eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.5هزار دنبال‌کننده
16.3هزار عکس
17.5هزار ویدیو
628 فایل
#دانستنی_های_زیبا کانالی برای قشر جوان با بهترین نکات #علمی، #تربیتی، #اخلاقی، #پزشکی و #روانشناسی بهمراه #کلیپ_های زیبای اخلاقی از #سخنرانان_کشوری جهت ارتباط با آدمین از طریق👇👇👇 @alimaola_110 پیام ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
نماز و شهدا در آسمان کردستان بودیم و سوار بر هلی‌کوپتر. دیدم شهید صیاد مدام به ساعتشان نگاه می‌کردند. علت را پرسیدم، گفتند: وقت نماز است و همان لحظه به خلبان اشاره کردند که همین‌جا فرود بیا تا نمازمان را اول وقت بخوانیم. خلبان گفت: این منطقه زیاد امن نیست، اگر صلاح می‌دانید تا رسیدن به مقصد صبر کنیم. شهید صیاد گفتند: هیچ اشکالی ندارد! ما باید همین‌جا نمازمان را بخوانیم. خلبان اطاعت کرد و هلی‌کوپتر نشست. با آب قمقمه‌ای که داشتند وضو گرفتیم و نماز را به امامت ایشان اقامه کردیم... ... وقتی طلبه‌های شیراز از آیت‌الله بهاءالدینی درس اخلاق خواستند؛ ایشان فرمودند: بروید از صیاد شیرازی درس زندگی بگیرید. اگر صیاد شیرازی شدید، هم دنیا را دارید و هم آخرت را... 📚روایان: سرهنگ غلامحسین دربندی، سردار برقی کتاب امیر دلاور، صفحات ۶۹ و 77 ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌺🌺جاوید الاثر حاج احمد متوسلیان خیلی دلش می خواست بره حوزه و درس طلبگی بخونه، آنقدر به طلبگی علاقه داشت که توی خونه صداش می کردیم آشیخ احمد. ولی وقتی ثبت نام حوزه شروع شد، هیچ اقدامی نکرد. فکر کردیم نظرش برگشته و دیگر به طلبه شدن علاقه ای ندارد. وقتی پاپیچش شدیم گفت: کار بابا تو مغازه زیاده، برای اینکه پدرش دست تنها اذیت نشود قید طلبه شدن را زد. 🌹 جاوید الاثر حاج احمد متوسلیان 📕 یادگاران ٩ صفحه ۵ ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🍃🍃🍃 🔆رفتار شهید بروجردی با یک سرباز... خودش را برای رفتن به ماموریت آماده می‌کرد که یک «سرباز» وارد اتاق شد و به مسئول دفتر فرمانده گفت که مرخصی لازم دارد و وقتی با جواب منفی روبرو شد، با ناراحتی پرسید: بروجردی کجاست؟ می خواهم با خودش صحبت کنم. ‌محمد رو کرد به سرباز و گفت: فرض کن که الان داری با بروجردی صحبت می‌کنی و او هم به تو می‌گوید که نمی‌شود به مرخصی بروی. شما سرباز اسلام هستید و به خاطر عدم موافقت با یک مرخصی که نباید اینطور عصبانی بشوید. این حرف انگار بنزینی بود که بر آتش درون سرباز ریخته شد و او را شعله ورتر کرد و ناگهان سیلی محکمی به گوش محمد زد و گفت: اصلا به شما چه ربطی دارد که دخالت می‌کنی و با همان عصبانیت هر چه از دهانش در آمد نثار محمد کرد. محمد به او نزدیک شد و خواست بغلش کند، سرباز گمان کرد می‌خواهد او را کتک بزند؛ مقاومت کرد و خواست از خودش دفاع کند، محمد بوسه‌ای بر پیشانی سرباز زد و گفت بیا داخل دفتر بنشینیم و با هم صحبت کنیم. ‌اما سرباز که هنوز نمی‌دانست با چه کسی طرف است، با همان عصبانیت گفت اصلا تو چه کاره‌ای که دخالت می‌کنی؟! من با بروجردی کار دارم. ‌محمد لبخندی زد و گفت خب بابا جان بروجردی خودم هستم. سرباز جا خورد و زد زیر گریه. گفت هر کاری کنی حق با توست و اگر می‌خواهی تبعیدم کن یا برایم قرار زندان بنویس. ‌اما بروجردی نه تبعیدش کرد و نه برایش زندان برید و به سرباز گفت: حالا برو مرخصی، وقتی برگشتی بیا تا بیشتر با هم صحبت کنیم تا ببینیم می‌شود این عصبانیتت را فرو نشاند. از آن روز به بعد سرباز عصبانی شد مرید محمد. وقتی که از مرخصی برگشت، به خط مقدم رفت و عاقبتش ختم به شهادت شد. ‌خبر برخورد فلان نماینده مجلس با سرباز ناجا را که شنیدم، یاد روایتی که در بالا خواندید افتادم. حضور امثال عنابستانی در مجلس و رده‌های مدیریتی کشور، خیانت است به آنهمه خونی که پای حفاظت از این نظام و انقلاب ریخته شد؛ از جمله خون بروجردی. و سوال این است که چه شد که از بروجردی به عنابستانی رسیدیم؟ ‌کاش می‌شد برگردیم به قبل‌تر ها؛ به روزگار بزرگانی چون بروجردی ها و کاظمی ها.. ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
💥💥شهید عباس بابایی همیشه لباس کهنه می‌پوشید. سرآخر اسمش پای لیست دانش‌آموزان کم بضاعت رفت. مدیر مدرسه دایی‌اش بود. همان روز عصبانی به خانه خواهرش رفت‌. مادر عباس بابایی، برادرش را پای کمد برد و ردیف لباس‌ها و کفش‌های نو را نشانش داد. گفت عباس می‌گوید دلش را ندارد پیش دوستان نیازمندش اینها را بپوشد 🌺http://eitaa.com/cognizable_wan
يك خاطره زيبا 🔷هادى از رزمندگان شيفته حق بود، در جنگ تحميلى ايران و عراق ، هميشه در فكر پيروزى حق بر كفر صداميان به سر مى برد، همواره در جبهه هاى حق با تلاشهاى خستگى ناپذير، تا آخرين توان خود جانبازى مى كرد. تا سرانجام به آرزوى خود رسيد و شربت شهادت را نوشيد. 🔷برادر او رضا به راه او رفت و پس از مدتى به شهادت رسيد، و در فرازى از وصيتنامه خود انگيزه پيكارش را تا سرحد شهادت ، سه عامل دانسته است : 1- عشق به الله 2- عشق به اسلام 3- عشق به شهادت فى سبيل الله . 🔷خواهر اين دو شهيد گويد: يكى از خاطره هاى زيباى برادر شهيدم هادى ، اين بود كه : در دوران سربازى با چند نفر از برادران رزمنده مسيحى ، تماس ‍ گرم داشت ، با برخوردهاى شيرين و صحبت با يكى از آنها و بجث و بررسى پيرامون حقانيت اسلام ، سرانجام آن برادر مسيحى با راهنمائيهاى شهيد هادى ، به اسلام گرويده و قبول اسلام مى كند. هادى مقدار پولى كه از پدرم گرفته بود، شيرينى خريده و رزمندگان و دوستان را خبر مى كند كه در فلان محل ، در فلان ساعت جشن مسلمان شدن برادر مسيحى ، منعقد است و آنها را دعوت به شركت در جلسه مى كند. 🔷ساعت موعود فرا مى رسد، دوستان شركت مى كنند و جشن خوبى مى گيرند و به همديگر تبريك مى گويند، اين يك خاطره زيبا در جهان معنويت است ، كه برادر مخلص و پاكدل ، قبل از شهادتش بيادگار گذاشت . 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
آقامحمد تأکید زیادی بر حجاب زنان و خانم‌های جامعه داشت و همیشه به خواهرانش می‌گفت: امام‌حسین (ع) تا لحظه‌ای که زنده بود، اجازه نداد لشکر دشمن به طرف خانواده‌اش برود؛ ما هم که پیرو امام‌حسین (ع) هستیم، باید تعصّب درباره حجاب و ناموس را از امام حسین علیه‌السلام بیاموزیم، دشمن از حجاب شما بیشتر می‌ترسد تا از توپ و تانک ما. یکی از دوستانش تعریف می‌کرد وقتی محمد در گشت‌های ارشاد و امربه‌معروف با خانم یا دختر بی‌حجابی برخورد می‌کرد، چهره‌اش از ناراحتی سرخ می‌شد؛ با وجود این، وظیفه‌ هدایتگری و ارشادی خود را فراموش نمی‌کرد و با استدلال‌های عقلی بهشون می‌فهماند که بی‌حجابی، آزادی نیست بلکه تهدیدی برای سلامت و زندگی خود آنان است، پسرم تا زنده بود، بر حجاب و عفاف خانم‌ها تأکید داشت و از این بابت نگران بود. 🌷 شهید محمد جاودانی🌷 📎 به روایت مادر شهید ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan📚✾
🕊🕊 تخریب‌چی دل‎ها بود، این را گل‎های بی‌قرار «پادگان گرمدره» خوب می‌دانند. او عاشقی بود که تا آخرین نفس به وعده معبودش ایمان داشت. ● همیشه به گل‌های پادگان گرم‌دره آب می‌داد ، بعد از شهادت یکی از سربازان پادگان خواب می‌بیند که علی‌رضا روی پله نشسته و ناراحت است. می پرسد که چرا ناراحتی؟ می گوید: هیچ کس به این گل‌ها و درختان آب نمی‌دهد؛ همه خشک شدند. این سرباز خوابش را برای مسئول مربوطه تعریف می‌کند و آن روز سردار سلیمانی برای بازدید به پادگان آمده بود. فرمانده مسئول خواب را برای سردار تعریف می کند. سردار می گوید: وقتی شهید قبادی به فکر درخت‌ها و گل‌های پادگان است، مگر می‌شود به فکر هم‌رزمان و خانواده‌اش نباشد. ● یکی از هم‌رزم های علی‌رضا می گوید: من اطلاع نداشتم که علی‌رضا شهید شده در خواب دیدم که در یک امامزاده هستم و چهار مرد با قبای سبز رنگ در حال تشییع پیکر شهیدی هستند، پرسیدم: این کدام شهید است؟ گفتند: شهید علی‌رضا و فامیل او را نگفتند. می گوید: بعد از اینکه خبر شهادت علی رضا را شنیدم، متوجه شدم آن شهید علی‌رضا قبادی بوده است. ● پاسدار شهید مدافع حرم «علیرضا قبادی» متولد 5 اردیبهشت سال 67 از شهدای تخریب چی مدافع حرم حضرت زینب(س) بود که داوطلبانه عازم سوریه شد و 26 اردیبشهت 96 در راه دفاع از حرم عقیله بنی‌هاشم حضرت زینب(سلام الله علیها) توسط تروریست های تکفیری در حومه دمشق به فیض شهادت نائل شد. ✾📚 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🕊 🌷 سفارشم بشما این است که به فکر مادیت و این دنیا نباشید که همه اینها آزمایش است برای انسان همچنانکه علی (ع) فرموده است که دنیاهمانند ماری است که وقتی به رویش دست می کشی نرم و لطیف است ولی زهرش کشنده سعی کنیدبیشتر به فکر آخرت باشید و بفکر معادو به فکر مردن باشید به فکر آن روزی بیافتیدکه خداوند ازهمه کس حساب می کشد و می گوید ای انسان که من ترا خلق کرده ام و به تو انواع و اقسام نعمتهای داده ام تو در دنیا چکار کرده ای؟ آیا به مستمندان کمک کرده ای آیا بخدا و روز معاد ایمان آورده ای برادران بهوش باشیدکه نکندخدای نکرده اسیر دنیاشوید و دنیا شما را درشکم خود ببلعدکه دیگرپس ازمدتی توبه قبول نمی شود درنماز خواندن کاهلی نکنید وهمواره پیرو ولایت فقیه باشید. ✾📚 💠 🇮🇷🌸🌹🌸 بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
🌷 🌷همیشه همسرداری‌اش خاص بود؛ وقتی می‌خواستیم با هم بیرون برویم لباس‌هایش را می‌چید و از من می‌خواست تا انتخاب کنم و از طرف دیگر توجه خاصی به مادرش داشت. هیچ وقت چیزی را بالاتر از مادرش نمی‌دید، تعادل را رعایت می‌کرد به خاطر دل همسرش دل مادرش را نمی‌شکست و یا به خاطر مادرش به همسرش بی احترامی نمی‌کرد.... 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز مدافع حرم مهدی نوروزی (معروف به شیر سامرا) ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─ بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
♥️↓ در جاده بصره خرمشهر، همینطور که می دوید از پشت ، از ناحیه سر مورد اصابت قرار گرفت و سرش از پیکرش جدا شد. در همان حال که تنش داشت می دوید، سرش روی زمین می غلتید و حدود پنج دقیقه فریاد "یاحسین یاحسین" سر می داد. همه رزمندگان با مشاهده این صحنه شگفت ، همه به گریه افتاده بودند. چند دقیقه بعد از توی کوله پشتیش وصیتنامه اش را برداشتند،نوشته بود:ألسلام علی الرأس المرفوع... -خدایا من شنیده ام که امام حسین ع با لب تشنه شهید شده است، من هم دوست دارم اینگونه شهید بشوم. -خدایا شنیده ام که سر امام حسین‌ را از پشت بریده اند، من هم دوست دارم سرم از پشت بریده بشود. -خدایا شنیده ام سر امام حسین‌ع بالای نیزه قرآن خوانده، من که مثل امام ، اسرار قرآن را نمی دانم، ولی به امام حسین‌ع خیلی عشق دارم، دوست دارم وقتی شهید می‌شوم سر بریده ام به ذکر "یاحسین" باشد.... ‏سرباز روح الله ‌┄┅═✧☫✧●●✧☫✧═┅┄ بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
24.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊 💢حکایت تکان‌دهنده از تفحص و توسل به حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام در طلائیه... 🥀شهید_ابوالفضل_خدایار🕊 🥀شهید_ابوالفضل_ابوالفضلی🕊 ‌┄┅═✧☫✧●●✧☫✧═┅┄ بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan
15.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫روایت پیرمرد دوست داشتنی از اخلاص بچه‌های گردان تخریب ✨دانش آموزی که از حاج عباس حافظی کمپوت قسطی خرید تا به جبهه هدیه کند 🔹مرحوم حاج عباس حافظی؛ پیرمرد با اخلاص، محبوب و دوست داشتنی و بزرگ گردان تخریب لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) بود که دو پسرش هم در دفاع مقدس به شهادت رسیدند. کسی که در این فیلم کنار حاج آقا نشسته است، شهید بزرگوار سید حسن موسوی پناه؛ مسئول گروهان حضرت امام حسن مجتبی(ع) تخریب است. کسی را هم که حاج آقا از او نام می‌برد؛ شهید امیر فتحی است. برادر دیگر امیر هم به نام حمید؛ شهید شده است و دیگر برادرش سعید فتحی، از ناحیه پا جانباز است. حاج‌آقا حافظی که یک مغازه خواروبار فروشی در میدان خراسان داشته است، در این مستند؛ داستان پسر دانش‌آموزی را روایت می‌کند که اوایل جنگ از او کمپوت قسطی خرید تا به جبهه هدیه کند و باقی ماجرا ... 🌷 ┄┅═✧☫✧●●✧☫✧═┅┄ بجمع ما بپیوندید👇👇👇 @cognizable_wan