eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.6هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
671 فایل
دوستان بزرگوار چون کانال ما قفل شده به کانال جدیدمان بپیوندید ‌┄┅═✧☫✧●●✧☫✧═┅┄ #دانستنی_های_زیبا @danestanyhayezyba
مشاهده در ایتا
دانلود
12.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆👆معجزه ای که تمام سحرها رو می بلعد... حتما ببینید 👌 http://eitaa.com/cognizable_wan
10.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه غوغایی برای آقا علیه السلام از زبان مادرش حضرت به زبان فارسی ، به پا می‌کنه من بکی او ابکی فله الجنه ❣❣👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
7.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖 🎥 🔅شفا گرفتن چشمان آیت‌الله العظمی بروجردی 🔰 ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
💫💫ولايت ☀️بعد از فوت مقدس اردبيلى (رض) يكى از مجتهدين تعريف مى كند كه ايشان را در خواب ديدم كه با قيافه بسيار زيبا و آراسته و لباسهاى پاكيزه و گران قيمت از حرم امام على (عليه السلام) بيرون آمد از آن مرحوم پرسيدم : چه عملى شما را به اين مرتبه رسانيد؟ ☀️ايشان فرمودند: بازار عمل را كساد ديدم (يعنى عملى كه به درجه قبولى برسد خيلى كم است) و ما را نفعى نبخشيد مگر ولايت صاحب اين قبر و محبت او. هر چه خواهى كن ولكن آن مكن نيست در عالم زهجران تلخ تر ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔆حمید بن قحطبه طائی 💥عبدالله بن بزاز نیشابوری گوید: بین من و حمید رفت و آمد بود. روزی خواستم بر او وارد شوم، خبر ورودم به او رسید، کسی را فرستاد تا مرا به نزدش ببرد من با لباس سفر در ماه رمضان هنگام ظهر بر او داخل شدم. 💥دیدم او در خانه ای است که آب در وسط حیاط جاریست، بر او سلام کردم و نشستم، پس آب و طشتی آوردند و دست خود را شست و به من هم امر کرد دستم را بشویم تا غذا بخوریم. 💥با خود گفتم من روزه دارم؛ گفت: غذا بخور، گفتم: ای امیر ماه رمضان است و من بیمار نیستم. او گریان شد و طعام خورد بعد از غذا گفتم: چرا گریه کردی و غذا خوردی؟! 💥گفت: زمانی که هارون الرشید خلیفه عباسی در شهر طوس بود، شبی مرا احضار کرد. وقتی بر او وارد شدم، سرش را بلند کرد و بمن گفت: اطاعت تو از خلیفه چقدر است؟ گفتم: به جان و مال اطاعت کنم. پس سر خود را بزیر افکند و اذن برگشتن داد. 💥وقتی به خانه برگشتم لحظاتی نگذشت که فرستاده خلیفه آمد و گفت: خلیفه را اجابت کن! 💥گفتم: انا لله و انا الیه راجعون، شاید قصد کشتنم را کرده باشد. چون بر او وارد شدم سرش را برداشت و گفت: اطاعتت از خلیفه چگونه است؟ گفتم به جان و مال و اهل و فرزندان. 💥پس تبسم کرد و اذن رفتن به من داد. وقتی به خانه برگشتم، زمانی کوتاهی نگذشت که فرستاده خلیفه آمد و گفت: خلیفه را اجابت کن.! 💥بر او وارد شدم، گفت: اطاعتت از امیر چقدر می‌باشد؟ گفتم به جان و مال و زن و فرزند و دینم!! 💥خلیفه خندید و گفت: این شمشیر را بگیر و آنچه این خادم می‌گوید، امتثال کن. با غلام خلیفه به خانه ای که درش بسته بود وارد شدیم، درب خانه را گشود، دیدم سه اطاق بسته و یک چاهی در وسط وجود دارد. یکی از درب‌ها را باز کرد دیدم در آن اطاق بیست نفر از سادات از پیر و جوان در زنجیرند غلام خلیفه گفت: این‌ها را بکش. 💥من هم آن‌ها که سادات و اولاد علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام بودند را بقتل رساندم و غلام همه اجساد را به چاه می‌افکند. درب اطاق دوم را گشود و بیست نفر از سادات را لب چاه می‌آورد و من آن‌ها را می‌کشتم. 💥درب اطاق سوم را گشود و آن‌ها را لب چاه می‌آورد و من سر از تن آن‌ها جدا می‌کردم. 💥نوزده نفر را سر بریدم، نفر بیستم پیرمردی بود که موهایش هم زیاد شده بود (بخاطر طولانی بودن زندان) به من فرمود: 💥دستت بریده باد، ای بد ذات، چه عذری برایت روز قیامت می‌باشد زمانیکه خدمت جد ما پیامبر برسی و حال آنکه شصت نفر از فرزندان او را کشته ای پس ناگهان دست و بدنم لرزید. غلام به من نگاهی کرد که زود او را بکش و من او را کشتم و بدنش را به چاه افکند. 💥ای عبدالله، وقتی شصت نفر از اولاد پیامبر صلی الله علیه و آله را کشته باشم با این گناه سنگین، نماز و روزه چه سودی برایم دارد و شک ندارم که جایگاهم در آتش است. 💥درب اطاق سوم را گشود و آن‌ها را لب چاه می‌آورد و من سر از تن آن‌ها جدا می‌کردم. 💥نوزده نفر را سر بریدم، نفر بیستم پیرمردی بود که موهایش هم زیاد شده بود (بخاطر طولانی بودن زندان) به من فرمود: 💥دستت بریده باد، ای بد ذات، چه عذری برایت روز قیامت می‌باشد زمانیکه خدمت جد ما پیامبر برسی و حال آنکه شصت نفر از فرزندان او را کشته ای پس ناگهان دست و بدنم لرزید. غلام به من نگاهی کرد که زود او را بکش و من او را کشتم و بدنش را به چاه افکند. 💥ای عبدالله، وقتی شصت نفر از اولاد پیامبر صلی الله علیه و آله را کشته باشم با این گناه سنگین، نماز و روزه چه سودی برایم دارد و شک ندارم که جایگاهم در آتش است. ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴داستان که مردم را عصبانی کرد 🔹 از احساسات مذهبی مردم کاملا آگاه بود،لذا در تلاش بود با حمایت از اسلام غیر سیاسی برای خود کسب اعتبار کند اقداماتی هم در این راستا انجام داد که به علت نمایشی بودن باعث دردسر شاه ودربار شد. "از جمله اقداماتی که توسط رژیم برای جلب نظر مذهبیون صورت گرفت، ارسال تعداد زیادی عکس بزرگ شاه در لباس سفید احرام (پوشش زائران مکه) به وزارتخانه ها و سازمانهای دولتی بود نمونه ی این عکسها در میدانهای بزرگ شهر نیز آویخته شد همچنین در 7 خرداد 1357 شاه و ملکه به اتفاق گروهی از درباریان به شهر مشهد رفتند تا در مقابل دوربین تلویزیون به زیارت مرقد امام رضا بپردازند. در این برنامه که جریان آن را مستقیما از تلویزیون پخش کردند، ملکه بدون توالت با یک چادر مشکی – به سبک زنان مسلمان – در حرم امام رضا ظاهر شد ولی چون جنس چادر ملکه از پارچه توری بسیار گرانقیمت بود، و حرکاتش نیز به جای نمایش دینداری وی، بیشتر حالت جلوه گرانه و تحریک آمیز داشت ، همین امر جو انتقاد آمیز شدیدی را علیه ملکه در جامعه برانگیخت" منابع: ۱_ مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمه: دکتر حسین ابوترابیان، تهران، انتشارات اطلاعات، 1386، چاپ دهم، ص 221 ۲_کافه تاریخ 🇮🇷 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥چرا نصف است؟!! در کنارشنیدن پاسخ استاد عالی👆 یک نکته هم در تکمیل این سخنرانی ما 👇 اشاره کنیم. بنا به ایه ۳۲ مائده ارزش جان انسان در قرآن معادل ارزش تمام جان انسانهاست مِنْ أَجْلِ ذَٰلِكَ كَتَبْنَا عَلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا ۚ وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَٰلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ به همین جهت، بر بنی اسرائیل مقرّر داشتیم که هر کس، انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسانها را کشته؛ و هر کس، انسانی را از مرگ رهایی بخشد، چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است. و رسولان ما، دلایل روشن برای بنی اسرائیل آوردند، اما بسیاری از آنها، پس از آن در روی زمین، تعدّی و اسراف کردند. ⏪پس ارزش جان انسان مقدار دیه نیست ،دیه صرفا جبران خسارات برای بازماندگان و اهل و عیال است ،ارزش انسان که اتفاقا مرد و زن ندارد برابر با ارزش جان تمام انسانهاست ،این ادبیات قرآنی ماست 🇮🇷http://eitaa.com/cognizable_wan
9.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞📽📻 -کوتاه- 📜موضوع:جایگاه ویژه در ✅ تصویر برزخ زائر سیدالشهدا از لسان مبارک امام باقر (ع). 🎙 سخنران:حجة الاسلام محمد رضا http://eitaa.com/cognizable_wan
5.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴با میکنی؟ 🔹 پر احساس ،دختران لطیف ومهربان درون شما گنجی است به نام زنانگی،انیسی ومونسی، همدمی ،مهربانی، لطافت، ایثار، درک وهمدلی، توجه به قدرت های مردانه، خلاصه گنجی هستی برای خودت اینگونه خود را آسان در اختیار تنوع طلبی ها قرار نده . 🔹درست است زن کالا نیست و هر نوع بهره برداری کالایی از او ممنوع است ،اما روان مردانه او را قلمرویی قابل تسخیر میداند که اگر آسان به دستش آورد، دل زده اش می‌کند و اورا رها می‌کند.کمی به آزادی های غربی نگاه کن ،ببین چه بر سر رابطه های مردمانش آورده است . 🇮🇷http://eitaa.com/cognizable_wan
✍شهـید مهدی باکری: وقتی بهم گفت «ازت راضی نیستم» انگار دنیا روی سرم خراب شده بود پرسیدم: «واسه چی؟» گفت : چرا مواظب بیت‌المال نیستی میدونی اینا رو کی فرستاده میدونی اینا بیت المال مسلموناس؟! همه‌ش امانته! گفتم: حاجی میگی چی شده یا نه؟ دستش را باز کرد چهار تا حبّه قند خاکی تـوی دستش بود ، دم در چادر تدارکات پیدا کرده بود! ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌷 🌷 ❌️❌️ بانوان گرامی بخوانید، که برای حفظ ناموس وطن، فرزندانمان چه‌ها کشیدند! !! 🌷همین‌طور داشتم دور شدن آمبولانس را می‌دیدم که ناگهان هلی‌کوپتری پیدا شد و سرش را به طرف آمبولانس کج کرد، موشکی شلیک کرد. قلبم ریخت و پاهایم سست شد. موشک درست به آمبولانس خورد و آن را به هوا فرستاد، مبهوت و گیج مانده بودم. بچه‌ها آب برداشتند و سریع به طرف آمبولانس شعله‌ور دویدند؛ وقتی آن‌جا رسیدیم، بوی گوشت کباب شده می‌آمد! 🌷عسکری که به ماشین آویزان شده بود، به یک طرف پرتاب شده و یک پایش به پوست آویزان بود. هنوز نفس می‌کشید. بقیه تکه پاره شده بودند، در آمبولانس باز نمی‌شد. مجبور شدیم یکی از بچه‌هایی که زنده مانده بود از پنجره بیرون بیاوریم. صدایش در نمی‌آمد، فقط ذکر می‌گفت، وقتی او را داخل آمبولانس می‌گذاشتیم یک پا نداشت. حالا هر دو پای او از ناحیه ران قطع شده بود. عجب دلی داشت! 🌷احتمال داشت هلی‌کوپتر دوباره برگردد. به پست امداد برگشتیم، دو پایش را با باند بستم و به عقب فرستادم. قبل از اینکه زخمی را به عقب بفرستیم، ناگهان دیدم تعدادی از بچه‌های لشکر ۲۵ کربلا عقب‌نشینی کرده و وارد سنگر پست امداد شدند، چهره‌هایشان ترسیده بود. می‌خواستند به عقب برگردند، اما آن‌ها با دیدن این زخمی و این‌که دو پا ندارد و با اراده ذکر می‌گوید حالشان منقلب شد و با چهره‌هایی بر افروخته به خط برگشتند. 📚 کتاب "شانه‌های زخمی خاکریز" ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan