#اخطار #اخطار
⚖ابلاغ الکترونـیک قضایی
حساب کاربری شما در سامانه ابلاغیه الکترنیک ثنا در تاریخ 1399/11/08 ثبت شد.
شکوائیه علیه شما با کد رهگیری:
1556521123
به مرکز مبارزه با جرائم ملی و سازمان یافته ارسال شد.جزئیات بیشترشکایت در سامانه ابلاغثنا /ورود حساب کاربری با لینک زیر.
https://sana-paye.tk/index.php/I
____________________
نوشته وارد لینک زیر شوید
تا وارد میشوید
میگوید ۲ هزار تومان به این حساب واریز کنید
واریز کردن همان و در ظرف ۱ ثانیه کل حساب تان خالی شدن همان
لطفا این پیامو برای دوستان خود بفرستید تا گرفتار چنین مشکلی نشوند.
http://eitaa.com/cognizable_wan
هدایت شده از "دانستنیهای زیبا"
✍علامه تهرانی (ره) :
هر کس در عصر پنج شنبه برود بر سر قبر مادرش و پدرش و طلب مغفرت کند ، خداوند عزوجل طبقه هایی از نور به قلب آنان افاضه می کند و آنها را خشنود می گرداند و حاجات این کس را بر می آورد. أرحام انسان در عصر پنجشنبه منتظر هدیه ای هستند و لذا من در بین هفته منتظرم که عصر پنج شنبه برسد و بیایم بر سر قبر پدر و مادرم و فاتحه بخوانم.
📕 معاد شناسی
علامه طهرانی ، ج ۱ ، ص ۱۹۰
امروز پنجشنبه
یادی كنيم ازمسافرانی
که روزي درکنارمان بودند
و اكنون فقط یاد و خاطرشان
در دلمان باقی ست
با ذكر فاتحه و صلوات
"روحشان راشادکنیم
🌸اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم🌸
👇👇
http://eitaa.com/cognizable_wan
#رمان
#چند_دقیقہ_دلت_را_آرام_ڪن
#قسمت_چهارم
توے مسیر بودیم و منم در حال گوش دادن بہ اهنگام 😊ولے همچنان حوصلم سر میرفت.😕
اخہ میدونید من یہ آدمے هستم ڪہ نمیتونم یہ جا ساڪت باشم و باید حرف بزنم. اینا هم ڪہ هیچے دوتا چوب خشڪ جلو نشستہ بودن.
.
-آقاے فرماندہ پایگاه😒
.
-بلہ؟!
. -خیلے موندہ برسیم بہ اتوبوس ها ؟! 😟
.
-ان شااللہ شب ڪہ براے غذا توقف میڪنن بهشون میرسیم.
.
-اوهوووم.باشہ.😕 باهاش صحبت میڪردم ولے بر نمیگشت و نگامم نمیڪرد.دوست داشتم گوشیمو بڪوبم تو سرش 😑😑
.
تو حال خودم بودم ویڪم چشمامو بستم ڪہ دیدم ماشین وایساد
.
-چے شدرسیدیم؟!
.
. -نہ براے نمازنگہ داشتیم
.
-خوب میزاشتین همون موقع شام خوردن نمازتونوبخونین
.
-خواهرم فضیلت اول وقت یہ چیز دیگست.شما هم بفرمایین
.
-ڪجا بیام؟!
.
-مگہ شما نماز نمیخونین؟!
.
. -روم نمیشد بگم ڪہ بلد نیستم.گفتم نہ من الان سرم درد میڪنہ.میزارم آخر وقت بخونم ڪہ سر خدا هم خلوت تره😊
.
-لا الہ الا اللہ...اگہ قرص چیزے هم برا سردرد میخواین تو جعبہ امدادے هست
.
-ممنون☺
.
-پیادہ شدم و رفتم نزدیڪ مسجد یڪم راہ رفتم. آقا سید و سرباز داشتن وضو میگرفتن.ولے وقتے میخواستن داخل مسجد برن دیدن درمسجدہ بستہ بود.
.
مسجد تومسیر پرتے تویہ میانبر بہ سمت مشهد بود.
.
مجبورا چفیہ هاشونو رو زمین پهن ڪردن و مشغول نماز خوندن شدن. سرباز زودتر نمازشو تموم ڪرد و رفت سمت ماشین و باد لاستیڪ ها رو چڪ میڪرد.
.
ولے اقا سید از نمازش دست نمیڪشید. بعد نمازش سجدہ رفت و تو سجدہ زار زار گریہ میڪرد وداشت با خدا حرف میزد.😢
.
اولش بے خیال بودم ولے گفتم برم جلو ببینم چے میگہ اخہ...آروم آروم جلو رفتم و اصلا حواسم نبود ڪہ رو بہ روش وایسادم.
.
گریہ هاش قلبمو یہ جورے ڪردہ بود.😔 راستیتش نمیتونستم باور ڪنم اون پسر با اون غرورش دارہ اینطورے گریہ میڪنہ.برام جالب بود همچین چیزے.
تو حال خودم بودم ڪہ یهو سرشو از سجدہ برداشت و باهام چشم تو چشم شد.سریع اشڪاشو با استینش پاڪ ڪرد و با صداے گرفتہ ڪہ بہ زور صافش میڪرد گفت:
بفرمایید خواهرم ڪارے داشتید با من؟؟😯
.
من؟! نہ...نہ.فقط اومدم بگم ڪہ یڪم سریعتر ڪہ از اتوبوسها جا نمونیم باز😶😶
.
چشم چشم..الان میام.ببخشید معطل شدید.
.
سریع بلند شد.وجمع و جور ڪرد خودشو ورفت سمت ماشین.
.
نمیدونستم الان باید بهش چے بگم.
.
دوست داشتم بپرسم چرا گریہ میڪنہ ولے بیخیال شدم.
.
فقط آروم توے دلم گفتم خوشبحالش ڪہ میتونہ گریہ ڪنہ..
.
بالاخرہ...
http://eitaa.com/cognizable_wan
#پنجم
بالاخرہ رسیدیم بہ جایے ڪہ اتوبوس ها بودن و بچہ ها مشغول غذا خوردن.آقا سید بهم گفت پشت سرش برم ورسیدیم دم غذا خورے خانم ها.
.
آقا سید همونطور ڪہ سرش پایین بود صدا زدزهرا خانم؟! یہ دیقہ لطف میڪنید؟! .
یہ خانم چادرے ڪہ روسریش هم باچفیہ بود جلو اومدو آقا سید بهش گفت:براتون مسافر جدید آوردم.
.
بلہ بلہ..همون خانمے ڪہ جاموندہ بود...بفرمایین خانمم☺
.
نمیدونم چرا ولے از همین نگاہ اول اززهرا بدم اومدہ بود.شاید بہ خاطر این بود ڪہ اقا سید ایشونو بہ اسم ڪوچیڪ صدا ڪردہ بود و منو حتے نگاهم نمیڪرد😑
.
محیط خیلے برام غریبہ بود😟
.
همہ دخترا چادرے و من فقط با مانتو و مقنعہ دانشگاه😐
.
دلم میخواست بہ آقا سید بگم تا خود مشهد بہ جاے اتوبوس با شما میام بہ جاے اینا 😊😃😃
.
بعد از شام تو ماشین نشستیم ڪہ دیدم جام جلوے اتوبوس و پیش یہ دخترمحجبہ ے ریزہ میزست .اتوبوس ڪہ راہ افتاد خوابم نمیگرفت.گوشیمو در آوردم و شروع ڪردم بہ چڪ ڪردن اینستاگرامم و خوندن پے ام هام.
.
حوصلہ جواب دادن بہ هیچ ڪدومو نداشتم.😐
.
دیدم دخترہ از جیبش تسبیح در آورد و داشت ذڪر میگفت.
.
با تعجب بہ صورتش نگاہ ڪردم😯 ڪہ دیدم دارہ بهم لبخند میزنه☺ از صورتش معلوم بود دختر معصوم و پاڪیہ و ازش یڪم خوشم اومد.
.
-خانمے اسمت چیہ؟!
.
-ڪوچیڪ شما سمانه😊
.
-بہ بہ چہ اسم قشنگے هم دارے.
.
-اسم شما چیہ گلم؟!
.
-بزرگ شما ریحانه😃
.
-خیلے خوشحالم ازاینڪہ باهات همسفرم☺
.
-اما من ناراحتم😆😑
.
-ااااا..خدا نڪنہ .چرا عزیزم.😕
.
-اخہ چیہ نہ حرفے نہ چیزے فقط دارے تسبیح میزنے.😑مسجد نشستے مگہ؟ 😐
.
-خوب عزیزم گفتم شاید میخواے راحت باشے باهات صحبتے نڪردم.منو اینجورے نبین بخوام حرف بزنم مختو میخورم ها😊 😂
.
-یا خدا.عجب غلطے ڪردیم پس...همون تسبیحتو بزن شما 😆😆
.
-حالا چہ ذڪرے میگفتے؟!😕
.
-داشتم الحمدللہ میگفتم.
.
-همون خدایا شڪرت خودمون دیگہ؟!
.
-ارہ
.
-خوب چرا چند بار میگے؟!یہ بار بگے خدا نمیشنوہ؟؟😯😯
.
-چرا عزیزم.نگفتہ هم خدا نمیشنوہ.اینڪہ چند بار میگیم برا اینہ ڪہ قلبم با این ذڪر خو بگیرہ.😊
.
-آهااان..نفهمیدم چے گفتے ولے قشنگ بود 😆😄
.
-و شروع ڪردیم بہ صحبت با هم و فهمیدم سمانہ مسئول فرهنگیہ بسیجہ و یڪ سالم از من ڪوچیڪ ترہ ولے خیلے خوش برخوردوخوب بود.
.
نصف شبے صداے خندمون یهو خیلے بلند شد ڪہ زهرا اومد پیشمون.
.
چتونہ دخترها؟! 😯خانم هاے دیگہ خوابن...یہ ذرہ آروم تر...😑
http://eitaa.com/cognizable_wan
#ششم
چتونه دخترها؟! 😯خانم های دیگه خوابن...یه ذره آروم تر..😑 .
من یه چشم غره بهش زدم😒
سمانه هم سریع گفت چشم چشم حواسمون نبود😕😟
.
بعد از اینکه رفت پرسیدم:
-این زهرا خانمتون اصلا چیکاره هست؟😑
.
-ایشون مسول بسیج خواهرانه دیگه☺
.
-اااا...خوب به سلامتی😐
.
و تو دلم گفتم خوب به خاطر اینه که آقا سید به اسم صداش میکنه 😑و کم کم چشمامو بستم تا یکم بخوابم.
.
بالاخره رسیدیم مشهد💚
.
.
اسکان ما تو یه حسینیه بود که طبقه پایین ما بودیم و طبقه بالا آقایون و وقتی که رسیدیم اقای فرمانده شروع کرد به صحبت کردن برامون:
.
.
خوب عزیزان...اولین زیارت رو با هم دسته جمعی میریم و دفعه های بعد هرکی میخوادمیتونه با دوستاش مشرف بشه فقط سر ساعت شام و ناهار حاضر باشین و ادرس هم خوب یاد بگیرین..
.
برگشتم سمت سمانه و گفتم :
.
-سمانه؟!😑
.
-جانم؟!😕
.
-همین؟!😐
.
-چی همین؟!😕
.
-اینجا باید بمونیم ما؟!😒😨
.
-اره دیگه حسینیه هست دیگه 😕
.
-خسته نباشید واقعا. اخه اینم شد جا..این همه هتل 😑😑
.
-دیگه خواهر باما اومدی باید بسیجی باشی دیگه😆😆
.
-باشهه😐😐😐 .
.
.
.
زمان اولین زیارتمون رسید. دیدم سمانه با یه چادر داره به سمتم میاد:
.
-این چیه سمی؟!😯
.
-وااا.. خو چادره دیگه!
.
-خوب چیکارش کنم من؟!😯
.
-بخورش😂😂خوب باید بزاری سرت
.
-برای چی؟!مگه مانتوم چشه؟!
.
-خوب حرم میریم بدون چادر نمیشه که😐
.
-اها...خوب همونجا میزارم دیگه😞
.
-حالا یه دور بزار ببینم اصلا اندازته؟!😊
.
چادر رو گرفتم و رفتم جلوی آینه.یکم شالمم جلو آوردم وچادرمو گذاشتم و تو اینه خودمو نگاه کردم و به سمانه گفتم:
. -خودمونیما...خشگل شدم😊
.
-آره عزیزم...خیلی خانم شدی.😊
.
-مگه قبلش اقا بودم 😡😂😂ولی سمی...میگم با همین بریم😕..برای تفریحی هم بدنیست یه بار گذاشتنش.😆
.
-امان از دست تو😄بزار سرت که عادت کنی هی مثل الان نیوفته😅
.
-ولی خوب زرنگیا...چادر خوبه رو خودت برداشتی سُر سُری رو دادی به ما😄😄
.
-نه به جان تو... اصلا بیا عوض کنیم😕
.
-شوخی میکنم خوشگله..جدی نگیر..😆
.
-منم شوخی کردم😂والا..چادر خوبمو به کسی نمیدم که 😄😄
.
حاضر شدیم و به سمت بیرون رفتیم و من دوست داشتم حالا که چادر گذاشتم اقا سید منو ببینه. هیچ حس عشقی نبود و فقط دوست داشتم ببینه که منم چادر گذاشتم و فک نکنه ما بلد نیستیم...
.
ولی دریغ که اصلا نگاهی به سمت خانمها نمیکرد 😑
.
ادامه دارد
❤️http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️
#همسرانه
*همه بخونن*
*به یکدیگــر احتـــرام بگذاریــد تا محبت بینتان بیشتــر شود!*
🔸مهم نیست که چند وقت از ازدواج شما میگذرد، صمیمیت و به هم احترام گذاشتن هرگز ضــد هـــم نیستنــد.
🔸در گفتگوهای خــود از کلماتی مانند: لطفاً، متشکرم، متأسفم، ببخشید و ... استفاده کنید و در رفتارهای خود، احتـــرام به همــسرتان مشهـــود باشـــد.
🔸طرز گفتار و رفتار شما نشان میدهد چقدر برای همــسرتان ارزش قائل هستیــد و به او احتـــرام میگذارید.
🔸نتیجه تکریم و احترام به یکدیگر، افزایش و تقویت صفات خوب و کمــرنگ شدن صفات رذیله در انسان است.
*http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️
#همسرانه
*همه بخونن*
*رفتار هایی که می پسندید را مستقيـم به همسرتان بگویــید!*
🔸اگر میخواهید همسرتان برخی از کارهایی که شما را به وَجد میآورد تکرار کند باید به او حضوری یا پیامکی اعلام کنید که من از فلان رفتار یا گفتارت خیلــی زیاد و به طــور خاص لذّت میبرم.
🔸به او بگوییــد که همیشـــه با تصــور فلان رفتار یا گفتارت حال خوشی پیدا کرده و خدا را بابت این نعمــت، شکــر میکنـــم.
🔸در واقــع داریــد با این روش یعنی ترفنــد اعلام، غیرمستقیم به او اعلام میکنید که باز هم رفتارها و گفتارهای مورد پسندم را تکـرار کن!
http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️
#همسرانه
*همه بخونن*
یکی از راههای افزایش محبت این است که این کلید طلایی را فراموش نکنید! زن و مرد از لحاظ روحی متفاوت طراحی شدهاند.
*خط قرمز مردها غرور آنهاست، خط قرمز زنها دل آنهاست*
مرد باید حواسش به دل خانم باشد، زن باید حواسش به غرور مردش باشد. یکی دل دیگری را نشکند، دیگری غرور آن یکی را. البته این نکات مطلق نیستند که اگر مرد غرور خانم را شکست زیاد مهم نیست، یا اگر زن دل مرد را شکست زیاد مهم نیست. ولی نقاط حیاتی در هر یک با یکدیگر متفاوت است
http://eitaa.com/cognizable_wan
صدقه و دفع بلا
حضرت عیسی بر گروهی گذشت که شادی می کردند سبب را از آنان پرسید ، گفته شد: دختر فلانی را برای فلان خانه می برند لذا به خاطر این جشن عروسی شادمانند.
فرمود: عروس آنان امشب می میرد .چون فردا صبح رسید گفته شد: او زنده است پس حضرت با مردم به سوی خانه اش رفتند و شوهرش بیرون آمد ، حضرت عیسی (ع) بدو فرمود:از همسرت بپرس دیشب چه کار خیری از او سر زده است؟
همسرش گفت: هیچ کاری نکرده ام جز آن که طبق معمول هرشب جمعه گدایی دیشب آمد و فریاد کرد اما جوابی نشنید پس گفت: برایم سخت است که صدایم شنیده نمی شود و عیالم امشب گرسنه می ماند لذا برخاستم و به طور ناشناس مقداری مثل همیشه به او رساندم عیسی (ع) به او فرمود: از جای خود کنار برو وقتی کنار رفت ناگهان زیر جامه اش یک افعی که دم خود را گاز گرفته بود هویدا شد.
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
روزی دانشمندی آزمایش جالبی انجام داد. یک شیشه وسط یک آکواریوم بزرگ گذاشته و آن را بی آنکه دیده شود دو نیم کرد.
در یک سمت ماهی بزرگی قرار داد و در سمت دیگر یک ماهی کوچک که غذای مورد علاقه دیگری بود.
ماهی بزرگ بارها به ماهی کوچک حمله کرد و هربار به دیوار نامرئی برخورد کرد تا اینکه دیگر ناامید شده و از حمله دست کشید.
او دیگر باور کرده بود که شکار آن ماهی کوچک محال و غیر ممکن است!
محقق دیوار حایل را برداشت ولی ماهی بزرگ دیگر هیچ وقت به سمت ماهی کوچک نرفت تا اینکه از گرسنگی جان سپرد.
دیواری که در ذهنش بین او و ماهی کوچک ساخته شده بود بسیار محکم تر از آن دیوار شیشه ای بود...
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
فردا حتما روز بهتری ست
نبینم غصه می خوری رفیق!
نبینم زانوی غم بغل گرفته و نا امید شده ای
از رسیدن روزهای خوب ...
نبینم به اعجاز امّید، کافر شده و به
آسمان آبی باورت رنگ خاکستری پاشیده ای!
مبادا همچو ارغوان باشی؛
که در آغوشِ گل ها و باز، غمگین است!
مبادا همچو نیلوفر مرداب؛ ناامید باشی
از خواستن ها و رسیدن ها
مبادا خودت را باخته باشی رفیق!
که شاید امروز، همان روزی که می خواستی نبود،
همه چیز همانجوری که میخواستی پیش نرفت
و تلاش هایت بی نتیجه ماند؛
اما به نیلوفرهای خسته ی مرداب
و ارغوان های دلشکسته بگو؛
که فردا روزِ بهتری ست...
خورشیدِ امّید، خواهد تابید،
پرستوها نخواهند کوچید و قاصدک ها
با خودشان خبرهای خوبی خواهند آورد،
فردا؛ حتما روز بهتری ست ...
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴تحقیقات نشان میدهد قرص های خواب آور (حتی یک عدد)به اندازه یک پاکت سیگار برای بدن مضر است!
🔹افزایش احتمال سکته قلبی و مغزی تا 50 درصد و زوال عقل در افراد مسن، جزء بیماری های محسوب میشود که با مصرف قرص خوابآور بروز میکنند.
+قرص خواب آور به میزان 35% بیشتر ، افراد را به سرطان مبتلا میکند.
🍀 http://eitaa.com/cognizable_wan