eitaa logo
🌸 دختــران چــادری 🌸
157.3هزار دنبال‌کننده
30هزار عکس
19.1هزار ویدیو
287 فایل
گفتیـم در دنیایی کـه از هر طـرف بــه ارزشهـایــمـان میتـازنـد شـاید بتـوانیم قـطـره ای بـاران باشیم در این شوره زار مردمان آخرآلزمان و مــا هــم مــدل زنــدگـیـمـان روش بودنمـان و زیبـایـی آرمـانهـا و دانسته هایمان را زمزمه کنیم . . . . . @adv_clad_girls
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 دختــران چــادری 🌸
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمـــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت» #پارت_چهلم مادر خسته و کلافه از مجادله‌ای ک
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمـــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت» برای آخرین بار، در آیینه به خودم نگاه کردم. چادر سپیدی که نقشی از شاخه‌های سرخابی در زمینه ملیحش خود نمایی می‌کرد، به سر کرده و آماده میهمانی امشب می‌شدم. شب طولانی و به نسبت سردِ 26 بهمن ماه سال 91 که مقدر شده بود شب نامزدیِ من با یک جوان شیعه باشد! تعریف و تمجید‌های محمد و عطیه و لعیا و به خصوص عبدالله و مادر، سرانجام کارساز افتاده و توانسته بود پدر را مجاب کند تا به ازدواج تنها دخترش با این جوان شیعه رضایت دهد. اندیشه خوشبختی من، لبخندی شیرین بر صورت پُر چین و چروک و آفتاب سوخته‌اش نشانده و به چهره‌اش مهربانیِ کم سابقه‌ای بخشیده بود. پیراهن عربی سفیدی که فقط برای مراسم‌های مهم استفاده می‌کرد، به تن کرده و روی مبل بالای اتاق، انتظار ورود میهمانان را می‌کشید. لعیا هم آنقدر زیر گوش ابراهیم خوانده بود که دیگر دست از اشکال تراشی برداشته و با پوشیدن کت و شلواری شکلاتی رنگ، آماده مراسم مهم امشب شده بود. عطیه و لعیا در آشپزخانه مشغول آخرین تزئینات دیس شیرینی و میوه بودند و مادر چای را دم کرده بود که سرانجام انتظارم به سر رسید و میهمانان آمدند. پیشاپیش همه، عمو جواد وارد شد و جعبه کیک بزرگی را که با خود آورده بود، به دست عبدالله داد و پشت سرش مریم خانم و میهمان جدیدی که عمه‌ی بزرگ آقای عادلی بود و "عمه فاطمه" صدایش می‌کردند. آخرین نفر هم آقای عادلی بود که با گام‌هایی متین و چشمانی که بیش از همیشه می‌درخشید، قدم به اتاق گذاشت و دسته گل بزرگی را که خوشه‌ی پُرباری از گل‌های رُز سرخ و سفید بود، روی میز کنار اتاق نشیمن قرار داد. موهای مشکی‌اش را مرتب‌تر از همیشه سشوار کشیده و نشسته در کت و شلواری مشکی و پیراهنی سپید، غرق آب و عرقِ شرم و حیا شده بود. عمه فاطمه با آغوش باز به استقبالم آمد و به گرمی احوالم را پرسید. صورت سفید و مهربانی داشت که خطوط عمیقش، نشان از سالخوردگی‌اش می‌داد، گرچه لحظه‌ای خنده از رویش محو نمی‌شد. مثل اینکه از کمردرد رنج ببرد، به سختی روی مبل نشست و بسته کادو پیچ شده‌ای را از زیر چادر مشکی‌اش بیرون آورد و روی مبل کناری گذاشت. چهره‌ی عمو جواد جدیت دفعه قبل را نداشت و با رفتاری مهربان و صمیمی حسابی با پدر و ابراهیم گرم گرفته بود. حالا با حضور آقای عادلی، احساس شیرینی به دلم افتاده و به جانم آرامش می‌داد، آرامشی که می‌توانستم در خنکای لطیفش، تمام رؤیاهای دست نیافتنی‌ام را نه در خواب که در بیداری ببینم! صورتش روشن‌تر از همیشه، آنچنان از شادی و شعف می‌درخشید، که حتی در پشت پرده‌ی نجابت هم پنهان شدنی نبود! در حضور گرم و مهربانش احساس آنچنان امنیتی می‌کردم که در حضور کسی جز او لمسش نکرده بودم! امنیتی که انگیزه همراهی‌اش را بی هیچ ترس و تردیدی به من می‌بخشید و تمام این احساسات در مذاق جانم به شیرینی نقش بست وقتی عمه فاطمه انگشتر طلای پر از نگینی را به نشانه نامزدی در دستم کرد، رویم را بوسید و زیر گوشم زمزمه کرد: _ان شاء الله سفید بخت بشی دخترم! و صدای صلوات فضای اتاق را پُر کرد. احساس می‌کردم تمام ذرات بدنم شبیه گلبرگ‌های شقایق در دلِ باد، به لرزه افتاده و دلم بی‌تاب وصالی شیرین، در قفسه سینه‌ام پَر پَر می‌زد. بی‌آنکه بخواهم نگاهم به چشمانش افتاد که مثل سطح صیقل خورده خلیج فارس در برابر آفتاب، می‌درخشید و نجیبانه می‌خندید! مریم خانم بسته کادو را گشود و پارچه درونش را به دست عمه فاطمه داد. عمه کنارم نشست، پارچه را با هر دو دست مقابلم گرفت و با لحنی لبریز محبت توضیح داد: _الهه خانم! این پارچه‌ی چادری رو عزیزِ خدا بیامرز چند سال قبل از مکه به نیت عروسِ مجید اُورد. قابلت رو نداره عزیزم! تبرکه! و پیش از آنکه فرصت قدردانی پیدا کنم، پارچه حریرِ شیری رنگ را گشود و روی چادرم، بر سرم انداخت و بار دیگر صوتِ صلوات مثل ترنم به هم خوردن بال فرشتگان، آسمان ِاتاق را پُر کرد. ادامه دارد... ✍🏻به قلـــم فاطمه ولی نژاد 🆔@clad_girls
7.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 ناامنی روانی و ایجاد دشمنی، نتیجه کمپین مصی علینژاد ♨️ چندسالی هست که به بهانه پوشش های متفاوت زنان سرزمینم را رو در روی هم قرار میدهند. در صورتی که مردم به اندازه کافی مشکلات شخصی و اقتصادی و غیره دارند. مردم نیاز به آرامش روانی و در سطح جامعه دارند! نه حس تنفر و جنگ باهم به بهانه های مختلف ⚠️ بیایید باهم بیشتر دوست باشیم😊 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
17.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تاریخــچہ‌ۍ‌عاشورا، فقط 'ســیــاهــۍ‌' نیست✋🏻‼️ ➖➖➖➖ 🆔@Clad_Girls
دلانہ✨ شهیداحمد‌علی‌نیّری: "بچه‌ها! حداقل سعی‌کنید که سه‌روز از گناه پاک باشید! اگر سه‌روز مراقبه و محاسبه‌اعمال انجام دهید، حتما به شما عنایاتی می‌شود|🌱°•" 🆔@Clad_Girls
مثل منو قاسم، منم مثل قاسم..._۲۰۲۲_۰۸_۰۲_۱۷_۴۲_۵۲_۱۲۴.mp3
7.14M
●━━━━━━─────── ⇆ ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷   ㅤ 🎼♥️|… 🎤 <َمثل‌منو‌قاسم،منم‌مثل‌قاسمـ ...>ً 👣⃢ 🖤@Clad_girls|•~
15.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این‌حسین‌کیست‌که‌ عالم‌همه‌دیوانه‌ی‌اوست:)♥️ . . . تو‌با‌همه‌فرق‌داری...‌کی اینهمه‌مشتری‌داره‌توی‌عالم تو‌با‌‌همه‌فرق‌داری...‌کی‌خوب‌و‌بد‌رو‌میخره‌یکدفعه‌درهم:) تهران ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
-هرشب‌‌دلم‌حوالی‌ایوان‌کربلاست ... !' عاشق‌همیشه‌بی‌سروسامان‌کربلاست (: 🆔@Clad_girls
44.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•🎥✨ دختر دهه نودی کار هزاران منبر و ڪتاب را یک جا پر می کند‼️👌🏼 ➖ ➖➖ ➖➖➖ ببینید و 'لذت ببرید' از ابتڪار جدید و ساده در روایتگرۍ! ✔️ 🆔@Clad_Girls
🔴 چرا ازین فرصت طلایی برای کار فرهنگی استفاده نمیشود؟! ماه است و درسراسر کشور بساط روضه و سخنرانی برپاست وغالب مردم هم حضور دارند. بهترین فرصته برای کار فرهنگی در حوزه و دعوت آحاد مردم به رعایت الگوی پوشش ایرانی اسلامی و افشای توطئه دشمن در این زمینه، ولی افسوس که اقدامی نمیشود. دشمن در راهش استوار ومحکمه و ما سست وبیخیال.. 👤سید هادی 🆔@Clad_Girls
❓ســـوال +آیا جایز است زنان حفظ حجاب و پوشیدن لباس خاصی که بدن آنان را بپوشاند در دسته‌های سینه زنی و زنجیر زنی شرکت کنند؟🤔 🆔@Clad_Girls