eitaa logo
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
156.9هزار دنبال‌کننده
29.1هزار عکس
18.2هزار ویدیو
283 فایل
گفتیـم در دنیایی کـه از هر طـرف بــه ارزشهـایــمـان میتـازنـد شـاید بتـوانیم قـطـره ای بـاران باشیم در این شوره زار مردمان آخرآلزمان و مــا هــم مــدل زنــدگـیـمـان روش بودنمـان و زیبـایـی آرمـانهـا و دانسته هایمان را زمزمه کنیم . . . . . @adv_clad_girls
مشاهده در ایتا
دانلود
چند روز دیگه همینایــی‌که‌اینجوری‌واسه‌سگا‌خرج‌می‌کنن می‌گن پول هیأت رو بدین به نیازمندا :/ 🗣پدرام شمیرانی 🆔@Clad_Girls
درسته بی‌خانمان و گدا هستن ولی جای نگرانی نیست حجابشون آزاده ✌😐 🗣نورا تبریزی 🆔@Clad_Girls
+‏یه عده تبعه انگلیسی خودشون رو فعال حقوق‌بشر معرفی کردن، وارد کمپ‌های پناه‌جویان اوکراینی شدن و به چندین نفر تعرض و تجاوز کردن‼️ ➖➖➖ کاش لااقل حجاب اجباری رو توی انگلیس بردارن مردم‌شون چشم‌ و دل سیر بشن😔 "آدم" 🆔@Clad_Girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ڪارۍ‌کردۍ، دلـــ♥️ــ ‌من ‌مــے‌خواد ‌هرجوریهــ‌به‌چش‌تو‌بیـــاد....😭✨ 🆔@Clad_Girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقای‌کارگردان، به خانم‌بازیگر امر می‌کنن که موهاتو باید بپوشونی تا گریمت لو نره. . . . ولی وقتی خدا و پیغمبر امر و نهی می‌کنن به بعضی‌ها فشار میاد🙄‼️ 🆔@Clad_Girls
باز‌این‌چه‌شورش‌است‌که‌درخلق‌عالم‌است ‌باز‌این‌چه‌نوحه‌وچه‌عزا‌وچه‌ماتم‌است...🖤 سلام‌برمحرم 🖐🏻😭 🆔@Clad_Girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمــــان جــان شـیعه،اهـل سـنت» #پارت_سی_و_هفتم گل‌های سفید مریم در کنار شاخ
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمــــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت» مریم خانم از پذیرایی مادر با خوشرویی تشکر کرد و در عوض پیشنهاد داد: _حاج خانم اگه اجازه میدید، مجید و الهه خانم با هم صحبت کنن! مادر برای کسب تکلیف نگاهی به پدر انداخت و پدر با سکوتش، رضایتش را اعلام کرد. با اشاره مادر از جا بلند شدم و به همراه هم به حیاط رفتیم و پس از چند لحظه، آقای عادلی و مریم خانم هم آمدند. مادر تعارف کرد تا روی تخت مفروش کنار حیاط نشستیم و خودش به بهانه نشان دادن نخل‌ها، مریم خانم را به گوشه‌ای دیگر از حیاط بُرد تا ما راحت‌تر صحبت کنیم. با اینکه فاصله‌مان از هم زیاد بود، ولی حس حضورمان آنقدر بر دلمان سنگینی می‌کرد که هر دو ساکت سر به زیر انداخته و تنها طنین تپش قلب‌هایمان را می‌شنیدیم، ولی همین اولین تجربه با هم بودن، آنچنان شیرین و لبریز آرامش بود که یقین کردم او همان کسی است که آن شب در میان گریه‌های نماز مغرب، از خدا خواسته بودم، گرچه شیعه بودنش همچون تابش تیز آفتاب صبح، رؤیای خوش سحرگاهی‌ام را می‌درید و تهِ دلم را می‌لرزاند و باز به خیال هدایتش به مذهب اهل تسنن قرار می‌گرفتم. هر چند با پیوند عمیق و مستحکمی که به اعتبار مسلمان بودن بین قلب‌هایمان وجود داشت، در بستر همین دو مذهب متفاوت هم رؤیای خوش زندگی دست یافتنی بود. نغمه نفس‌هایمان در پژواک پرواز شاخه‌های نخل ها در دامن باد می‌پیچید و سکوتمان را پُر می‌کرد که او با صدایی آرام و لحنی لبریز حیا شروع کرد: _من به پدرتون، خونواده‌تون و حتی خودتون حق میدم که بابت این اختلاف مذهبی نگران باشید. ولی من بهتون اطمینان میدم که این موضوع هیچ وقت بین من و شما فاصله نندازه! صدایش به آرامش لحظات صحبت کردن با پدر نبود و زیر ضرب سر انگشت احساسش می‌لرزید. من هیچ نگفتم و او همچنانکه سرش پایین بود، ادامه داد: _بعد از رضایت خدا، آرامش زندگی برای من مهمترین چیزه. برای همین، همه تلاشم رو می‌کنم و از خدا هم می‌خوام که کمکم کنه تا بتونم اسباب آرامش شما رو فراهم کنم. سپس لبخندی زد و با لحنی متواضعانه از خودش گفت: _من سرمایه‌ای ندارم. همه دارایی من همین پولی هستش که باهاش این خونه رو اجاره کردم و پس‌انداز این مدت که برای خرج مراسم کنار گذاشتم. حقوق پالایشگاه هم به لطف خدا، کفاف یه زندگی ساده رو میده. سپس زیر چشمی نیم نگاهی به صورتم انداخت، البته نه به حدی که نگاهش در چشمانم جا خوش کند و بلافاصله سر به زیر انداخت و زیر لب زمزمه کرد: _به هر حال شما تو خونه پدرتون خیلی راحت زندگی می‌کردید... که از پسِ پرده سکوت بیرون آمدم و به اشاره‌ای قدرتمند، کلامش را شکستم: _روزی دست خداست! کلام قاطعانه‌ام که شاید انتظارش را نداشت، سرش را بالا آورد و نگاهش را به نقطه‌ای نامعلوم خیره کرد و من با آرامشی مؤمنانه ادامه دادم: _من از مادرم یاد گرفتم که توکلم به خدا باشه! و شاید همراهی صادقانه‌ام به قدری به دلش نشست که نگرانی چشمانش به ساحل آرامش رسید و لبخندی کمرنگ صورتش را پوشاند. به اتاق که بازگشتیم، بحث جمع مردها، حول کسب و کار و اوضاع بازار می‌چرخید که با ورود ما، صحبتشان خاتمه یافت و مادر دوباره مشغول پذیرایی از میهمانان شد که عمو جواد رو به پدر کرد: _حاج آقا! بنده به خاطر کارم باید امشب برگردم تهران. خُب می‌دونید راه دوره و برای ما این رفت و آمد یه کم مشکله. پدر که متوجه منظور عمو جواد شده بود، دستی به محاسن کوتاهش کشید و با لحنی ملایم پاسخ داد: _ما راضی به زحمت شما نیستیم. ولی باید با برادرهاش هم صحبت کنم. شما تشریف ببرید ما خبرتون می‌کنیم. و با این جمله پدر، ختم جلسه اعلام شد. ادامه دارد... ✍🏻به قلــــم فاطمه ولی نژاد 🆔@clad_girls
دلانہ✨ آقای‌ابوفاضل'؏' ؟! همونطوری که شب اول محرم، علی‌گندابیِ‌ عرق‌خور‌ رو خریدی، منِ پر‌گناهم بخر... کمرم داره زیر بار گناهام می‌شکنه، زیر بار توبه‌هایی که شکست... شما بیا و کمکم کن💔✨ 🆔@Clad_Girls
Mahmood Karimi - Besme Rabel Noor (320).mp3
20.43M
●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷   ㅤ 🎼♥️|… 🎤 <َبسم‌رب‌النوࢪ...>ً 👣⃢ 🖤@Clad_girls|•~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨💕 حـــاضر‌نیستم برای‌پررنگـــ‌شدن، هــزار‌رنگـــ‌|🌈‌شوم..✌️🏼 @Clad_Girls
🔺اکثریت مردم با این مدل پوشش مخالفند! خب چه باید کرد؟! اگر بی تفاوت باشیم قطعا در آینده باید منتظر تغییر ذائقه مردم از پاکی به سمت ناپاکی و تصاویر دیگری از برهنگی و نیمه عریانی باشیم . ضمن اینکه ما با ایجاد دوقطبی و تقابل بین مردم و در کف جامعه به هر شکل مخالفیم ، که این خواست دشمن اصلی ملت است. 👌اما به شدت با مطالبه از و کار فرهنگی و روشنگری و اصلاح مراکز عرضه پوشاک و برخورد با سلبریتی های متخلف و اصلاح پوشش در مراکز دولتی و خصوصی و اجرای در جامعه آن هم به شیوه جدید تاکید داریم. ◀️بخاطر اینکه در اجرای قانون حجاب هم بعضی مظلوم نمایی نکند و بعضی با جمع شدن در اطراف ،مخفیانه فیلم نگیرند و برای منافقین جهت تخریب نظام نفرستند... پیشنهاد میشود که گشت ارشاد یا مجری قانون از هر خشونتی برحذر باشد و به این نکته دقت کند که در اکثر مواقع خانم های کشف حجاب شده با یک تذکر معمولی مجری قانون، سریع اقدام به پوشیدن شال یا روسری میکنند ولی اگر کسی در مقابل تذکر مجری قانون جنجال بپا کرد، فقط از او فیلم و عکس بگیرند و به او بگویند که در اسرع وقت به مراکز قضایی احضار میشود.. 👌در صورتی که با دلسوزی و صداقت، احضار این متخلفین به مراکز قضایی ،قطعی باشد، دیگر کسی جرات فرار از قانون و ایستادگی در مقابل مامور قانون را نخواهد داشت. 🆔@Clad_Girls
یکی از امام جماعت‌های ترکیه گفته:«خیابونامون مثل مغازه قصابی شدن، ادم از دیدن اینهمه گوشت لخت تو خیابون بالا میاره، پوششی که بابابزرگامون تو اتاق خوابهاشون هم نمیدیدن امروز ما داریم تو کوچه بازار میبینیم»! ‏ برخی احزاب مثل حزب عدالت و توسعه و حتی غالب جامعه مدنی اقایان ازش حمایت کردن و تصمیم گرفتن کمپینی راه بندازن و از بانوانشان بخوان مناسبتر لباس بپوشن! یعنی یجورایی گشت ارشاد خانوادگی میخوان راه بندازن، جالبه که راه رفته رو دارن برمیگردن! 🗣ندا شکیبا 🆔@Clad_Girls