eitaa logo
چشم های باز
4 دنبال‌کننده
23 عکس
31 ویدیو
0 فایل
باید در دین و سیاست و تمام امور بصیرت داشت
مشاهده در ایتا
دانلود
✅✨✅حدیث در مورد حجاب : حضرت فاطمه زهرا (س) در آخرین روزهای عمر پر برکتشان ضمن وصیتی به اسماء فرمودند: من بسیار زشت و زننده می‌دانم که جنازه زنان را پس از مرگ با انداختن پارچه‌ای روی بدنش تشییع می‌کنند و افرادی اندام و حجم بدن او را مشاهده کرده و برای دیگران تعریف می‌نمایند. مرا بر تختی که اطرافش پوشیده نیست و مانع مشاهده دیگران نباشد، قرار مده؛ بلکه مرا با پوشش کامل تشییع کن، خداوند تو را از آتش جهنم مستور و محفوظ نماید. (تهذیب الأحکام، ج ۱، ص ۴۲۹) 🤲✨🤲 خدایا به تمام بانوان گرامی حجاب کامل عنایت بفرما 🤲💞🤲 خدایا ما را قدر دان انقلاب پر برکت و رهبر عزیزمان قرار بده
12.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥این مناجات خیلی زیباست. هر جا که وصل شدین، التماس دعای مخصوص انشالله حاجات همگی تون برآورده بشه و همتون عاقبت بخیر بشید. #
18.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ حرکت خودجوش یک دانش آموز هنگام اجرای سرود سلام فرمانده و عکس العمل جالب دانش آموزان!
استفاده از این ایموجی که کاملا اشتباه است ⛔️⛔️⛔️⛔️ این 👈👈🙏علامت نشان ونماد بیگانگان است بودایی ها هندوها مسیحی ها حتی چینی ها است وما برای قدر دانی واحترام از گذاشتن دست به روی سینه وبرای درخواست ودعا از این نماد وحالت 🤲 استفاده می کنیم پس هوشیار باشیم که ناخواسته به تقویت فرهنگ بیگانگان کمک نکنیم بجای استفاده از این ایموجی بهتر نیست از کلمهٔ زیبای سپاسگزارم استفاده کنیم.؟ نشردهید ورسااااانه باشید 💠💠💠💠
*من حدیث زیاد دیدم از امام کاظم...امااااااا یه نقلی هست از ایشون که دقیقش فراموشم شده.* *هر وقت بهش فکر میکنم، جگررررم میسوزه.* *امام کاظم، از ائمه ای بودن که زندانی شون میکردن هر چند وقتی یکبار...* *ولی اواخر عمرشون، به مدت ۵تا ۷سال مدااااوما اسیر بودن.* *یه باز زندان، یه زندان معمولیه، خب آدم خیلی دلش نمیگیره...* *اون هفته استاد رفیعی تو حرم امام رضا میگفت مدل زندانی که امام داخلش بودن، مطامیر بوده.* *مطامیر جائیه که غله نگه میداشتن* *ظلمات محض بوده...* *خب...حالا هم سطح زمین؟* *نه*😭😭😭 *مثلا ۳۰متر زیر زمین...یه گودال پر از پله بوده که تا ۲۰متریش، پله* *بوده...ده متر اخرش پله نبوده* *نردبون میذاشتن زندونی رو منتقل* *میکردن داخل سیاه چال، بعد نردبون رو بر میداشتن که نتونه بیاد بالا*😭😭😭 *فقط همین؟* *نه*😭😭😭 *ته این سیاه چال، اون مطامیر بوده...که مثل یه خمره بوده که تهش فراخ بوده و بالاش تنگ* *نه میتونستن بخوابن، نه وایسن*😭😭😭 *۷ساااااال...* *همین؟؟؟* *نه*😭😭😭😭 *امام رو، ته اون سیاه چال زندونی کردن در حالیکه غل و زنجیرِ جامعه به دست و پاشون بوده*😭😭😭 *دستور داده بودن که این غل و زنجیر رو، جوش بدن که باز نشه*😭😭😭 *ای خداااااااااااااااااااااااااا*😭😭😭😭 *عجب صبری داری که با بهترین و محبوب ترین بندگانت اینجوری رفتار میکردن*😭😭 *کاظمین هوا گرمه*😭😭😭 *طی ۷سال، این غل و زنجیر، به بدن امام....*😭😭😭😭 *السلامُ علی مُعَذّب فی قَعرِ السُّجون...* *سلام خدا بر اون کسی که در ته زندااااان ها، عذابش میکردن...* *ادامه ی سلام اومده ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ* *مرضوض، توی عربی، به استخون له شده و خورده شده میگن*😭😭😭 *استخون شکسته نه...له شده...*😭😭😭 *این واژه یِ رَض، توی مقتل ۳تا از ۱۴معصوم وارد شده...* *یکیش حضرت زهرا*😭😭😭 *یکیش امام کاظم*😭😭😭 *یکیشم، امام حسین*😭😭😭 *صلی الله علیک یا اباعبدالله* *همه اینا رو گفتم برسم به این روایت از امام...* *یه روز که امام داخل زندون بودن، به مسیب، میگن: من دیگه عمری نمیکنم...* *دلم برا رضام تنگ شده*😭 *میرم مدینه!!!* *مسیب میگه آقااااااااااااا...شما با این غل و زنجیر...کجا میخواید برید؟ اگه مامور زندان بفهمه، بیشتر اذیتتون میکنه*😔 *میبینه امام با دستای مبارکشون باز میکنن غل و زنجیر رو...دیوار شکافته میشه...* *میرن و بعد یه مدت، بر میگردن و تو این زمان، مسیب مداااام به این فکر میکرده که اگه مامور زندان بیاد، چی میشه؟!!* *امام برمیگردن و شکاف دیوار بسته میشه* *بعد مسیب میگه آقا...شما که میتونید ازینجا برید بیرون، خب چراااا اینجا موندین؟* *دقیقِ عبارت رو یادم نیست...* *شنیدم که امام میگن من، از طرف خدا، بینِ تحمل این زندانِ مطامیر و سختی هاش وووووووو کم شدن رنجِ شیعیانم مختار شدم!!!* *یعنی یه چیزی تو این مایه ها که خدا گفته زندون رو تحمل میکنید یا رنجِ شیعیانتون رو؟* *و امام گفتن زندون رو*😭😭😭😭 *و بواسطه ی تحملِ زندان، خدا یه بخشی از رنج و عذاب شیعیان رو برداشتن ازشون...* *اینجاست که تو زیارت جامعه کبیره خطاب به همه ی ائمه اومده:* *عااااااادتکم الاحسان...و سجیتکم الکرم...* *اصلا خوبی کردن و بزرگوااااری تو خووووووووووونِ این خاااااندانه...* ✅ *أین الرجبیون*👇👇 ✅ *نشر این پیام صدقه جاریه است"* کاش ما اهل گناه کردن نبودیم تا اماممون به خاطر ما انقدر زجر نمی‌کشیدن😭😭😭😭 به خاطر دو روز دنیا همش در حال زجر دادن بهترین بندگان خدا هستیم 😭😭😭😭 خدایا ما رو هدایت کن
🌸💞🌸 حدیث در مورد فرزند آوری : عقیق:اُطلُبُوا الوَلَدَ وَ التَمِسوهُ؛ فَإنَّهُ قُرَّةُ العَينِ، و رَيحانَةُ القَلبِ (مكارم الأخلاق: ج ۱ ص ۴۸۰ ح ۱۶۶۵) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: فرزند بخواهيد و آن را طلب كنيد؛ چرا كه مايه روشنى چشم و شادىِ قلب است. 🤲💕🤲 پروردگارا ما را قدر دان انقلاب و رهبر عزیزمان قرار بده
🚨دختر ۹ ساله‌ای که معلم‌ اخلاق شد ⭕️ ملیکای ۹ ساله که در بیمارستان بستری است در برگه جلوی در ورودی نوشت: 👈"آقایان محترم لطفاً قبل از ورود بگویید چون باید روسری‌ سر کنم." ❤️ "من امانت‌دار حجاب‌ حضرت‌ فاطمه‌ی‌ زهرا سلام‌الله‌علیها هست"
معرفت پشه‌ها برای دیدن یکی از دوست های جانبازم، رفته بودم آسایشگاه امام خمینی (ره) که در شمالی ترین نقطه تهران است. فکر می کردم از مجهزترین آسایشگاه های کشور باشد، که نبود. بیشتر به خانه ای بزرگ شبیه بود. دوستم نبود، فرصتی شد به اتاق های دیگر سری بزنم. اکثر جانبازها آنجا قطع نخاع بودند، برخی قطع نخاع گردنی، یعنی از گردن به پایین حرکت نداشتند، بسیاری از کمر، بعضی نابینا بودند، بعضی جانباز از هر دو دست. و من چه می دانستم جانبازی چیست، و چه دنیایی دارند آن ها... جانبازی که ۳۵ سال بود از تخت بلند نشده بود پرسید؛ "کاندیدا شده ای! آمده ای با ما عکس بگیری؟" گفتم نه! ولی چقدر خجالت کشیدم. حتی با دوربین موبایلم هم تا آخر نتوانستم عکسی بگیرم. می گفت اینجا گاه مسئولی هم می آید، البته خیلی دیر به دیر، و معمولا نزدیک انتخابات! همه اینها را با لبخند و شوخی می گفت. هم صحبتی گیر آورده بود، من هم از خدا خواسته! نگاه مهربان و آرام اش به من تسلی می داد. وقتی فهمید در همان عملیاتی که او ترکش خورده من هم بوده ام، خیلی زود با من رفیق شد. پرسیدم خانه هم می روی؟ گفت هفته ای دو هفته ای یک روز، نمی خواست باعث مزاحمت خانواده اش باشد! توضیح می داد خانواده های همه جانبازهای قطع نخاع خودشان بیمار شده اند، هیچکدام نیست دیسک کمر نگرفته باشند. پرسیدم اینجا چطور است؟ شکر خدا را می کرد، بخصوص از پرسنلی که با حقوق ناچیز کارهای سختی دارند. یک جور خودش را بدهکار پرسنل می دانست. گفتم: بی حرکتی دست و پا خیلی سخت است، نه؟ با خنده می گفت نه! نکته تکاندهنده و جالبی برایم تعریف کرد، او که نمی توانست پشه ها را نیمه شب از خودش دور کند، می گفت با پشه های آنجا دیگر دوست شده است... می گفت "نیمه شب ها که می نشینند روی صورتم، و شروع می کنند خون مکیدن، بهشان می گویم کافیست است دیگر!" می گفت خودشان رعایت می کنند و بلند می شوند، نگاهم را که می بینند، می روند. شانس آوردم اشک هایم را ندید که سرازیر شده بودند. نوجوان بوده، ۱۶ ساله که ترکش به پشت سرش خورده و الان نزدیک ۵۰ سالش شده بود. و سال ها بود که فقط سقف بی رنگ و روی آسایشگاه را می دید. آخر من چه می دانستم جانبازی چیست! صدای رعد و برق و باران از بیرون آمد، کمک کردم تختش را تا بیرون سالن بیاوریم، تا باران نرمی که باریدن گرفته بود را ببیند. به حیاط که رسیدیم ساختمان های بسیار شیک روبرو را نشانم داد. ساختمان هایی که انگار اروپایی بودند. می گفت بسیاری از این ساختمان ها بعد از جنگ ساخته شده، و امکاناتش خیلی بیشتر از آسایشگاه های جانبازهاست. نمی دانستم چه جوابش را بدهم. تنها سکوت کردم. می گفت فکر می کنی چند سال دیگر ما جانبازها زنده باشیم؟ یکه خوردم. چه سئوالی بود! گفتم چه حرفی می زنی عزیزم، شما سرورِ مایید، شما افتخار مایید، شما برکت ایرانید، همه دوستتان دارند، همه قدر شما را می دانند، فقط اوضاع کشور این سال ها خاص است، مشکلات کم شوند حتما به شما بهتر می رسند. خودم هم می دانستم دروغ می گویم. چند دقیقه می گذشت که ساکت شده بود، و آن شوخ طبعی سابقش را نداشت. بعد از اینکه حرف مرگ را زد. انگار یاد دوستانش افتاده باشد. نگاهش قفل شده بود به قطره های ریز باران و به فکر فرو رفته بود. کاش حرف تندی می زد! کاش شکایتی می کرد! کاش فریادی می کشید و سبک می شد! و مرا هم سبک می کرد! یک ساعت بعد بیرون آسایشگاه بی هدف قدم می زدم. دیگر از خودم بدم می آمد. از تظاهر بدم می آمد. از فراموش کاری ها بدم می آمد. از جانباز جانباز گفتن های عده ای و تبریک های بی معنای پشتِ سر هم عده ای.همان ها که موقع جنگ در هزار سوراخ پنهان بودند. و این روزها هم، نه جانبازها را می بینندنه پدران و مادران پیر شهدا را... بدم می‌آمد از کسانی که نمی‌دانند ستون‌های خانه‌های پر زرق و برق‌شان چطور بالا رفته! از کسانی که جانبازها را هم پله ترقی خودشان می‌خواهند! کاش بعضی به اندازه پشه‌ها معرفت داشتند وقتی که می‌خوردند، می‌گفتند کافیست! و بس می‌کردند، و می رفتند، ما چه می‌دانیم جانبازی چیست... بیاد آنهایی که تن مقدسشان زیر شنی های تانکهای دشمن له شد ولی اجازه ندادند غیرت ملی و دینی شان له شود. ما امروز میراث داران آنهاییم و فردای قیامت، اگر برای عزت این سرزمین و دین، کوتاهی کرده باشیم، باید در محضر الهی پاسخگو باشیم. هفته دفاع مقدس ,یاداورایام رشادت وایثار,گرامی باد. ------------------
📌مجموعه کانال‌های تخصصی که دوستان، برای استفادهٔ شما عزیزان راه‌اندازی کرده‌اند: ۱. 💞هوای عاشقی💞: نکات ناب عاشقانه | بندگی احرار https://eitaa.com/joinchat/2467037479Ccfe91a96a7 ۲. ترنم عشق| عرفان و حافظ: 💖 شرح عرفانی اشعار حافظ شیرازی https://eitaa.com/joinchat/114950483C861324abc0 ۳. پاسداران حریم عشق: 🔥 شرح حال عارفان و دلسوختگان سیرالی‌الله https://eitaa.com/pasdarane_harime_eshgh 4. تدبر انفسی: 📖 آموزش تدبر در قرآن و به‌خود گرفتن آیات https://eitaa.com/joinchat/1469382979C586b42de2a ✅ اگر دوست دارید، سری به آن‌ها هم بزنید.