eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.6هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
638 فایل
دوستان بزرگوار چون کانال ما قفل شده به کانال جدیدمان بپیوندید ‌┄┅═✧☫✧●●✧☫✧═┅┄ #دانستنی_های_زیبا @danestanyhayezyba
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀 🍃🥀 🥀 ⚜هوالعشق ⚜ 📕🥀 ✍ به قلم : 🍃 به باغ ارم که رسیدند ، امیر گفت : قراره عقربو ببینیم ؟ ـ عقرب قراره ما رو به مروارید برسونه ! مهدا رو به امیر ادامه داد : ما الان برای بازدید و گردش اینجا هستیم ، باید حواستونو خیلی جمع کنید همقدم شدند که امیر انگار چیزی به یادش آمده باشد با نگرانی گفت : ناهار نخوردید که شما ، چقدر وقت داریم ؟ مهدا لبخندی زد و گفت : کار های مهم تری پیش اومد که ... ـ هیچی مهم تر از سلامتیتون نیست ، فک کنم هنوز وقتش نرسیده به رستوران اشاره کرد و ادامه داد ؛ بیاین بریم یه چیزی بخورین اینجا ـ نه ممکنه زمان از دستم در بره ـ من حواسم هست ، خواهشا لجبازی نکنید ـ ما الان در ماموریتیم آق.... با دیدن سجاد و ثمین آستین امیر را گرفت و به گوشه ای کشاند . امیر متعجب از رفتار مهدا به نقطه ای که خیره بود نگاه کرد و گفت : سجاد دیگه چرا اومده ؟ ـ میفهمیم تماسی به یاسینی که در گروه سرگرد ... دیده و از حضورش متعجب شده بود گرفت . بعد از اتصال تماس گفت : سلام ، کجایید ؟ باشه منو اقا مهرداد داریم می بینمشون حواسم هست موافقم فعلا یاعلی امیر : کی بود ؟ ـ جریان داره میگم براتون ـ مهدا خا... ـ مینا ـ ببخشید حواسم نبود ... اینا دارن میرن لازم نیست ما هم پشتشون بریم ؟ ـ نه الان ، قطعا کسانی منتظرن که ما بریم دنبالشون ـ خب پس الان باید چیکار کنیم ؟ ـ میریم من ناهار بخورم !!!!!! وقتی تعجب امیر را دید گفت : خودتون گفتین !! کسایی داخل رستوارن انتظار ما رو میکشن که مهم ترن &ادامه دارد ... 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀 🍃🥀 🥀 ⚜هوالعشق ⚜ 📕🥀 ✍ به قلم : 🍃 مهدا غذایی سفارش داد و بر خلاف امیر آرام نشست و به آهنگی که پخش میشد گوش سپرد . ـ جوری آروم نشستین که آدم میترسه ! . مهدا لبخندی زد و گفت : چرا باید بترسین ؟ ـ آرامش قبل از طوفان ـ مغز آدما خیلی سادست راحت میشه گولش زد پس گولش بزنید شما آرومید هدفتون حقیقته برای خدا می جنگید پس چه ببرید چه ببازید پیروزید ـ من نمی تونم اینقدر آروم باشم دستش را بالا آورد و ادامه داد ؛ دستام یخ کرده ـ حق دارین ولی الان خطری ما رو تهدید نمیکنه بهتره آروم باشین و منتظر سوپرایز بهایی ها بمونیم ـ همیشه از این فرقه بدم میومد ، اصلا حس خوبی بهشون نداشتم با اینکه خودمم آدم درست و راستی نبودم ولی بدیشونو حس میکردم ـ ذات آدم خوب و بد رو از هم تشخیص میده گارسون غذا را آورد و مهدا مشغول شد و با آرامش شروع کرد . ـ شما چرا چیزی سفارش نمیدین ؟ ـ من ناهار خوردم تا کی باید منتظر باشیم ؟ ـ صبر داشته باشید خواست چیزی بگوید که پسری او را خطاب قرار داد و گفت : ببخشید من میتونم این جا بشینم ؟ امیر نگاهی به مهدا انداخت و وقتی مخالفتی در چهره اش ندید سری به نشانه مثبت تکان داد ، پسر نشست و رو به امیر گفت : چه خبر آقا مهرداد گل ؟ امیر با چشم های گرد به فرد مقابلش نگاه کرد . ـ چیه داداش تعجب کردی ؟ ـ ایشون آقا یاسین هستن با این حرف مهدا امیر با تعجبی دو چندان به مهدا نگاه کرد که خودش زود تر به سوال مشهود در چشم های امیر جواب داد : منم مثل شما از چیزی خبر ندارم ... سروان احمدی قراره بهم بگه یاسین : همون طوری که از قبل بهت گفته بودم عقرب فقط یه صداست ... صدای مروارید وگرنه خودش کاره ای نیست به خاطر اینکه بره اون ور و اونجا تابعیت بگیره این کار ها رو میکنه و برای کار های بزرگی آموزش دیده ، چندین نفر از پسر های دانشکده تون رو اغفال کرده ، متاسفانه داخل مهمونیا ... با دیدن حال خراب امیر سکوت کرد و گفت : ببین داداش میدونم چقدر با دیدن خواهرت حرص میخوری ولی مطمئنم از جهله و هیچی از کاراش نمی فهمه این از رفتارش قابل فهمه ، امیدوارم هر چه زودتر بتونیم نجاتش بدیم ... زیاد طول نمیکشه خواهرت با ما برمیگرده مهدا : الان آنلاین می بینینشون ؟ ـ آره &ادامه دارد ... 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀 🍃🥀 🥀 ⚜هوالعشق ⚜ 📕🥀 ✍ به قلم : 🍃 یاسین بعد از تماسش رو به مهدا گفت : خانم رضوانی ؟ لطفا بعد از دنبال کردن ثمین بیاین خونه ما فقط میخوایم تمام افرادی که میتونیم رو پیدا کنیم ، البته بچه های شیراز خیلی از پروژه های صهیونیستی یا بهاییت منحل کرده اما هنوز دارن جولان میدن ـ متوجهم ـ این امیر خان هم باید بره دنبال میم .ح هر چند سروان احمدی هست اما اگه سجاد کاری بکنه ما تقریبا بیچاره ایم قطعا سجاد و ثمین اینجا از هم جدا میشن ، سجاد خوراک سرگرد و تیمش که الان این ملاقات رو زیر نظر دارنه ، ثمین برای شما و طرف ملاقات برای من ... خب یا علی بگین یکم باغ ارمو بگردیم بعدش از هم جدا بشیم قبل از اینکه اونا از هم جدا بشن ، خانم رضوانی مسلحید ؟ ـ بله ـ بسیار خب ، تا اونجایی که مقدوره سعی کنید ازش استفاده نکنید ... با گوشی که هر دو دارین به تیم متصلید ... راستی یه خبر دارم براتون ! سید هادی خبر داد دختر مروارید دیروز از امارات اومده اینجا و الان در خدمت بچه های اطلاعاته سرهنگ گفتن طبق نقشه شما عمل کنیم ، باید دختر مروارید بشید ... &ادامه دارد ... 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
کتابک حاج قاسم سلیمانی؛ از ولادت تا شهادت؛ ویژه کودکان و نوجوانان. بیش از ۲۰ داستان، به همراه تصاویر زیبا، جذاب و اشعار نویسنده: طاهر خوش شاعر: علی باباجانی ناشر: ارمغان کوثر تعداد صفحات: ۴۰ نوبت چاپ: اول/ آذر ۱۳۹۹ قطع: پالتویی، چهاررنگ، فنری ۲۴/۵×۱۷/۵ قیمت: ۱۰هزار تومان با تخفیف ویژه برای نهادها، ارگان ها، موسسات فرهنگی، مدارس، ناشران، کتابفروشان و... مرکز پخش: قم، ارمغان کوثر 09192522326
. ✅ چرا کرونا ویروس کودکان زیر ۱۰ سال را کمتر به کام مرگ می برد: چون کودکان ترس از کرونا را به ندرت درک می کنند ✍️این در حالی است که سیستم ایمنی کودکان، ضعیف تر از بزرگسالان می باشد ✍️ دکتر مسعود مردانی: علت این‌ امر را ناشناخته خواند و گفت: هنوز کسی از علت این موضوع آگاه نیست!!!!! ⭕️ ترس از کرونا یکی از علل اصلی تضعیف سیستم ایمنی بدن و مرگ ناشی از کرونا می باشد. .
سلام، اینم قرآن کامل همراه با صدا و تصویر... http://www.parsquran.com/book/ یک هدیه ناب، چه چیزی بهتر از قران صوتی برای مخاطبان گرامی. برای این مجموعه زحمات زیادی کشیده شده لطفا جهت همه گیری این هدیه گرانبها و استفاده هر چه بیشتر تا می توانید باز نشر دهید. التماس دعا.. 🌹🌹🌹🌹🌹 🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
❌ جاده رنگارنگ، مارپیچ و شیب دار در شهر چانگ کویئنگ چین 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 🌍 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔹﷽🔹 🔴وقتی حضرت آیت الله بیدآبادی (ره) قلب زن رقاص و اشرار را از شیطان تخلیه کرد روزی جمعی از اشرار اصفهان که مرتکب هرگونه خلافی شده بودند، تصمیم می گیرند کار جدیدی و سرگرمی تازه ای برای آن روز خود بسازند. پس از شور و مشورت با یکدیگر، به این فکر می افتند که یک نفر روحانی را پیدا کرده و سر به سر او گذاشته و به اصطلاح خودشان (تفریحی) بکنند! به همین خاطر در خیابان و کوچه به دنبال یک روحانی می گردند که از قضا چشم آنان به عارف بالله و سالک الی الله مرحوم حضرت آیت الله حاج شیخ محمد بیدآبادی (رضوان الله علیه) می افتد که در حال گذر بودند. گروه اراذل و اوباش به محض دیدن این عالم گرانقدر نزد ایشان رفته و دست آقا را می بوسند و از ایشان تقاضا می کنند که جهت ایراد خطبه عقد به منزلی در همان حوالی بروند و دو جوان را از تجرد درآورند. ایشان نگاهی به قیافه شیطان زده آنان نمود و در هیچ کدام اثری از صلاح و سداد نمی بینند ولی با خود می اندیشند که شاید حکمتی در آن کار باشد، به همین دلیل دعوت را قبول نموده و به همراه آنان به یکی از محله های اصفهان می روند. سرانجام به خانه ای می رسند و آنان از ایشان دعوت می کنند که به آن مکان وارد شوند. به محض ورود ایشان، زنی سربرهنه و با لباس نامناسب و صد قلم آرایش صورت، از اتاق بیرون آمده و خطاب به مرحوم حضرت آیت الله بیدآبادی (نور الله قبره) می گوید: به به!حاج آقا خوش آمدی، صفا آوردی!! ایشان متوجه قضایا می شوند و قصد مراجعت می کنند که جمع اوباش جلوی ایشان را گرفته و می گویند: چاره ای نداری جز این که امروز را با ما بگذرانی!!! آن عالم در همان زمان متوجه دسیسه آن گروه مزاحم می شوند و به ناچار داخل اتاق می شوند. آن جماعت گمراه به ایشان دستور می دهند که در بالای اتاق بنشینند، و سپس همان زن که در ابتدا به ایشان خوش آمد گفته بود، در حالی که دایره ای یا تنبکی به دست داشته، وارد اتاق می شود و شروع به زدن و رقصیدن نموده و به دور اتاق می چرخد!! جماعت اوباش نیز حلقه وار دور تا دور اتاق نشسته و کف می زنند. زن مزبور، در حال رقص گه گاه به آن عالم ربانی نزدیک شده و در حالی که جسارتی به آن بزرگوار نیز می نماید، این شعر را خطاب به ایشان خوانده و مکرر می گوید: در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را!!!!! پس از دقایقی که آن گروه گمراه غرق شعف و شادی و سرگرمی خود بودند و ایشان سر به زیر افکنده بودند، ناگهان سر بلند کردند و خطاب به آنان می فرماید: تغییر دادم……… به محض آن که این دو کلمه از دهان عالم خارج می شود، آن جماعت به سجده می افتند و از رفتار و کردار خود عذرخواهی نموده و بر دست و پای آن ولی الهی بوسه می زنند و ایشان نیز حکم توبه بر آنان جاری می نماید. در ارتباط با این حادثه خود آن بزرگوار فرمودند: در یک لحظه قلب آنان را از تصرف شیطان به سوی خداوند بازگرداندم الحمدالله و از شر شیطان به خدا پناه بردم ...  → http://eitaa.com/cognizable_wan
دیوارهای عظیم بنین در آفریقا این دیوار توسط مردم Edo در امپراتوری بن (۱۴۴۷-۱۸۹۷) ایجاد شده است. این دیوار در حدود ۱۶۰۰۰ هزار کیلومتر در نواحی روستایی ادامه دارد و بیش از ۵۰۰ مرز انسانی را متصل میکند. این دیوار ۶۵۰۰ کیلومتر مربع را پوشش می دهد. در مجموع این دیوار چهار برابر طولانی تر از دیوار بزرگ چین است و صد بار بیشتر از اهرام، سنگ بزرگ در آن استفاده شده است. مردمان باستان حدود ۱۵۰ میلیون ساعت برای حفر و ساختن آن زمان صرف کرده‌اند و شاید بزرگترین پدیده باستان شناسی در این سیاره باشد. 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 🌍 http://eitaa.com/cognizable_wan
💠خصوصیات همسر_مناسب💠 خانومها_بدانند🌷 🔅برای آن كه معیارهای مناسبی برای انتخاب همسر در دست باشد ، به پاره ای از ویژگی های یك همسر شایسته اشاره می شود . 🔹 خصوصیات شوهر شایسته🔹 1- دیانت و تقوی : شوهری كه متدین و با تقوی باشد ، حقوق همسرش را حفظ می كند و هیچ گاه در پی هوس های نامشروع نیست ، به او احترام می گذارد و از هرگونه ستم احتراز ( دوری ) می كند . امام باقر (ع) می فرمایند : " شایستگی داماد در تقوا و دیانت و امانت او نهفته است ؛ هر كس واجد این شرایط باشد درخواست وی را بپذیرید ." 2- حسن خلق : یكی از ویژگی های شوهر_شایسته آن است كه از نظراخلاقی مهربان ، خوشرو و نسبت به همسرش دوستی مخلص باشد . حضرت رسول ( ص ) می فرمایند : هرگاه فردی به خواستگاری دخترتان آمد كه از نظر دین و اخلاق شما را راضی می كرد دخترتان را به ازدواج او در آورید . 3- فعّال و تلاشگر : شوهر باید برای تأمین نیازمندی های مادی و معنوی خانواده اش كوشش و فعالیت نماید . بدترین شوهر كسی است كه در خانه بنشیند و همسرش را برای تهیه مایحتاج خانه به كار وا دارد . 4- عفّت زبان : بیان ، یكی از عوامل تشكیل دهنده شخصیت است . كسی كه در گفتار با كلمات توهین آمیز و فحش و ناسزا دیگران را بیازارد، عفت زبان ندارد . چنین فردی قبل از هر كس همسرش را مورد حمله قرار می دهد و در برابر هر چیزی كه مطابق میلش نباشد به ناسزاگویی می پردازد . بنابراین ، داشتن عفت زبان یكی از خصوصیات یك شوهر شایسته است . 5- سخاوت : فردی كه خِسّت و بخل را بر خود و دیگران روا دارد ، شوهر خوبی نخواهد بود . بخشش و فراهم كردن رفاه و توسعه دادن به زندگی خانواده از طریق مال حلال و دست و دل باز بودن ، از خصوصیات یك شوهر خوب است . تهیه هدیه و كادو برای همسر از اعمالی است كه یك شوهر شایسته به مناسبت های مختلف انجام می دهد . 6- مهمان نوازی : مردی كه نان خانه اش را كسی ندیده و درِ منزلش را به روی دوستان و اقوام ببندد ، همسر خوبی نخواهد بود . این مرد باید بداند همسرش كه در خانه پدر و مادر بزرگ شده و با خویشاوندانش معاشرت و رفت و آمد داشته ، نمی تواند با آنان قطع رابطه كند . بنابراین مهمان نوازی و معاشرت با خویشاوندان از صفات یك شوهر خوب است . 7- آراستگی : همانطور كه شوهر متوقع است همسرش آراسته باشد ، خودش نیز باید به وضع ظاهرش برسد و از نظر لباس و نظافت دقت كافی بنماید . خیلی از مردان به وضع ظاهر خود توجه ندارند و همیشه مورد انتقاد و اعتراض همسر خود قرار می گیرند . 8- امین بودن : مرد باید از هرگونه پنهان كاری یا عدم صداقت با همسرش بری باشد ؛ زن ، امین او و او ، امین زن باشد. در این صورت است كه زندگی ، سعادت و خوشبختی را به دنبال خواهد داشت . 9- اصالت و نجابت خانوادگی : از ویژگی هایی كه در شوهر اهمیت خاص دارد ، یكی وراثت و دیگری محیط است كه اصالت خانوادگی هر دو را در بر دارد . بنابراین دختران باید در نظر داشته باشند فردی را به شوهری برگزینند كه از یك خانواده نجیب و خوشنام بوده و در یك محیط خانوادگی سالم بزرگ شده باشد . 10- عاقل و خردمند : یكی از ویژگی های شوهر شایسته ، داشتن هوش و ذكاوت كافی و تخصص است . چنین شوهری آموزش لازم برای اشتغال به كسب حلال را دیده ؛ و هر اندازه علم و كمالش بیشتر ، و هوش و درایتش زیادتر باشد ، شایسته تر خواهد بود . خلاصه می توان گفت كه زن باید از ازدواج با مردی كه دارای ضد ارزش های زیر است ، خودداری كند . 1- شرابخوار ؛ 2- بد اخلاق ؛ 3- بد چشم و بی بند و بار ؛ 4- بدبین ("سوء ظن" ، نه "غیرت") ؛ 5- خسیس ؛ 6- بدون احساس مسئولیت ؛ 7- تنبل ؛ 8- سفیه و ناهنجار ؛ http://eitaa.com/cognizable_wan
*رفیقی میگفت :* *دنیا یک خانه بزرگ است* و آدمها هر کدام مانند یکی از وسایل خانه هستند : *بعضی کارد هستند* تیز ، برنده و بیرحم. *بعضی کبریت هستند* و آتش به پا میکنند. *بعضی کتری هستند* و زود جوش میآورند. *بعضی تابلوی روی دیوار هستند،* بود و نبودشان تاثیری در ماهیت خانه ندارد. *بعضی قاشق چایخوری هستند،* و فقط کارشان بر هم زدن است. *بعضی رادیو هستند* و فقط باید بهشان گوش کرد. *بعضی تلویزیون هستند،* و بدجور نمایش اجرا میکنند. اینها را فقط باید نگاه کرد. *بعضی قابلمه هستند،* برایشان فرقی نمیکند محتوای درونشان چه باشد ، فقط پر باشند کافیست. *بعضی قندان هستند،* شیرین و دلچسب. *بعضی دیگر نمکدان،* شوخ و بامزه. *بعضی یک بوفه شیک هستند،* ظاهری لوکس و قیمتی دارند ، اما در باطن تکه چوبی بیش نیستند. *بعضی سماور هستند،* ظاهرشان آرام ، ولی درونشان غوغایی برپاست. *بعضی یک توپ هستند،* از خود اختیاری ندارند و به امر دیگران اینطرف و آنطرف میروند. *بعضی یک صندلی راحتی هستند،* میشود روی آن لم داد ، ولی هرگز نمیتوان به آنها تکیه کرد. *بعضی کلاه هستند،* گاهی گذاشته و گاهی برداشته میشوند ولی در هر دو صورت فریبکارند. *بعضی چکش هستند،* و کارشان کوبیدن و ضربه زدن و خرد کردن است. و اما..‌‌‌. *بعضی ترازو هستند،* عادل و منصف ، حرف حق را میزنند ، حتی اگر به ضررشان باشد. *عده ای تنگ بلورین آب هستند،* پاک و زلال اینها نهایت اعتمادند. *برخی آینه اند،* صاف صیقلی بدون کوچکترین خط و خش ، اینها انتهای صداقت‌ند. *عده ای، چتر هستند،* یک سایبان مطمئن در هجوم رگبار مشکلات. *عده ای دیگر لباس گرم هستند،* در سرمای حوادث ، تن پوشی از جنس آرامش. *عده ای مثل شمع،* میسوزند و تمام میشوند ، ولی به اطرافیان نور و گرما و آرامش میدهند. *🔹این مهم است که :* *ببینیم ما در زندگی نقش کدام یک از این وسائل خانه را بازی می‌کنیم.*🌹🌹🌹 http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀 🍃🥀 🥀 ⚜هوالعشق ⚜ 📕🥀 ✍ به قلم : 🍃 ثمین بعد از باغ سوار تاکسی شد و راه افتاد مهدا دویست و ششی که یاسین کلیدش را در اختیارش گذاشته بود ، پیدا کرد و دنبال ثمین راه افتاد . ثمین جلوی یک پاساژ ایستاد . به مانتو فروشی رفت و با لباس معقولی همراه با چادر از مغازه خارج شد ، به فروشگاهی رفت و با چند پلاستیک مواد غذایی با تاکسی دیگری بسمت مقصدی نا معلوم راه افتاد . به محله ی قدیمی شیراز رسید جایی که معمولا افراد فقیر نشین و با درآمدی متوسط زندگی می کردند . سر کوچه ای پیاده شد و با دیدن دختر نوجوان دست فروش که لباس های کهنه بر تن داشت ، پلاستیک لباس های قدیمیش را با مهربانی به او داد . مهدا این صحنه را که دید به افراد پشت خط گفت : سرگرد ؟ ـ دیدم ، کاری به اون دختر نداشته باش ، شما عقربو دنبال کن ـ باشه ـ موفق باشید ـ متشکرم مهدا طبق نظر سرگرد ثمین را دنبال کرد ، بسمت خانه ای فرسوده و کلنگی رفت و در زد . زنی میان سال در را باز کرد و بعد از مکالمه چند دقیقه ای پلاستیک خرید ها را از ثمین گرفت و او را به داخل دعوت کرد . مهدا رو به سرگرد گفت : سرگرد ؟ برم از پشت بام حیاطو ببینم ؟ ـ اگر حس میکنید خطر داره نه ـ مشکلی نیست مهدا از پایه برق استفاده کرد ، خیز برداشت و روی دیوار نشست و به حیاط نگاه کرد . حیاطی حدودا ۳۰ متری با حوض متوسط و کثیف ، تختی چوبی و شکسته و .... ثمین روی تخت نشسته بود ، حیاط و خانه را میکاوید که دختر جوانی با چای به حیاط آمد و بعد از گفت و گوی کوتاه بسته ای از ثمین گرفت . ثمین توضیحاتی به دختر داد و بعد از خداحافظی از اهالی خانه بسمت در رفت که مهدا قبل از خروج ثمین از دیوار پایین پرید . &ادامه دارد ... 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 📚 http://eitaa.com/cognizable_wan