eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.6هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
671 فایل
دوستان بزرگوار چون کانال ما قفل شده به کانال جدیدمان بپیوندید ‌┄┅═✧☫✧●●✧☫✧═┅┄ #دانستنی_های_زیبا @danestanyhayezyba
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 ♦️سبیل چرب در قدیم چلوکباب خوردن از مفاخر بود و اینکه آنقدر چرب باشد که سبیل خورنده هم چرب شود و دیگران بفهمند که از کره چلوکباب میباشد. در این رابطه داستانی هست که می گفتند: بزرگ زاده ی آبرومندی به فقر و تنگدستی افتاده بود و تا کسی پی به احوالش نبرد هر روز سبیل خود را با تکه دنبه ای چرب می نمود. تا اینکه یک روز عصر که سر گذر با رفقایش نشسته بود و سبیل چرب کرده اش را تاب میداد و از کره چلوکباب ظهر صحبت میکرد، پسر کوچکش دوان دوان و ناراحت از راه رسید و به او گفت: بابا بدو، اون دنبه ای رو که هر روز باهاش سبیلت و چرب می کردی گربه خورد... http://eitaa.com/cognizable_wan
📚 💎مجنون و شتر روزی مجنون آهنگ دیار لیلی کرد. با بی قراری برشتری سوار شد و با دلی لبریز از مهر به جاده زد. در راه گاه خیال لیلی آنچنان او را باخود می برد. شتر نیز در گوشه ی آبادی بچه ای داشت. او هر بار که مجنون را از خود بیخود می دید به سوی آبادی بازمی گشت و خود را به بچه اش می رساند. مجنون هر بار که به خود می آمد در می یافت که فرسنگ ها راه را بازگشته است. او سه ماه در راه ماند پس فهمید که آن شتر با او همراه نیست ؛پس اورا رها کرد و پای پیاده به سوی دیار لیلی به راه افتاد..... به راستی شاعر با این حکایت نشان می دهد که روح ما همان مجنون است و عشق معنوی حق ، همان لیلی است. تن ما همان شتر است و وابستگی ها و دل مشغولی های جهان مادی بچه آن شتر است. وقتی از علت حقیقی بودنمان در جهان مادی که همانا شناخت حقیقت خویشتن است غافل شویم و به آن نپردازیم، به تن و خواسته های گذرای مادی تن سرگرم می شویم و از رسیدن به حقیقت بازمی مانیم. بهتراست موانع رسیدن به وصال را کنار بزنیم و با گام استوارتر عزم خانه ی دوست کنیم http://eitaa.com/cognizable_wan
23.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 نماهنگ لبنانی با تصاویر دیده نشده از سپهبد حاج #قاسم_سلیمانی 🌐 http://eitaa.com/cognizable_wan
10.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ادعای نیویورک تایمز: #هواپیمای_اوکراینی ۳۰ ثانیه قبل از اصابت موشک ارسال سیگنال را متوقف کرده بود روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز: 🔹هواپیماهای تجاری و مسافربری خود را از طریق مخابره دائمی سیگنال شناسایی به رادار‌های فرودگاهی و سامانه‌های پدافندی معرفی می‌کنند که این سیگنال از طریق یک دستگاه به نام ترانس‌پاندر که در هواپیما نصب شده است، به صورت دائم مخابره می‌شود. 🔹بررسی‌ اطلاعات پرواز و جزئیات رهگیری هواپیمای مذکور نشان می‌دهد که هواپیمای اوکراینی ۲۰ تا ۳۰ ثانیه قبل از اصابت موشک، مخابره سیگنال شناسایی را متوقف کرده است. 🌐 http://eitaa.com/cognizable_wan
♡﷽♡ ❤️ ☘ زهره خانم همچنان گریہ میکرد. با اینکہ رمقے در بدن نداشتم کشان کشان خودم را بہ مادرش رسوندم . نبضش را گرفتم . حال مساعدے نداشت.نبضش نامنظم میزد ،بہ نظر فشارش هم افتاده بود. بہ فاصله یک ساعت بعد در پیچ و خم جاده هاے خاکے ،ماشین در محلے توقف کرد. یک سولہ نسبتا بزرگ بود. با زورِ اسلحہ ما را بیرون آوردند ، آقاے شریفے مادرخانمش را بہ کول انداخت و پایین رفت. یکے از آن مردها با اسلحہ بہ پشت کمر حاج آقا و آقا سید زد و گفت : از این طرف راه بیفتید. سید طوفان از جاش تکان نخورد و اشاره کرد کہ بدن آقاے محبے رو میخواد بیاره پایین . اما اون مرد محکمتر بہ پشتش زد و هلش داد کہ با سر بہ زمین افتاد .حاج آقا خم شد و دستش را گرفت ،ولے وقتے بلند شد نمیتونست درست راه بره. با هر سختے بود وارد سولہ شدیم . حدود ۱۰ نفر دیگہ آنجا بودند. ۷ زن و دختر و دو مرد . روے زمین با ترس نشستہ بودند. یہ گوشہ نشستم.تمام بدنم میلرزید. کاش اینجا آخرش باشہ. حالم خراب بود. ناگهان طوفان رو دیدم با اون پایے کہ نمیتونست درست راه بره بہ سمتم اومد خیلے عصبانے بود .با فریاد بہ سمت من خروشید: _همش تقصیر شماست ، لجبازیتون تموم شد؟ آره؟ الان دلتون خنک شد اینجاییم؟ اگر جنابعالے اصرار بیجا نکرده بودید ما الان این جا نبودیم.آخہ خانم توچیکاره ای کہ تصمیم میگیرے کجا بریم. انگشت اشاره اش رو بہ سمتم گرفت و گفت : هر بلایے سر بقیہ بیاد شما مقصرے . زهره خانم درحالے کہ گریہ میکرد گفت: پسرم این خودش داره میمیره ، ما هممون یہ چیزے...این دختر ...وسط این گرگ ها ... بقیہ حرفش را خورد. میدونم چے میخواست بگہ . بیچاره تر از من هم تو این جمع کسے بود؟ اما سید طوفان انگار تحمل شنیدن این حرف رو نداشت .براے یہ لحظہ ماتش برد . انگار تازه داشت صحبتهاے زهره خانم رو تحلیل می کرد. دستاشو محکم مُشت کرد ،صورتش برافروختہ شده بود ،تمام وجودش خشم بود ناگهان با دستش محکم بہ دیوار کوبید . حاج آقا سریع بلند شد و اومد دستاشو گرفت و بہ سمت دیگہ اے رفتند. خودم را جمع کردم زانوهامو بغل کردم. بہ حال اضطرار افتاده بودم .گریہ میکردم وآروم حرف میزدم : خدایا خودت میگے دعای دلشکسته براورده میشہ .این منم بنده بیچاره ات چے میشہ مرگ منو برسونے؟ یا فاطمه زهرا ، شما خودت خانمے ، میدونے من چے میگم.من نمیخوام آلوده بہ ناپاکے بشم. بہ سجده افتادم خانم جان یا زینب! شما رو به اسارت بردند اما به حریم و عفتتون تجاوز نشد . یا حسیـــــن... اینجورے مهمون دعوت میکنے ؟ ضجہ میزدم بدون توجہ بہ اطرافم با این جملہ دیگہ بہ هیچ چیزے فکر نکردم .دیگہ نمیتونستم ادامه بدهم : یا فاطمه اگر بہ دادم نرسے روز قیامت شکایتت رو پیش خدا میکنم .میگم یکے بود مُحبِ این خونواده بود ولے دستشو نگرفتند. خدااااااا اگہ هستے جوابمو بده . سرم را کہ بلند کردم هرکسے تو حال خودش بود. باید از بقیہ حلالیت میگرفتم شاید دیر بشہ . بلند شدم و روبہ جمع گفتم _اگر من باعث شدم شما اینجا باشید ، معذرت میخوام ، لطفا حلالم کنید و دوباره بہ گریہ افتادم حاج آقا_ نه دخترم ما خودمون اختیار داشتیم اگر نمیخواستیم بیایم کسے نمیتونست مجبورمون کنہ . ولے سید طوفان با آن ابروهای گره کرده لحظہ اے سرش را بالا آورد و نگاهے بہ من انداخت. با تاسف سرے تکون داد و دوباره سرش را پایین انداخت. این یعنے چے؟یعنے تو یکے ، منو نمیبخشی؟ ↩️ .... ☕️🍃☕️🍃☕️🍃 ╭─┅═♥️═┅╮ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═♥️═┅╯
هدایت شده از "دانستنیهای زیبا"
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ موتور کشتی بزرگی خراب شد. مهندسان زیادی تلاش کردند تا مشکل را حل کنند اما هیچکدام موفق نشدند ، سرانجام صاحبان کشتی تصمیم گرفتند مردی را که سالها تعمیر کار کشتی بود بیاورند، وی با جعبه ابزار بزرگی آمد و بلافاصله مشغول بررسی دقیق موتور کشتی شد، دو نفر از صاحبان کشتی نیز مشغول تماشای کار او بودند، مرد از جعبه ابزارش آچار کوچکی بیرون آورد و با آن به آرامی ضربه ای به قسمتی از موتور زد، بلافاصله موتور شروع به کار کرد و درست شد. یک هفته بعد صورتحسابی ده هزار دلاری از آن مرد دریافت کردند. صاحب کشتی با عصبانیت فریاد زد: او واقعا هیچ کاری نکرد، ده هزار دلار برای چه می‌خواهد بگیرد؟ بنا بر این از آن مرد خواستند ریز صورتحساب را برایشان ارسال کند. مرد تعمیر کار نیز صورتحساب را اینطور برایشان فرستاد: ضربه زدن با آچار: ۲دلار تشخیص اینکه ضربه به کجا باید زده شود ۹۹۹۸ دلار و زیر آن نیز نوشت: تلاش کردن مهم است اما دانستن اینکه کجای زندگی باید تلاش کرد می‌تواند همه چیز را تغییر بدهد... 🌺 🌺 ⭕️ 🇮🇷 🌹 http://eitaa.com/cognizable_wan
📖مناجاتی زیبا با حضرت دوست 🌹پروردگارا ؛ نمیدانم در چه ساعتی روحم را میگیری ؟ و در چه روزی این دنیا را ترک میکنم؟ و درکدامین سرزمین به خاک سپرده میشوم؟ 🌹پروردگارا؛ رحم کن برمن آنگاه که در مسیر اموات و گذشتگان قدم میگذارم... 🌹پروردگارا؛ رحم کن برمن آنگاه که نامم و حتی بدنم فراموش میشود و قبرم متروک میگردد و هیچ زائری به سراغ قبرم نمی آید و هیچ یادکننده ای مرا یاد نمیکند... 🌹پروردگارا ؛ مرا یاد کن درآن هنگام که از یادها می روم و تنهایم مگذار آنگاه که در دنیا برای همیشه به فراموشی سپرده میشوم... 🌹پروردگارا؛ گناهانم را بیامرز و مرا در رحمت خود داخل گردان ؛ درآنروزی که مال ، فرزند ، خویشاوند ، القاب و عناوین منفعتی برایم ندارند.... آمین یا ارحم الراحمین http://eitaa.com/cognizable_wan ❤️یاد خدا بالاترین یادهاست
♡﷽♡ پارت جدید🌹 ❤️ ☘ با حال خرابم به سمت مادر زهره خانم رفتم . خداروشکر فقط فشارش افتاده بود ولی خب هنوز بیهوش بود _نگران نباشید ، مادرتون فشارش افتاده بیاید کمک کنیم باید پاهاش بالا باشہ. با کمک دخترش پاهاشو بالاتر از بدنش قرار دادیم . راننده با آن دو مرد عرب صحبت میکرد. بعد رو بہ حاج آقا کرد و دست و پا شکستہ بہ فارسے گفت : "این آقا میگہ...اینها داعشے نیستند ، بعثے اند ولے با داعش مساعدت میکنند ... یعنے معاملہ میکنند." یعنے اینها قرار ما را بہ داعش بفروشند؟ آقاے شریفے _خداروشکر لااقل داعشے نیستند. سید طوفان _ اشتباه نکنید بعثے ها اگر پلیدتر از داعشے ها نباشند، کمتر نیستند. و من بہ سرانجام این قافلہ فکر مے کنم. سید طوفان از درد بہ خودش میپیچید . حاج آقا_سید پاهات ورم کرده سیدطوفان_نمیتونم تکونش بدهم ،فکر کنم شکسته . وقتے افتادم ؛ زیر پاهام سنگ بود ، رو اون افتادم . بخاطر حرفہایے کہ بہ من زد از او بَدَم اومد. اما نمیدونم چرا میخواستم یہ جورایے کمکش کنم ومهمتر اینکہ منو ببخشه. با خودم گفتم میرم پاشو میبینم اونجا هم ازش حلالیت میطلبم از جام بلند شدم ، جلو رفتم _حاج آقا اگر اجازه بدید من یہ نگاهے بہ پاشون بندازم . اما این طوفانِ مهیب تا صدامو شنید ، با عصبانیت گفت: _لازم نکرده ، شکستہ ، از شما هم هیچ کارے بر نمیاد، بفرمایید _شاید نشکستہ باشہ البتہ باید نگاهے بهش بندازم طوفان_خانم چے میگید؟ مگہ شما پزشکید؟ _ بلہ طوفان_خُب باشید .مگہ ارتوپدید؟ _از قضا هستم ، دارم میخونم ، یعنی داشتم میخوندم کہ اومدیم اینجا چشمهاش از تعجب گرد شده بود. احتمالا پزشک پوشیہ زده ندیده بود. سرشو بہ زیر انداخت و ساکت شد. این یعنے اجازه دارم نگاه بندازم؟ حاج آقا_چہ خوب بفرما دخترم کنارش نشستم . روبنده ام را بالا زدم . _لطفا هرجا دست گذاشتم و درد داشت بگید. سرش را لحظہ اے بالا آورد، به چهره ام نگاه کرد . انگار برق ۲۲۰ ولتے بہ او وصل کرده باشند. فوراً سرش را برگرداند.اخمے بہ پیشانیش داد .سرم راپایین انداختم و مشغول بررسی پاش شدم. از بالاے چشم نگاهی انداختم .هنوز اخم داشت ولے پوزخند گوشہ لبش دیگہ چے بود؟ احتمالا شناختہ و یاد صحنہ آسانسور افتاده و اون موجودے کہ ناگهانے پرید تو . غرورتو بزار لب کوزه آبشو بخور آقاےگردباد... دارم برات!!! ببینم تحمل درد کشیدن دارے... ↩️ .... ☕️🍃☕️🍃☕️🍃 ╭─┅═♥️═┅╮ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═♥️═┅╯
♡﷽♡ ❤️ ☘ چادرم را روی پاش انداختم و با لبه ی دیگہ چادر دستم را روے مچ پاش کہ با جوراب پوشیده بود گذاشتم . نمیخواستم تا حد امکان دستم بهش بخوره. یہ کم سخت بود تشخیص چون مستقیم نمیتونستم دست بزارم. آموزه هاے درسیم رو همہ بہ یاد آوردم یادم افتاد سر کلاس وقتے از استادم پرسیدم اگر جایی بودیم کہ دست رسے به عکس بردارے نبود چطور باید فرق بین شکستگے و در رفتگے رو متوجه بشیم؟ استاد با شنیدن سوالم خنده اے کرد و گفت مگہ اینکہ تو بیابون گیر افتاده باشید بعد هم توضیحاتے داد. اینجا هم براے ما حکم بیابان را دارد. خوب کہ بررسے کردم متوجہ شدم در رفتہ. باید استخوان قوزک پاش جا بیفتہ میدونستم خیلے درد داره . ازطرفے اولین بارم بود کہ میخواستم این کارو انجام بدهم.اولش استرس داشتم اما بعدش گفتم بدتر از الان کہ نمیشه. _پاتون در رفتہ باید جاش بندازم سیدطوفان_مطمئنید؟ _بلہ سرشو برگردوند. روبه حاج اقا کردم و با اشاره لب بهش فهموندم درد داره باید حواسش پرت شه. حاج آقا_خب آقا سید ایران که بودے چندتا موشک طراحے کردے؟ طوفان_اے بابا، حاج آقا الان وقت این سوالاست ؟ نمے دونم چرا حس انتقام جویے اومد سراغم برای همین گفتم _ خُب آقاے حسینے این همه شما مارو به گریہ انداختید حالا من شمارو به گریہ میندازم و همزمان مچ پایش را ناگهانے حرکت دادم. صداے نالہ اش بلند شد . چرا تحمل درد کشیدن این مرد را نداشتم ؟ دست کہ گذاشتم خداروشکر جا افتاده بود. حاج آقا_ خانم حکیمی شما میخواستید حواسشو پرت کنید بدترش کردی کہ. سید طوفان با تمام دردے کہ داشت گفت: _همہ عُقده ها و دِق دلے هاشون رو سر پاے من خالے کردند . خوبہ کہ متوجہ شدے _باید پاتون رو ببندم .اینجا هم کہ پارچہ پیدا نمیشہ یادم افتاد روبنده ام هست، اومدم درش بیارم فورا گفت : طوفان_ نہ ، نہ اونو در نیارید ... لطفا ... بذارید باشہ ...لازم میشہ چند لحظہ همونجور موندم . نہ بہ اون سر وصداها و نہ الان کہ حواسش بہ ظاهر من بود. یادم افتاد یہ شال تو کیفم بود اما کیفم... تو ماشینہ... بہ سمت زهره خانم رفتم _ شما دستمالے ،شالے چیزے ندارید میخوام پاے آقاسید رو ببندم. _دستمال کہ ندارم ولے... شال گردن دارم زیر چادرم هست. شالش رو درآورد . نگاهے بہ مادرش کردم . زهره خانم _اگر فشارش افتاده چرا هنوز بیهوشہ؟ _یہ کم بگذره ببینم وضعیتش چطوره؟ شال را برداشتم و بردم . ↩️ .... ☕️🍃☕️🍃☕️🍃 ╭─┅═♥️═┅╮ http://eitaa.com/cognizable_wan ╰─┅═♥️═┅╯
در برابر انتقادات اگر نادرست بود،بی اعتنا باشید اگر غیر منصفانه بود،عصبانی نشوید اگر از روی نادانی بود،لبخند بزنید اگر عادلانه بود،از آن درس بگیرید ♡• •♡• •♡• •♡• •♡ 🎀http://eitaa.com/cognizable_wan 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💥شعری فوق العاده و زیبا احسنت به شاعرش بخونید و نشرش بدید👌🙏🙏 ♦️عده ای سرب وگلوله,عده ای ملیاردها. ♦️هردوتا خوردند اما این کجا وآن کجا! ♦️این یکی از سوز ترکش آن یکی هم در سونا ♦️هردو میسوزند اما این کجا وآن کجا! ♦️عده ای بر روی مین و عده ای بر بال قو ♦️هردو خوابیدند اما این کجا وآن کجا! ♦️این یکی بر تخت ماساژ آن یکی بر ویلچرش ♦️هردو آرام اند اما این کجا وآن کجا! ♦️این یکی در عمق دجله,آن يکی آنتاليا ♦️هر دو در آبند اما این کجا وآن کجا! ♦️این یکی با گازخردل, آن يكي با گاز پارس. ♦️هردو میسازند اما این کجا وآن کجا! ♦️عده ای کردند کار و عده ای بستند بار ♦️هردو فعالند اما این کجا و آن کجا! ♦️باکری ها سمت غرب و خاوری ها سمت غرب ♦️هر دو تا رفتند اما این کجا وآن ♦️آن یکی بر پشت تانک و آن یکی بر صدر بانک ♦️هر دو مسئولند اما این کجا و آن کجا! ♦️عده ای بر تار شیطان میتنند چون عنکبوت. ♦️عده ای بر حق وجاویدند اما این کجا و آن كجا؟ 👌👌👌 http://eitaa.com/cognizable_wan
13.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نریمان غریب اولین پخش کننده فیلم پرتاپ موشک به هواپیماست ببینید جالبه http://eitaa.com/cognizable_wan