از تو چیزی در وجودم هست که اگر تمام هستی بخواهند نمی‌توانند آن را از من بگیرند چیزی مانند عشق چیزی مانند دوست داشتن خودم نمی‌خواهم به تو فکر کنم امّا قلب‌ ام برای تو می تپد تو با من چه کرده‌ای که خودم هم از آزار و اذیت تو خسته شده‌ام امّا تک تک رگ‌هایم تو را فریاد می‌زنند. #لیلا_صابری_منش 💖🧚🧚‍♀💖 💖💖 📖@cofeh_shear📖

دل غم دیده‌ی من خواب ندارد دیگر شب من بی تو که مهتاب ندارد دیگر برکه ها یخ زده احساس دلم کور شده مرده شعرم غزل ناب ندارد دیگر مطلع شعر من از چشم غزل خیز تو بود که به جز چشم تو محراب ندارد دیگر دست تقدیر چنان چنگ زده بر تن من تن فرسوده‌ی من تاب ندارد دیگر در عزایت همه شب تا به سحر باریدم چشمه‌ خشکیده شده آب ندارد دیگر #نقی_لاله_زاری 💖🧚🧚‍♀💖 💖💖 📖@cofeh_shear📖

آمد آن شاهد دل برده و جان بازآورد جانم از نو به تن آن جان جهان بازآورد استاد شهریار 💖🧚🧚‍♀💖 💖💖 📖@cofeh_shear📖

همچون دالانی بلند تنها بودم. پرندگان از من رفته بودند. شب با هجوم بی مروت اش سخت تسخیرم کرده بود. خواستم زنده بمانم و فکر کردن به تو، تنها سلاحم بود تنها کمانم تنها سنگم #پابلو_نرودا 💖🧚🧚‍♀💖 💖💖 📖@cofeh_shear📖

‌ 🍁 حالا فردا... ..Ｃ᭄•..Ｃ᭄•..Ｃ᭄•..Ｃ᭄• بعدا وجود نداره، بعدا چای سرد میشه بعدا آدم پیر میشه، بعدا زندگی تموم میشه... و آدم حسرت اینو میخوره که کاری و که قبلأ میتونست بکنه رو انجام نداده.. 🍁پس خیابان را با عشق قدم بزنید، و در کنار عزیزان باعشق زندگی کنید شما هرگز به سن و سالِ الانتان برنمی‌گردید. 🎶موسیقی از #علیرضا_قربانی 🅰 🍃 🍃 ۰ ۰ 📚@sarguzasht📚

باور آدمهای ساده را خراب نکن آدمهای ساده با تو تا ته خط می آیند و اگر بی معرفتی ببینند، قهر نمی کنند! میمیرند مرگ پروانه را آیا دیده ای؟ پروانه با یک تلنگر میمیرد… #سیمین_بهبهانی 💖🧚🧚‍♀💖 💖💖 📖@cofeh_shear📖

عشق، در جان است و می، در جام و شاهد، در نظر در چنین حالت، طریق پارسایی، مشکل است #سلمان_ساوجی 💖🧚🧚‍♀💖 💖💖 📖@cofeh_shear📖

به کسي که دوستش داري بگو که چقدر بهش علاقه داري و چقدر در زندگي براش ارزش قائل هستي چون زماني که از دستش بدي مهم نيست که چقدر بلند فرياد بزني اون ديگر صدايت را نخواهد شنيد #پابلو_نرودا 💖🧚🧚‍♀💖 💖💖 📖@cofeh_shear📖

از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران رفتم از کوی تو لیکن عقبِ سر نگران ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی تو بمان و دگران وای به حال دگران استاد شهریار 💖🧚🧚‍♀💖 💖💖 📖@cofeh_shear📖

داستان واقعی پرستار بچه🚫 دختری جوانی به عنوان پرستار بچه در یک خانه کار میکرد.. پدر و مادر بچه ها آن شب برای دیدن فیلمی به بیرون رفتند و بچه ها را به پرستار خود سپردند. پرستار وقتی دیروقت شد بچه ها را به رختخواب برد و خواباند و بعد از آن برای تماشای تلویزیون به طبقه پایین رفت. که ناگهان صدای زنگ تلفن را شنید، وقتی جواب تلفن را داد ، تمام آنچه که شنید نفس نفس زدن سنگین بود و صدای مردی که از او پرسید: "آیا به بچه ها سرزده ای؟" با ترس ، تلفن را سر جایش گذاشت وناگهان....⬇️⬇️🔹 ⬅️ ادامه ی داستان➡️

طالب لعل و گهر نیست وگرنه خورشید همچنان در عمل معدن و کان است که بود "حافظ" چه باشد سنگ بي قيمت چو خورشيد اندر او تابد که از سنگي برون نايد نگردد گوهر روشن "مولانا" 📕به کانال دکتر سوگل مشایخی بپیوندید 🎙 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐ 🍃👈 ❤تنها صداست که می ماند......❤ 🎙🎶@cofeh_deklameh🎶🎙