✳ این چای درمان سریع گلودرد،آنفولانزا و عفونت سینوسی است
📢 چای پونه کوهی
موارد کاربرد
✨سرماخوردگی و سرفه
✨استرپتوکوکوس گلو
✨گرفتگی بینی
✨سر درد
✨تورم غدد
✨آنفولانزا
✨عفونت گوش
✨ سینوس
✨ سوء هاضمه
✨سوزش معده
✨ درد قاعدگی
✨مشکلات ادراری و یبوست و انگل
✨ خستگی و کمر درد
☘http://eitaa.com/cognizable_wan
🎀سیاست های زنانه🎀👠
#توصیه_های_بانو
هرگز کنایه نزنید
هیچ گاه در جمع به شوهرتان کنایه نزنید و شوخی نکنید!!
مثلا شوهر شما دارد در مورد تاریخ سفری که سال گذشته به مشهد داشته در جمع صحبت می کند و می گوید ما بهمن ماه به مشهد رفتیم ، شما سریع می گویید :
" نه اواخر دی بود رفتیم"
این شاید از دید شما خیلی بی اهمیت باشد ، اما همین چیز بی اهمیت به نظر شما ، کم کم همسرتان را ضعیف می کند و باعث می شود نتواند تمام توانایی های خود را در زندگی نشان دهد.
کنایه زدن ، تصحیح اشتباهات و انتقاد ، مرد را ضعیف می کند ، خواهش می کنم این رفتار را اگر تا امروز داشتید همین الان کنار بگذارید.
👇👇👇
http://eitaa.com/cognizable_wan
#تلنگر
اگہمیخوایهمسرتپاڪدامنباشہ
هروقتچشمتبہنامحرمخورد،
چشماتوببنـد
ورونفستوایسا!
باخدامعاملہڪن
خودَش گفتـه:
مردانِپاڪبراےزنانپاڪ♥️
http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 #بزرگترین_جَنگ_صلحآمیز
💠 در مواقعی که رابطه همسرتان با شما بیش از اندازه #سرد شده و از دلخوری یا کینه او، زمان نسبتاً طولانی گذشته است یکیاز شیوههایی که میتواند نقش #ترمیم این رابطه سرد را داشته باشد نوشتن #نامهای متفاوت با ویژگیهای زیر است.
💠 در ابتدای نامه با ابراز محبت، اعلام دلتنگی شدید کرده و سپس با شمردن چند مصداق ریز و درشت از خوبیهای همسرتان، از او #تشکر ویژه کنید.
💠 در مرتبه بعد، تمام مصادیق اشتباه و خطاهایی را که مورد شکایت و گلایه همسرتان بوده را ذکر کرده و بدون کوچکترین #گارد، از او عذرخواهی صادقانه کنید و لو حق با شماست.
💠 در مرحله بعد، دست کمک به سمت همسرتان دراز کرده و از او بخواهید که به شما کمک کند و بنویسید به توجه و کمکت نیاز دارم تا بتوانم نواقص و عیبهای خود را اصلاح کنم.
💠 با نامهای که ذرهای #گلایه از طرف شما در آن وجود ندارد، همسرتان شما را فرد منصف، #منطقی و خواهان تغییر، تلقی میکند و در نتیجه محبوب او میشوید چرا که ثمره بزرگِ جنگ با خود و منیّت، #محبوبیت شدید است. و این بهانهای برای صلح پایدار و شیرین در زندگی میشود.
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
در نبودت لمس کـردم لحظـه هـای سرد را
از کنـارم رفتی و درمـــان نکـــردی درد را
با خبر بــودم کـه در عمر درازت لحظه ای
تجـربه اصلاً نکــردی بغـض یک شبگرد را
می کند سـرمـای پائیــزی تـو را یاد آوری
تا کـه بسپاری به خاطـر برگ هـای زرد را
گرچه می دانم نمیدانی ولی خم می کند
درد و غـم هــای زمـانه شانه هـای مرد را
در هجـوم لشکر سـرما مگـر چشمت ندید
زیر پلک پنجـــــره آواره هــای طـــــرد را
مثل باران بهاری گــریه کـــردم از فـــراق
عاقبت معنـا نکــــردی واژه ی برگــــرد را
دور و اطـراف خیابان هــا به دنبال تو ام
ای عسل عاشق نداند طرح زوج و فرد را
#علیقیصرے
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
http://eitaa.com/cognizable_wan
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
مادرم انقد با وایتکس خونه رو ضدعفونی کرده که هر نفسی که میکشم
میکروبای تنم سه بار میگن: یا قاضی الحاجات😐😂
http://eitaa.com/cognizable_wan
رفتیم عید دیدنی همه داشتن ازم تعریف میکردن که عجب پسر مودبی..
همه چی داشت خوب میرفت که موقع رفتن پسته ها از تو پاچم ریخت😳😱🙈😂🤣
http://eitaa.com/cognizable_wan
من و داداشم با هم کلکل میکردیم شبکه مستند گفت اسب آبی و کروکودیل در کنار هم بدون هیچ مشکلی زندگی میکنند.
بابام با حسرت چپ چپ نگامون میکرد😂😐🤣😂😂
http://eitaa.com/cognizable_wan
#آموزش_عشوه
👸 #سیاست_های_زنانه
#چگونه_زنی_لوند_باشیم
سعی کنید خصوصیات مردانه را از خود دور کنید.
💞 #رقص
رقصیدن باعث میشه ناخودآگاه حالت عشوه گرانه ای به خودت بگیری. توی مهمونی های زنونه هم که میری به حرکات خانوم ها خصوصا موقع رقصیدن دقت کن. حالت دستها و صورتشون (با این گزینه موافقم نه صرفا برای لوندی . رقص یکی از نشانه های بارز زن بودن هست . نشاطی که کسب میکنیم و به دیگری منتقلش میکنیم )
💞 #فیلمهای_شرقی
(هندی، کره ای، عربی! ) نگاه کن و به ژستهای خانم ها دقیق شو.
💞 #لبخند
وقتی به کسی نگاه میکنی یه لبخند خیلی کمرنگ و ملایم بزن. حس خوبی به طرف مقابل میده و تو رو جذاب تر میبینه.( یک یکی از اصول ادب و زن بودن است و ربطی به لوندی ندارد )
💞 #هرگز_با_صدای_بلند_نخند
بلند حرف نزن و بی وقفه هم صحبت نکن. بین جملاتت مکث کن و فاصله های چند ثانیه ای بنداز
(باز هم اصول ارتباطی ،مطمئنا زن و مردی که اصوصل ارتباطی بلد باشه ناخودآگاه جذاب خواهد بود )
°🌸°❀°
👫http://eitaa.com/cognizable_wan
❀°🌸°❀°🌸°❀°
برا کسی که قصد تخریب شخصیتت رو داره بهترین ری اکشن بی تفاوتیِ
همین که انقدر فکرش درگیرت هست خودش بزرگترین تنبیهه
🍁http://eitaa.com/cognizable_wan
😔 😔 😔 💔 🖤 💔 🖤 💔 🖤
این پدر مادرای جدیدو دیدید؟
تا یه خرده چایی داغ میریزه رو دست بچشون جیغ و داد میکنن و پونصد بار محل سوخته شده رو بوس و نوازش میکنن که مبادا بچه دردش بیاد 😐
والا قدیما من یه بار افتادم توی دیگ حلیم ، کل وجوم سوخت بعدش پدرم گفت: داد نزن بچه مگه چی شده
پس آتش جهنمو میخوای چکار کنی تو؟😳😐
مادرمم تا سه روز کتکم میزد که همسایهها گفتن حلیم مزه پسرتو میده 😐😂
#jok
☂😜 http://eitaa.com/cognizable_wan
¯\_(ツ)_/¯
❌من داوطلبم اعدام شوم❌
◀️روزهاي اول اردوگاه بود. هنوز با محيط آنجا مأنوس نشده بوديم. روزها به سختي ميگذشت. عراقيها هر روز حكمي ميكردند. آن روز هم اسرا را با پاي برهنه به محوطه ارودگاه برده بودند تا سنگريزههاي حياط را جمع كنند. ناظر كار، يك افسر عراقي بود كه روي صندلي نشسته و اطرافش چند نفر از سربازانش ايستاده بودند. چيزهايي راجع به اسرا به هم ميگفتند و ميخنديدند.
اسرا مشغول كار بودند كه صداي يكي از سربازان عراقي بلند شد:
- همه دست از كار بكشيد، بياييد جلو.
اسرا، سنگريرههايي كه در دامن داشتند، زير سيم خاردار ريختند و يكي يكي جلو آمدند، اينطور لحظات، دلهره عذابدهنده ميشد. باز چه حكمي ميخواهند بكنند؟ باز چه چيز را ميخواهند ممنوع كنند يا چه كسي را ميخواهند به چوب فلك ببندند؟
افسر عراقي از جا برخاست و سربازان به احترام پشت سر هم ايستادند. گرهي در ابروها و چيني بر پيشاني انداخت. ميخواست بيش از آنچه هست،غضبناك نشان بدهد. همو كه لحظهاي پيش با سربازانش ميگفت و ميخنديد، با تهديد گفت:
- امروز روز انتقام است. قصد دارم يكي از شما را به عوض برادرم كه در جبهه كشته شده، اعدام كنم.
افسر سكوت كرد تا ميزان تأثير حرفش را به اسرا برآورد كند. همه ساكت بودند. پيش از اين نيز در جبهه و اوايل اسارت، اين نوع اعدامها و انتقامجوئيها را ديده بوديم و هنوز خاطره تلخ تيرباران شدن دوستانمان را در ذهن داشتيم.
افسر عراقي سكوت را شكست و گفت:
- كسي داوطلب هست يا خودمان انتخاب كنيم؟
اسرا همچنان در سكوت مطلق بودند اما درون هر كدامشان توفاني برپا بود و جدالي سخت در گرفته بود. هر كس با خويشتن خويش به پيكار بود: داوطلب بشوم... نشوم... اگر نشوم، آنوقت برادرم... او هم كساني را چشم به راه دارد... نه، نه، رسم جوانمردي نيست!
- من داوطلبم، اعدامم كنيد.
اين صداي يكي از اسرا بود كه زودتر از ديگران بر هيبت مرگ غلبه كرده بود. او حالا چند قدم جلو آمده و نگاه نافذش را در نگاه افسر عراقي گره زده بود.
افسر عراقي دهانش از تعجب وامانده بود. گويي تمام ابهت و غرورش داشت زير پاهاي برهنه آن اسير خرد ميشد. او را خيلي بزرگتر از خود ميديد و توان نگاه كردن در چشمانش را نداشت. سر به زير انداخت و گفت:
- چرا داوطلب شدي جوان؟ از مرگ نميترسي؟
اسير گفت: هرچه نگاه ميكنم، ميبينم برادرانم همه از من بهترند. "
افسر عراقي گفت: "حالا كه اينقدر شجاعي، پس آماده مرگ باش. ربع ساعت وقت داري كه وصيت كني. حاجت ديگري داري، بگو. "
اسير گفت: "اجازه بدهيد دو ركعت نماز بخوانم. "
افسر عراقي يك بار ديگر نگاه در نگاه اسير انداخت و لحظهاي در چشمانش خيره ماند.
رفته رفته لبهايش به تبسم باز شد. جلوتر رفت، دستي بر شانه اسير گذاشت. دوستانه شانهاش را فشرد و گفت: "شوخي كردم. ميخواستم شجاعت سربازان ايراني را محك بزنم. "
نگاه افسربه طرف سربازانش برگشت و گفت:
- به اين ميگويند يك سرباز شجاع!
🔷🔶🔹🔸🔷🔶🔹🔸
╭─┅═♥️═┅╮
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰─┅═♥️═┅╯