eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.6هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
671 فایل
دوستان بزرگوار چون کانال ما قفل شده به کانال جدیدمان بپیوندید ‌┄┅═✧☫✧●●✧☫✧═┅┄ #دانستنی_های_زیبا @danestanyhayezyba
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عجیب ترین میمون و بُز دنیا که با هم حرکات خارق العاده ای انجام می دهند! این بز و میمون سالهای سال است که با هم رشد کرده و این حرکات را تمرین می کنند! واقعا چند بار باید دید تا باور کرد!👌 🌷🌷 http://eitaa.com/cognizable_wan 😂
زن ذلیل فقط ایشون😂😂😂 🌷🌷 http://eitaa.com/cognizable_wan 😂
و جدید ما هیجانی و زیبا دارای ۶۷ قسمت با ما همراه باشید👇👇👇👇
فرار از جهنم: 🔵اتحاد، عدالت، خودباوری من متولد ایالت لوئیزیانا، شهر باتون روژ هستم. ایالت ما تاثیر زیادی در اقتصاد امریکا داره همیشه در کنار بزرگ ترین سازه های اقتصادی، بزرگ ترین جمعیت های کارگری حضور دارن ... هر چقدر این سازه ها بزرگ تر و جیب سرمایه دارها کلفت تر میشن ... فلاکت و فاصله طبقات هم بیشتر میشن ... و من در یکی از پایین ترین و پست ترین نقاط شهری به دنیا اومدم ... شعار مدارس و دانشگاه های ما اتحاد، عدالت، اعتماد و خودباوریه ... این چیزیه که از بچگی و روز اول، هر بچه ای توی لوئیزیانا یاد می گیره ... ما در سایه اتحاد، جامعه ای سرشار از عدالت بنا می کنیم و با اعتماد و خودباوری به خودمون کشور و آینده رو می سازیم ... ولی از نظر من، همه شون یه مشت مزخرفات بیشتر نبود ... برای بچه ای که در طبقه ما به دنیا بیاد ... چیزی به اسم عدالت و آینده وجود نداره ... برای ما کشوری وجود نداشت تا بهش اعتماد کنیم ... برای ما فقط یک مفهوم بود ... جنگ ... جنگ برای بقا ... جنگ برای زنده موندن ... بله ... من توی منطقه ای به دنیا اومدم که جولانگاه قاچاقچی ها و دلال های مواد مخدر، دزدها، آدمکش ها و فاحشه ها بود ... منطقه ای که هر روز توش درگیری بود ... تجاوز، دزدی، قتل و بلند شدن صدای گلوله، چیز عجیبی نبود ... درسته ... من وسط جهنم متولد شده بودم ... و این جهنم از همون روزهای اول با من بود ... من بچه ی یه فاحشه دائم الخمر بودم که مدیریت و نگهداری خواهر و برادرهای کوچک ترم با من بود ... من وسط جهنم به دنیا اومده بودم ... 🔵یک روز شوم صبح ها که از خواب بیدار می شدم ... مادرم تازه، مست و بدون تعادل برمی گشت خونه ...  حالی که تمام وجودش بوی گندی می داد روی تخت یا کاناپه ولو می شد ... دوباره بعد از ظهر بلند می شد ...قهوه، یکم غذا، آرایش و .... من، هر روز صبحانه بچه ها رو می دادم ... در رو قفل می کردم که بیرون نرن و می رفتم مدرسه ... بعد از ظهرها هم کار می کردم تا کمک خرج زندگی باشم .... پول بخور و نمیری بود اما حالم از پول های مادرم بهم می خورد ... گذشته از این، اگر بهشون دست می زدم بدجور کتک می خوردم ... ولی باز هم به زحمت خرج اجاره خونه و قبض هامون و هزینه زندگی درمیومد .... همه چیز رو به خاطر بچه ها تحمل می کردم تا اینکه اون روز شوم رسید ... سر کلاس درس نشسته بودم ... مدیر اومد دم در کلاس و معلم مون رو صدا زد ... همین طور که با هم حرف می زدن زیر چشمی به من نگاه می کردن ... مکث می کردن ... و دوباره ... .. تمام وجودم یخ کرده بود ... ترس و دلهره عجیبی رو تا مغز استخوانم حس می کردم .... معلم مون دم در کلاس ایستاده بود ... نگاه عمیقی به من کرد ... استنلی لازمه چند لحظه باهات صحبت کنم ... از جا بلند شدم ...هر قدم که به سمتش می رفتم اضطرابم شدید تر می شد ... اما اون لحظات در برابر تجربه ای که در انتظارم بود؛ هیچ چیز نبود ... ✍ادامــــــه دارد .... http://eitaa.com/cognizable_wan
 داستان دنباله‌ دار و واقعی فرار از جهنم: 🔵خداحافظ بچه ها نفهمیدم چطوری خودم رو به بیمارستان رسوندم قفل در شل شده بود ... چند بار به مادرم گفته بودم اما اون هیچ وقت اهمیت نمی داد ... بچه ها در رو باز کرده بودن و از خونه اومده بودن بیرون ... نمی دونم کجا می خواستن برن ... توی راه یه ماشین با سرعت اونها رو زیر گرفته بود ... ناتالی درجا کشته شده بود ... زمان زیادی طول کشیده بود تا کسی با اورژانس تماس بگیره ... آدلر هم دیر به بیمارستان رسیده بود ... بچه هایی که بدون سرپرست مونده بودن ... هیچ کس مسئولیت اونها رو قبول نکرده بود ... زمانی که من رسیدم، قلب آدلر هم تازه از کار ایستاده بود ... داشتن دستگاه ها رو ازش جدا می کردن ... نمی تونستم چیزی رو که می دیدم باور کنم ... شوکه و مبهوت فقط از پشت شیشه به آدلر نگاه می کردم ... حس می کردم من قاتل اونهام ... باید خودم در رو درست می کردم ... نباید تنهاشون می گذاشتم ... نباید ... مغزم هنگ کرده بود ... می خواستم برم داخل اتاق اما دکترها مانعم شدن ... داد می زدم و اونها رو هل می دادم ... سعی می کردم خودم رو از دست شون بیرون بکشم ... تمام بدنم می لرزید ... شقیقه هام می سوخت و بدنم مثل مرده ها یخ کرده بود ... التماس می کردم ولم کنن اما فایده ای نداشت ... . . خدمات اجتماعی تازه رسیده بود ... توی گزارش پزشک ها به مامورین خدمات اجتماعی شنیدم که آدلر بیش از 45 دقیقه کنار خیابون افتاده بوده ... غرق خون ... تنها ... 🔵خشونت از نوع درجه  تمام وجودم آتش گرفته بود ... برگشتم خونه ... دیدم مادرم، تازه گیج و خمار داشت از جاش بلند می شد ... اصلا نفهمیده بود بچه هاش از خونه رفتن بیرون ... اصلا نفهمیده بود بچه های کوچیکش غرق خون، توی تنهایی جون دادن و مردن ... . . زجر تمام این سال ها اومد سراغم ... پریدم سرش ... با مشت و لگد می زدمش ... بهش فحش می دادم و می زدمش ... وقتی خدمات اجتماعی رسید، هر دومون زخمی و خونی بودیم ... . . بچه ها رو دفن کردن ... اجازه ندادن اونها رو برای آخرین بار ببینم ... توی مصاحبه خدمات اجتماعی، روان شناس ازم مدام سوال می کرد ... دلم نمی خواست باهاش حرف بزنم ... تظاهر می کرد که من و دیلمون، برادر دیگه ام، براش مهم هستیم اما هیچ حسی توی رفتارش نبود ... . . فقط به یه سوالش جواب دادم ... الان که به زدن مادرت فکر می کنی چه حس و فکری بهت دست میده؟ ... فکر می کنی کار درستی کردی؟ ... . درست؟ ... باورم نمی شد همچین سوالی از من می کرد ... محکم توی چشم هاش زل زدم و گفتم ... فقط به یه چیز فکر می کنم ... دفعه بعد اگر خواستم با یه هیکل بزرگ تر درگیر بشم؛ هرگز دست خالی نرم جلو ... . . من و دیلمون رو از هم جدا کردن و هر کدوم رو به یه پرورشگاه فرستادن و من دیگه هرگز پیداش نکردم ... . بعد از تحویل به پرورشگاه، اولین لحظه ای که من و مسئول پرورشگاه با هم تنها شدیم ... یقه ام رو گرفت و منو محکم گذاشت کنار دیوار ... با حالت خاصی توی چشم هام نگاه کرد و گفت ... توی پرونده ات نوشتن خشونت از نوع درجه B.... توی پرورشگاه من پات رو کج بزاری یا خلاف خواسته من کاری انجام بدی ؛ جهنمی رو تجربه می کنی که تا حالا تجربه نکرده باشی ... . . من یه بار توی جهنم زندگی کرده بودم ... قصد نداشتم برای دومین بار تجربه اش کنم ... این قانون جدید زندگی من بود ... به خودت اعتماد کن و خودباوری داشته باش چون چیزی به اسم عدالت و انسانیت وجود نداره ... اینجا یه جنگل بزرگه ... برای زنده موندن باید قوی ترین درنده باشی ... . . از پرورشگاه فرار کردم ... من ... یه نوجوان 13ساله ... تنها ... وسط جنگلی از دزدها، قاتل ها، قاچاقچی ها و فاحشه ها ... . دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه. ✍ادامــــــه دارد .... http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرخ روزگار این روزا اینجور میچرخه😂😂😂 بجمع ما تشریف بیاور👇👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan خوشحال میشویم
😵اثر بر کودک در رحم مادر😵 زنى نزد رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) آمد، در حالى که کودک فلج و ناقص و کورى در آغوش داشت ، عرض کرد: اى پیامبر خدا! مگر نمى فرمایید که خدا عادل است و به کسى ظلم نمى کند؟ حضرت فرمود: آرى . زن گفت : اما خداوند به من ستم کرده و چنین بچه اى به من داده است ! پیامبر (صلى الله علیه و آله ) لحظه اى درنگ نمود و سپس فرمود: آیا شوهرت هنگام آمیزش با تو شراب خورده بود؟ زن پاسخ داد: آرى ! حضرت فرمود: اذا تلو من الا نفسک : بنابراین جز خودت کسى را سرزنش نکن (این اثر مستى و شرابخوارى است و اثرش تا هفت نسل باقی است). 📚مکتب اسلام ، سال۲۳، شماره۳ ص۴۰. http://eitaa.com/cognizable_wan
+ توی زندگيت تا حالا براى رويات ريسک كردى؟ - نه + تلاش كردى؟ - نه + شكست خوردى و دوباره ادامش دادى؟ - نه + پس چرا ناله ميكنى از زندگی ای كه هيچكارى براش نكردى؟! http://eitaa.com/cognizable_wan
✨﷽✨ ✍در زندگی مشترک مسئولیت‎ها را تقسیم کنید اگر از همان ابتدای زندگی مشترک مسئولیت‎ها و وظایف‌تان را تعیین و تقسیم نکنید، تا پایان عمر باید با آشفتگی، انتظارات برآورده نشده و تنش زندگی کنید. خیلی مهم است که از همان ابتدای زندگی مشترک، مشخص کنید که هر کدام از شما چه وظایفی در زندگی دارند، چطور باید به یکدیگر کمک کنند، درآمدهای خانم و آقا چطور در زندگی صرف یا پس‌انداز شود، مسئولیت رسیدگی به امور خانه چطور تقسیم شود و.... 👈 تکلیفتان را با این‌ها مشخص کنید تا بعدها، احساس نکنید که یکی از شما بیش از حد مسئولیت به دوش گرفته و دیگری بیش از حد سرویس گیرنده است! 💥این تقسیم مسئولیت ، نه تنها در مقام حرف که در عمل هم باید رعایت شود. http://eitaa.com/cognizable_wan
دلـــت‌پاڪــ‌باشــه ❤ در یڪی از دانشگاه ها پیرامون سخنرانی میڪردم ناگهان دختری جوان از وسط جمعیت فریاد زد حاجاقااااااااااااا چرا شما حجاب راساختید؟!!!! گفتم ؛ حجاب ،بافتهءذهن مانیست‌حجاب‌رامانساختیم بلڪه درڪتاب‌خدایافتیم گفت ؛ حجاب اصلامهم نیست چون ظاهر مهم نیست دل‌پاڪ باشه ڪافیه گفتم؛ آخه چرایه حرفی‌میزنی‌ڪه‌خودت هم قبول نداری؟!!!! گفت : دارم گفتم : نداری گفت : دارم گفتم : ثابت میڪنم‌ڪه‌این حرفی‌ڪه گفتی‌خودت قبول‌نداری گفت : ثابت‌ڪن گفتم : ازدواج‌ڪردی گفت : نه گفتم : خدایااین خانم ازدواج نڪرده و اعتقاد داره‌ظاهرمهم نیست دل پاڪ باشه پس یه‌شوهر زشت زشت زشت قسمتش بفرما فریاد زد : خدانڪنه گفتم : دلش پاڪه گفت : غلط ڪردم حاج اقاااااااا😅 http://eitaa.com/cognizable_wan
درمان ریزش مو، با استفاده از معجزه ای به نام سیر 🤔 ▫️طرز تهیه ژل سیر در خانه :چند حبه سیر را در روغن زیتون یا نارگیل خرد کنید.ژل به دست آمده را در یک شیشه مربا بریزید و آن را به مدت دست کم سه هفته، در یک جای خشک و خنک نگه داریدبعد از سه هفته ژل آماده است و می توانید آن را روزی یک بار به موهای خود بزنید + برای درست کردن ژل سیر به عنوان درمان ریزش مو ، می توانید سیر را بعد از خرد کردن به عسل یا زنجبیل هم اضافه کنید 🌿 http://eitaa.com/cognizable_wan ༺════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ 🍃🍃🍃 🍂🍂 🌸 ➕ویژگی های آدم های انرژی منفی 🔻همیشه شاکی ها آنها از خیلی چیزها در دنیا شاکی هستند و معتقدند دنیا و همه آدم ها بد هستند،آنها هرگز خود را مسئول وقوع وقایع ناخوشایندی که تجربه می کنند، نمی دانند و فکر می کنند آنچه برای شان پیش می آید، تقصیر افراد خانواده، محیط کار و جامعه است 🔻همیشه بدبین ها آنها معتقدند اغلب اطرافیان می خواهند به آنها صدمه بزنند و به آنها حسادت می ورزند. آنها همیشه دوست دارند آدم های موفق و شادتر از خود و موقعیت زندگی آنها را کم اهمیت جلوه دهند یا خود را خیلی بالا، موفق و سزاوار تمجید و تعریف می دانند 🔻همیشه قربانی ها آنها دوست دارند در هر موقعیتی خود را قربانی معرفی کنند؛بسیاری از آنها علاقه زیادی دارند با دیگران درباره هر چیزی بحث کنند؛آنها سعی می کنند آدم های اطراف را کنترل و وادار به انجام رفتارهایی کنند. 🌸 🍂🍂 🍃🍃🍃 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ http://eitaa.com/cognizable_wan