7.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دونالد ترامپ کشته شد!
رویایی به سبک لاتاری!
ببینید جالبه!
http://eitaa.com/cognizable_wan
15.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ سخنان عجیب و جنجالی زاکانی در مورد سقوط هواپیما...!
✔️ نفوذ در کار است ولی سپاه از خودگذشتگی کرد و گردن گرفت
نشر_حداکثری
#هواپیمای_اوکراینی
#سردار_حاجی_زاده
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گودزیلا😂😂
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خنده بر هر درد بی درمان دواست😄👌
😅 http://eitaa.com/cognizable_wan
.
یه خانمی رفت پیش دکتر دامپزشک . دکتر گفت:خانم! شما اشتباه اومدین ,من دکتر دامپزشکم شما بریند طبقه بالا دکتر ادما !! خانم گفت:یه لحظه به حرفام گوش بدین , من درست اومدم.
من وقتی صبح پا میشم ,
اخلاقم مثل سگه تا ظهر🐶
مثل خر کار می کنم🐴
ظهر که می شه , مثل یه گاو می خورم 🐮
تا عصر مثل خرس می خوابم🐻
و تا شب مثل مار نیش می زنم ,🐍
تازه وقتی شب شوهرم میاد خونه, به من میگه چطوری موش موشی؟!!🐹😐🤔😂
😅 http://eitaa.com/cognizable_wan
هدایت شده از "دانستنیهای زیبا"
پنجشنبه است😔🌹
امـروز🌺
هـمان روزی است
اهالی سفر کرده از دنیا،
چشم انتظار عزیزانشان هستند
دستشان ازدنیا ڪوتاه است
ومحتاج یادڪردن ماهستند.
بالاخص
پدران و مادران
برادران و خواهران
اساتید و شهدا
همه و همه را با ذکر فاتحه ای میهمان سفره هایمان کنیم.
🌍 http://eitaa.com/cognizable_wan
♡﷽♡
#رمان_رؤیاےوصال❤️
#قسمت31☘
در ِخونہ روبه رویی باز بود. داخل رفتیم .سیدطوفان صورتش را با چفیه عربے پوشونده بود .
عبدالله براشون توضیح داد که من پزشک هستم .مادرش به سر وصورتش میزد.
وضعیت دختر بیچاره را که چک کردم تمام کرده بود.
چه دختر خوشگلے بود.
از اتاق بیرون اومدم .دست و پا شکستہ بہ عربی گفتم تمام کرده ...
بہ مادرش گفتم چرا خودکشی کرد؟
مادرش شروع به درد ودل کرد. عبدالله ترجمه میکرد .
شوهرش بعثے بود. براے گرفتن پاداش دخترش را پیشکش داعشی ها میکند. دختر هفده ساله وقتی متوجه بارداریش میشود خودکشی میکند.
بعد روبہ من پرسید:
این شوهرت هست؟ اشاره بہ سیدطوفان کرد.
نمیدونم چرا حقیقت رو گفتم
_نه من مجردم ،هنوز ازدواج نڪردم
بہ محض گفتن این حرف ، بہ صورتش زد .
چیزهایی گفت و گریه کرد که من متوجه نشدم .این وسط اسم "عمر" را مرتبا می آورد.
عبدالله با تاسف به من نگاه میکرد.
کنجکاو شدم .روبه عبدالله کردم و گفتم
چی میگه؟ جوابے نداد.
من وسیدطوفان متوجہ حرفهایشان نمے شدیم.خیلے با لهجہ خاصے صحبت میکردند.
حس خوبی نداشتم.
چند دقیقہ بعد شوهر آن زن داخل شد و نگاهے بہ ما انداخت ، فورا رویم را برگرداندم و از اونجا بیرون اومدیم .هرچی از عبدالله پرسیدم جوابی نداد. من هم از سوال پرسیدن منصرف شدم .
یکساعتی گذشت خواستم به حیاط بروم حاج آقا ، سید طوفان و عبدالله را دیدم که با هم مشغول صحبت بودند. هر سه کلافه و عصبے.سیدطوفان اخم همیشگیش را داشت اما اینبار تلخ تر و عصبانے تر
کنجکاو شدم ببینم چه میگویند.
شاخک هایم را فعال کردم
آرام به پشت در رفتم و به اصطلاح فال گوش وایسادم
عبدالله_ اسمش عمر ، یه وحشی به تمام معنا ، بہ اندازه موهاے سرش زن داره .از بعثے هایے هست کہ بہ داعش پیوسته و فرمانده شده .
چند نفر از اجیر کرده هاش رو تو روستا میفرسته یہ زنے هم همراهشون هست ، معاینہ میکنند اگر دختر باڪره اے بود بزور اونو باخودشون میبرند و به عقد این وحشے در میارن .
هر شب جمعه هم یه بساط جشن و پایکوبے داره .بعدهم با داعشے ها اونو رد وبدل میکنہ
شوهر این زنه هم همراهشونہ .
دنبال زنها نیست. فقط ... دختران ِ باڪره...
سید طوفان نفسش را محکم بیرون داد .عصبانے بود
لب سکو حیاط نشست .
_کثافتِ ملعون ...
خب اونہا از کجا میدونند یہ دختر تو این خونہ است ؟
عبدالله_شوهر این زن کہ اونو دیده .بعد هم مهم اینہ کہ میدونند ما رو تازه به اینجا آوردند.
حاج آقا _ازکجا میدونند که متاهل نیست؟
عبدالله _مثل اینکہ زنے رو میفرستن کہ معاینہ کنه .همراهشم چند تا مرد مسلح
سید طوفان ، حالش دگرگون شد .پشت سر هم نفس عمیق میکشید. صورتش برافروختہ بود. آرام و قرار نداشت.بلند شد و چند قدم رفت و برگشت
دست به سر گرفت .کلافه بود
یهو داد زد
_اینها دیگه چه کثافت هایی هستند ...خدایا ...خب ... خب یه جورے قایمش میکنیم ، شده زمین رو بکنیم و پنهانش کنیم نمیزاریم دست این کثافت ها بهش بخوره .
عبدالله_اون زن گفت چند وقت قبل یہ خانواده اے دخترشون رو پنهان کردند کل خونوادش رو به رگبار بستند.
حاج اقا _یا حسین
سیدطوفان_از کجا معلوم شاید اون زن دروغ بگه ... مگه میشه؟
من نمیزارم ...
اینہا چہ میگویند؟در موردِ ...من حرف میزنند؟
↩️ #ادامہ_دارد....
☕️🍃☕️🍃☕️🍃
╭─┅═♥️═┅╮
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰─┅═♥️═┅╯