجبه‌بودنت✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 داستان کوتاه گویند که ... در زمان کریمخان زند مرد سیه چرده و قوی هیکلی در شیراز زندگی میکرد که در میان مردم به سیاه خان شهرت داشت وقتی که کریمخان میخواست بازار وکیل شیراز را بسازد او جزئ یکی از بهترین کارگران آن دوران بود در آن زمان چرخ نقاله و وسایل مدرن امروزی برای بالا بردن مصالح ساختمانی به طبقات فوقانی وجود نداشت بنابرین استادان معماری به کارگران تنومند و قوی و با استقامت نیاز داشتند تا مصالح را به دوش بکشند و بالا ببرند وقتی کار ساخت بازار وکیل شروع شد و نوبت به چیدن آجرهای سقف رسید سیاه خان تنها کسی بود که میتوانست آجر را به ارتفاع ده متری پرت کند و استاد معمار و ور دستانش آجرها را در هوا می قاپیدند و سقف را تکمیل میکردند روزی کریمخان برای بازدید از پیشرفت کار سری به بازار زد و متوجه شد که از هر ده آجری که سیاه خان به بالا پرت میکند شش یا هفت آجر به دست معمار نمی رسید و می افتد و می شکند کریمخان از سیاه پرسید چه شده نکنه نون نخوردی؟؟!! قبلا حتی یک آجر هم به هدر نمی رفت و همه به بالا میرسید! سیاه خان ساکت ماند و چیزی نگفت اما استاد معمار پایین آمد و یواشکی بیخ گوش کریمخان گفت قربان تمام زور و قدرت سیاه خان و دلگرمی او زنش بود چند روزست که زن سیاه خان قهر کرده و به خانه ی پدرش رفته سیاه خان هم دست و دل کار کردن ندارد اگر چاره ای نیاندیشید کار ساخت بازار یک سال عقب می افتد او تنها کسی است که میتواند آجر را تا ارتفاع ده متری پرت کند کریمخان فورا به خانه پدر زن او رفت و زنش را به خانه آورد بعد فرستاد دنبال سیاه خان و وقتی او به خانه رسید با دیدن همسرش از شدت خوشحالی مثل بچه ها شروع به گریه کرد کریمخان مقدار پول به آنها داد و گفت امروز که گذشت اما فردا میخواهم همان سیاه خان همیشگی باشی این را گفت و زن و شوهر را تنها گذاشت فردا کریمخان مجددا به بازار رفت و دید سیاه خان طوری آجر را به بالا پرت میکند که از سر معمار هم رد میشود بعد رو به همراهان کرد و گفت ببینید عشق چه قدرتی دارد آنکه آجرها را پرت میکرد عشق بود نه سیاه خان آدم برای هرچیزی باید انگیزه داشته باشه.
با یکدیگر مهربان باشیم💕 در میان کاروانی، که همراه شیخ رجبعلیِ خیاط به زیارت رفته‌بودند، زن و شوهری بودند که به نظر می‌رسید رابطۀ خوبی با هم ندارند. آن روز هم وقتی همه از زیارت برگشتند، این دو، وسط راه، بگومگویشان شده بود و خانم، زخم زبان آزاردهنده‌ و تلخی، نثار همسرش کرده بود. وقتی همه‌ی کاروان برای استراحت، وارد منزل شدند، شیخ رجبعلی به همه، زیارت قبول گفتند؛ ولی وقتیکه نوبت این خانم رسید، گفتند: «شما که هیچ...! شما همه‌ی اعمال و زیارتت را ریختی زمین ...» زن، با تعجب پرسید: «چطور مگر آقا ؟! من اینهمه راه آمده‌ام برای زیارت ... » شیخ رجبعلی خیاط، که صورتشان پر از نور خدایی بود، گفتند: «بله، ولی آن نیشی که امروز به همسرت زدی، همۀ آنها را با خودش برد...» 📗 رسم حضور، ص65؛ تولیدات فرهنگی حرم امام رضا (ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 آیت الله فاطمی نیا (ره) : ✍ "مسأله والدین شوخی نیست! خدا می داند یک پرخاش به مادر، صد سال انسان را عقب می اندازد! اگر کوتاهی کرده اید تا دیر نشده جبران کنید."
🔆 ✍ غصه از دست‌دادن نعمتی را نخور، خدا بهترش را می‌دهد ماری كوچولو دختری پنج‌ساله، زیبا و با چشمانی درخشان بود. یک روز كه با مادرش برای خرید به بازار رفته بودند، چشمش به یک گردنبند مروارید پلاستیكی افتاد. از مادرش خواست تا گردنبند را برایش بخرد. مادر گفت: اگر دختر خوبی باشی و قول بدهی اتاقت را هر روز مرتب كنی، آن را برایت می‏خرم. ماری قول داد و مادر گردنبند را برایش خرید. ماری به قولش وفا كرد؛ او هر روز اتاقش را مرتب می‏كرد و به مادر كمک می‏كرد. او گردنبند را خیلی دوست داشت و هر جا می‏رفت، آن را با خودش می‏برد. ماری پدری دوست‌داشتنی داشت كه هر شب برایش قصه می‏گفت تا او بخوابد. شبی بعد از اینكه داستان به پایان رسید، بابا از او پرسید: ماری، آیا بابا را دوست داری؟ ماری گفت: معلومه كه دوست دارم. بابا گفت: پس گردنبند مرواریدت را به من بده! ماری با دلخوری گفت: ‏ نه! من آن را خیلی دوست دارم، بیایید این عروسک قشنگ را به شما می‏دهم، باشد؟ بابا لبخندی زد و گفت: آه، نه عزیزم! بعد بابا گونه ‌اش را بوسید و شب به‌خیر گفت. چند شب بعد، باز بابا از ماری مرواریدهایش را خواست. ولی او بهانه‌ای آورد و دوست نداشت آن‌ها را از دست بدهد. عاقبت یک شب دخترک گردنبندش را باز كرد و به بابایش هدیه كرد. بابا در حالی كه با یک دستش مرواریدها را گرفته بود، با دست دیگر از جیبش یک جعبه قشنگ بیرون آورد و به ماری كوچولو داد. وقتی ماری در جعبه را باز كرد، چشمانش از شادی برق زد: خدای من، چه مرواریدهای اصلِ قشنگی! بابا این گردنبند زیبای مروارید را چند روز قبل خریده بود و منتظر بود تا گردنبند ارزان را از او بگیرد و یک گردنبند پرارزش را به او هدیه بدهد. خدا گاهی نعمت‌هایش را می‌گیرد و در عوض خیلی بهترش را می‌دهد. پس هیچ‌وقت غصه از دست‌دادن یک نعمت را نخور.