eitaa logo
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
155هزار دنبال‌کننده
29.3هزار عکس
18.4هزار ویدیو
286 فایل
گفتیـم در دنیایی کـه از هر طـرف بــه ارزشهـایــمـان میتـازنـد شـاید بتـوانیم قـطـره ای بـاران باشیم در این شوره زار مردمان آخرآلزمان و مــا هــم مــدل زنــدگـیـمـان روش بودنمـان و زیبـایـی آرمـانهـا و دانسته هایمان را زمزمه کنیم . . . . . @adv_clad_girls
مشاهده در ایتا
دانلود
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمـــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت» #پارت_هفتاد_و_دوم ساعتی به شِکوه‌های مظلوم
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمـــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت» ساعت از نیمه شب گذشته بود، ولی خواب از چشمان آشفته و اشکبار من سراغی نمی‌گرفت. مجید همانطور که روی زمین نشسته و سرش را به تشک تکیه داده بود، خوابش برده و دستش به نشانه دلگرمی، همچنان روی دست سرد من مانده بود. خوب می دانستم که در پالایشگاه چه کار سخت و سنگینی دارد و از اینکه با این حالم اینهمه عذابش داده و حتی شامی هم تدارک ندیده بودم، دلم به درد آمد. دستم را از زیر انگشتان گرمش به آرامی بیرون کشیدم و آهسته از روی تخت پایین آمدم. نگاهی به صورت خسته‌اش انداختم که هنوز در خوابی سبک بود و با گام‌هایی کوتاه از اتاق بیرون رفتم. خانه در سکوتی تلخ و سنگین فرو رفته و انگار در و دیوار هم بوی غم می‌داد. به امید اینکه خنکای آب وضو دلم را آرام کند، وضو گرفتم و سجاده‌ام را گشودم. چادر نمازم را سر کردم و به نیت آرامش قلبم دو رکعت نماز خواندم. حق با مجید بود، باید خودم را آماده می‌کردم تا پا به پای مادر این راه سخت و طولانی را طی کنم و در این مسیر طاقت فرسا، بایستی مایه امید و آرامش مادر می‌شدم، نه مثل امشب که همه توانم را درآغاز راه باختم و بدون اینکه به یاری دل بی‌قرار و دست تنهای عبدالله بروم، فقط خون دلم را به کام همسر مهربانم ریختم، هرچند این وظیفه‌ای بود که آوردنش به زبان ساده بود و حتی خیال روزهای عملی کردنش، پرده‌های نازک دلم را می‌لرزاند. نمازم را با گریه بی‌صدایم تمام کردم، دستانم را به دعا به سمت آسمان گشودم و با چشمانی که به امید اجابت زیر پرده اشک به چله نشسته بود، خدا را خواندم که شفای مادرم را هر چه زودتر مرحمت کرده و به دل من که این همه بی‌تابی می‌کند، آرامشی ماندگار عنایت فرماید ادامه دارد... ✍🏻به قلــــم فاطمه ولی نژاد 🆔@clad_girls
دلانہ✨ گفت: آخ‌کہ‌چقدردلم‌براۍحرم‌پر‌می‌کشه..! بین‌الحرمین تل‌زینبیه دورکعت‌نماز‌تو‌صحن‌وسراۍارباب . . اصلامیدونۍچیہ‌ . . همہ‌جاۍڪربلاقشنگه‌‌هاولـے هرکۍبایہ‌بخشیش‌خاطره‌داره‌وحالش‌خوش‌میشه توباکجابیشترخاطره‌دارۍ؟! چند‌لحظہ‌نگاهش‌کرد‌وگفت: ڪربلانرفتم . . !💔" 🆔@Clad_Girls
AUD-20220830-WA0005.mp3
4.56M
●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷   ㅤ 🎼♥️|… 🎤 «از‌حال‌دلـم‌ڪـےباخبره؟ رویاےحرم‌توےسرمه..» 👣⃢ 🖤@Clad_girls|•~
بعدِزهـــرا‌‌رتبه‌ی‌برتر‌مقام‌'زیــــنـــــب'‌است✨ 🆔@Clad_Girls
هدایت شده از ⛔ هوس/online ⛔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
'🔞.. +میل‌به‌‌رابطه‌ی‌جنسی‌حرام‌دارم😣‼️ • • بشنوید‌ راهکار پیغمبرمون رو✨ ✦✧✦✧✦✧ 🔴 ✦✧ ⛔️⛔️🚫🚫⛔️⛔️ http://eitaa.com/joinchat/3779723272C22d0624772 .
🛑 دو زن که سرکرده باند فریب و قاچاق صدها دختر ایرانی به خارج کشور بودن، توسط دستگاه‌های امنیتی دستگیر شدن و حالا قراره مجازات بشن. این افراد فاسد بلایی سر این دخترها آوردن که چند نفرشون خودکشی کردن! 🔹 حالا ببینید رسانه‌های فارسی‌زبان بیگانه و امثال «مصی بلنده» چطور صورت مسئله رو عوض و این افراد رو تطهیر میکنن!😠 🆔 @Clad_girls
📸 آیا پول بیت‌المال صرف هزینه های اربعین می‌شود؟ 🆔 @Clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[📽✨] احـــــترام به عـــــقایدتون تو حـــــلقم !!🤥 فارسی زبان غرب نشین سالهاست که جمهوری اسلامی رو متهم میکنن به سرکوب آزادی بیان اما تاب و تحمل نظر یک سلبریتی غربی رو بر علیه عقائد خودشون ندارن و با خاله زنک ترین شکل ممکن به تمسخر انسانی پرداختن که صرفا از علاقه و عقیده‌اش گفته... حال بر فرض محال اگه روزی برسه که حکومت به دست چنین موجوداتی بیوفته آیا مجال ابراز عقیده به مخالفین خودشون میدن؟ 😐🚶🏻‍♀ اداره یک شبکه ماهواره‌ای دو زاری تو دستشونه و اینجوری می‌کنن ، وای به روزی که یک کشور به دستشون بیفته😐😂💔 امام صادق علیه السلام : خدایی را سپاس که دشمنان ما را از احمق ها قرار داد 🆔 @Clad_girls
⭕️راهکار های حل مشکلات همسرداری از پنجشنبه ۱۷ شهریور تا شنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۱ ساعت ۹ تا ۹.۳۰ صبح سخران: دهنوی مداحی حاج نشانی:تهران،خیابان ۱۷ شهریور بالاتر از میدان خراسان بلوار قیام خیابان مهاجری کوچه طباطبایی پلاک ۱۳
البته منش حرف سست نمی‌زنه! ❌ اما کوم‌میلا هر ۱۲ سال یکبار برگزار می‌شه شرکت کننده‌هاش ۶۰ میلون نفرن نه ۱۵۰ مراسم در خود کشور برگزار میشه نه کشور دیگه‌ای دولت هند هرساله هزینه‌ی غذا و محل اسکان رو برای عده‌ی زیادی که کم بضاعت هستن متقبل می‌شه و نکته‌ی بسیار مهم این‌که این تعداد افراد، به صورت همزمان حضور ندارن و در طول دو ماه برگزاری مراسم، یک عده میان، دو روز می‌مونن و میرن و افراد جدیدی جای اون‌ها رو پر می‌کنن؛ مثلا بلا تشبیه، تعداد زائرین امام رضا رو در طول دو ماه در نظر بگیرید... به این مونگل‌های رسانه‌ای توجه نکنید 😂😂 ✍️ بایپولار🇮🇷✊ 🆔 @Clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖 با باز خورد هایی که از دختر ها و خانما گرفتیم کلی ذوق کردیم😍 💜 جای شما تو جمع ما خیلی خالیــه 🌸 🌱 اشتراک حس خوب ریحانگی 🆔 @Clad_girls
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
💖 با باز خورد هایی که از دختر ها و خانما گرفتیم کلی ذوق کردیم😍 💜 جای شما تو جمع #دختــرونه ما خیلی
🔴 پنج تا از شهرهای کشور مترو دارن، تهران_مشهد_اصفهان_شیراز_تبریز با توکل به حضرت زینب(سلام الله علیها) تونستیم به مناسبت ماه محرم، پنج استان رو هماهنگ کنیم که اجرای هماهنگ توی ایستگاه های مترو داشته باشند. 🌸 🌱 اشتراک حس خوب ریحانگی 🔴 شما هم میتونید توی شهر خودتون عضو گروه های ما بشید یا اگر گروه ندارید اقدام به تشکیل گروه کنید. 💌 کلی برنامه های خفن و خبرای خوب براتون داریم ⛔️✋🏻 از جانمونی♥ شهرهای نیاز به تشکیل گروه دارند 🤨 🔴 خانم بالای 18 سال، دغدغه مند مسائل به خصوص بحث برای تشکیل گروه با این آی دی هماهنگ بشید👇 🆔 @clad_girls14 ⛔️ گروه تشکیل شد ⛔️ ❌❌ 😍😍😍😍😍😍 ✅ معرفی فعالیت های کانال 👇 https://eitaa.com/clad_girls/82251 🔴 ثبت نام و اضافه شدن به شهرها 👇👇 https://eitaa.com/clad_girls/71721 🔴 لیست شهرهایی که به کمپین ما پیوستند👇 https://eitaa.com/clad_girls/72005 🔴 جهت کمک های مادی👇 💳 ۶۲۷۳۸۱۷۰۱۰۱۸۳۷۴۱ گروه جهادی شهید مصطفی قاسمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمـــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت» #پارت_هفتاد_و_سوم ساعت از نیمه شب گذشته بو
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمـــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت» یک قطعه دیگر از کمپوت آناناس در دهان خشک مادر گذاشتم که دست ناتوانش را بالا آورد و با صدایی آهسته گفت: _بَسه مادر جون، دیگه نمی‌خوام. نگاهم به چشمان گود رفته و گونه‌های استخوانی‌اش افتاد، باز چشمانم لرزید و دوباره هوای باریدن کرد که با گفتن «چقدر هوا گرمه!» از جا بلند شدم و به بهانه زیاد کردن درجه فن کوئل، چشمان بی‌قرارم را از مادر پنهان کردم. در این مدت که از عمل جراحی و شروع شیمی درمانی‌اش می‌گذشت، آموخته بودم که چطور در برابر صورت زرد و موهایی که هر روز کم پشت‌تر و بدنی که مدام لاغرتر می‌شد، صبر کنم و با صورتی که به ظاهر می‌خندد، به قلب افسرده مادر امید ببخشم. با کنترل سفید رنگی که روی میز بود، دمای فن کوئل را چند درجه خنک‌تر کردم و از پنجره بزرگ اتاق، نگاهی به حیاط بیمارستان انداختم و مجید را دیدم که در حاشیه باغچه گلکاری شده حیاط قدم می‌زد. در این دو سه هفته‌ای که درمان مادر آغاز شده بود، مجید و عبدالله با هم هماهنگ کرده و هر بار یکی برای کمک به من و مادر به بیمارستان می‌آمدند. محمد و ابراهیم هم یکی دو باری که مجید نتوانسته بود شیفتش را تغییر دهد، سری می‌زدند، ولی آنها هم در این فصل سال به شدت درگیر کارهای نخلستان شده و فرصت زیادی برای رسیدگی به مادر نداشتند. نگاهم به مجید مانده بود که مادر با صدایی کم رمق پرسید: _الهه جان! از خونه چه خبر؟ به سمتش چرخیدم و همچنان که روی صندلی کنار تختش می‌نشستم، با لبخندی مهربان پاسخ دادم: _همه چی سر جاشه، حال همه هم خوبه! فقط همه دلشون برا شما تنگ شده! چند شب پیش ابراهیم و لعیا اومده بودن، ساجده خیلی بهانه شما رو می‌گرفت. لعیا می‌گفت هر دفعه که میخوان بیان ملاقات، ساجده التماس می‌کنه که اونم با خودشون بیارن. سپس دست سرد و نحیفش را میان انگشتانم گرفتم و با امیدواری ادامه دادم: _ان‌شاء‌الله این دفعه که اومدید خونه، دعوتشون می‌کنیم، بیان دور هم باشیم. آهی کشید و گفت: _دلم برای بچه‌ها خیلی تنگ شده! بخصوص برای یوسف! تا این بچه به دنیا اومد، من اینجوری شدم و اصلاً فرصت نشد یه بار درست حسابی بغلش کنم. از شنیدن این حرفش دلم غرق غم شد، ولی باز به روی خودم نیاوردم و با خنده‌ای کوتاه گفتم : _ان‌شاء‌الله این دوره هم تموم میشه و میاید خونه. چقدر سخت بود شعله کشیدن‌های آتش دلم را پنهان کنم و به جای همه غم و غصه‌هایم، فقط لبخند بزنم. پس از ساعتی، سرانجام از بودنِ کنار مادر دل کَندم و از اتاق بیرون آمدم و همین تنهایی کافی بود تا کوه اندوه باز بر سرم آوار شده و سیلاب اشکم را جاری کند. کوله بار ناراحتی‌هایم به قدری سنگین بود که با هر قدمی که بر می‌داشتم احساس می‌کردم همه توانم تمام می‌شود. دستم را روی نرده آهنی راه پله بیمارستان می‌کشیدم و پله‌های طولانی‌اش را به سختی طی می‌کردم و نفهمیدم چه شد که چادرم زیر پایم ماند و تعادلم را از دست دادم که با صورت روی کفپوش سرامیک بیمارستان افتادم و ناله‌ام بلند شد. حالا فرصت خوبی بود که هر چه از غم بیماری مادر و دردی که صبورانه تحمل می‌کرد، در دل تنگم عقده کرده بودم، فریاد بزنم و اشک بریزم. کف دستم را روی زمین گذاشتم و به سختی خودم را بلند کردم. یکی از دندان‌هایم در لبم فرو رفته و خون شکاف لبم با خونی که از بینی‌ام راه افتاده بود، یکی شده و روی سنگ‌های سفید راهروی بیمارستان می‌چکید. بی‌توجه به چند نفری که برای کمک دورم جمع شده بودند، به سختی برخاستم و با پاهایی که دیگر رمقی برایشان نمانده بود، خودم را به کنار راهرو کشاندم و پیکر بی‌حالم را روی نیمکت رها کردم. تمام صورتم از گریه خیس شده و نه از دردی که همه بدنم را گرفته بود که به حال مصیبت‌بار مادرم گریه می‌کردم. هر کسی چیزی می‌گفت و می‌خواست به هر وسیله‌ای کمکم کند و من چیزی جز شفای مادرم نمی‌خواستم. با گوشه چادر سورمه‌ای رنگم، اشک و خون را از صورتم پاک کرده و با تنی که از اندوه و درد می‌لرزید، قدم به حیاط گذاشتم. مجید همچنان کنار حیاط بیمارستان ایستاده و بی‌خبر از حال من، گل‌های باغچه حاشیه حیاط را نگاه می‌کرد که از صدای دمپایی‌هایم که روی زمین کشیده می‌شد، به سمتم چرخید و با دیدن صورت خونی و خیس از اشکم، وحشتزده به سمتم دوید. مات و مبهوتِ لب و بینی زخمی‌ام، دستم را که به یاری به سمتش دراز شده بود، گرفت و کمکم کرد تا روی نیمکت سبز رنگ کنار حیاط بنشینم و با صدایی که از نگرانی به لرزه افتاده بود، پرسید: _چه بلایی سر خودت اُوردی؟ ادامه دارد... ✍🏻به قلــــم فاطمه ولی نژاد 🆔@clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این خانم مسیحی بعد از پیمودن چند کیلومتر به چنین معرفتی رسیده اما آیا ما بعد از سالها پیاده روی اربعین به چنین دیدگاهی رسیدیم ؟ 🆔 @Clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هنوز حس خوبش باهامونه... هنوز با وجودش احساس آرامش داریم... ‌ تو کتاب آسمونیمون گفته شده... " اونایی که در راه خدا کشته می شن... نمردند... اونا زندند و از خدا روزی میگیرن! " اینکه به یادشیم دلیلش میتونه این باشه که او هم به یادمونه ♡ حاج قاسم هَنوز پیشمونه :) 🆔@Clad_Girls
🎁 : شماره 1 در آستانه اربعین شهادت حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و پیاده روی زائران حسینی  ره توشه زائران اربعین حسینی 🖤| @Clad_girls
4_176715557515559252.mp3
8.5M
●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷   ㅤ 🎼♥️|… 🎤 <کنارقدم‌های‌جابـر...>ً 👣⃢ 🖤@Clad_girls|•~
4_473160900434460832.mp3
5.09M
●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷   ㅤ 🎼♥️|… 🎤 <َدلم‌رو‌بردی‌به‌دیدارت شرمنده‌ام‌حسین‌جـان...>ً 👣⃢ 🖤@Clad_girls|•~
کربلا نرفتن سخت است... کربلا رفتن سخت تر!!!😭 تا نرفته ای شوق رفتن داری... تا رفتی شوق مردن داری...😭 رفته ها میدانند... 😔💔 💔 . . . 🆔 @Clad_girls
شب جمعه در کربلای معلی نایب زیاره اعضای کانال دختران چادری هستیم
✨🍃 من‌مســـلمان‌شـده‌ے چـــ🖤ــادرخاڪـےتوامـ... 🆔@Clad_Girls