7.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حکایت ما و امام زمان عجل الله
http://eitaa.com/cognizable_wan
فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر نقاشی را آموخت. استاد به او گفت که دیگر شما استاد شده ای و من چیزی ندارم ک به تو بیاموزم.
شاگرد فکری به سرش رسید، یک نقاشی فوق العاده کشید و آنرا در میدان شهر قرار داد ، مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد اگر هرجایی ایرادی می بینند یک علامت × بزنند و غروب که برگشت دید که تمامی تابلو علامت خورده است و بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد.
استاد به او گفت: آیا میتوانی عین همان نقاشی را برایم بکشی؟
شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد ولی این بار رنگ و قلم را قرار داد اما متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود که: اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید غروب برگشتند دیدند تابلو دست نخورده ماند.
استاد به شاگرد گفت: همه انسانها قدرت انتقاد دارند ولی جرات اصلاح نه...!
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
آدمِ سالم كيست؟
آدم سالم، آدمی است كه با خودش و با آدمهاى اطرافش در حال جنگ و ستيز نيست،
نتيجتاً حضورش به آدم انرژى ميده
بيشتر از اينكه انتقادگر باشه، مشوقه!
بيشتر از اينكه منفى باشه، مثبته!
بيشتر از اينكه متكبر باشه، متواضعه!
بيشتر از اينكه بخواد خودنمايى كنه، دوست داره در يك فضاى اشتراكى، ديگرانو ببينه و همينطور خودش ديده بشه!
با آدم سالم، شما بهترين بخش وجودتون بيرون مياد،
آدم سالم زيباييهارو ميبينه و به زبون مياره!
آدم سالم خوش خلق هستش، مزاح و طنز خوبى داره!
آدم سالم همونى هست كه ميبينى، فى البداهه است!
خلاقيت داره،
برخوردش محترمانه است،
حرمت شما حفظ ميشه،
ميتونيد به او اعتماد كنيد،
احساس امنيت كنيد!
آدم سالم كنترل نياز نداره،
تحقير نياز نداره،
تسلط نياز نداره!
آدم سالم با مجموعه رفتارهاش به شما احساسى رو ميده كه در حقيقت شما خودت رو مثبت تر و بهتر از انچه که هستی ببینی
خودمونو بررسی کنیم
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
🟩 اگر نماز قضا بشه میشه جبران کرد.
🟩 اگر روزه قضا بشه میشه جبران کرد.
🔵 ولی اگر دفاع از "ولایت" قضا بشه، تاریخ به ما میگه نمیشه جبران کرد.
🟣 یکبار در سقیفه قضا شد، حضرت زهرا "سلام الله علیها" را شهید کردند.
🟣 یکبار در کوفه قضا شد، حضرت علی "علیه السلام" را شهید کردند.
🟣 یکبار در مدینه قضا شد، تابوت امام حسن "علیه السلام" تیرباران شد.
🟣 یکبار در کربلا قضا شد، بر پیکر امام حسین "علیه السلام" اسب تازاندند.
🔵 مواظب باشیم "ولایتمان" قضا نشود.
💧بصیرت چیست؟ به زبان ساده و روان یعنی تشخیص حق از باطل را "بصیرت" میگویند.
💧یاوران مهدی "عجل الله" باید همانند حاج قاسم سلیمانی مطیع و ذوب در "ولایت" باشند
🌺🍃🌺🍃🌺🍃
http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 آیت الله سیستانی مبلغ فطریه اعلام کرد
▫️از آنجا که میزان زکات فطره برای هر فرد سه کیلوگرم است، مبلغ آن برای فطریه بدل از آرد بیست و یک (۲۱) هزار تومان و برای فطریه بدل از برنج ایرانی یکصد (۱۰۰) هزار تومان و فطریه بدل از برنج غیر ایرانی، هفتاد و پنج (۷۵) هزار تومان تعیین شده است.
🚩 http://eitaa.com/cognizable_wan
نامه لو رفته یکی از مدیران برای حقوق!
تصویری از نامه #شهید_ذبیحالله_عالی که نوشته است:
.
زمین زراعی دارم و درآمدم خوب است لطفا دوهزار تومان از حقوق ماهیانه من کسر کنید.
چنین نگاهی در سال های #دفاع_مقدس پیروزی #رزمندگان را منجر شد.
نامه زیر نمونهٔ خوبی است برای سنجش رفتار مسئولین که امروز در ادارات و نهادهای دولتی حقوق میگیرند و عملاً ادارات دولتی را میدان مسابقهای کردهاند برای کار کمتر و دریافتی بیشتر.
این نامه را برسانید به تشنگان قدرت و ثروت که به هر قیمتی بدنبال سلطه بر منافع مردم هستند.
#شهدا_شرمنده_ایم
#همدلی_هموطن
🔹http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🌺🍃
#تلنگر_ناب
🔹 اگر آتش و باد
با هـــم همراه شوند،
هــمـــهچــــــــــــیــــز؛ حــــــــــتی
سرســــبزترین بوستان ها را
می ســــوزانــــنــــد و از بــیـــن می برنــد.
🔹 انسانهای دروغگو؛
هـمانــــنـــد آتـــش هســـــتـــنـد!
و افراد خبر چین؛ همانند باد!
اگـــر ایــــن دو با هــم بــیـــــــفــتـــند،
بهترین و عاشقانهترین روابط را
می ســــوزانــــنــــد و از بین میبــــرند.
🔰 سعی کنیم از اینگونه افراد دور باشیم.
❤❤❤❤❤❤💜💜💜💜💜💜
http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃⚘⚘⚘⚘⚘
🛑📸 مبلغ فطریه رمضان ۱۴۰۰ از سوی ۷ مرجع تقلید اعلام شد
http://eitaa.com/cognizable_wan
5.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️🎥صحبت های بسیار شنیدنی از حاج قاسم که گویا برای امروز و در جواب یاوهگویان است
🔻سردار سلیمانی: اگر بعضی از کارها با دیپلماسی قابل حل بود، هیچ کس مصلحتر از امیرالمؤمنین(ع) نبوده، هیچکس مصلحتر از امام حسین(ع) نبوده است.
🔺چرا امام حسین با خون از اسلام دفاع کرد چون آن منطق، منطق دیپلماسی نبود...
http://eitaa.com/cognizable_wan
#رمان
#جانم_می_رود
#نویسنده_فاطمه_امیری
#قسمت_چهل_ششم
بعد از یک ساعت دردودل با زهرا ،از زهرا ومادرش خداحافظی کرد و به خانه برگشت،در راه خانه بود که گوشیش زنگ خورد شماره ایران نبود به امید اینکه شهاب باشد سریع جواب داد؛
ــ شهاب تویی؟
صدای خنده ی شهاب در گوشش پیچید;
ــ علیک السلام خانمی،ممنون خوبم شما خوبید؟
ــ لوس نشو شهاب ،میدونی از کی زنگ نزدی،اد نگرانی مردم و زنده شدم
صدای شهاب جدی شد:
ــ مگه نگفتم نگران نباش،حرف دکتر یادت رفت؟مگه بهت نگفت استرس برات خوب نیست
ــ مگه دست خودمه
شهاب نفس عمیقی کشید و ادامه داد:
ــ میدوم عزیز دلم میدونم ،اما اونجاآنتن نمیده الانم اومدم یکی از روستاهای اطراف ،تو خوبی؟؟گچ دستتو باز کردی؟؟
مهیا نگاهی به دستش انداخت و گفت:
ــ خوبم شکر ،آره دیروز با مریم رفتم گچشو باز کردم
ــ مراقبش باش تا یه هفته ازش زیاد استفاده نکن
ــ چشم
ــ چشمت روشن،کجایی؟
ــ نزدیک خونمون،پیش زهرا بودم
ــ حالش بهتره؟
ــ نه زیاد،چهار روزه که از بیمارستان مرخص شد
ــ خداکریمه.مهیا
ــ جانم
ــ امشب عملیات خیلی مهمی داریم دعا یادت نره
مهیا برای چن لحظه دلش فشرده شد و همان احساس چند روز پیش به او دست داد ناخوداگاه زمزمه کرد؛
ــ دلم برات تنگ شده
شهاب که انتظار این حرف را نداشت سکوت کرد اما از بی قراری های مهیا او هم بی قرار تر شد
ــ برمیگردم خیلی زود
ــ برت دعا میکنم ماموریتت به خوبی تموم بشه و برگردی من اینجا بهت نیاز دارم شهاب
شهاب چشمانش را روی هم می گذارد و سعی میکند تمرکز کند که حرفی نزد که بیشتر مهیارا دلتنگ کند
ــ برمیگردم عزیزم .الان باید برم دیگه مواظب خودت باش
ــ شهاب مواظب خودت باش عملیات تموم شد حتما خبرم کن باشه؟
ــ چشم خانمی .من باید برم خداحافظ
ــ خداحافظ
مهیا در را باز کرد و با ناراحتی وارد خانه شد
#ادامه_دارد
http://eitaa.com/cognizable_wan
گوشی را با عصبانیت روی تخت پرت کرد و نگاهش را به ساعت سوق داد
ساعت پنج و نیم بامداد بود ولی شهاب تماسی نگرفته بود و مهیا به شدت نگران و ترسیده بود.
آشفته روز تخت نشست و از استرس ناخون هایش را می جوید با صدای گوشی،مهیا سریع گوشی را برداشت اما با دیدن پیامی از مریم ناخوداگاه قطره اشکی بر روی گونه هایش سرازیر شد ،پیام را خواندوآهی کشید"مهیا خبری نشد دارم از نگرانی میمرم "
مهیا پشیمانشده بود و خود را سرزنش کرد که چرا به مریم موضوع را گفته بود واو را هم بی قرار کرده بود،سریع برایش تایپ کرد"نه هنوز"
و گوشی را روی تخت انداخت.
با پیچیدن صدای اذان لبخند غمگینی زد،سریع وضو گرفت و سجاده اش را پهن کرد و دورکعت نمازش را خواند کنار سجاده اش دراز کشید و به اتاق تاریک خود نگاهی انداخت همیشه اتاقش او را سرحال می کرد اما الان این اتاق برای او دلگیر بود.آنقدر خسته بود که از خستگی زیاد چشمانش گرم خواب شدند..
****
با صدای موبایل از خواب بیدار شد، با فکر اینکه شهاب باشد باز هم به سمت گوشی رفت اما تماس بی پاسخ از مریم بود،دیگر تحمل نداشت ساعت ۱۰ شده بود اما خبری از شهاب نبود،حتما باید به محل کار شهاب می رفت شاید خبری داشته باشند،سریع اماده شد و به طرف آشپزخانه رفت صبح بخیری گفت و بر روی صندلی نشست با اینکه سفره را جمع کرده بودند اما مهلا خانم دوباره برای مهیا صبحانه را اماده کرد.
مهیا دستی بر گردنش کشید که از درد چشمانش را بست،اثرات خوابیدن روی زمین بود اما این درد برایش اهمیتی نداشت فقط میخواست سریع صبحانه از بخورد و برود تا شاید خبری از شهاب باشد،
صدای رادیوی کوچکی که مهلا خانم در آشپزخانه گذاشته بود در فضای کوچک آشپزخانه پیچیده بود،مهیا لیوان چایی اش را برداشت وارام ارام چایی اش را می نوشید که با صدای مجری که اخبار روز را میگفت لیوان را روی میز گذاشت و شوکه به چشمان نگران مادرش خیره شد
ـــ 5شهید پاسدار وچند زخمی در عملیات آزادسازی در سوریه
در این باره و برای اطلاعات بیشتر در خصوص این خبر در خدمت سردار ...
مهیا دیگر چیزی نمی شنید و فقط جمله پنج شهید پاسدار در ذهنش میچرخید و اسم شهاب را آرام ریز لب زمزمه می کرد
#ادامه_دارد
http://eitaa.com/cognizable_wan