واکنش آیت الله یوسفی غروی به مداحی اخیر:
این حکایت، عوامانه است و صحت ندارد/ صدا و سیما باید از پخش پیش گیری می کرد / مداحان و اهل منبر از کتب اربعه استفاده کنند
شفقنا – کارشناس برجسته تاریخ اسلام با بیان اینکه حکایت خوانده شده توسط یک مداح در حرم امام رضا (ع) در هیچ آیه و روایتی ریشه ندارد و ادعایی بی اساس بوده است، گفت: در کنار اشتباهی که این مداح مرتکب شد، متأسفیم از اینکه این مطلب از صدا و سیما پخش شده است. به فرض که مداح کم معرفتی داشته و چنین مطلبی را نقل کرده است، چرا صدا و سیما اجازه داد این مطلب پخش شود!؟ همان زمان که در کنار ضریح امام رضا(ع) این مطلب در حال گفتن بود ارتباط باید قطع می شد و اجازه داده نمی شد که چنین مطالبی مستقیماً پخش شود.
آیت الله محمدهادی یوسفی غروی در گفت وگو با شفقنا درباره حکایتی که چند روز پیش یک مداح بیان کرد و واکنش ها و انتقادات بسیاری به دنبال داشت، اظهار کرد: حکایتی که این مداح مطرح کرد، صحت نداشته و بی اساس بوده است و اینکه مداح ادعا کرد که حضرت زهرا(س) به فردی شراب خوار و قمار باز بیان کردند با فرزند من قمار نکن، قصه ای عوامانه است و صحت ندارد.
یوسفی غروی با بیان اینکه در بی اساس بودن و صحت نداشتن این داستان هیچ شکی نیست، گفت: نکته مهمی که نباید در این میان نادیده گرفته شود این است که این نوع داستان ها قطعاً مناسب یک مداح آن هم در حرم مطهر یک امام معصوم نیست، اما متأسفانه مراتب معرفت ها بسیار متفاوت شده است.
وی افزود: اینکه یک مداح فرصت پیدا کند و در حرم امام رضا(ع) به مداحی بپردازد، اتفاق کمی نیست، ایشان باید قدر این فرصت را می دانست و به بیان چنین مطلب بی اساسی که در هیچ آیه و روایتی ریشه ندارد، نمی پرداخت.
کارشناس برجسته تاریخ اسلام گفت: افرادی به این مداح و داستانی که تعریف کرده انتقاد کردند که انتقاد آنان به جاست، اما متأسفیم از اینکه این مطلب از صدا و سیما پخش شده است. به فرض که مداح کم معرفتی داشته و چنین مطلبی را نقل کرده است، چرا صدا و سیما اجازه داد این مطلب پخش شود!؟ همان زمان که در کنار ضریح امام رضا(ع) این مطلب در حال گفتن بود ارتباط باید قطع می شد و اجازه داده نمی شد که چنین مطالبی پخش شود! این گونه مطالب ضبط هم نباید بشود چه رسد به پخش!
یوسفی غروی بیان کرد: همه ما بشر هستیم و معصوم نیستیم و اشتباهاتی داریم، این هم متاسفانه از جمله اشتباهی هست که رخ داد.
کارشناس برجسته تاریخ اسلام در مورد اینکه مبنای روایی مستندات کافی و دقیقی دارند، گفت: نمی توان در مورد همه روایات حکم کلی داد، روایات باید یک به یک مورد بررسی قرار گیرند و مشخص شوند، سندیت روایت چیست، راوی این روایت کیست و اگر لازم باشد دقیق تر در مورد روایتی حکم شود، باید رجال سند آن نیز بررسی شود به عبارت دیگر مشخص شود طریق صاحب کتاب به چه صورت است، راویان یک به یک بررسی شوند تا نقل آن روایت به امام معصوم برسد. همه روایات باید طبق کتب علم رجال یک به یک معرفی شده باشند و هرکدام که معرفی نشده اند، اعتبار ندارند و هرکدام که اسمشان نیامده باشد یا آمده باشد و گفته شده که ضعیف یا مجهول هستند هم از اعتبار ساقط می شوند. حتی اگر در مورد سندیت یک روایت توصیف شد که ۳۰ نفر انسان معتبر و موثق آن را نقل کرده و سندیت حتی یکی از آنها ضعیف و مجهول باشد، آن خبر نیز معتبر نمی باشد. باید توجه داشته باشیم که بررسی اسناد مساله ای مشکل و بسیار مهم است.
یوسفی غروی خاطرنشان کرد: بیان می شود برخی از مردم اخباری گر و برخی اصولی هستند، اصولی یعنی کسانی که مراعات این قواعد علمی را کنند و اخباری ها یعنی کسانی که حداکثر به اعتبار مولف کتاب اکتفا می کنند یعنی همان اندازه که معلوم می شود از چه کتابی و چه کسی نقل شده است به عنوان مثال اگر از کتب اربعه یعنی از کتاب اصولکافی، الاستبصار، کتاب من لایحضره الفقیه و تهذیب الاحکام یعنی از مرحوم شیخ صدوق یا شیخ طوسی یا شیخ کلینی باشد، گفته می شود معتبر است و نیاز به بررسی سند نیست.
@Yusufi_Gharawi
منبع:
https://fa.shafaqna.com/news/934765/
🔹 تعداد همسران امام حسن مجتبی(علیه السلام)
❓اینکه گاهی گفته میشود امام حسن مجتبی(ع) سیصد همسر داشته تا چه اندازه درست است؟
● شبهۀ مربوط به تعداد زوجات امام حسن مجتبی(ع) یک شبهۀ قدیمی است که اضافه بر محققان شیعی حتی برخی از نویسندگان و محققان اهل سنت نیز مطالب تحقیقی و نسبتاً مفصلی در رد این شبهه و مبرا بودن امام حسن مجتبی(ع) از این افتراء نوشتهاند.
راجع به منبع این شبهه، یادم است مرحوم شهید محراب آیةالله سید اسدالله مدنی تبریزی(ره) در شبهای ماه مبارک رمضان در نجف اشرف، در مسجد شیخ انصاری منبر علمایی میرفت و هر دو شب از منبرش در ماه مبارک را به یکی از معصومین(عليهم السلام) اختصاص داده بود و در همین منبرها این شبهه را نیز مطرح و سپس بیان کرد که قدیمیترین کتابی که این عدد سیصد همسر را گفته کتاب «قُوْت القلوب»1️⃣ است.
کتاب «قوت القلوب في معاملة المحبوب، ووصف طريق المريد إلى مقام التوحيد» بمعنای مایۀ حیات قلبها در معامله با محبوب و بیان راه رسیدن مرید به مقام توحید، تألیف ابوطالب مکی متوفای ٣٨٦ق در بغداد است که چون در مکه پرورش یافته به مکی معروف شده.
این کتاب در بیان آدابِ سلوک صوفیانه و از مشهورترین و مهمترین منابع صوفیه و یکی از منابع کتاب «إحیاء علوم الدینِ» غزالی است که در موارد متعدد به آن استناد کرده است.
ابوطالب مکی در بغداد سکنی گزید و حالت عارفانه و صوفیانهای داشته و گفته میشود گرسنگی شدیدی به خود میداد و سالها خوراکش برگ و علف و ریشۀ گیاهان صحرا بود و به ریاضت و تجرّد میگذراند و ازدواج نکرد.
و قابل توجه اینکه علمای اهل سنت تصریح کردهاند که این کتاب حاوی مطالب جعلی و عقاید باطل و فاسد است. و از جمله اعتقادات وی اینکه: «هیچ چیزی برای مخلوقین پرضررتر از خالق نیست!»2️⃣.
وی مجلس وعظی در مسجد مرکزی بغداد، جامع منصور3️⃣، داشته و این مطلبِ بیپایه علیه امام را در آنجا مطرح کرده بدون آنکه سندی برای این ادعایش بیاورد و بگوید از که شنیده و اشخاصی را بعنوان واسطههای نقل این خبر از زمان امام حسن(ع) نام بیاورد، یا کتاب و منبعی را برای این خبرش ذکر کند.
و روشن است که چنین خبری هیچ اعتباری ندارد.
وانگهی اگر فرضاً امام حسن(ع) سیصد همسر داشته پس آثار این سیصد همسر چیست و کجاست!؟
به تعبیر دیگر با وجود سیصد همسر میباید بطور طبیعی امام حسن(ع) بیش از سایر امامان فرزند میداشت و سادات حسنی خیلی بیش از مثلاً سادات موسوی میبودند.
❓تعداد واقعی همسران و فرزندان امام مجتبی(ع) چقدر است؟
● مؤرخان بدون هیچ اختلافی در بیان تعداد و اسامی همسران امام حسن مجتبی(ع) هیچکدام بیش از پنج همسر نام نبردهاند، و فرزندان ایشان را نیز هیچکدام بیش از پانزده نفر نگفتهاند.
اینجا هم به همان ابهام برمیگردیم که اگر واقعاً تعداد همسران امام رقم بالایی و مثلاً سیصد زن میبود پس چرا تنها پنج تن از آنها شناخته شدهاند و بقیه هیچ نامی ندارند!؟
این ادعا، این علامت استفهام بزرگ را دارد.
❓چه انگیزهای برای جعل و نشر اینگونه مطالب دروغ وجود داشت؟
● دولت عباسیان در حدود نیمههای قرن چهارم هجری یعنی در اوج قدرتش گرفتار قیامهای متعددی به رهبری علویان بود که بیشترشان از سادات حسنی بودند. لذا عباسیان انگیزۀ توهین و تحقیر سادات حسنی را داشتند و متأسفانه از راه توهین مستقیم و غیرمستقیم به امام حسن مجتبی(ع) این خواستۀ خود را تأمین میکردند.
گاه به صراحت وگاه در لفافه به سادات حسنی میگفتند افتخارتان به جدتان حسن مجتبی است درصورتی که ایشان چنین و چنان بوده پس شما هم انگیزههای شهوانی دارید ومیخواهید به پول وامکاناتی برسید!
📓 مجموعۀ مصاحبهها: ٤٥٣- ٤٥٥.
ـــــــــــــــــــ
1️⃣ قوْت القلوب ٢: ٤٠٨: «وتزوج الحسن بن علي(رضي الله عنهما) مائتين وخمسين امرأة وقيل ثلاثمائة»
2️⃣ در منابع مربوطه مطالب این دو منبع دربارۀ وی نقل وتأیید ضمنی شده؛
- تاريخ بغداد (الخطيب البغدادي، ٤٦٣ق) ٣: ٣٠٣/ شمارۀ ١٣٩٥:
«صنّف كتاباً سمّاه "قُوْت القلوب".. ذكر فيه أشياء منكرة مستشنعة في الصفات.. وقال لي أبو طاهر محمد بن علي بن العلاف: كان.. من أهل الجبل.. وقدِم بغداد فاجتمع الناس عليه في مجلس الوعظ فخلط في كلامه. وحُفظ عنه أنه قال: «ليس على المخلوقين أضرُّ من الخالق!» فبدعه الناس وهجروه، وامتنع المكي [من الوعظ]»
- تلبيس إبليس (ابن الجوزي، ٥٩٧ق): ١٥٩:
«وصنف لهم أبو طالب المكي "قوت القلوب" فذكر فيه الأحاديث الباطلة وما لا يستند فيه إلى أصل، من صلوات الأيام والليالي وغير ذلك من الموضوع، وذكر فيه الإعتقاد الفاسد. وردّد فيه قول "قال بعض المكاشفين" وهذا كلام فارغ. وذكر فيه عن بعض الصوفية أن الله(عز وجل) يتجلى في الدنيا لأوليائه!»
3️⃣ بعد از بنای بغداد توسط ابوجعفر المنصور، خلیفۀ عباسی، اولین مسجد جامعی که در بغداد ساخته شد ونماز جمعه در آن برپا میشد مسجد کاخ منصور بود و جامع المنصور نامیده شد.
@Yusufi_Ghara
💠 ميلاد الإمام الحسن(عليه السّلام)، تسميته، وبعض السنن
نقل الدولابي في «الذرية الطاهرة» عن الليث بن سعد قال: وَلّدت فاطمة بنت رسول الله الحسن بن علي في شهر رمضان سنة ثلاث. وفي «الإرشاد» روى المفيد بسنده عن الصادق(عليه السّلام) أنه ولد ليلة النصف من شهر رمضان سنة ثلاث من الهجرة.
وفي تسميته روى الطوسي في «الأمالي» بسنده عن الرضا(عليه السّلام) عن آبائه عن علي بن الحسين(عليهم السّلام) عن أسماء [بنت يزيد بن السكن الأنصارية الولّادة الخطّابة]1️⃣ قالت: إن فاطمة لما حملت بالحسن(عليه السّلام) وولدته جاء النبيّ(صلّى الله عليه وآله) فقال:
يا أسماء، هلمّي ابني.
فدفعته إليه في خرقة صفراء فرمى بها النبيّ(صلّى الله عليه وآله) وأذّن في اذنه اليمنى وأقام في اذنه اليسرى، ثم قال لعليّ(عليه السّلام): بأي شيء سمّيت ابني؟
قال: ما كنت لأسبقك باسمه يا رسول الله.
فقال النبيّ: ولا أنا أسبق باسمه ربّي.
فهبط جبرئيل(عليه السّلام) فقال: يا محمد، العلي الأعلى يقرؤك السلام ويقول:
عليٌّ منك بمنزلة هارون من موسى، ولا نبيّ بعدك، سمِّ ابنك هذا باسم ابن هارون.
فقال النبيّ: وما اسم ابن هارون؟
قال: شبّر.
قال النبيّ: لساني عربي!
قال جبرئيل: سمِّه الحسن.
فسماه الحسن.
فلما كان يوم سابعه عقّ النبيّ عنه بكبشين أملحين وأعطى القابلة فخذاً وديناراً، ثم حلق رأسه وتصدّق بوزن الشعر ورِقاً (فضةً) وطلى رأسه بالخَلوق2️⃣، ثم قال: يا أسماء، الدم فعل الجاهلية3️⃣.
📚 موسوعة التاريخ الإسلامي 2: 249 - 250.
عن:
- الذرية الطاهرة: 101، 202،
- الإرشاد 2: 5،
- عيون أخبار الرضا 2: 25.
ــــــــــــــــــــ
1️⃣ تعريف أسماء ببنت عميس من اشتباه وخلط الرواة إذ أنها كانت في الحبشة آنذاك.
2️⃣ الخلوق: نوع من الطيب أعظم أجزائه من الزعفران أو هو الزعفران، يستخدم في غسل شعر الرأس ومشطه.
3️⃣ ويعلم منه بعض السنن وأن العرب كانوا يطلّون رأس الوليد بالدم ليصبح دمويّاً جريئاً!، فنسخه الإسلام.
@alYusufi_alGharawi
💠 ميلاد امام حسن(عليه السّلام)، نامگذارى، و برخى از آداب
دولابى در كتاب الذرية الطاهرة از ليث بن سعد نقل میكند كه: فاطمه دختر رسول الله، حسن بن على را در ماه رمضان سال سوم هجرى بدنيا آورد. و مرحوم مفيد به نقل از امام صادق(عليه السّلام) در ارشاد نقل میكند كه آن حضرت در شب نيمه ماه رمضان سال سوم هجرى بدنيا آمد.
راجع به نامگذاری حضرت، شیخ طوسى در کتابش «أمالى» با سند خود از امام رضا(عليه السّلام) از پدرانش از امام سجاد(عليه السّلام) از أسماء [دختر يزيد بن سكن انصارى]1️⃣ نقل میكند:
وقتى فاطمه به حسن(عليه السّلام) حامله شد و او را بدنیا آورد، پیامبر(صلّى الله عليه وآله) آمد و فرمود:
اى أسماء، پسرم را بياور.
من او را در حالی كه در پارچۀ زردى پيچيده شده بود به ایشان دادم، پیامبر(صلّى الله عليه وآله) پارچۀ زرد را به كنارى انداخت، و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت.
سپس به على(عليه السّلام) فرمود: نام فرزندم را چه گذاشتهاى؟
على(عليه السّلام) فرمود: هرگز در نامگذارى او از شما سبقت نمیگيرم اى پیامبر خدا.
پيامبر(صلّى الله عليه وآله) نیز فرمود: من هم از خدا در نامگذارى او پيشى نمیگيرم.
پس جبرئيل(عليه السّلام) نازل شد و فرمود: اى محمد، خداى بلند مرتبه به تو سلام میرساند و میگويد:
على نسبت به تو به منزلۀ هارون نسبت به موسى است -و البته پيامبرى بعد از تو نیست-، نام اين فرزندت را به نام فرزند هارون بگذار.
پیامبر فرمود: نام پسر هارون چه بوده؟
جبرئیل فرمود: شُبَّر.
پيامبر فرمود: زبان من عربى است!
جبرئيل فرمود: او را حسن بِنام.
و پيامبر(صلّى الله عليه وآله) نام او را حسن گذاشت.
در روز هفتم، پیامبر(صلّى الله عليه وآله) دو گوسفند فربه براى او عقیقه (قربانى) كرد و برای قابله يک ران و يک دينار فرستاد.
سپس موى سر او را تراشيد و به اندازۀ وزن موهاى سرش نقره صدقه داد، و سرش را با خَلوق2️⃣ شست و فرمود: اى أسماء، خونمالی نمودن سر نوزاد از آداب و رسوم جاهليّت است3️⃣.
📚 موسوعة التاريخ الإسلامي 2: 249 – 250،
تاريخ تحقيقى اسلام (ترجمۀ موسوعه) 3: 32 – 34.
از:
- الذرية الطاهرة: 101، 202،
- الإرشاد 2: 5،
- عيون أخبار الرضا 2: 25.
ــــــــــــــــــــ
1️⃣ أسماء دختر يزيد بن سكن انصارى، قابله و خواستگارى كننده زنان مدينه بوده است. و اینکه این «اسماء» در منابع بعنوان أسماء بنت عميس معرفی شده ناشی از خلط و اشتباه راويان بوده زیرا أسماء بنت عمیس در سال سوم هجری هنوز در حبشه بود.
2️⃣ خلوق: مادهای خوشبو که ترکیب عمدۀ آن از زعفران است و برای شستوشو و شانهزدن موی سر استفاده میشود.
3️⃣ در جاهليت به سر نوزاد خون میماليدند تا پرجرأت و جنگجو شود.
@Yusufi_Gharawi
✅ بندی اجتماعی در شروط عهدنامۀ صلح امام حسن(علیه السلام)؛
مطالبه به حقوق اجتماعی فرزندان بیسرپرست شده در جنگ جمل و صفین، زیرا با روی کار آمدن معاویه معلوم نبود چه بر سر آنها میآید:
«● بر معاویه لازم است که مبلغ میلیون درهم از خراج دارابگرد (قلعۀ دارابگرد ساسانی) را بین فرزندان شهدای جنگ جمل و صفین توزیع کند.»
- جواب مکتوب معاویه همراه با قَسَمهای شدید و غلیظ بود:
«.. و عهد میکنم که هر ساله مبلغ میلیون درهم از بیت المال را به شما بپردازم و شما اختیار دارید که افرادی از طرف خودتان را به «فسا» و «دارابگرد» بفرستید تا خراج آنجا را تحویل بگیرند و در هر راهی که صلاح میدانید مصرف کنید..»
اما بعد از پایان بیعت گرفتن از مردم کوفه و اطمینان از تصاحب مسند با پردهدری تمام تصریح کرد:
«.. با شما جنگیدم تنها و تنها برای اینکه بر شما حکومت کنم! و همانا خدا آن را به من داد در حالی که شما از حکمرانی من بدتان میآید و بیزارید! ..»
و در پایان با بلندترین صدایش فریاد زد و تهدید کرد:
«.. بدانید که پناهِ الهی از هرکه نیاید و بیعت نکند مبراست(خونش هدر است)! آگاه باشید که سه روز مهلتتان دادیم! پس هرکه بیعت نکند پناهی ندارد و پیش ما ایمن نیست!»
📚 موسوعة التاريخ الإسلامي ٥ : ٤٦٤ - ٤٦٥ و ٤٧٠ - ٤٧١.
از:
- علل الشرائع ١: ٢٤٩، ب١٥٩، از: "كتاب الفروق بين الأباطيل والفروق" تأليف الشيباني،
- مقاتل الطالبيين: ٤٥ و ٤٧،
- تاريخ اليعقوبي ٢ : ٢١٦ - ٢١٧،
- الإرشاد ٢ : ١٤،
- أنساب الأشراف ٣ / ح ٥٤ و ٥٥.
@Yusufi_Gharawi
♦️ آیا ابن ملجِم در ایام اسارتش شکنجه و مُثله شد؟
آیا عصمت امام حسن مجتبی(علیه السلام) زیر سؤال است؟
خبری مبنی بر شکنجه شدن ابن ملجِم و بریدن اعضای بدنش را ابن سعد(٢٣٠ق) در کتابش «الطبقات الکبری» آورده و دو نفر از شاگردانش نیز یکی بلاذری(٢٧٩ق) در کتابش «أنساب الأشراف» و دیگری ابن أبي الدنیا(٢٨١ق) در «مقتل الإمام أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب(عليه السلام)» نقل کردهاند.
در کتاب «مروج الذهب» مسعودی(٣٤٦ق) نیز این خبر با کمی اختصار آمده اما چون بعضی از آنچه در این کتاب هست با آنچه مسعودی در کتب دیگرش آورده کاملاً متناقض است لذا یکی از احتمالات اینست که این قسمتهای متناقض تحریفی باشد. و بهرحال انتساب این قسمتها به مسعودی مورد تشکیک است، و مطلب مورد بحث یکی از همین قسمتهاست. و اساساً اینکه او تابع چه مذهبی بوده از مسائل اختلافی است و هیچ اتفاق نظری دربارۀ شیعۀ امامی بودنش وجود ندارد .
● مفاد خبر:
در این خبر اینگونه آمده که ابن ملجِم پس از دستگیری، در خانۀ عبدالله بن جعفرِ طیّار -همسر حضرت زینب(س)- نگهداری میشد و وی با همراهی دیگر فرزندان امیرالمؤمنین(ع) و با حضور حضرت زینب(س)، دست و پا و بینی ابن ملجِم را بُرید و با میخ آهنیِ گداخته چشمانش را سُرمه کشید و درآورد. و ناقلان این خبر تأکید میکنند که ابن ملجِم در هنگام بریده شدن بینی، دست و پایش و در وقتی که میخ گداخته بر چشمش کشیدند و نیز هنگام درآوردن چشمش کاملاً آرام بود، و عذاب و شکنجهای نماند که بر سرش نیاوردند اما هرگز ترس و فریاد و آه و فغانی نداشت، و شروع کرد به خواندن سورۀ علق و آن را تا آخر خواند، یعنی با آیۀ آخرش که سجدۀ واجب دارد! ولی بعد که خواستند زبانش را ببُرند شروع کرد به التماس و زاری و بیتابی، نه از روی ترس و وحشت و بیصبری در برابر شکنجه بلکه گفت نمیخواهم یک لحظه زنده باشم که در آن ذکر خدا نگفته باشم!! و بنا بر مدعای این خبر، گلوی او را چاک زدند و زبانش را از میان ریشش بیرون آورده و بریدند.
و در نقلی اینطور آمده که پس از قطع زبانش حضرت زینب(س) به او گفت: ای خبیث پستفطرت بخدا ضربهات ضرری به امیرالمؤمنین نرساند، و او با آنکه زبانش قطع شده بود اینگونه پاسخ داد(!!) که: بخدا شمشیرم اشتباه نرفت و دستم سست نشد.
و آنچه همۀ ناقلان این خبر در آن متفقاند اینکه در مرحلۀ آخر او را در حالی که هنوز زنده بود سوزاندند.
یعنی بر اساس این خبر در واقع ابن ملجِم اصلاً قصاص نشد بلکه پس از وحشیانهترین شکنجهها و مُثله کردنها، با شعلۀ آتش کشته شد نه با ضربۀ شمشیر و گردن زدن.
● تأملی در متن خبر:
روشن است که اگر بجای آنکه فقط مضمون خبر و آن هم بصورت مجمل و سربسته که ابن ملجِم مُثله و شکنجه شده، خود متن خبر برای مخاطب بازگو شود، همین متن با اندک تأملی براحتی برای اثبات ساختگی و غیرواقعی بودن آن کافی است.
بعنوان مثال، سازندۀ این خبر فکر نکرده که با این همه کرامت و شجاعت و شکیبابی که برای ابن ملجِم ساخته و او را غرق در ارتباط با خدا معرفی کرده، پس چنین ابن ملجِمی چرا در همان جنگ نهروان که میدان جنگ رسمیِ همفکرانش با حضرت بود، نرفت با خود حضرت مبارزه طلبی کند و تن به تن با خود حضرت بجنگند؟!
چرا در جنگ، نه تنها شکیبایی نکرد تا در راه عقیدهاش به إحدی الحُسنیین برسد، بلکه پشت به میدان فرار کرد؟!
و با وجود نهی پیغمبر(ص) از ترور، و با این همه معنویت و شجاعتی که در این خبر برای ابن ملجِم ساخته شده، پس چگونه است که او روش ترور را انتخاب کرد؟!
آن هم در تاریکی شب! و در وقتی که حضرت آمادۀ نماز و عبادت است!
آن هم در مسجد که حرمت خاص خودش را دارد؛ و او با ارتکاب ترور در مسجد و با خونریزی در مسجد احترام خانۀ خدا را هم شکاند، آن هم در ماه مبارک رمضان که ماه خاص به عبادت و تقویت ارتباط فرد با خداست...
و چرا با این همه شجاعت و پایداری و صلابتش جرأت نکرد از جلو به حضرت حمله کند؟! خجالت نکشید که از فیروز أبولؤلؤ هم کمتر باشد که خنجرش را از جلو و در شکم عمر فرو کرد نه از پشت سر!
و حال که مرد مبارزۀ رو در رو نبود و در میدان جنگ اهل پشت کردن و فرار بود و متوسل به ترور شد، پس از ترور چرا فرار کرد تا مردم او را "دستگیر" کنند!! آن هم دستگیری در حال فرار!! و اینبار ننگ فرار را به اضافۀ ننگ و ذلت اسارت برای خود خرید!! آن هم با وجود مسلح بودن به شمشیری آنچنان زهرآگین که به قول خودش اگر بر سر تمام مردم میزد همه را میکشت!!
(ص۱)
@Yusufi_Gharawi
(ص۲)
● تناقض این خبر با روایت دیگری که در همین منابع آمده:
همین منابعی که این خبر را آوردهاند برخیشان خبر دیگری نیز پس از آن نقل کردهاند که به صراحت میگوید امام حسن(ع) گردن وی را زد و از مُثله کردنش جلوگیری نمود. یعنی حد قصاص را اجرا کرد و مانع تعدّی شد.
حال چه ملاک علمی وجود دارد و چقدر با صداقت و امانتداری و انصاف سازگار است که کسی بیاید در بین این دو خبرِ متناقضی که هر دو در یک منبع آمده، خبر قصاص -که قرینهای هم بر کذبش نیست- را به کلی نادیده بگیرد و خبر شکنجه -که با بدیهیات تاریخچه و گذشتۀ ابن ملجِم متناقض است- را بزرگنمایی کند و تنها از آن سخن گوید که انگار نقل معتبر همین است، و از بیاطلاعی و غیرمتخصص بودن اغلب مخاطبین سوءاستفاده کرده و اینگونه به آنان وانمود کند که اصلاً هیچ نقل دیگری وجود ندارد!؟
اگر این خیانت در امانت نیست، اگر نفاق نیست، اگر تعصب و لجاجت نیست، پس نفاق و خیانت و تعصب چیست؟!
﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ وَيَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا﴾(أحزاب ۷۲- ۷۳)
خصوصاً با در نظر گرفتن این نکته که اگر راجع به واقعهای اخبار متضاربی وجود داشته باشد، کسی که بخواهد همۀ آن اخبار را نقل کند معمولاً خبر صحیح را در آخر و پس از نقل اخبار نادرست میآورد تا شک و غبارِ حاصل از اخبار نادرست را بشوید. و در کتب علمی نیز این قاعدۀ عرفی و طبیعی رعایت میشود و حرف آخر را در آخر میآورند.
و بلاذری و ابن أبي الدنیا که هم خبر شکنجه را نقل کردهاند و هم خبر قصاص را، هر دویشان خبر قصاص را حرف آخر قرار دادهاند نه خبر شکنجه را.
● تناقض خبر شکنجه با خبری که طبری و مؤرخین دیگر نقل کردهاند:
محل وقوع این شکنجهها و مُثله کردنها در برخی منابع طوری بیان شده که در حضور مردم و در ملأ عام بوده، و در برخی دیگر گفته شده که ابن ملجِم در خانۀ عبدالله بن جعفرِ طیّار نگهداری میشد و عبدالله در این ایامِ اسارت دست به چنین شکنجههایی زده.
اگر کسی اصرار داشته باشد که شکنجه و مُثله کردنها و تعدّی از حدود الهی را اثبات کند بطور طبیعی وقوع این تعدّی در مکانی هرچه دورتر از انظار عمومی معقولتر بنظر میرسد تا در ملأ عام.
و از آن طرف در دیگر منابع تاریخیِ اهل سنت از جمله تاریخ طبری -که اتفاقاً منبع مهمتر و موثقتری شمرده میشود- خبری آمده مبنی بر اینکه ابن ملجِم از مکانی که نگهداری میشد برای اجرای قصاص نزد امام حسن(ع) آورده شد و لحظۀ پیش از گردن زدنش اینگونه از امام درخواست کرد که: «بخدا قسم من تا بحال عهدی با خدا نبستم مگر آنکه وفا کردم؛ و من در حَطیْم(حِجر اسماعیل، جنب کعبه) با خدا عهد بستم که یا علی و معاویه را بکشم یا در این راه کشته شوم، و اکنون با خدا عهد میبندم که اگر مهلتم دهی معاویه را بکشم و نزدت برگردم و خود را تسلیم کنم!، اما امام حسن(ع) گفت: نه، تا آتش جهنم را ببینی!، و بلافاصله گردنش را زد. سپس مردم جسدش را گرفتند و در حصیری گذاشتند و سوزاندند.»
حال اگر فرضاً دستها و پاهایش قطع و چشمانش با میلهای گداخته از حدقه درآورده شده و زبانش نیز بریده شده، و با این همه هنوز زنده مانده!، دیگر چگونه قادر به سخن گفتن است!؟ و چگونه میتواند به شام رود و معاویه را بکشد!؟
بنابراین آن خبر شکنجه و مُثله با این خبر قصاص قابل جمع نیست و قطعاً یکی از این دو خبر باید کذب و افتراء باشد.
و خبری که متن خودش به اندازۀ کافی نشان از کذب بودنش دارد کجا تاب مقابله با خبری را دارد که هم نشانی از کذبش نیست و هم در منابع بسیاری نقل شده.
● حکم شرعی سوزاندن ابن ملجِم در منابع حدیثیِ اهل سنّت:
در همین منابعی که خبر شکنجۀ ابن ملجِم آمده، و نیز در منابع دیگر اهل سنت روایتهای متعددی آمده مبنی بر اینکه قاتل پیغمبر و قاتل وصیّ پیغمبر حکم حدّش خاص است؛ حدّ شرعی او اینست که پس از اجرای قصاص و کشتنش، جسدش سوزانده شود.
(ص۲)
@Yusufi_Gharawi
(ص٣)
✅ نحوۀ اجرای حدّ بر ابن ملجِم:
آنچه در منابع شیعی و اکثر منابع سنّی آمده اینست که امام حسن(ع) گردن ابن ملجِم را با شمشیر زد. و پس از انجام قصاص، راجع به جسدش دو گونه نقل است:
برخی گفتهاند زنی که اصالتاً از اهل یمن بود و أم الهیثم خوانده میشد از امام درخواست کرد که جیفهاش را به او دهد، و او لاشه را تحویل گرفت و سوزاند.
و برخی میگویند مردم جمع شدند و نفت آوردند و جسد را در بوریا(حصیر و فرشی که از نیِ شکافته شده بافته میشود) یا در قَوصَرَّة(سبدی که از نِی یا برگ درخت خرما تهیه میشود) گذاشتند و سوزاندند.
بنابراین با استناد به همین تاریخی که در سایۀ هولناک سلاطین جور و در فضایی آکنده از شدیدترین دشمنیها با اهل بیت(علیهم السلام) تدوین شده و پس از تدوین هم از تحریف و دستکاری دشمنان در امان نبوده، با استناد به همین منابع برای هر منصفی که اندک تأملی به خرج دهد به راحتی روشن میشود که خبر مُثله شدن و زنده سوزاندن ابن ملجِم آنقدر با موازین علمی و تحقیقی در تضادّ است که به هیچ وجه جایی برای اعتماد و استناد به آن باقی نمیماند.
و نتیجۀ یک تحقیق تاریخی منصفانه و فارغ از عقاید مذهبی، چیزی جز این نیست که ابن ملجِم نه در ایام اسارتش سوء رفتاری با او شد، نه پیش از کشتنش مورد شکنجه و مُثله قرار گرفت، و نه زنده سوزانده شد.
✅ چگونگی تعامل یک مسلمان با اتهامات وارده بر اهل بیت(ع) و تشکیک در عصمت ایشان:
برای مسلمانان که به کلام خدا بودنِ قرآن و به علم غیب خدا ایمان دارند، آیۀ تطهیر ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾(أحزاب ۳۳) برای اثبات عصمت اهل بیت(ع) و افتراء بودن هر ادعای خلاف عصمتی نسبت به ایشان کفایت میکند.
زیرا خداوند متعال در این آیۀ مبارکه از دوری کامل ایشان از جمیع انواع زشتیها و پلیدیها خبر داده و بالاترین درجات عصمت الهی را نسبت به این خاندان پاک تضمین و اعلام نموده است، و کدام خبردهندهای راستگوتر از خدا ﴿وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلًا﴾(نساء ۱۲۲).
و شمول این آیۀ مبارکه و عنوان «أهل بیت» نسبت به حضرت زهرا و یک یک امامان شیعه(علیهم السلام) مورد اتفاق و از عقاید مشترک بین همۀ مسلمانان است.
لذا بر اساس موازین علمی هرگونه انکار و تکذیبِ عصمت، طهارت و مبرا بودن آنان از تمام انواع زشتیها و پلیدیها انکار و تکذیب قرآن و پیامبر(ص) شمرده میشود، و جایی برای تشکیک در آن نیست، مگر آنکه از موازین علمی عدول شود.
✅ ریشۀ انکار عصمت اهل بیت(ع):
متهم نمودن هر یک از چهارده معصوم به تخطی از حکم قرآن و القای تشکیک در عصمت ایشان، در واقع القاء وترویج همان تفکر خوارج است که علیرغم تظاهر به ایمان به صدق پیامبر(ص) اما آیۀ مبارکۀ تطهیر و آیات دیگر مربوط به اهل بیت(ع) و نیز رهنمودهای مکرر و مختلف پیامبر نسبت به اهل بیتش از جمله حدیث ثقلین که به صراحت گویای جدایی ناپذیری اهل بیت(ع) از قرآن است را به کلی نادیده گرفتند، و ایشان را به سرپیچی از احکام قرآن متهم، و سپس با ملاک و حاکم قرار دادن فهم ناقص خود و عناد و جمود بر آن، ایشان را تکفیر کردند.
حال آنکه دلیل عصمت امامان شیعه این نیست که گفته شود چون در احوالشان نظر کردیم و هیچ خلاف قرآنی ازشان ندیدیم پس اکنون بعد از وفاتشان آنها را معصوم میدانیم.
روشن است که اینچنین کشف عصمتی اصلاً به درد امام بودن نمیخورد؛ امام معصوم و مفترضالطاعة آنست که از همان زمان حیاتش تا روز قیامت به عصمت و أولیالأمر بودنش ایمان داشته باشیم و تصدیق کنیم که قولش قول خدا، فعلش فعل خدا، و سکوتش سکوت خداست.
نزول آیۀ مبارکۀ تطهیر، صدور حدیث ثقلین و سایر ادلۀ نقلی و عقلیِ عصمت و طهارت اهل بیت(ع) در واقع بزرگترین نعمت و رحمت و تسهیل از جانب خداست که تعداد معیّنی از برترین انسانها را با حفظ تمام مقتضیات حیات بشری، معصوم نموده تا کسانی که میخواهند سعادت ابدی خویش را تضمین کنند و از گمراهی و زیانکاری در امان باشند، با خاطری آسوده از این پیشوایانِ معصوم پیروی کنند.
و البته اگر کسی هنوز نمیخواهد به حقانیّت توحید و معاد و رسالت اعتراف کند و در برابر نخستین گامهای جهانبینی دچار تکبر و لجاجت است و سعی دارد حقایق پس از مرگ را بر اساس خواستههای خویش تعریف و ترویج کند، باید ابتدا به معالجۀ این فرارِ خود از واقع بپردازد و از گردنکشی و ستیز در برابر حقایقی که توانایی تغییرش را ندارد دست بردارد تا در پی جهانبینی صحیح و مطابق با واقعیتهای زندگیِ ابدی به مقتضیات عقلی آن برسد.
📚 موسوعة التاريخ الإسلامي ٥: ٤٣٦، پاورقی٦،
و پاورقیهای مرحوم محقق شیخ محمد باقر محمودی بر:
أنساب الأشراف(بلاذري) ٢: ٥٠٥/ ح٥٥٩، پاورقی١،
مقتل الإمام(ابن أبي الدنيا): ٨٤- ٨٨/ ح٧٤- ٧٨ و پاورقیهای آنها.
(ص٣)
@Yusufi_Gharawi
(ص٤)
📎پیوست؛
🔻 دستهبندی منابع تاریخی بر اساس گزارشهای مربوط به سرانجام ابن ملجِم:
● منابعی كه فقط خبر شكنجه را آورده:
- الطبقات الکبری(ابن سعد، ٢٣٠ق) ٣: ٣٩،
- مروج الذهب(مسعودی، ٣٤٦ق) ٢: ٤١٤.
● منابعی که هم خبر شکنجه را آورده و هم اخبار گردن زدن بدون وقوع شکنجه و مُثله را:
- أنساب الأشراف(بلاذری، ٢٧٩ق) ٢: ٥٠٤/ ح٥٥٩ (شکنجه)،
- همان: ٥٠٥/ ادامۀ ح٥٥٩ (زدن گردنش توسط امام حسن(ع) بدون وقوع شکنجه و مثله)،
- مقتل الإمام(ابن أبي الدنیا، ٢٨١ق): ٨٣/ ح٧٤ (شکنجه)،
- همان: ٨٥/ ح٧٥ (شکنجه)،
- همان: ٨٦/ ح٧٧ (کشتنش بدستور امام و سپس سوزاندن مردارش)،
- همان: ٩٠/ ح٨٣ (مباشرت امام در زدن گردنش)،
- البداية والنهاية(ابن كثير، ٧٧٤ق) ٧: ٣٦٦ (ابتدا خبر گردن زدن و قصاص را نقل میکند و سپس خبر شکنجه را، اما با تعبیری که نشان میدهد وقوع شکنجه را بعید میداند. و مهمتر آنکه در نقل همین خبرِ شکنجه اینگونه میگوید که سوزاندنش بعد از مرگش بوده.)
● منابعی که فقط اخبار گردن زدن را آورده و خبر شکنجه را حتی بعنوان یک خبر ضعیف هم ذکر نکرده:
- تمام دیگر منابع تاریخی، اعم از سنّی و شیعی.
● منابعی که خبر گردن زدن را با مضمون مهلت خواستن ابن ملجم از امام حسن(ع) برای رفتن به شام و كشتن معاویه آورده:
- تاريخ الطبري(محمد بن جرير طبري، ٣١٠ق) ٤: ١١٤ (الأعلمي)،
- تهذيب الآثار(محمد بن جرير طبري، ٣١٠ق) ٣(مسند علي): ٧٦/ ح١٣٧ (القاهرة)،
- مقاتل الطالبيين(أبي الفرج اصفهاني، ٣٥٦ق): ٢٦،
- المعجم الكبير(سليمان بن أحمد طبراني، ٣٦٠ق) ١: ١٠٠،
- تجارب الأمم(أحمد بن محمد مسكويه رازي، ٤٢١ق) ١: ٥٦٧،
- المناقب(موفق خوارزمي حنفي، ٥٦٨ق): ٣٨٧،
- الكامل في التاريخ(ابن أثير، ٦٣٠ق) ٣: ٣٩٢،
- شرح نهج البلاغة(ابن أبي الحديد، ٦٥٦ق) ٦: ١٢٥،
- كشف الغمة في معرفة الأئمة(علي بن أبي الفتح إربلي، ٦٩٣ق) ٢: ٦٠،
- البداية والنهاية(ابن كثير، ٧٧٤ق) ٧: ٣٦٦،
- تاريخ ابن خلدون(ابن خلدون، ٨٠٨ق) ٢ (قسم٢): ١٨٥،
- جواهر المطالب في مناقب الإمام علي(علیه السلام)(محمد بن أحمد الدمشقي الباعوني الشافعي، ٨٧١ق) ٢: ١٠٣.
● خاص بودن حد قاتل پیغمبر و وصی:
أ) منابع اهل سنت:
- مسند أحمد(أحمد بن حنبل، ٢٤١ق) ١: ٢٠٠/ ح٧١٣، و چاپهایی که احادیث را شماره نزده ١: ٩٣،
- مقتل الإمام(ابن أبي الدنیا، ٢٨١ق): ٤١/ ح٢٥،
- تهذيب الآثار(محمد بن جرير طبري، ٣١٠ق) ٣(مسند علي): ٧٠ (القاهرة)،
- المستدرك على الصحيحين(حاكم نیشابوری، ٤٠٥ق) ٣: ١٤٤،
- تاريخ دمشق(أحمد بن عساكر، ٥٧١ق) ٤٢: ٥٥٤ و ٥٦١ (به دو سند مختلف)،
- مجمع الزوائد(هیثمی، ٨٠٧ق) ٩: ١٤٥(دار الكتب العلمية، بيروت)،
- كنز العمال(المتقي الهندي، ٩٧٥ق) ١٣: ١٨٨/ ح٣٦٥٥٩.
ب) منابع شيعی:
- الإرشاد(مفید، ٤١٣ق) ١: ٢١- ٢٢،
- روضة الواعظين(فتال نيشابوری، ٥٠٨ق): ١٣٤،
- إعلام الورى(طبرسی، ٥٤٨ق) ١: ٣٩١،
- مناقب آل أبي طالب(ابن شهر آشوب، ٥٨٨ق) ٣: ٩٥.
والحمد لله ربّ العالمين.
@Yusufi_Gharawi
◾️واكنش عایشه و معاویه هنگام شنیدن خبر شهادت اميرالمؤمنين(عليه السلام)
● عایشه
هنگامی که خبر شهادت امیرالمؤمنین(ع) به مدینه رسید عائشه اظهار شادمانی کرد و بیت شعری خواند بدین معنا که اکنون با شنیدن این خبر آرام گرفت همچون مسافری که با رسیدن به مقصدش چشمش روشن شده!
با شادمانیهای عائشه و شعرخوانیهایش، زینب دختر أم سلمه (نادختری پیغمبر) به او اعتراض کرد و گفت: آیا نسبت به علی اینگونه میگویی!؟
عائشه با خندهای تمسخرآمیز و ریشخند و با تظاهر به فراموشی که انگار نمیداند دربارۀ چه موضوعی دارد خوشحالی میکند گفت: هرگاه فراموش کردم یادآوریام کنید!
نیز روایت شده که عائشه هنگام شنیدن خبر شهادت حضرت، از فرط خوشحالی سجدۀ شکر کرد.
و از مَسروق -که از مقرّبین و راویان احادیث عائشه بوده- نقل شده که میگوید:
روزی بر عائشه وارد شدم، دیدم بردهای را با نام «عبدالرحمن» صدا زد، و گفت: بَردهام است. گفتم چطور اسمش را عبدالرحمن گذاشتهای!؟ گفت: به حبّ عبدالرحمن بن ملجِم، قاتل علی!
● معاويه
و اما معاویه پیش از رسیدن خبر در دربارش جلوس کرده بود و به حالت لمیده به یک سو نشسته بود (شاید بخاطر درد خنجر که بالای رانش را چاک زده بود)، که خبر به او رسید و با شنیدن خبر راست شد و رو بسوی کنیز آوازه خوانش کرد و گفت:
ای کنیزک مرا به غنا و طرب آور که امروز چشمم روشن شد!
- راجع به چگونگی واکنش معاویه خبر متناقضی را إبن أبي الدنیا نقل کرده که میگوید معاویه بهمراه همسرش مشغول استراحت و خواب نیمروزیِ پیش از ظهر در یک روز "بسیار گرم تابستانی" بود و با شنیدن خبر گفت:
«إنا لله وإنّا إليه راجعون، چه کسی را از دست دادند، از خوبی و دانش و برتری و دین شناسی! و چه کسی را از دست دادند از پیشگامیاش و دانشش و برتریاش!»
اما این توصیفِ "گرمای شدید تابستانی"، در حالیست که مؤرخ معاصر او، أحمد بن أبي يعقوب که در کتابش «تاریخ یعقوبی» به گاهشماری شمسیِ حوادث (اعم از تقویم ایرانی و رومی) نیز توجه داشته، تاریخ شهادت امیرالمؤمنین(علیه السلام) را شب جمعه ٢١ رمضان سال ٤٠ هجری مصادف با ماه «کانون الآخِر» ثبت نموده است*️⃣.
و ماه «کانون الآخِر»، ماه یکم میلادی و از ماههای زمستان و مقارن با برج دی و بهمن، و پایان آن چهلم زمستان است.
📚 موسوعة التاريخ الإسلامي ٥: ٤٣٧، و ٤٢٩ (پاورقی٤)؛
الجَمل(شيخ مفيد، ٤١٣ق): ٨٣- ٨٤.
از:
الطبقات الكبرى(ابن سعد، ٢٣٠ق) ٣: ٤٠،
الأخبار الموفقيّات(الزبير بن بكار، ٢٥٦ق) ١٦: ١٣١،
أنساب الأشراف(بلاذري، ٢٧٩ق) ٢: ٥٠٥/ ح ٥٥٩،
تاريخ الطبري(٣١٠ق) ٤: ١١٥،
مقاتل الطالبيين(أبو الفرج اصفهاني، ٣٥٦ق): ٢٦- ٢٧،
تاريخ اليعقوبي(٢٨٤ق) ٢: ٢١٢،
مقتل أمير المؤمنين(إبن أبي الدنيا، ٢٨١ق): ١٠٥/ ح ٩٤،
تاريخ مدينة دمشق(ابن عساكر، ٥٧١ق) ٤٢: ٥٨٣،
تشييد المطاعن(سيد محمد قلي موسوي نيشابوري کنتوري، ١٢٦٠ق) ٢: ٤٠٩.
ــــــــــــــــــــ
*️⃣ بنا بر محاسبۀ نرم افزارهای تبدیل تاریخ، و با توجه به وقوع شهادت در شب جمعه:
جمعه ٢١ رمضان ٤٠ق = ١٢ بهمن ٣٩ش، ٢٩ كانون الآخِر(ژانویه) ٦٦١م.
@Yusufi_Gharawi
◾️رد فعل عائشة ومعاوية لمّا بلغهما نعي الإمام أمير المؤمنين(عليه السلام)
● عائشة
وذهب بنعي الإمام(عليه السّلام) إلى الحجاز سفيان بن عبد شمس الزهري -ابن أخي سعد بن أبي وقاص-، فلما بلغ نعيه عائشة سألت عن قاتله فقيل لها: رجل من مراد، فقالت:
فإن يك نائياً فلقد نعاه غلام ليس في فيه التراب
وكانت زينب بنت أم سلمة حاضرة فقالت لها: ألعليّ تقولين هذا؟
فتضاحكت وقالت: إني أنسى، فإذا نسيت فذكروني!
[فخرجت زينب من عندها.]
ثمّ خرت عائشة ساجدةً شكراً على ما بلغها من قتله(عليه السلام) ورفعت رأسها وهي تقول:
فألقت عصاها واستقرّ بها النوى كما قرّ عيناً بالإياب المسافرُ
وقد روي عن مسروق -من المقربين لها ومن رواة أحاديثها- أنه قال: دخلت عليها فاستدعت غلاماً باسم عبد الرحمن [و]قالت [هذا]عبدي.
قلت لها: فكيف سميتيه عبد الرحمن!؟
قالت: حبّاً لعبد الرحمن بن ملجِم قاتلِ علي!
● معاوية
وأمّا نعيه(عليه السّلام) في الشام فقد بلغ نعيه معاوية وهو متّكئ في مجلسه ولعلّه لما به من علاج أليته، فاستوى جالساً والتفت إلى مغنيته وقال لها: يا جارية غنّيني فاليوم قرّت عيني.
وخلافاً لذلك نقل ابن أبي الدنيا(٢٨١ق): أن معاوية جاءه نعي الإمام وهو مع امرأته في نوم قيلولة في ضحى "يومٍ صائف!" فاسترجع وقال: ماذا فقدوا من الخير والعلم والفضل والفقه! وما فقدوا من سوابقه وعلمه وفضله!
فوصَف تأريخ مقتل الإمام في يوم صائف في حين أن اليعقوبي(٢٨٤ق) وهو قد أرّخ الحوادث حسب الأبراج يقول: "أقام الإمام(عليه السّلام) بعد ضربته يومين، وتوفى في أول ليلة من العشر الأواخر من شهر رمضان سنة أربعين، ومن شهور العجم في كانون الثاني"، أي في الشتاء!*️⃣.
📚 الجَمل(المفيد، ٤١٣ق): ٨٣- ٨٤،
موسوعة التاريخ الإسلامي ٥: ٤٣٧، و٤٢٩ (الهامش٤).
عن:
- الطبقات الكبرى(ابن سعد، ٢٣٠ق) ٣: ٤٠،
- الأخبار الموفقيّات(الزبير بن بكار، ٢٥٦ق) ١٦: ١٣١،
- أنساب الأشراف(البلاذري، ٢٧٩ق) ٢: ٥٠٥/ ح ٥٥٩،
- تاريخ الطبري(٣١٠ق) ٤: ١١٥،
- مقاتل الطالبيين(أبو الفرج الإصفهاني، ٣٥٦ق): ٢٦- ٢٧،
- تاريخ اليعقوبي(٢٨٤ق) ٢: ٢١٢،
- مقتل أمير المؤمنين(إبن أبي الدنيا، ٢٨١ق): ١٠٥/ ح ٩٤،
- تاريخ مدينة دمشق(ابن عساكر، ٥٧١ق) ٤٢: ٥٨٣،
- تشييد المطاعن(سيد محمد قُلي الموسوي النيشابوري الکنتوري، ١٢٦٠ق) ٢: ٤٠٩.
ــــــــــــــــــــ
*️⃣ وتؤيده برامج تحويل التأريخ الحديثة:
الجمعة، ٢١/ رمضان/ ٤٠ق = ١٢/ الدلو (بهمن)/ ٣٩ش = ٢٩/ كانون الآخِر (يناير)/ ٦٦١م.
ولتحقيق تأريخ الوفاة انظر قاموس الرجال: ١٢، الرسالة ٢٨- ٣١.
@alYusufi_alGharawi
🕌 تاریخ ساخت زیارتگاه بر قبر بزرگان دینی، و نظر پیشوایان اهل سنت
اولین گنبدی که بر روی قبور ائمۀ بقیع ساخته شد توسط خلفای عباسی بود. در سال ١٣٢ق که مصادف بود با دوران امامت امام جعفر صادق(علیه السلام) دولت اموی سقوط کرد و اولین خلیفه عباسی ابوالعباس سفاح به هدف ایجاد جایگاه معنوی برای عباسیان در بین مردم و افتخار نمودن به جدّشان عباس بن عبدالمطلب بعنوان عموی پیامبر، مزاری بر قبر جدشان عباس ساخت و در بستر حرم گنبدی بر پا کرد که شامل چهار قبر مجاورش که منتسب به پیامبر بودند و نمیشد مقام و منزلتشان را نادیده گرفت نیز میشد؛ یکی قبر فاطمه بنت أسد مادر امیرالمؤمنین و همسر ابوطالب که پیامبر در خانۀ او بزرگ شده بود، و سه قبر دیگر که از اهل بیت پیامبر بودند: امام حسن مجتبی، امام سجاد و امام باقر(علیهم السلام).
و بعد که امام صادق(علیه السلام) در سال ١٤٨ق توسط خلیفۀ دوم عباسی منصور دوانیقی به شهادت رسید مانع از این نشدند که پیکر ایشان در کنار پیکر پدرانش خاکسپاری شود.
و بدین ترتیب آن گنبد و بارگاه مشتمل شد بر این چهار امام معصوم و مادرشان فاطمه بنت أسد، و عمویشان عباس بن عبدالمطلب.
مأمون عباسی نیز پس از مرگ پدرش هارون الرشید برایش گنبد ساخت.
این مراقد و گنبدها نه از سوی ائمۀ اهل بیت(علیهم السلام) و نه از سوی هیچ یک از فقهای اهل سنت از جمله چهار امام معروفشان ابوحنیفه(١٥٠ق)، مالکی(١٧٩ق)، شافعی(٢٠٤ق) و حنبلی(٢٤١ق) بعنوان بدعت و مظاهر شرک خوانده نشد و هیچکدام هیچ اعتراضی نداشتند.
نخستین کسی که مدعی شد ساختن مسجد و زیارتگاه بر قبور، از مظاهر شرک است و بدعت است و حرام، ابن تیمیه(٧٢٨ق) است و پس از او شاگردش ابن قیّم جوزیة(٧٥١ق) و سپس محمد بن عبدالوهاب(١٢٠٦ق).
حال آنکه اینها و پیروانشان در احکام شرعی تابع فقه حنبلی اند و بعنوان احیاگران مذهب حنبلی شناخته میشوند نه آنکه خود مدعی فقه جدیدی باشند.
جالب اینجاست که این افراد با ادعای اجتهاد در محدودۀ فقه حنبلی، مخالفان برداشت خود را مُشرک و اهل بدعت میخوانند در صورتی که نه تنها اثبات بلکه حتی نتوانستهاند ادعا کنند که خود احمد بن حنبل چنین اظهار نظری داشته و در سیرۀ عملی یا در یکی از کتابهایش بنای مرقد و مزار را بدعت شمرده باشد.
و گفتنی است که قبر خود احمد بن حنبل، واقع در بغداد، مزار و حتی گنبد دارد*️⃣ و علمای حنبلی در شبهای جمعه به زیارت قبر او میرفتند. و در کتب تراجم اهل سنت که زندگی احمد بن حنبل در آن تشریح شده است آمده که علمای پس از حنبل به کثرت به زیارت او میرفتند.
پیداست که وهابیهایی که بارگاه مقدس اهل بیت(علیهم السلام) را از مدینه گرفته تا سامراء هدف قرار دادهاند هنوز دستشان به قبر امامشان حنبل نرسیده تا آن را نيز بعنوان بدعت در دين ويران کنند.
📓 مجموعۀ مصاحبهها: ٨٤٧ و ٨٤٨ ، ٨٥٢ و ٨٥٣ ، ٨٥٧.
ــــــــــــــــــــ
*️⃣ تصاویری از گنبد و مقبرۀ منسوب به «احمد بن حنبل» امام فقهی وهابیها:
https://wikinoor.ir/پرونده:NUR00445.jpg
http://photos.wikimapia.org/p/00/03/69/39/19_big.jpg
«ابن تیمیه» -اولین فتوا دهنده به حرمت ساخت بارگاه بر قبر بزرگان دینی-، و شاگردش «ابن قیّم جوزیة» و همچنین «محمد بن عبدالوهاب» و وهابیها همگی در احکام شرعی تابع مذهب حنبلی اند.
حال آنکه خود امامشان «احمد بن حنبل» گنبد و بارگاه دارد و به زیارت آن میروند و کسی آن را شرک نخوانده و متعرض آن نشده.
@Yusufi_Gharawi
.
🔺بغداد/ گنبد و مقبرۀ منسوب به «احمد بن حنبل»👆🏼
وهابیها که فتوا دهندگان به حرمت ساخت بارگاه بر قبر بزرگان دینی اند، همگی در احکام شرعی خود را تابع فقه حنبلی میخوانند نه آنکه مدعی فقه و مذهب جدیدی باشند.
حال آنکه امامشان «احمد بن حنبل» خودش گنبد و بارگاه دارد و به زیارت آن میروند و کسی آن را شرک نخوانده و متعرض آن نشده.
@Yusufi_Gharawi
💠 غزوة أُحُد وصياح جبرئيل(عليه السلام) ب «لا سيف إلا ذو الفقار ولا فتى إلا علي!»
(١٥ شوال عام ٣ الهجري)
قال زيد بن وهب قلتُ لابن مسعود:
[أ]انهزم الناس عن رسول الله حتى لم يبق معه إلا علي بن أبي طالب(عليه السلام) وأبو دجانة وسهل بن حنيف؟!
قال: انهزم الناس إلا علي بن أبي طالب وحده، وثاب إلى رسول الله(صلّى الله عليه وآله) نفرٌ وكان أولَهم عاصمُ بن ثابت وأبو دُجانة وسهلُ ابن حُنيف، ولحقهم طلحة بن عبيد الله.
فقلت له: فأين كان أبو بكر وعمر؟!
قال: كانا ممن تنحى.
قال، قلت: فأين كان عثمان؟!
قال: جاء بعد ثلاثة من الوقعة، قال له رسول الله(صلى الله عليه وآله):
"لقد ذهبت فيها عريضة".
قال، فقلت له: فأين كنت أنت؟
قال: كنت فيمن تنحى.
قال فقلت له: فمن حدثك بهذا؟
قال: عاصم [بن ثابت] وسهل بن حنيف.
قال، قلت له: إن ثبوت علي(عليه السلام) في ذلك المقام لعجب!
فقال. إن تعجبت من ذلك، لقد تعجبت منه الملائكة؛ أما علِمت أن جبرئيل قال في ذلك اليوم -وهو يعرج إلى السماء-: "لا سيف إلا ذو الفقار ولا فتى إلا علي!".
فقلت له: فمن أين عُلم ذلك من جبرئيل؟
فقال: سمع الناس صائحاً يصيح في السماء بذلك، فسألوا النبي(صلّى الله عليه وآله) عنه فقال: "ذاك جبرئيل".
📚 موسوعة التاريخ الإسلامي ٢: ٢٨٧- ٢٨٨.
عن:
الإرشاد ١: ٨٣- ٨٥،
بحار الأنوار ٢٠: ٨١- ٨٥.
@alYusufi_alGharawi
♦️ غزوۀ احُد و ندای جبرئیل(علیه السلام) ب: «لا سيف إلّا ذو الفقار ولا فتى إلّا عليّ!»
(١٥ شوال سال ٣ هجری)
زيد بن وهب میگويد از ابن مسعود پرسیدم: آیا همۀ مردم از اطراف رسول الله(ص) پراكنده شدند تا جایی كه کسی با پیامبر نماند مگر على بن ابى طالب(ع) و ابودُجانه و سهل بن حنيف؟!
ابن مسعود گفت: همۀ مردم پراکنده شدند مگر تنها علی بن ابی طالب، و سپس تعدادی بین سه تا ده نفر بسوی پیامبر(ص) برگشتند و اولینشان عاصم بن ثابت و ابودجانه و سهل بن حنیف بودند، و بعد طلحة بن عبيدالله هم به آنها پیوست.
پرسیدم: و ابوبكر و عمر کجا بودند؟
گفت: جزو كسانى بودند كه به گوشهای فرار كرده بودند!
پرسیدم: و عثمان كجا بود؟
گفت: سه روز بعد از جنگ آمد! و رسول الله(ص) بهش گفت:
«براستی که آبروریزى کردى!»
پرسیدم: و تو كجا بودى؟
گفت: من هم جزو کسانی بودم که به گوشهای فرار كرده بودند!
گفتم: پس چه كسى اين جریان را برایت بازگو كرده؟
گفت: عاصم [بن ثابت] و سهل بن حنيف.
به او گفتم: پایداری على(ع) در آن موقعيت واقعاً شگفتآور است!
گفت: اگر از آن تعجب میكنى پس بدان كه ملائكه هم براستی از آن پایداری و ازخودگذشتگی تعجّب كردند؛ آيا نمیدانی كه جبرئيل(ع) در آن روز در حالى كه به سوى آسمان بالا میرفت گفت:
«لا سيف إلّا ذو الفقار ولا فتى إلّا عليّ!»
: شمشيرى نیست مگر شمشير ذوالفقار و جوانمردى نیست مگر على!
پرسیدم: از كجا دانسته شد كه آن ندا از جبرئيل(ع) است؟
گفت: مردم شنيدند كه فریاد زنندهای در آسمان این را فریاد میزند لذا از پیامبر(ص) دربارۀ آن فریاد زننده پرسيدند، و حضرت(ص) فرمود: او جبرئيل است.
📚 موسوعة التاريخ الإسلامي ٢: ٢٨٧- ٢٨٨،
تاريخ تحقيقى اسلام (ترجمۀ موسوعه) ٣: ٦١- ٦٢.
از:
ارشاد ١: ٨٣- ٨٥،
بحار الانوار ٢٠: ٨١- ٨٥.
@Yusufi_Gharawi
❖ الإمام الصادق(عليه السلام) وكثرة اهتمامه بصلة الرحم
كان الحسن الأفطس من أحفاد الإمام السجاد(عليه السلام) يعادي ابن عمه الإمام الصادق(عليه السلام) حتّى أنّه حمل عليه مرّة بشفرة يريد قتله بها!
ومع ذلك روي عن مولاة للإمام الصادق(عليه السلام) تسمّى سالمة، أنّه لما حضرته الوفاة اُغمي عليه مرّة ثمّ أفاق فأوصى لجمعٍ بمبالغ، منهم الحسن الأفطس.
فقالت له سالمة: أتعطي رجلاً حمل عليك بالشفرة يريد قتلك؟!
فقال لها: أتريدين أن لا أكون من الذين قال اللَّه فيهم ﴿وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ﴾(الرعد ۲۱).
يا سالمة! إن اللَّه تعالى خَلق الجنة فطيّبها وطيّب ريحها، وإن ريحها ليوجد من مسيرة ألف عام! ولا يجد ريحها عاق ولا قاطع رحم!
📚 موسوعة التاريخ الإسلامي ٧: ٣٧٠.
عن:
الغيبة (للطوسي): ۱۹٦، ح۱٦۱.
@alYusufi_alGharawi
❖ امام صادق(علیه السلام) و اهتمام فراوان ایشان به صلۀ رحم
«حسن افطس» یکی از نوادگان امام سجاد(علیه السلام) بود که نسبت به پسرعمویش امام صادق(علیه السلام) حسادت و دشمنی میکرد تا جایی که یکبار با کاردِ درشت و پهنی بر امام حمله کرد تا ایشان را بکشد!
با اینحال، یکی از بانوان خدمتکار امام بنام «سالمة» روایت نموده که امام(ع) در هنگام وفاتش یکبار از حال رفت و هنگامی که به هوش آمد نسبت به عدهای وصیت نمود که به هر کدامشان مبلغی داده شود، و یکی از آنان همین حسن افطس بود.
سالمة به امام میگوید: آیا به کسی میدهید که با کارد بر شما حلمه کرد و میخواست بکشدتان؟!
امام فرمود: آیا میخواهی از کسانی نباشم که خدا دربارۀ شان میفرماید:
﴿وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ﴾(الرعد ۲۱)
(: و آنانكه آنچه را خدا به پيوستنش فرمان داده (مانند صله رحم و اهل ایمان و علم) مىپيوندند و از پروردگارشان مىترسند و از سختى حساب بيم دارند.)
ای سالمة، بدرستیکه خدای متعال بهشت را آفرید و آنرا خوشایند و خوشبو نمود، و بدرستیکه بوی خوش آن تا مسافت هزار سال میرسد!، اما «عاقّ» و «قاطع رحم» آنرا استشمام نمیکنند!
📚 موسوعة التاريخ الإسلامي ٧: ٣٧٠.
از:
الغيبة (الطوسي): ۱۹٦، ح۱٦۱.
@Yusufi_Gharawi
💠 مادر امام رضا(علیهما السلام)
مادر امام رضا(ع) اُم ولد بوده است. اُم ولد به کنیزی گویند که از مولای خود صاحب فرزند شود. و بنابر احکام شرعی بخاطر همین مادر شدنش خرید و فروش او ممنوع میشود و در شُرف آزادی است.
کنیۀ ایشان «اُم البنین» بود و نامهای متعددی برای ایشان ذکر شده است از جمله «نجمه»، «تُکتَم» و «طاهره».
«تُکتَم» یعنی چیز نفیس و گرانبهایی که پنهان نگه داشته میشود.
جناب تُکتَم پیش از آنکه در ملکیت امام کاظم(ع) در آید کنیزِ مادر ایشان جناب حمیدۀ مصفّاه، و به عبارتی کنیزِ همسر امام صادق(ع) بوده است.
علی بن میثم میگوید: حمیدۀ مصفّاه مادر حضرت موسی بن جعفر که از اشراف عجم بود کنیزکی خرید به نام تُکتَم که از بهترین زنان از لحاظ عقل و دینش بود، و به بانویش حمیده فوق العاده احترام میگذاشت به گونهای كه از زمانى كه در مِلک جناب حميده درآمد، از روى ادب و احترام، پیش روی آن بانو ننشست. لذا جناب حمیده به فرزندش موسی بن جعفر گفت: ای پسرم، تُکتَم کنیزکی است که هرگز کنیزی بهتر از او ندیدهام و شک ندارم که وی بخاطر شأن و مقامی که دارد نسلی پاک بدنیا میآورد. اینک او را به تو بخشیدم، از وی بخوبی نگهداری کن که خداوند از او فرزند خوبی به تو عطا خواهد کرد*️⃣.
اینکه مادر امام رضا(ع) چند نام داشته است (نجمه، تُکتَم، طاهره، و کنیۀ اُم البنین) از آن روست که بنا بر فرمودۀ پیامبر اسلام(صلّی الله علیه وآله) یکی از آداب مستحب در اسلام نسبت به بردهداری اینست که وقتی کنیزی را خریداری میکنند نام او را تغییر دهند، اگر او را آزاد کردند باز نام او را تغییر دهند، اگر با او ازدواج کردند نیز نام او را تغییر دهند و اگر آبستن شد و فرزندی بدنیا آورد باز هم نام او را تغییر دهند.
گویا این کار اثر روانی بر کنیز داشت که همواره صفحه به صفحه از حوادث زندگی او ورق بخورد و گذشتههای ناخوشایندش به فراموشی سپرده شود.
📓 مجموعۀ مصاحبهها: ٧٨٨.
ــــــــــــــــــــ
*️⃣ عیون أخبار الرضا(ع) ١، ب٢، ح٢.
@Yusufi_Gharawi
💠 أم الإمام الرضا وزواجها بالإمام الكاظم(عليهم السلام)
(عام 152ق، قبل ميلاد الإمام الرضا(عليه السلام) بسنة)
اختلف الخبر في زواج الإمام الكاظم بأُم الإمام الرضا(عليهما السلام) بين: شرائها له، وبين هبتها له من اُمه حميدة، ولا أستبعد الجمع بينهما بأن يكون الإمام الكاظم(عليه السلام) اشتراها لاُمه ثمّ وهبتها اُمّه له.
فإلى الخبرين:
رجل من أهل المدينة نخّاس يجلب الجواري إليها للبيع، رحل إلى المغرب (العربي فيما بعد) واشترى جارية وصيفة من أقصى المغرب واصطحبها لمقرّه، فلقيتْه امرأة من أهل الكتاب (النصارى) ورأت معه الوصيفة فكأنّها تفرّست فيها شيئاً، فسألت الرجل: ما هذه الوصيفة معك؟
قال: اشتريتها لنفسي!
فقالت: إن هذه الجارية ما ينبغي أن تكون عندك! بل إنّما ينبغي أن تكون عند خير أهل الأرض! فلا تلبث حتّى تلد منه غلاماً ما يولد مثله بشرق الأرض ولا غربها!
ثمّ اشترى الرجل سبع جوار أخرى وحملهن معه إلى المدينة.
فروى الكليني بسنده عن هشام بن الأحمر أنّه دخل على الإمام الكاظم(عليه السلام) فقال الإمام له: هل علمت أحداً قدم من المغرب؟
قال: لا.
قال: بلى قد قدم، فانطلق بنا إليه.
قال: فركب وركبتُ معه حتّى انتهينا إلى الرجل فإذا هو رجل من أهل المدينة ومعه رقيق، فقلت له: اِعرض علينا.
فعرض علينا سبع جوار، وأبو الحسن يقول: لا حاجة لي فيها.
ثمّ قال له: اِعرض علينا.
فقال: ما عندي إلّا جارية مريضة. وأبى أن يعرضها.
فانصرف الكاظم(عليه السلام).
قال هشام: ثمّ أرسل الإمام عليّ في الغد وأرسلني إليه وقال لي: قل له: كم كان غايتك فيها؟ فإذا قال كذا وكذا فقل: قد أخذتُها!
فأتيته فقال: ما أنقُصها من كذا وكذا.
فقلت: قد أخذتها.
فقال: هي لك، ما عندي أكثر من هذا!
فأخبَرني عن قول المرأة من أهل الكتاب بالمغرب كما مرّ.
قال: فأتيتُ بها إلى الكاظم(عليه السلام)1️⃣.
وكأنّه(عليه السلام) اشتراها لُامّه حميدة المصفّاة، وكانت جارية وُلدت بين العرب ونشأت مع أولادهم وتأدّبت بآدابهم، واسمها بالعربية: تُكتم.
وكانت أفضل امرأة في دينها وعقلها وإعظامها لمولاتها حميدة، حتّى أنّها من إجلالها لمولاتها ما جلست بين يديها منذ ملكتها، فكأنّها رأتها تناسب ابنها الكاظم(عليه السلام) وعمره 24 عاماً فقالت له: يا بُني، إني ما رأيت جارية أفضل من تُكتم، فلا أشك أنّ اللَّه سيظهر نسلها، وقد وهبتها لك فاستوصِ بها خيراً، فتزوّجها2️⃣.
فلمّا ولّدت الرضا(عليه السلام) سمّاها الطاهرة.
وكان الرضا(عليه السلام) تام الخلقة بادناً يرتضع كثيراً، وكان لاُمه من صلاتها وتسبيحها أوراد نقصت بكثرة الرضاع، فقالت: أعينوني بمرضع.
فقالوا: أهل نقص الدَرّ؟
فقالت: لا، ولكن نقص وردي لصلاتي وتسبيحي3️⃣.
وكان مولده(عليه السلام) بالمدينة عام 153ق، أي بعد وفاة جده الإمام الصادق(عليه السلام) بخمس سنين4️⃣.
📚 موسوعة التاريخ الإسلامي 7: 416- 419.
ــــــــــــــــــــ
1️⃣ الكافي 1: 486- 487، باب مولد الرضا(عليه السلام)، ح1،
وعيون أخبار الرضا(عليه السلام) 1: 97، ب3، ح9.
2️⃣ و3️⃣ عيون أخبار الرضا(عليه السلام) 1: 93- 94، ب2، ح7.
4️⃣ عيون أخبار الرضا(عليه السلام) 1: 100، باب مولد الرضا(عليه السلام)، ح1.
@alYusufi_alGharawi
پژوهشهای تاریخ اسلام
❖ نشست علمی
بررسی یک اشتباه تاریخی دربارۀ ازدواج امام جواد(علیه السلام) با أمالفضل
سه شنبه، 31 تیر 1399
ساعت 10:30
مكان: قم، ابتدای خیابان صفاییه، دفتر بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، سالن شیخ طوسی
با رعایت كامل پروتکل های بهداشتی
پخش زنده همزمان:
http://webinar.razavi.ir/qom/
&: https://www.aparat.com/jahad.qom/live
@Yusufi_Gharawi
♦️ ظلم ستیزی امام جواد(علیه السلام)
❓در فضای اختناق و تقیّۀ دوران عباسی و به ویژه با سیاستی که مأمون در پیش گرفت و وانمود میکرد رابطۀ محبّانه و دوستانهای با آل علی و امامان شیعه دارد و دخترش را نیز به ازدواج امام جواد(علیه السلام) در آورد و با توجه به جوانسالی امام سعی داشت ایشان را فریفتۀ زرق و برق دستگاه خلافت نشان دهد، امام جواد(علیه السلام) در این شرایط چگونه مواضع خود را بیان مینمود؟
● موضعگیریها و اظهارات اهل بیت در برابر حاکمان جائر همواره از ابتدا به گونهای بود که نشان میداد حضور برخی از آنان از جمله امام جواد و پدرشان امام رضا(علیهما السلام) در دربار حاکمانِ وقت و ایجاد ارتباط خانوادگی، تنها و تنها ارتباطی فیزیکی و از روی اجبار بوده است، نه داوطلبانه و به دلخواه ائمه.
یکی از اقدامات امام جواد(علیه السلام) در راستای تبرّی از ظلم دستگاه خلافت عباسیان و باطل نمودن سیاست آنها در نزدیک نشان دادن امام به دستگاه خلافت و با توجه به تظاهر عباسیان به محبت علی بن ابی طالب(علیه السلام)، این بود که با نقل احادیثی از جدشان امیرالمؤمنین(علیه السلام) روح ظالم ستیزی را در متن جامعه تقویت مینمود و مسلمانان را بر ضرورت دوری از ستمگران و مستکبران و همدلی نداشتن با آنها و رویگردانی از آنان فرا میخواند.
از جملۀ آن احادیث اینکه:
«ستمگر، و یاورش، و آنکه به ستمگری او خشنود باشد، در گناه شریکند.»
«الْعامِلُ بِالظُّلْمِ، وَالْمُعينُ لَهُ، وَالرّاضى بِهِ شُرَكاءٌ.»1️⃣
و در حدیث دیگر به نقل از جدشان فرمود:
«هرکه کار زشتی را نیکو و پسندیده بخواند در آن زشتی شریک خواهد بود.»
«مَنِ اسْتَحْسَنَ قَبيحاً كانَ شَريكاً فيهِ.»2️⃣
و در تعالیم قرآن و اهل بیت(علیهم السلام)، شدت قباحت ظلم و دغلبازی و خیانت به مردم و پایمال کردن حقشان کاملاً روشن و بدیهی است.
همچنین حضرت، سخن امیرالمؤمنین(علیه السلام) به ابو ذرّ(رضي الله عنه) را بازگو میکند که میفرماید:
«ای ابو ذرّ! تو برای خدا خشمگین شدی؛ پس امید داشته باش به آنکه خشمت برای او بود. این قوم بخاطر دنیایشان از تو بیمناک شدند و تو از آنان بر دینت ترسیدی،... و اگر آسمانها و زمین (این دنیا با تمام وسعتش) بر بندهای تنگ آید اما او ترس از خدا (صداقت) در پیش گیرد، خدای متعال از آسمان و زمین راهی برای او میگشاید. [به گونهای باش که] چیزی جز حق با تو اُنس و خو نگیرد و چیزی جز باطل از تو گریزان و بیمناک نباشد».
«يَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّكَ غَضِبْتَ للهِ؛ فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَه. إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوكَ عَلَى دُنْيَاهُمْ وخِفْتَهُمْ عَلَى دِينِكَ،... ولَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ والأَرَضِينَ كَانَتَا عَلَى عَبْدٍ رَتْقاً ثُمَّ اتَّقَى اللهَ لَجَعَلَ اللهُ لَه مِنْهُمَا مَخْرَجاً. لَا يُؤْنِسَنَّكَ إِلَّا الْحَقُّ ولَا يُوحِشَنَّكَ إِلَّا الْبَاطِلُ...»3️⃣
از دیگر رهنمودهای امام جواد(علیه السلام) این بود که حقیقت پیروی از منحرفان و دغلبازان را بیان فرمود که:
«هرکه به سخنان گویندهای گوش فرا دهد به یقین او را بندگی کرده است؛ پس اگر گوینده از سوی خدا باشد خدا را بندگی کرده و اگر از زبان ابلیس سخن بگوید، سر به راه بندگی شیطان نهاده است.»
«مَنْ أصْغى إلى ناطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ؛ فَإنْ كانَ النّاطِقُ عَنِ اللهِ فَقَدْ عَبَدَ اللهَ، وَ إنْ كانَ النّاطِقُ يَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إبليس فَقَدْ عَبَدَ إبليسَ.»4️⃣
و مفهوم «بندگی» و «دینداری» را از زبان حضرت حق -که در قالب حدیث قدسی بیان شده-، چنین تشریح نمود:
«خدا به یکی از پیامبران وحی فرمود که: زُهد و پارسایی و بیاعتناییاَت به دنیا برایت آسایشِ زودرس در پی دارد، و بریدنت از دنیا و مردم بسوی من عزت و احترامت میبخشد، اما! آیا برای من با دشمنانم دشمنی و با دوستانم دوستی نمودهای!؟»
«أَوْحَى اللهُ إِلَى بَعْضِ اْلأَنْبِيَاءِ: أَمَّا زُهْدُكَ فِي الدُّنْيَا فَتُعَجِّلُكَ الرَّاحَةَ، وَأَمَّا انْقِطَاعُكَ إِلَيَّ فَيُعَزِّزُكَ بِيّ، وَلَكِنْ! هَلْ عَادَيْتَ لِي عَدُوَّاً وَوَالَيْتَ لِي وَلِيَّاً!؟»5️⃣
با این روایت، امام جواد(علیه السلام) روشن نمود که حقیقتِ زهد و عبادت و دینداری همان اصل نهم و دهم فروع دین، یعنی تولّی و تبرّی در راه خداست که انسان برای خدا (و نه برای کسب شهرت یا سایر منافع شخصی) با کسانی که بر خلق خدا ستم میکنند دشمنی کند و ستمدیدگان را یاری رساند حتی اگر به شخص او ظلمی نکرده باشند، و با بندگان خدا و حق پرستان دوستی ورزد حتی اگر آنها با او ارتباط و آشنایی شخصی نداشته باشند.
📓 مجموعۀ مصاحبهها: ٨١٩- ٨٢١.
ــــــــــــــــــــ
1️⃣ كشف الغمة ٣: ١٤٠.
2️⃣ كشف الغمة ٣: ١٤١.
3️⃣ نهج البلاغة (صالح): ١٨٨/ خ١٣٠.
4️⃣ الكافي ٦: ٤٣٤/ ح٢٤.
5️⃣ تحف العقول: ٤٥٥.
@Yusufi_Gharawi
❖ دَعا الإمام الجواد(عليه السلام) للريّان بن شبيب وامتنع من الدعاء لابن الريان
كان للريّان بن شبيب الكوفي البغدادي وَلدٌ قد وُلد في بلاد الشرك، والريّان يريد هدايته، وتَعرَّف الريّان على خيران القراطيسي الأسباطي وأنه موال للإمام الجواد(عليه السلام) وأراد الحج.
فقال الريان له: إن وصلتَ إلى أبي جعفر الجواد فقل له:
إنّ مولاك الريان بن شبيب يقرأ عليك السلام ويسألك الدعاء له ولولده.
وحجّ خيران والتقى ببعض خدم الجواد(عليه السلام)، وله منزلة عنده، فسأله أن يوصله إليه.
فلمّا صار إلى المدينة قال الخادم لخيران: تهيّأ فإني أُريد أن أمضي إلى أبي جعفر الجواد(عليه السلام).
قال خيران: فمضيت معه، فلمّا وافينا الباب دخل ليستأذن فأبطأ عليَّ، فطرقت الباب وسألت عنه فأخبرني الخادم أنّه قد خرج ومضى، فبقيت متحيراً، فبينا أنا كذلك إذ خرج خادم من الدار وقال لي: أنت خيران؟
قلت: نعم.
قال: أدخل.
فدخلت وإذا أبو جعفر(عليه السلام) قائم على دكة ليس عليه فراش يقعد عليه فجاءه غلام بمصلّى فألقاه له فجلس عليه.
فذهبت لأصعد إلى الدكة من غير درجها فأشار لي إلى موضع الدرجة فصعدت وسلمت، فرد السلام ومدّ يده إليّ، فأخذتها وقبّلتها ووضعتها على وجهي،
فأقعدني بيده وأنا ماسك بيده ممّا داخلني من الدهش، وتركها في يدي حتى إذا سكنتُ خلّيتها!
فأخذ يسائلني.
فقلت له: مولاك الريان بن شبيب يقرأ عليك السلام ويسألك الدعاء له ولولده.
فدَعا له ولم يدعُ لولده!
فأعدت عليه، فدعا له ولم يدعُ لولده!
فأعدت عليه ثالثة فدعا له ولم يدعُ لولده!
فلمّا مضيت نحو الباب سمعته ولم أفهم ما قال، فسألت الخادم عنه فقال:
إنه قال: من هذا الذي يريد أن يهديه؟! هذا وُلِد في بلاد الشرك فلمّا أُخرج منها صار إلى ما هو شر منهم! فلو أراد اللَّه أن يهديه هداه !
📚 موسوعة التاريخ الإسلامي 8: 283- 284.
عن:
اختيار معرفة الرجال: 109، ح1132.
@alYusufi_alGharawi
🔴یادآوری:
سلام علیکم
شهادت امام جواد (ع) تسلیت.
" نشست علمی"
سیره امام جواد(ع) وبررسی یک
شبهه تاریخی
👈 سه شنبه ۳۱ تیر ۹۹
🔸️ساعت ۱۰:۳۰
🔸️محل دفترنمایندگی قم؛
▫️چهارراه شهداء ابتدای خیابان
صفائیه- درب جنب فروشگاه کتاب بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی؛
🏴 ٧ ذیالحجة، شهادت امام محمد باقر(علیه السلام)
بیشترین دوران امامت امام محمد باقر(علیه السلام) مصادف بود با خلافت هِشام بن عبدالملک اموی.
هِشام در سال ١٠٦ق که سال دوم خلافتش بود به حج رفت و امام باقر نیز همراه فرزندش امام صادق(علیهما السلام) در این سال به حج آمده بودند.
مَسلمة بن عبدالملک برادر هشام، امام صادق(علیه السلام) را دید که به مردمی که اطرافش بودند اینگونه میگوید:
«سپاس خدایی را که محمد را به حق پیامبری برانگیخت، و ما را به او ارج و حرمت نهاد، ماییم برگزیدگان خالص خدا از بین خلقش و منتخبان او از بین بندگانش، و خلفای خدا. پس سعادتمند کسی است که از ما پیروی کند و تیرهبخت کسی است که با ما دشمنی ورزد و مخالفت نماید.»
یکی از همراهان هشام، نافع -غلام آزاد شدۀ عبدالله بن عمر- بود. او در حالیکه امام باقر(علیه السلام) در رکن کعبه بود و مردم بسیاری گرد ایشان آمده بودند به هشام گفت:
بروم از او مسائلی بپرسم که کسی نتواند پاسخ دهد مگر آنکه یا پیامبر باشد یا فرزند پیامبر یا وصی پیامبر!
هشام گفت: برو بلکه بتوانی خجالت زدهاش کنی!
مسائلی که نافع مطرح کرد همه را امام بی درنگ پاسخ و شرح داد و نافع ناگزیر به تصدیق جوابهای امام شد و در نهایت به اعلمیت و سزاوار بودن پیروی از امام اقرار کرد.
لذا هشام نتوانست به خواستهاش که تکذیب امام و از بین بردن محبوبیت مردمی ایشان بود برسد.
پس از اتمام مناسک حج و بازگشت هشام به دمشق، به فرماندار مدینه دستور داد که امام باقر را بهمراه امام صادق به دمشق روانه کند.
هنگام ورود امام به دمشق، هشام سه روز آنها را معطل کرد تا در روز چهارم، مقربان و محافظانش را حاضر و مسلح در دو طرف به صف ایستاند و دستور داد که هرگاه دیدید من محمد بن علی را توبیخ و سرزنش کردم بعد از سکوت من شما یکیکتان شروع کنید او را توبیخ و ملامتش کنید. و سپس اجازۀ ورود به امام داد.
هنگامی که امام باقر(علیه السلام) وارد شد سلامی عمومی به همۀ حاضران داد و نشست؛ بدون آنکه سلامی خاص و با عنوان خلافت به هشام دهد و بدون آنکه برای نشستن اذن بگیرد.
و همین موجب خشم و کینۀ بیشتر هشام شد و شروع کرد به سرزنش امام و گفت:
«ای محمد بن علی، تمامی ندارد که همیشه مردی از شما جامعۀ مسلمانان را دو نیم میکند و اختلاف میاندازد و مردم را بسوی خود میخواند و گمانِ باطل میبرد که اوست که امام است، از روی کم عقلی و علم کم!»
هنگامی که ساکت شد افراد حاضر یک یک شروع کردند به توبیخ امام، تا آخرین نفرشان.
پس از آنکه همگی ساکت شدند امام باقر(علیه السلام) برخاست و در ضمن سخنانی اینگونه به حاضران فهماند که هدایتِ اولین و آخرین مردم به وسیلۀ این خاندان است و اگر امویان به حکومتشان مغرورند، حکومت نهایی که بر تمام حکومتهای دیگر چیره میشود از آنِ متقین و پرهیزکاران است که همانا اهل بیت(علیهم السلام) اند.
سپس هشام مصرانه امام را واداشت به تیراندازی به سوی نشانهای که بر سر نیزهای نصب کرده بود و امام شروع کرد به تیراندازی؛ تیر اول به وسط هدف اصابت کرد و تیر دوم، تیر اول را تا سر آن شکافت و به وسط هدف رسید. و هیمنطور ادامه داد تا آنکه بعد از اصابت تیر نُهم، هشام نتوانست جلوی خود را بگیرد و با صدای بلند امام را تحسین کرد.
و پس از آن در ضمن صحبتهایی با امام باقر و در حالیکه امام صادق نیز در سمت راست امام باقر نشسته بود گفت: از روزی که یادم میآید هرگز مانند این تیراندازی ندیدهام! و گمان نکنم در زمین کسی باشد که بتواند اینچنین تیراندازی کند!
سپس از امام باقر پرسید: آیا جعفر هم مثل شما تیراندازی بلد است؟
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
«ما آن تمام و کمالی که خدا در آیۀ ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً﴾(مائدة: ٣) بر پیامبرش نازل فرمود را از یکدیگر به ارث میبریم، و زمین خالی نمیشود از کسی که بصورت کامل انجام میدهد این اموری را که افراد دیگر غیر از ما از اتمامش ناتوانند.»
هشام با شنیدن این جواب، صورتش از شدت خشم سرخ و چشم راستش دگرگون و لوچمانند شد. پس مدت اندکی ساکت و خاموش گردید و چشمانش به زمین دوخته شد. سپس سرش را بلند کرد و پرسید:
«آیا ما و شما همگی فرزندان عبد مُناف نیستیم و نسَب ما و نسَب شما یکی نیست؟!...»
و در خلال پرسشها و پاسخهایی امام باقر(علیه السلام) برای هشام توضیح داد که اسرار الهی، علم و دیگر ویژگیهای پیامبر به امیرالمؤمنین منتقل شد و از ایشان به امام بعدی و به همین صورت ادامه دارد.
پس هشام مدتی طولانی نگاهش به زمین دوخته شد. سپس سرش را بلند کرد و به امام باقر(علیه السلام) گفت: حاجتت را بخواه.
1️⃣
(ادامه در صفحۀ بعد)
@Yusufi_Gharawi