گاهی انتخاب سخت میشه، موندن تو دنیای آشنای قدیمی، اما بدون رشد
یا دل کندن و رفتن به اوج خود
تصمیم سخت و سرنوشت سازیه، شاید هممون تجربه کردیم، دل کندن از گذشته، از یه انتخاب...
رفتن یا هزارتا تصمیم دیگه!...
در کل خارج شدن از نقطه ی امن زندگی کمی سخته
اما معمولأ موفقیت یعنی خارج شدن از نقطه امن و دل به دریا زدن
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت اقا گل گفتی جزا کمالله حاج اقا خدا شما را حفظ کند کور باد چشم دشمنانت انشالله تا ظهور امام زمان محفوظ باشید
http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️✨❤️✨❤️
❤️💫❤️
#همسرانه
*آقایون بخونن*
*رفتار مردانی که خانمها دوست ندارند؟**
1. مردانی که با کار خود ازدواج کرده اند.
2. مردانی که به مادرشان وابسته اند.
3. مردان چشم چران و تنوع طلب
4. مردانی که به ظاهر و نظافت شخصی خود اهمیت نمی دهند.
5. مردانی که عشق و علاقه شان را نشان نمی دهند.
6. مردانی که برای رابطه شان وقت نمی گذارند.
7. مردانی که شما را با دختر قبلی زندگیشان مدام مقایسه می کنند.
8. مردانی که بدون هدف و برنامه هستند و استقلال مالی ندارند
http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️
#همسرانه
*خانم هابخونن*
"مــراقب ظاهـر خـود باشید...."
🍃 آنچه مردان میبینند، برایشان بسیار مهم است و در آنها کشش یا دافعه ایجاد میکند.....
👈 در حالیکه خانمها با مغز خود عشق میورزند مردان از طریق آنچه میبینند مجذوب میشوند.
👈 پس، بسیار مهم است که خود را برای همسر خود #سرحال و #جذاب نگه دارید. بعد از ازدواج شما یک مسئولیت مهم دارید که نباید با خودخواهی از زیر آن شانه خالی کنید.
👈 باید خود را آراسته کنید، باید از نظر بدنی متناسب باشید از پوست و موی خود مراقبت کنید و از نظر روحی فردی پر انرژی باشید.
✅ همهی این کارها نه تنها به دوام زندگی زناشویی شما کمک میکند بلکه سبب اعتماد به نفس بالای شما میشود.
http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️
#همسرانه
*فاجعه ای به نام دو تربيتی شدن فرزندان*
حتی اگر با همسرتان در اوج تفاهم باشید ، در زمینه روش فرزندپروری تان باید دوباره بر سر میز مذاکره بنشینید و با هم به تفاهم برسید .
این هماهنگی و تفاهم یکی از مهمترین کلیدهای تربیت فرزند است.
مادر اخم می کند و پدر لبخند می زند.
این فرمانده دستور حمله می دهد و آن یکی دستور عقب نشینی.
با این وضعیت کودک و نوجوان شما هرگز نخواهد فهمید که چه کاری خوب است و چه کاری بد !!!!!!
این تعارض ، یعنی دوگانگی در سبک فرزندپروری والدین ، سم مهلکی برای شخصیت کودک و نوجوان است.
فرزند شما در این خانواده ، هرگز احساس امنیت نخواهد کرد و این مسئله او را دچار افسردگی و اضطراب می کند.
__________________
http://eitaa.com/cognizable_wan
📢 ثبتنام افتخاری اعزام به فلسطین اشغالی
پویش سپاه سلیمانیها : ثبتنام افتخاری داوطلبین اعزام به فلسطین اشغالی راهاندازی شد.
شرکتکنندگان در پویش سپاه سلیمانیها، این پیام را به ملت مظلوم فلسطین میرسانند که ما شاگردان مکتب سلیمانی در نابودی لکه ننگ بشریت، اسرائیل کودککش در کنار شما خواهیم بود...
✅ شرکت در پویش :
pouyeshi.ir/Palestine
------------
🇮🇷 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 بسیار جالب و دیدنی
🎥لطفا دیدن این کلیپ را از دست ندین
🔹 یک خانم یهودی ایرانیتبار در بیت المقدس علت اصلی و واقعی آغاز دور جدید درگیریها در بیت المقدس را توضیح میدهد.
و دروغگویی بی بی سی فارسی را رسوا می کند
✍️ http://eitaa.com/cognizable_wan
زنگ تفریح ⭕️ پیام تبریک آمیتاب باچان به اسحاق کومار:
اسحق کومار عشقی من ای جاناهه!!
سلام کرداهه تبریک بداهی هوو
من پنجاه سالی فیلم بازی کرداهه اما این فیلمی که تو در ستادی اینتی خاباتی بازی کرداهه، حقیقتا حیرت انگیزاهه...
چیطور میشود ی آدم هشت سال مسئول ردی بالا بوداهه کاری نکرداهه الان برای ملت آسیب دیده گریه کرداهه که ای دل غافل اینها گناه داشتاهه!!!!
فکر کنم شما دکتر هی ضرورت هایه..
ضمنا مهاتما گاندی هی لاریجانی سلام رسونداهه گفتاهه اقتصاد کار فیلسوف نبوداهه خجالت کشاهه
😂😊🤣😀😂😁🤣
#سرطان_اصلاحات
#انتخابات
http://eitaa.com/cognizable_wan
*سه کار خيلی مهم*
*برای گوش دادن به درد دل دیگران:*
*اول اينکه قضاوتشان نکنید*
*دوم اینکه، نظرتان در باره ی آنها عوض نشود!*
*سوم اینکه، با شنیدن حرف هایشان فردا علیه خودشان استفاده نکنید.*
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
http://eitaa.com/cognizable_wan
12.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فرق دولت پهلوی و جمهوری اسلامی
http://eitaa.com/cognizable_wan
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حـــــــــرمٺ_عشــق
💞قسمـــٺ #شانزده
مادرش فخری خانم گفت:
_هیچ معلوم هس تو کجایی؟؟!😠 یکماه دیگه #عروسی_تو_ویاشار هس هیچ کاری نکردیم!یه زنگ بزن به آقای سخایی! بگو برا فردا عصر میریم خونشون خاستگاری مهسا.😠
حالا که همه چیز را میدانست...
باید میگفت،که میداند همه چیز را، از بچگی، از بیمارستان، از شیمیایی شدن عمویش، از درد قلب آقابزرگ و خودش.
_حالا چرا اینقدر عجله دارین؟! چرا حتما عروسی من و یاشار باید باهم باشه!😊
فخری خانم_چون دهم فروردین بابات، عموت، آقای سخایی میخان برن انگلیس
_خب وقتی برگشتن مراسم میگیریم
صدای کوروش خان، بلند تر از همیشه بود.
_ ببینم یوسف درد تو چیه؟! حرف آخرت رو اول بگو.😠
روی مبل کنار پدرش نشست. با آرامش گفت:
_ببین بابا من همه چی رو میدونم.😊از بچگیم، از بیمارستان،خودتون میدونین نظرمن چیه. حاضر نیستم بهیچوجه مهسا رو بگیرم. #فقط_چون_چادریه!مگه یاشار، سمیرا رو انتخاب کرد کسی حرفی زد.. خب... خب منم میخام خودم انتخاب کنم!! حرفم ناحق هس؟! خطاست؟؟!!😕
کوروش خان_آهااا... پس بگووو!!😡 اینهمه کلاس میزاری برا عموت و آقای سخایی،اینهمه که همه رو رد میکنی برا اینه..؟؟!!😡🗣
تن صدای کوروش خان، بالا و بالاتر میرفت!
_نخیر بفرمایین این گوی و این میدان... بفرمایین آقااا..!!😡🗣 ببینم چه گلی ب سرت میزنی!!؟؟حالا که همه چیزو میدونی!!! پس اینم بدون که اگه غیر از فتانه و مهسا رو انتخاب کنی از ارث محرومی....!!!فهمیدی؟؟محروووممم😡🗣
یوسف سکوت کرد...
دربرابر تمام حرفها و تندی هایی که نمیدانست به تقاص #کدام_جرم بود. عصبانیت فخری خانم هم،😠دست کمی از کوروش خان نبود.
دوست نداشت...
مقابل پدرش #بایستد، قدعلم کند، سینه سپر کند که چه؟!😔
که زن میخواست؟!😔
که آنهایی که منتخبشان بود را نمیخواست؟!😔
اما این دلیلی #نبود که بخواهد #بی_حرمتی کند!!😔
ساکت و آرام روی مبلی نشست...
نگاهش را به زمین دوخت.یاشار فرصت را غنیمت شمرد و آرام درگوش پدر پچ پچ میکرد، شاید برای مراسمش برنامه ها را هماهنگ میکرد.
گویی دعواهای یاشار و پدرش تمام شده بود...
اما پدرش همچنان با اخمی غلیظ به یوسف زل زده بود.😡
مادرش فخری خانم خواست جو را آرام کند و مهر پدر را بجوش آورد. نزدیک همسرش رفت او را آرام دعوت به نشستن کرد.
_کوروش خان حالا اینقدر به خودت فشار نیار، یوسف که منظوری نداره، بذار زمان خودش همه چی رو حل میکنه!😏
کوروش خان سکوت کرده بود...
لیوان آبی را که همسرش برایش آورده بود را جرئه ای نوشید. آرامتر شد.به مبل تکیه داد.
_موندم حیرون تو کارت پسر!! 😠آخه مشکلت با اینا چیه؟! همشون دخترایی هنرمند، اصیل، خانواده دار، همه جیک و پوکشون رو من میشناسم!! هم عموت هم آقای سخایی! اگه مشکلت حجابشونه که خب مهسا رو بگیر!! چرا بهونه میاری!!؟؟
نمیدانست چه جوابی بدهد...
بگوید چادری بودن #شرایط دارد؟!😔
بگوید دلش برای قداست #ارثیه_مادری به تنگ آمده؟!😔
چه میگفت..باز هم سکوت کرد..
هرچه پدرش فریاد میکشید باز هم سکوت جوابش بود.😔
_ببین یوسف اینو میگم ولی حجت رو بهت تموم میکنم..!😠یا همین دخترایی که درنظر گرفتم رو انتخاب میکنی یا دیگه اصلا روی ما حساب باز نکن..!😏
کوروش خان باغرور تکیه داد. فخری خانم کلامی گفت ک انگار آتش بس بود برای این وضعیت.
_تا اول عید وقت داری.!
به محض پایان یافتن جمله....
با سکوت، راه اتاقش را گرفت.پاهایش که نه، گویی قلبش سنگین شده بود.
باز قلبش به تپش افتاده بود. اما این درد قلب #دردهمیشگی نبود..! 😣😞
😔 #آنهامیدانستند...😔
چقدر یوسف به خانواده اش برای رفتن به خاستگاری #احتیاج دارد.و اصلا بدون آنها #اقدامی نمیکند!!
آنها میدانستند..! همه چیز را...!!
و اینهمه فشار می آوردند، که #تسلیم_کنند یوسف را..!
حالا که یوسف خودش همه چیز را فهمیده بود، آنها هم علنا برایش خط و نشان میکشیدند.!! تا شاید به #خواسته_دلشان برسند.!!😞
او که همه چیز را گفته بود...
کاش درد قلبش😣 را هم میگفت.کاش مرحمی داشت.کاش..
✨✨💚💚💚✨✨
ادامه دارد...
http://eitaa.com/cognizable_wan
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حـــــــــرمٺ_عشــق
💞قسمـــٺ #هفده
به اتاقش رسید...
صدای یاشار می امد، خبرهایی میداد.!که خرید حلقه رفتند،..که برای سالن چه کردند...حوصله هیچکس را نداشت. همزبانی نداشت بجز علی.😔
بدون اینکه لباسش را عوض کند..
روی صندلی که پشت میز کامپیوترش بود نشست.آرنجهایش را روی پاهایش، و سرش را در حصار دستانش برده بود.کلافه بود.😣
با دستانش صورتش را پوشاند...
چند #صلوات فرستاد. کمی #آرامتر شده بود.بلند شد لباسش را عوض کرد.✨باید #وضویی_سراسرنور میگرفت تا علاوه بر #دلش، #ذهنش هم آرام شود..✨
با لبخند از اتاق بیرون رفت...
دیگرصدایی در خانه نبود.آرام به سمت آشپزخانه رفت.مراقب بود سر و صدا نکند، #آرامش_اهل_خانه را بهم نریزد.
آب را کمی باز کرد..!
🍀نگاهش به آب افتاد.
✨اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذى جَعَلَ الْمآءَ طَهُوراً وَلَمْ يَجْعَلْهُ نَجِساً✨ستایش خداى را که آب را پاک کننده قرار داد، و آن را ناپاک نگردانید.
🍀دستش را زیر آب نبرده بود.
✨بِسْمِ اللَّهِ وَبِاللَّهِ اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنَ التَّوّابينَ وَاجْعَلْنى مِنَ الْمُتَطَهِّرينَ.✨
به نام خدا، و به ذات خدا، خدایا مرا از توبه کنندگان، و پاکى طلبان قرار ده.
🍀شستن را آغاز کرد.
✨اَللّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهى يَوْمَ تَسْوَدُّ فيهِ الْوُجُوهُ وَلا تُسَوِّدْ وَجْهى يَوْمَ تَبْيَضُّ فيهِ الْوُجُوهُ✨خدایا چهره ام را سپید کن، روزى که چهره ها سیاه مى شود، و چهره ام را سیاه مکن، روزى که چهره ها سپید مى گردد.
🍀آب بر روی دست راستش ریخت.
✨اَللّهُمَّ اَعْطِنى كِتابى بِيَمينى وَالْخُلْدَ فِى الْجِنانِ بِيَسارى وَحاسِبْنى حِساباً يَسيراً✨ خدایا پرونده ام را به دست راستم بده، و نامه جاوید بودن در بهشت را به دست چپم، و حسابم را به حسابى آسان رسیدگى کن.
🍀برای شستن دست چپ گفت:
✨اَللّهُمَّ لا تُعْطِنى كِتابى بِشِمالى وَلا مِنْ وَرآءِ ظَهْرى وَلا تَجْعَلْها مَغْلُولَةً اِلى عُنُقى وَاَعُوذُ بِكَ مِنْ مُقَطَّعاتِ النّيرانِ✨خدایا پرونده ام را به دست چپم وا مگذار، و از پشت سرم در اختیارم قرار مده، و آن را بسته به گردنم ننما، و از پاره هاى آتش به تو پناه مى برم.
🍀صاف ایستاد. چشمانش را بست. مسح سر را کشید.
✨اَللّهُمَّ غَشِّنى رَحْمَتَكَ وَبَرَكاتِكَ. ✨
خدایا رحمت و برکاتت را بر من بپوشان.
🍀پاهایش را مسح کرد.
✨اَللّهُمَّ ثَبِّتْنى عَلَى الصِّراطِ يَوْمَ تَزِلُّ فيهِ الاَْقْدامُ وَاجْعَلْ سَعْيى فيما يُرْضيكَ عنّى يا ذَاالْجَلالِ وَالاِْكْرامِ✨خدایا مرا بر صراط ثابت بدار، روزى که قدمها مى لغزد، و کوششم را در انچه تو را از من خشنود مى کند قرار ده، اى داراى بزرگى و اکرام.
وضویش که تمام شد نفسی عمیق کشید.
و در حالیکه به اتاقش برمیگشت آرام زیرلب گفت :
✨اَللّهُمَّ اِنّى أَسْئَلُكَ تَمامَ الْوُضُوءِ وَتَمامَ الصَّلوةِ وَتَمامَ رِضْوانِكَ وَالْجَنَّةَ. ✨
خدایا از تو مى خواهم کمال وضو، و کمال نماز، و کمال خشنودى ات و بهشت را.
✨اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ
ستایش خاص خداى پروردگار جهانیان است.
با #آرامش_خاصی💎 بسمت اتاقش رفت...
وبا لبخندی حاکی از #رضایت و #عشق_به_معبود بخواب رفت..😊😴
✨✨💚💚💚✨✨
ادامه دارد...
http://eitaa.com/cognizable_wan