eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
13.8هزار ویدیو
636 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/alimaola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaola_110
مشاهده در ایتا
دانلود
واسه تولد بچه هفت ساله لپ تاپ و تلسکوپ خریدن 💻 🔭 منم همسن این بودم حوصله م سر میرفت، میگفتن: واسه هواپیما دست تکون بده واست بوق میزنه ✋ ✈️ 😐😂😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🤓 👉 http://eitaa.com/cognizable_wan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
آبادانیه دلار تقلبی چاپ میکنه میگیرنش میگه :از کجا فهمیدین؟؟ 😡😡😡 رئیس پاسگاه میگه :آخه بی شعورعکس روی دلار کجا عینک دودی داشت؟!!😂😂😂 🅾 http://eitaa.com/cognizable_wan
┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄ 📖 📖 ✍ 🌷دیگه نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم … یه سال تموم خون دل خورده بودم اما حالا کارش به جایی رسیده بود که می خواست من رو جلوی بقیه، نما نما کنه … همون طور که به دیوار تکیه داده بودم، چند لحظه چشم هام رو بستم … پشت سر هم حرف می زد اما دیگه گوش نمی کردم … 🌷– خدایا! خودت گفتی اطاعت از همسر تا جایی درسته که گناه نباشه … اما از اینجا دیگه گناهه … دیگه قدرت صبر کردن و لبخند زدن ندارم … من قدرت اصلاح شوهرم رو ندارم… چشم هام رو باز کردم و رفتم توی اتاق … بدون اینکه حرفی بزنم و خیلی جدی … کت و شلوار رو برداشتم و زدم به چوب لباسی و روش کاور کشیدم … برگشت سمتم … 🌷– چکار می کنی آنیتا؟ … مگه بهت نگفتم این رو بپوش؟ … – چرا گفتی … منم شنیدم … تو همون روز اول دیدی من چطور آدمی بودم … من همینم … نمی دونم امل یعنی چی … خوبه یا بد … اما می دونم، هرگز حاضر نمیشم این طوری لباس بپوشم … آرایش کنم و بیام بین دوست های تو … و با اون زن ها که مثل … فاحشه های اروپایی آرایش می کنن؛ رفت و آمد کنم … 🌷حسابی جا خورده بود … باورش نمی شد … داشتم برای اولین بار باهاش مخالفت می کردم … گریه ام گرفته بود … – همه چیز رو تحمل کردم … همه چیز رو … اما دیگه این یکی رو نمی تونم دیگه نتونستم جلوی اشک هام رو بگیرم … ✍ادامه دارد‌...... 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─ 📌کانال 👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan 🔗یه کانال بجا 👆
📚داستان پند آموز گویند روزی پادشاهی این سوال برایش پیش می آید و میخواهد بداند که نجس ترین چیزها در دنیای خاکی چیست. برای همین کار وزیرش را مامور میکند که برود و این نجس ترین نجس ترینها را پیدا کند و در صورتی که آنرا پیدا کند و یا هر کسی که بداند تمام تخت و تاجش را به او بدهد وزیر هم عازم سفر میشود و پس از یکسال جستجو و پرس و جو از افراد مختلف به این نتیجه رسید که با توجه به حرفها و صحبتهای مردم باید پاسخ همین مدفوع آدمیزاد اشرف باشد و عازم دیار خود میشود در نزدیکی های شهر چوپانی را میبیند و به خود میگوید بگذار از او هم سوال کنم شاید جواب تازه ای داشت بعد از صحبت با چ.پان او به وزیر میگوید من جواب را میدانم اما یک شرط دارد و وزیر نشنیده شرط را میپذیرد چوپان هم میگوید تو باید مدفوع خودت را بخوری وزیر آنچنان عصبانی میشود که میخواهد چوپان را بکشد ولی چوپان به او میگوید تو میتوانی من را بکشی اما مطمئن باش پاسخی که پیدا کرده ای غلط است تو اینکار را بکن اگر جواب قانع کننده ای نشنیدی من رابکش خلاصه وزیر به خاطر رسیدن به تاج و تخت هم که شده قبول میکند و آن کار را (اسمشو نبر را) انجام میدهد سپس چوپان به او میگوید کثیف ترین و نجس ترین چیزها طمع است که تو به خاطرش حاضر شدی آنچه را فکر میکردی نجس ترین است بخوری ✨ http://eitaa.com/cognizable_wan
همسرتان را عاشق کنید به ظاهر و لباسش توجه کنید( زنها عاشق دیده شدن هستند). مرتب و تمیز باشید و به ظاهر خود برسید. مرد باشید( بچه ننه نباشید، استقلال مالی و قدرت تصمیم گیری داشته باشید، زنان از اینکه شوهرشان وابسته باشد متنفرند). غافلگیری یا به قول امروزی ها " سوپرایز" کنید( زنان شیفته غافلگیر شدن هستند، حتی یک شاخه گل، هدیه کوچک و یا یک پیام عاشقانه). بحث و مشاجره نکنید. در مهمانی ها متشخص باشید و هوایش را داشته باشید( نگاه محبت آمیز در جمع را فراموش نکنید) . مناسبتهای حیاتی را فراموش نکنید. ❤️ http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اون زمان که تازه لوله کشی گاز شهری اومده بود، این تبلیغ رو به عنوان آموزش استفاده از گاز برای بچه‌ها نشون میدادن، کیا یادشونه؟😄 #نوستالژی Join 🔜 http://eitaa.com/cognizable_wan 🏃‍♀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوربین مخفی جدید ایرانی! دست شفابخش😅 Join 🔜 http://eitaa.com/cognizable_wan 🏃‍♀
🌺روزی در یک مجلس فردی از مردی بدی می گفت و ناسزا بارش می کرد پسر ان مرد در مجلس حضور داشت و می شنید .پسربسیار ناراحت شدو مجلس را ترک کرد . خدمت پدر رسید و با ناراحتی شنیده هارا برای پدر گفت .پدر از جا بلند شدو رفت و بعداز کمی وقت برگشت .زیر بغل پدر یک فرش ابریشمی گرانقیمت بود. پدر دستی به شانه ی پسرش زد و گفت برای تو ماموریتی دارم برو این هدیه را نزد همان شخص ببر و از او تقدیر و تشکر کن .. پسر متعجب و حیران امر پدر را اطاعت کرد و نزد ان شخص رفت و هدیه را تقدیم کردو از او تشکر کرد مرد شرمنده شد و هیچ نگفت . پسر برگشت نزد پدر گفت پدر جان امرتون رو اجرا کردم اما متحیر م چرا شما به جای این که عصبانی و ناراحت بشوید از او تقدیر و تشکر کردید . پدر لبخندی زد و گفت پسرم امروز این شخص با چندین کلمه حاصل ساعتها عبادش را به حساب من جاری کرد و مرا خشنود ساخت ایا من نباید بابت این همه نیکی او تشکر کنم؟!!! عاقلان را اشاره ای کافیست.... 🎀http://eitaa.com/cognizable_wan 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
ولادت سراسر نور رسول مکرم اسلام محمد بن عبدالله(ع) و امام جعفر صادق (ع) بر تمام مسلمین جهان تبریک و تهنیت باد. http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎سرود زيباى #يارسول_الله ❤️ 👌باصداى دلنشين پدر و بچه هایش 💎خیلی زیباست... زبان #ترکی
┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═ 📖 📖 🌷چند لحظه با تعجب بهم نگاه کرد … هنوز توی شوک بود … – اوه اوه … خانم رو نگاه کن … خوبه عکس های کنار دریات رو خودم دیدم … یه تازه مسلمون از پاپ کاتولیک تر شده … بزار یه چند سال از ایمان آوردنت بگذره بعد ادای مرجع تقلید از خودت در بیار … چند بدم از بالای منبر بیای پایین؟ … 🌷– می فهمی چی داری میگی؟ … شاید من تازه مسلمونم اما حداقل به همون چیزی که بلدم عمل می کنم … با عصبانیت اومد سمتم … – پیاده شو با هم بریم … فکر کردی دو بار نماز خوندی آدم شدی؟ … 🌷دهنت رو باز می کنی به هر کسی هر چی بخوای میگی؟ … خودت قبل از من با چند نفر بودی؟ … – من قبل از آشنایی با تو مسلمان شدم … همون موقع هم… محکم خوابوند توی گوشم … – همون موقع چی مریم مقدس؟ … 🌷صورتم گر گرفته بود … نفسم به شماره افتاده بود … صدام بریده بریده در می اومد … – به من اهانت می کنی، بکن … فحش میدی، میزنی … اشکالی نداره … اما این اسم مقدس تر از اونه که بهش اهانت کنی … 🌷هنوز نفسم بالا نیومده بود و دل دل می زدم … – من به همسر دوست هات اهانت نکردم … تو خودت اروپا بودی … من فقط گفتم آرایش اونها … این بار محکم تر زد توی گوشم … پرت شدم روی زمین … 🌷– این زر زر ها مال توی اروپایی نیست … من اگه می خواستم این چرت ها رو بشنوم می رفتم از قم زن می گرفتم … این رو گفت از خونه زد بیرون … ✍ادامه دارد‌...... ─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─ 📌کانال 👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan 🔗یه کانال بجا 👆
┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄ 📖 📖 🌷دیگه نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم … یه سال تموم خون دل خورده بودم اما حالا کارش به جایی رسیده بود که می خواست من رو جلوی بقیه، نما نما کنه … همون طور که به دیوار تکیه داده بودم، چند لحظه چشم هام رو بستم … پشت سر هم حرف می زد اما دیگه گوش نمی کردم … 🌷– خدایا! خودت گفتی اطاعت از همسر تا جایی درسته که گناه نباشه … اما از اینجا دیگه گناهه … دیگه قدرت صبر کردن و لبخند زدن ندارم … من قدرت اصلاح شوهرم رو ندارم… چشم هام رو باز کردم و رفتم توی اتاق … بدون اینکه حرفی بزنم و خیلی جدی … کت و شلوار رو برداشتم و زدم به چوب لباسی و روش کاور کشیدم … برگشت سمتم … 🌷– چکار می کنی آنیتا؟ … مگه بهت نگفتم این رو بپوش؟ … – چرا گفتی … منم شنیدم … تو همون روز اول دیدی من چطور آدمی بودم … من همینم … نمی دونم امل یعنی چی … خوبه یا بد … اما می دونم، هرگز حاضر نمیشم این طوری لباس بپوشم … آرایش کنم و بیام بین دوست های تو … و با اون زن ها که مثل … فاحشه های اروپایی آرایش می کنن؛ رفت و آمد کنم … 🌷حسابی جا خورده بود … باورش نمی شد … داشتم برای اولین بار باهاش مخالفت می کردم … گریه ام گرفته بود … – همه چیز رو تحمل کردم … همه چیز رو … اما دیگه این یکی رو نمی تونم دیگه نتونستم جلوی اشک هام رو بگیرم … ✍ادامه دارد‌...... ─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─ 📌کانال 👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan 🔗یه کانال بجا 👆
🔻این نقاشی ساده و ابتدایی به اندازه صد تا کتاب حرف داره! 🔹آن مرد از وجود مار درون سوراخ بی‌خبر است! و زن هم از وجود سنگ روی مرد بی‌خبر است! زن با خودش فکر می کند که من در حال سقوط هستم، نمی توانم بالا بروم چون مار دست مرا نیش زده است! چرا مرد کمی بیشتر از قدرت خود استفاده نمی‌کند و مرا بالا نمی کشد!؟ مرد هم با خود فکر می‌کند که من درد زیادی را تحمل می‌کنم، با این وجود با تمام توان دست زن را گرفته ام، چرا زن کمی تلاش نمی کند و خود را بالا نمی کشد!؟ 🔹حقیقت این است که شما فشاری که بر روی دیگران است را نمی‌بینید، دیگران هم فشاری که بر روی شما هست را نمی بینند! زندگی اینگونه است! سر کار، در خانواده، فامیل، دوستان و آشنایان! ما باید سعی کنیم یکدیگر را بفهمیم و درک متقابل از هم داشته باشیم! یاد بگیریم متفاوت از قبل فکر کنیم، شاید کمی عمیق تر، واضح تر و در تعامل بیشتر با دیگران باشیم! اندکی فکر کردن و صبور بودن نتایج بزرگی را در پی خواهد داشت! با یکدیگر مهربان باشیم! هر کسی را که در اطراف خود می بینید در حال جنگیدن در زمین جنگ زندگی خود است! Join 🔜 http://eitaa.com/cognizable_wan
┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄ 📖 📖 🌷چند لحظه با تعجب بهم نگاه کرد … هنوز توی شوک بود … – اوه اوه … خانم رو نگاه کن … خوبه عکس های کنار دریات رو خودم دیدم … یه تازه مسلمون از پاپ کاتولیک تر شده … بزار یه چند سال از ایمان آوردنت بگذره بعد ادای مرجع تقلید از خودت در بیار … چند بدم از بالای منبر بیای پایین؟ … 🌷– می فهمی چی داری میگی؟ … شاید من تازه مسلمونم اما حداقل به همون چیزی که بلدم عمل می کنم … با عصبانیت اومد سمتم … – پیاده شو با هم بریم … فکر کردی دو بار نماز خوندی آدم شدی؟ … 🌷دهنت رو باز می کنی به هر کسی هر چی بخوای میگی؟ … خودت قبل از من با چند نفر بودی؟ … – من قبل از آشنایی با تو مسلمان شدم … همون موقع هم… محکم خوابوند توی گوشم … – همون موقع چی مریم مقدس؟ … 🌷صورتم گر گرفته بود … نفسم به شماره افتاده بود … صدام بریده بریده در می اومد … – به من اهانت می کنی، بکن … فحش میدی، میزنی … اشکالی نداره … اما این اسم مقدس تر از اونه که بهش اهانت کنی … 🌷هنوز نفسم بالا نیومده بود و دل دل می زدم … – من به همسر دوست هات اهانت نکردم … تو خودت اروپا بودی … من فقط گفتم آرایش اونها … این بار محکم تر زد توی گوشم … پرت شدم روی زمین … 🌷– این زر زر ها مال توی اروپایی نیست … من اگه می خواستم این چرت ها رو بشنوم می رفتم از قم زن می گرفتم … این رو گفت از خونه زد بیرون … ✍ادامه دارد‌...... ─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─ 📌کانال 👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan 🔗یه کانال بجا 👆
┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄ 📖 📖 🌷دلم سوخته بود و از درون له شده بودم … عشق و صبر تمام این سال های من، ریز ریز شده بود … تازه فهمیده بودم علت ازدواجش با من، علاقه نبود … می خواست به همه فخر بفروشه … همون طور که فخر مدرکش رو که از کشور من گرفته بود به همه می فروخت … می خواست پز بده که یه زن خارجی داره … 🌷باورم نمی شد … تازه تمام اون کارها، حرف ها و رفتارهاش برام مفهوم پیدا کرده بود … تازه قسمت های گمشده این پازل رو پیدا کرده بودم … و بدتر از همه … به گذشته من هم اهانت کرد … شاید جامعه ما، از هر حیث آزاد بود … اما در بین ما هم هنجارهای اخلاقی وجود داشت … هنجارهایی که من به تک تکش پایبند بودم … 🌷با صدای بلند وسط خونه گریه می کردم … به حدی دلم سوخته بود و شخصیتم شکسته شده بود که خارج از تحمل من بود … گریه می کردم و با خدا حرف می زدم – خدایا! من غریبم … تنها توی کشوری که هیچ جایی برای رفتن ندارم … اسیر دست آدمی که بویی از محبت و انسانیت نبرده … 🌷خدایا! تو رو به عزیزترین و پاک ترین بندگانت قسم میدم؛ کمکم کن … کمی آروم تر شدم … اومدم از جا بلند بشم که درد شدیدی توی شکمم پیچید … اونقدر که قدرت تکان خوردن رو ازم گرفت … 🌷به زحمت خودم رو به تلفن رسوندم … هر چقدر به متین زنگ زدم جواب نداد … چاره ای نبود … به پدرش زنگ زدم … ✍ادامه دارد‌...... ─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─ 📌کانال 👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan 🔗یه کانال بجا 👆
✿ از عارفی پرسيدند : ❗️ چرا اينقدر ذکر "صلوات" در منابع دينی ما تاکيد شده؟! و برای آمرزش گناهان ، وسعت روزی ، صحت و سلامتی ، گشايش در کارها و... صلوات تجويز کرده اند؟! سر و راز اين ذکر چيست؟؟؟! ◇ فرمود: اگر به قرآن نگاه کنيد، فقط و فقط يکجا در قرآن هست که خداوند انسان رو هم شأن و هم درجه ی خودش می کند . يعنی از انسان مي خواهد که بياید کنار او و با هم در یک کاری مشارکت کنندو آن اين آيه ست: "انّ الله و ملائکته يصلّون علي النبي يا ايها الذين آمنوا صلّوا عليه و سلموا تسليما" خدا و ملائکه اش دارند براي پيامبر صلوات ميفرستند شما هم بیایید و همراهی کنید... علت عظمت و بزرگی ذکر صلوات اين است که انسان را تا کنار خدا بالا مي برد. منبع:کانال سیر و سلوک تا خدا اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم http://eitaa.com/cognizable_wan
🌸🍃🌸🍃 #ضرب_المثل #خروس_اگه_خروس_باشه_توی_راه_هم_میخونه یک نفر مهمان خونه ایی روستایی بود خروس چاق و چله میزبان چشمشو گرفته بود نصفه های شب دور از چشم همه بلند شد خروس رو گرفت و به راه افتاد صاحبخانه از خواب بیدار شد و گفت :حالا که زوده داری میری بمون تا خروس بخونه بعد برو مهمان دزد در جوابش گفت:خروس اگر خروس باشه توی راهم می خونه دزد رفت و صاحبخونه از همه جا بی خبر گرفت خوابید صبح وقتی رفت سر لونه خروسه تازه فهمید دیشب مهمون بی معرفتش چی گفته.
📕 مردی از اولیای الهی، در بیابانی گم شده بود. پس از ساعتها سردرگمی و تشنگی، بر سر چاه آبی رسید. وقتی که قصد کرد تا از آب چاه بنوشد. متوجه شد که ارتفاع آب خیلی پایین است؛ و بدون دلو و طناب نمی توان از آن آب کشید. هرچه گشت، نتوانست وسیله ای برای آب کشیدن بیابد. لذا روی تخته سنگی دراز کشید و بی حال افتاد. پس از لحظاتی، یک گله آهو پدیدار شد و بر سر چاه آمدند. بلافاصله، آب از چاه بیرون آمد و همه آن حیوانات از آن نوشیدند و رفتند. با رفتن آنها، آب چاه هم پایین رفت! آن فرد با دیدن این منظره، دلش شکست و رو به آسمان کرد و گفت: خدایا! می خواستی با همان چشمی که به آهوهایت نگاه کردی، به من هم نگاه کنی! همان لحظه ندا آمد: ای بنده من، تو چشمت به دنبال دلو و طناب بود، باید بروی و آن را پیدا کنی. اما آن زبان بسته ها، امیدی به غیر از من نداشتند، لذا من هم به آنها آب دادم ‌‎‌‌‌‎‌‌❖http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴داستان ازدواج پسر جوان با دختر بسیار زیبا پسر جوان و زیبارویی بودکه فکر می‌کرد باید با زیباترین دختر جهان ازدواج کند. اوفکر می‌کرد به این ترتیب بچه‌هایش زیباترین بچه‌های روی زمین می‌شوند. پسر مدتی با این فکر در جستجوی همسر یکتایی برای خودش گشت. طولی نکشید که پسر با پیرمردی آشنا شد که سه دختر باهوش و زیبا داشت. پسر از پیرمرد درخواست کرد که با یکی از دخترانش آشنا شود. پیرمرد جواب داد: هیچ کدام ازدخترانم ازدواج نکرده‌اند. تو می‌توانی با هر کدام که می‌خواهی آشنا شوی. پسر جوان خوشحال شد. دختر بزرگ پیرمرد را پسندید و باهم آشنا شدند. چند هفته بعد، پسر پیش پیرمرد رفت و با مِن و مِن گفت: آقا، دخترتان خیلی زیبا است، اما یک عیب کوچک دارد. متوجه نشدید؟! دخترتان کمی چاق است. پیرمرد حرفش را تایید کرد و آشنایی با دختر دومش را به پسر پیشنهاد داد.  پسر با دختر دوم پیرمرد آشنا شد و به زودی با یکدیگر قرار ملاقات گذاشتند. اما چند هفته بعد پسر دوباره پیش پیرمرد رفت و گفت: دختر شما خیلی خوب است. اما به نظرم یک عیب کوچک دارد. متوجه نشدید؟! دخترتان کمی لوچ است.پیرمرد حرف او را تایید کرد و آشنایی با دختر سومش را به پسر پیشنهاد کرد. به زودی پسر با دختر سوم پیرمرد دوست شد و با هم به تفریح رفتند. یک هفته بعد پسر پیش پیرمرد رفت و با هیجان گفت: دختر شما مثل یشمِ بی‌لک است. همان کسی است که دنبالش می‌گشتم. اگر اجازه دهید، به رویایم برسم و با سومین دختر شما ازدواج کنم! مدتی بعد پسر با دختر سوم پیرمرد ازدواج کرد. چند ماه بعد همسرش دختری به دنیا آورد. اما وقتی که پسر صورت بچه را دید، از وحشت در جایش میخکوب شد این زشت‌ترین بچه‌ای بود که به عمرش می‌دید. پسر بسیار غمگین شد و نزد پدر همسرش رفت و با گِله گفت: چرا با این که هر دوی ما این قدر زیبا و خوش اندام هستیم، ولی بچه ما به این زشتی است؟ پیرمرد جواب داد: دختر سوم من قبلا دختر بسیار خوبی بود. اما او هم یک عیب کوچک داشت. متوجه نشدی؟! او قبل از آشنا شدن با تو حامله بود.!!! http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک پدر از تولد تا 20 سالگی دخترش، هر هفته یه فیلم ازش گرفته! چقدر لذت بخشه آدم تمام تغییرات ثمره عشق زندگیشو برای همیشه ثبت کنه👌😍 Join 🔜 http://eitaa.com/cognizable_wan 🏃‍♀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جادو و هنر عکاسی! ببینید و لذت ببرید👌 Join 🔜 http://eitaa.com/cognizable_wan 🏃‍♀
خواص ۹ میوه شگفت‌انگیز پاییزی Join 🔜 http://eitaa.com/cognizable_wan 🏃‍♀
┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄ 📖 📖 🌷پدر و مادرش سراسیمه اومدن … با زحمت لباس کمکم کردن، پوشیدم و رفتیم بیمارستان … بعد از معانیه … دکتر با لبخند گفت … 🌷– ماه های اول بارداری واقعا مهمه … باید خیلی مراقبش باشید … استرس و ناراحتی اصلا خوب نیست … البته همین شوک و فشار باعث شده زودتر متوجه بارداری بشیم… پس از این فرصت استفاده کنید و … 🌷پدر و مادر متین خیلی خوشحال شدن … اما من، نه … بهتره بگم بیشتر گیج بودم … من عاشق بچه بودم ولی اضافه شدن یه بچه به زندگی ما فقط شرایط رو بدتر می کرد … 🌷حدود ساعت 1 بود که رسیدیم خونه … در رو که باز کردم، متین با صدای بلند گفت … – وقتی مودبانه میگم فاحشه ای بهت برمی خوره … جمله اش تمام نشده بود که چشمش به پدر و مادرش افتاد… مثل فنر از جاش پرید … تمام خوشحالی اون شب پدر و مادرش کور شد … پدرش چند لحظه مکث کرد و محکم زد توی گوشش … 🌷– چند لحظه صبر کردم که عذرخواهی کنی یا حداقل تاسف رو توی صورتت ببینم … تو کی اینقدر وقیح شدی که من نفهمیدم؟ … نون حروم خوردی که به زن پاکدامنت چنین حرفی میزنی؟ … 🌷بعد هم رو کرد به مادر متین … – خانم برو وسایل آنیتا رو جمع کن … این بی غیرت عرضه نگهداری از این دختر و بچه رو نداره … مادرش چنان بهت زده شده بود که حتی پلک نمی زد … 🌷– بچه؟ … کدوم بچه؟ … و با چشم های مبهوتش به من نگاه کرد … – نوه ی من بدبخت که پسری مثل تو رو بزرگ کردم … به خداوندی خدا … زنت تا امروز عروسم بود … 🌷 از امروز دخترمه… صورتش سرخ و ورم کرده بود ولی به روی ما نیاورد … و لام تا کام حرف نزد … فکر نکن غریب گیر آوردی … سر به سرش بزاری نفست رو می برم … الان هم می برمش … آدم شدی برگرد دنبالش … ✍ادامه دارد‌...... 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─ 📌کانال 👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan 🔗یه کانال بجا 👆
هر فرد به صورت متوسط 13 راز را در دل خود نگه می‌دارد و 5 مورد را هرگز به کسی نمیگوید، این بدین معناست شما حتی با شناخت کامل یک فرد حدود 40% زندگی اش را هرگز نخواهید فهمید!! http://eitaa.com/cognizable_wan
آتش ۱۵۰۰ ساله !! در شهر یزد آتشی وجود دارد که ۱۵۰۰ سال است خاموش نشده است و همچنان می سوزد. این آتش ورهرام نام دارد که به معنای آتش پیروزی است. کسی که مسئول روشن نگه داشتن آتش است هیربد نام دارد، وی روزانه در چند نوبت با افزودن تکه های چوب خشک که مقاوم تر از تکه های دیگر است این آتش را روشن حفظ می‌کند. بازدیدکنندگان می توانند این آتش را از پشت شیشه ببینند، چرا که نفس های آدمی نباید با آتش پاک تماس پیدا کند حتی نگهبان مخصوص هم با پوشاندن صورت با نقابی به نام پدام ، که بر روی دهان و بینی قرار می گیرد به این آتش نزدیک می شوند. 🗞 http://eitaa.com/cognizable_wan