eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
13.8هزار ویدیو
635 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/alimaola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaola_110
مشاهده در ایتا
دانلود
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 💞قسمـــٺ یوسف متعجب بود. _این کجا بوده..!؟😳 _برات خریدم که بیاندازم گردنت. که هروقت اینو دیدی یادم باشی.برام دعا کنی.😢❤️ یوسف واقعا غافلگیر شده بود... دست برد زیرشال، بالا آورد.روی چشمانش گذاشت. بوئید.چه بوی عطری میداد.چشمه اشکش جوشیده بود.😭چقدر شال دوست میداشت. 💚شال بلند عزای امام حسین.ع.💚 دستانش را پایین آورد.پیشانی اش را به پیشانی دلبرش گذاشت.دودستش،صورت بانویش را قاب گرفت. _.خیلی مخلصیم.😭 _وظیفه م بود جانانم☺️😢 ریحانه ساک بچه را روی دوشش گذاشت. یوسف، زهرایش را بغل کرد. درخانه راقفل کرد.سوار ماشین شدند. یوسف_چقدر چادر بهت میاد بانو.! _ بخاطر سلیقه آقامونه.. میشناسیش که....!!؟؟خیلی ماهه😌 یوسف رانندگی میکرد... و باز نگاه های عاشقانه یوسف جواب دلبرانه های ریحانه بود. به هیئت رسیدند... یوسف ماشین را پارک کرد. دلدارش و دخترش به قسمت خواهران رفتند. همیشه قسمت خواهران زودتر علم برپا میکردند.. به محض ورود یوسف به قسمت برادران مهران داد زد. _بر خاتم انبیاء محمد مصطفی صلوات.😁 همه می خندیدند😂... و صلوات می فرستادند. تک تک همه را درآغوش گرفت.🤗🤝 دست داد.😍🤝 میثم_ نفر بعدی که قاطی مرغا میشه من باشم صلوات😜🐔 همه باخنده صلوات می فرستادند.. علی_ صدات برسه در خونه خانم آینده ت صلوات بعدی بلندتر بفرست😂😜 قهقهه همه بلند شده بود.😂صلوات می فرستادند😂 حسین دستانش را بالا برد. _منم کارشناسی قبول بشم، بعد سربازیمم بندر انزلی باشه، بعدشم زن بگیرم، صلوات😅🙈 حسین، خودش هم، خنده اش گرفته بود.😅 سیدهادی_ حسین حاجت دیگه ای نداری؟؟ 😂اگه داری بگو براش صلوات میفرستیم.تعارف نکن. 😂 عمومحمد تذکر میداد.. که محرم است، کمتر بخندید، درست نیست،😐همه چشم گفتند.😞😓 سکوت برقرار شد.... داربست ها زده شد.یوسف مشغول وصل کردن سیستمها بود. که صدای گریه نوزادی 😭👶🏻بلند شد. سریع خودش را به در ورودی بانوان رساند.😨🏃 یاالله گفت.. وارد شد... میدانست کسی بجز خانمش، طاهره خانم و مرضیه خانم، آنجا نیست.😊 سلام مختصری به همه کرد... ✨✨💚💚💚✨✨ ادامه دارد... http://eitaa.com/cognizable_wan
زمان زود میگذرد... بی‌بی ها هم یک روز نی‌نی بودند، فقط گذر زمان نقطه هایشان را جابه‌جا کرده است! از "لحظه لحظه" زندگیتون لذت ببرید 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
عصب‌هايی در مغز ما وجود دارد كه به عصب‌های آينه‌وار یا نورون‌های آينه‌ای معروفند. وظیفه‌ی این نورون‌ها اين است كه تقلید ناخودآگاه از رفتار ديگران انجام دهد! مطابق آزمايشاتی كه انجام شده، ديدن حركات ديگران باعث ميشود كه عين همان عمل در مغز ما انجام شود. نتيجه‌ی مهم اين نكته اين است كه به شدت مراقب انتخاب گروه دوستان، اطرافيان و همكاران خود باشيد. اين نورون‌های مغز به صورت دقيق و كاملا ناخودآگاه، شما را مثل و مانند اطرافیان‌تان می‌کند/پرفسور مجید سمیعی 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 💞قسمـــٺ سلام مختصری به همه کرد.رو به ریحانه گفت: _چیشده. چرا گریه میکنه...!؟😟 ریحانه لبخندی زد. _چیزیش نیس. با اسباب بازیش داشته بازی میکرده از دستش میافته،گریه میکنه.همین☺️ جلو آمد روی دوزانو نشست... چقدر زهرایش بابایی بود. و چقدر شیرین.چند روزی فقط «با» میگفت. _جان دل بابا😍 زهرا به محض دیدن بابایش، چهار دست و پا بسمتش رفت. مدام «با» «با» میگفت. یوسف سریع آغوش گشود. بغل کرد و بوسید.طفل شش ماهه اش را. _میبرمش پیش خودم.تا یه استراحتی کنی😊 _مرسی عزیزم. فدای دستت☺️ یوسف با زهرایش، به قسمت برادران برگشت... همه بطرف نوزاد یوسف آمده بودند. با او حرف میزدند.زهرایش را روی زمین میان سیم ها گذاشت. تا بازی کند. مراسم که شروع شد، با گوشی تماسی به بانویش گرفت. که به درب خواهران بیاید. زهرایش را به دست دلبرش سپرد و وارد آشپزخانه برادران شد. تا چای بریزد. پذیرایی کند از میهمانان امام حسین.ع. کم کم مراسم تمام می شد... چقدر شلوغ شده بود. بیرون از تکیه، موکت انداخته بودند.همه خانوادگی نشسته بودند. از محله های دیگر هم آمده بودند.قیامتی بود مجلس اباعبدالله الحُسین.ع.😭🏴جای سوزن انداختن نبود.وقت دعا بود... ای وای از دعای آخرمجلس...😭 که جگر یوسف و مستمعین مجلس را میسوزاند. یوسف،با گوشی اش تماس گرفت.که دلبرش بیرون بیاید.دستشان را در دست هم، گذاشتند.یوسف،بانویش و زهرایش.. 😭🤝😭🤝😭🤝 🎤_دستهاتونو بهم بدید.رو به آسمان رحمت بلند کنین... الهی بحق بدن اربا اربا اقا علی اکبر...😭الهی بحق دستان بریده باب الحوائج...😭ختم عمر بی برکت و ناقابل و پر از گناه و نمک بحرومی ما😭😩رو هرچه سریعترهرچه سریعترختم بشهادت بی غسل و کفن بفرمااااا😭😭😭 صدای آمین، و بعد صلوات مردم، کل محله را به لرزه درآورده بود... 📆📆📆📆📆📆📆📆 سالیان سال گذشت.. یوسف تلاشش را میکرد... را حساب میکرد... هنوز هم پشتش به خدا و اهلبیت.ع. گرم بود... به لحاظ مالی وضعیت یوسف خیلی بهتر شده بود... یادش نرفته بود محبتهای دلدارش، با خریدن ، محبتهایش را جبران کرد.😊☝️ در این دوسال به لحاظ مالی وضعیت مناسبی نداشتند. اما این 💞مرغ عشق💞 کردند. نکردند.از .. پس خدا خوب بود که جبران کرده بود برایش از چیزی که هرکسی فکرش را میکرد.. 🌟به اهواز که رفتند، پس انداز دوساله شان را، و پول خانه ای که درشیراز رهن کرده بودند، آپارتمانی را که اجاره کرده بودند را . آن آپارتمان را بانویش کرد.😍👌 🌟خداوند عطا کرد. 🌟فخری خانم به اشتباه خود پی برده بود. که گرچه سنگ دختر خواهرش را زیادی به سینه میزد اما مدام با عروسش داشتند. اما در این سالها یکبار هم نشد که ریحانه از گل نازکتر به مادر شوهرش بگوید.و به دلیل همین بحث ها، با شهین خانم تیره شده بود. چقدر بخاطر خواهرش، پسرش را میکوبید.😞 چقدر دختران خواهرش را در میهمانی ها مقابل پسرش قرار میداد.😞 🌟اشتباه محض کرده بود کوروش خان که با آقای سخایی و برادرش سهراب شریک شده بودند. تمام اموال را آقای سخایی بالا کشید و میلیاردها دلار بدهی بدوش دو برادر گذاشت.😱😥 با این ، کوروش خان با آن همه جلال و جبروتش، سکته کرد. و فلج روی ویلچر ماند.شاید خدا میخواست نشانشان دهد که اش اخر کار دستش داد. چقدر برای یوسف انداخته بود...! چقدر این همه سال میهمانی گرفته بود فقط بخاطر یوسف که انتخاب کند منتخبینش را..! 🌟سعادت از آن 🕊عمومحمد🕊 شد که جانباز شیمیایی بود.و بعد ۵ سال از ازدواج ریحانه، به درجه رفیع نائل گشت. 😭و چه سعادتی بالاتر از آن که طاهره خانم صبور و باگذشت، و دخترانش، میشدند. 🌟آقابزرگ بدلیل کهولت سن، و بیماری قلبی اش دار فانی را وداع گفت خانم بزرگ، طبق وصیت همسرش، را که خودشان درآن ساکن بودند بعنوان به آن 💞مرغ عشق💞 داد، و .و وصیت کرده بود که کسی حق هیچ اعتراضی ندارد. و کسی هم اعتراضی نداشت. چون هیچکس هدیه ای به این دو نداده بود الا پدرو مادر عروس...! و چند ماه بعد از آقابزرگ برحمت خدا رفت.! حال از آن میهمانی ها خبری نیست.. ✨✨💚💚💚✨✨ ادامه دارد... http://eitaa.com/cognizable_wan
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 💞قسمـــٺ (آخر) حال از آن میهمانی ها خبری نیست.. چون کوروش خان دیگر نه دارد که خرج های بیهوده کند.. و نه دیگر مجرد، که بخاطرش بخواهد میهمانی های آنچنانی برپاکند. همین که آن عمارت و تمام دارائی اش را فروخت، و به طلبکاران داد به کوروش خان داده بود..! ✨"ولیستعفف الذین لایجدون نکاحا حتی یغنیهم الله من فضله،.... و کسانی که امکانی برای ازدواج نمی یابند، باید پاکدامنی پیشه کنند. تا خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز گرداند.."آیه ٣٢ سوره نور✨ 💞پایان💞 ✍سخن نویسنده؛ 🌺این داستان، دوسال و نیم اززندگی پسر و دختری پاکدامن، بنام یوسف و ریحانه هست.نیمه واقعی یعنی مقداری از اتفاقات و شرایط واقعا رخ داده و واقعی هست، و مقداری هم از تخیلات خودم استفاده کردم. و اسم شخصیت ها، شهرها، بعضی ها واقعی هست و بعضی عوض کردم. 👈هدفم از نوشتن این رمان؛ 1⃣کسی که به، معتقد باشه و کنه قطعا خدا از فضلش اونو بی نیاز میکنه. 2⃣وقتی یوسفهای جامعه و ریحانه ها کنن و خودشون رو از فضای گناه آلود دور کنن و حاضر نباشن آخرتشونو خراب کنن بخاطر لحظاتی خوش که حرام هست. پس قطعا خدا با نشانه هاش مراقبشون هست و حسابی رحمت، به زندگیشون میبخشه. 3⃣یوسف گرچه خیلی همیشه مشکل داشت بخصوص دوسال اول زندگیش، اما مدام بوده و همیشه ذکر الحمدلله میگفت.(شکر نعمت، نعمتت افزون کند/ کفرنعمت از کفت بیرون کند.) 3⃣خیلی چیزها که ،اما کم کم داره فراموش میشه. مخصوصا در فضای ، ⚜مثل احترام به بزرگترها مخصوصا پدرمادر و بزرگ فامیل، ⚜نگهداشتن حرمت دخترهامون که متاسفانه کلا داره فراموش میشه. 4⃣ یوسف و ریحانه، که البته این هم خیلی بین متاهلین ما کمرنگ شده و حتی مرد و زن رو داره عوض میکنه 🌺من فقط دوسال زندگی رو به تصویر کشیدم از زمان مجردی یوسف تا وقتی ازدواج میکنه و به شهرش برمیگرده.و قسمت آخر رو کردم که هرکسی هرکاری کنه در این دنیا رو میبینه. چه خوب و چه بد. امیدوارم قرار گرفته باشه. 🙏 🌺 من این رمان رو.. برای کانال رمانهای عاشقانه شهدایی و مفهومی نوشتم تا بذارن کانالشون و اصلا راضی نیستم بشه. چون واقعا زحمت کشیدم برا نوشتنش. و در آخر تشکر میکنم از ادمین کانال رمان همچنین از شما کاربران کانال که رمان منو خوندید. امیدوارم راضی باشین. حتما ایرادهایی هم داره، چون هست. از انتقاد و پیشنهاد شما استقبال میکنم.😊🙏 ✨✨💚💚💚✨✨ http://eitaa.com/cognizable_wan
هوالمحبوب 🕊رمان قسمت جلوی آینه ایستاده بودم و با مقنعه ام سروکله میزدم😧 خدا جای همه چیز به من مو داده مامان:"توسکاخانم مدرسه است نه خونه خاله😒 _بله مامان میدونم حاضرم☺️ مامان:صبحونه نخوردی که😯؟ _نمیخواد خدافظ مامان:توسکا امروز سالگرد 💔من میرم کمڪ خالت توهم از مدرسه اومدی ناهار خوردی استراحت کردے حاضرشو بیا خونه خالت _سالگرد😏 مامان:چرا قیافتو شبیه لوگوتلگرام میکنی؟ _من نمیدونم از این چارتااستخون و یه پلاکو یه چفیه به دست خاله نرسیده اونوقت هرسال هرسال جمع میکنه که چی بشه؟🤔😠 بابافهمیدیم شماخیلی 😏 مامان:"توسڪا بس میکنی یانه..😠دهنتو پر میکنی وهرکثافتی بیرون میاد ازش رو میگی.. باکارای دیگت هیچکاری ندارم میگم هرغلطی دلت میخواد بکن. بالاخره سرت به سنگ میخوره.. اما حقشم نداری به 💔توهین کنے.. شب هم مثل بچه آدم پامیشی میای خونه خالت اگه چرت و پرت هم بگی من میدونم و تو.. حالا هم برو 😠 ازخونه خارج شدم رفتم 😖 ادامہ دارد... http://eitaa.com/cognizable_wan
هوالمحبوب 🕊رمان قسمت من توسڪا اسفندیاری هستم سال دوم تجربي ام شاگرد کل دبیرستان شهیده نسرین افضلم شاگرد مدرسمون زینب عطایی فرد😌 امروز حدودا دوهفته از سال تحصیلی۹۴_۹۵میگذره رسیدم مدرسه... بچه ها صف بسته بودن مدیرمون خانم محمدی داشتن صحبت میکردن: "دخترای گلم از امروز طبق برنامتون درس دین وزندگیتون فعال میشه دبیر محترمتونم خانم مقری ایه فامیلش رفتیم سرکلاس یه خانم جوان و خوشتیپ😎وارد کلاس شد همه به احترامش پاشدیم خانم مقری: _دخترای گلم لطفا بنشینید😊ملیحه قمری ام دانشجوی سطح دوم حوزه علمیه خوب این ازمن☺️حالااسم هرکس رو که میخونم بلند بشه خودشومعرفی کنه معدل سا گذشتش با شغل پدر و مادرشو بگه... خانوم توسڪااسفندیارے؟ _بله!معدل سال پیشم 19/80 پدرم مهندس عمران. مادرم پرستار هستن خانم☺️ اسامی همه یکی یکی خونده شد تارسید به خانم مقری:زینب عطایی فرد؟ _به نام خدا معدل سال پیشم 19/90 پدرم مادرم واستاد حوزه علمیه☺️ خانم مقری:فامیل مادرت چیه دخترم😊؟ _خانم حسینی☺️ خانم مقری:ای جانم😍سلام ویژه منو بهش برسون _چشم☺️ تازنگ آخر اتفاق خاصی نیفتاد. از مدرسه خارج شدیم که.... ادامہ دارد... http://eitaa.com/cognizable_wan
هوالمحبوب 🕊رمان قسمت 🍀راوی زینب☘ صداے آقایی: _خانم عطایی فرد🗣 به سمت صدا برگشتم _داااااادااااااش😍 داداش: _جان دلم.. هیس آبرومونو بردی😅 _وای داداش کی اومدی کی رسیدی😍باورم نمیشه صحیح و سالم پیشمی _زینبم آروم باش از مامان اجازتو گرفتم ناهار باهم باشیم😉 _آخجووووون هوووراا😁👏وارد رستوران شدیم _آبجی چی میل داری؟ _اوووم... چلوکباب☺️... عه داداش گوشیته📲 کیه؟؟ _یه خانم خیلی مهربون که چند ماهه دیگه باهاش آشنا میشی😊برم جوابشو بدم بیام _یعنی داداشم داره قاطی مرغا میشه😟 داشتم به خانواده چهارنفرمون فکر میکردم بابام وپاسداره من و توسکا هم قبل نه سالگی خیلی باهم صمیمی بودیم اما با شدنمون دیوار بزرگی بینمون بود😔چون توسکا برخلاف مامان و باباش مذهبی نبود داداشم بزرگتر که شد به انتخاب خودش شدالان دوساله که حضرت زینب .س. هست. _زیاد فکر نکن ازت انیشتن درنمیاد😂 _عه داداش😬 داداش:والا😜 _خب بگو ببینم.. کی عروس😍ما میشه؟ چندسالشه؟خوشگله؟ داداش زد به دماغمو گفت: _بچه من کی گفتم عروس!!! 😳این خانم قراره حواسش به شما باشه..حالا هم غذاتو بخور کم از من حرف بکش😉بعد از من میادخودش میگه بهت _مگه بازم میری؟کی؟😢 داداش:بله... 25روز دیگه😍 ادامہ دارد... http://eitaa.com/cognizable_wan
هوالمحبوب 🕊رمان قسمت بعدازخوردن ناهار رفتیم خونه تا وارد خونه شدیم مامان: _چشم ودلت روشن زینب خانم😊 _وووووییی مامان... خیلی کیف داد😁 راستی یکی از شاگردات معلم دینی ماست😇 مامان:عه... فامیلش چیه؟🤔 _ملیحه قمری☺️ مامان: _"ای جانم... 😍خیلی دختر خوب و مهربونیه زینب! یه دختر داره اسم اونم زینبه.. میاردش حوزه بچه ها براش ضعف میکنن _خداحفظش کنه☺️ حسین: _زینب جان برو بخواب درستم 📚بخون شب بریم شهربازی _چشمم😍 🍀راوےتوسڪا🍀 وقتی از مدرسه خارج شدیم دیدم زینب و داداشش باهم رفتن داداشش خیلی خوشگله حیف که 😕 منم رفتم خونه تا ۷:۳۰ شب خوابیدم😁 بعدم پاشدم یه مانتوکتی سیاه و شلوار دم پا و روسری ساتن مشکی پوشیدم . خداروشکر وقتی رسیدم فک زدنای آخوندا و این پاسدارا تموم شده بود🙄 شام خوردیم و برگشتیم خونه وقتی رسیدیم بابا گفت : _فردا برای دوروز میرن بندر انزلی برای خرید زمین. آخجووووون.. این دوروز خونه کویته.. فردا زنگ بزنم آتوسا وبچه ها بیان... ادامہ دارد... http://eitaa.com/cognizable_wan
هوالمحبوب 🕊رمان قسمت ساعت ۸ بود که قصد شهربازی کردیم😇 تا رسیدیم مامان و بابا زیر انداز انداختن و نشستن روش. خودمو لوس کردم وگفتم : _داداش.. نمیریم سواراین وسایل بشیم؟ با انگشت👈نشونش دادم. بابا: _زینب جان یکم بشینید میوه بخورین🍇🍐 بعدبرین.. آخرشبم همه باهم چرخ و فلک🎡سوار میشیم _باشه☹️ حسین: _خخخخخخ چه لپ هاشم آویزون شد😜 یکم که نشستیم هی سرجام وول خوردم حسین: _نخیرم این وروجک نمیتونه آروم بشینه پاشو بریم😁 دستمو تودستش گرفت _داداش بریم سوار این سفینه بشیم حسین: _بریم سوار شدیم من همش جیغ میزدم _مااااااااآآاااان... مااااااااانیییییی...😰 جییییییغ... جییییییییییغ.. خداااااااااااااااآ حسین: _هیییس دختر آروم زشته.. شهربازیو گذاشتی روسرت😐 صبح قبل مدرسه... به آتوسا پیام دادم که عصری با بچه ها بیاید دور هم جمع بشیم😎 اونروز تو مدرسه اتفاق خاصی نیفتاد. عصری یه پیراهن بلند با ساپورت پوشیدم.موهاموشونه کردم و شونه هام انداختم .🔥 مایه هشت نفر بودیم.. سه تا پسر.. پنج تادختر.. واردکه شدن براشون گیتار.. زدم.. آخرشبم با بچه ها رفتیم رستوران از رستوران داشتیم میومدیم بیرون 🔥اشکان گفت: _چه خوشگل شدی رفتم جلو با یه قدم و بهش گفتم : _تا بهت رو میدم پررووو نشو.. مفهوووم؟؟😠☝️ ادامہ دارد... http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️ *تربیت_فرزند.... 🌹* 💠بر اساس آموزه های دینی، فرزندان شما از 14 تا 21 سالگی وزیران شما هستند. برای پرورش وزیر اعظمی شایسته، این گونه عمل کنید: 1⃣ به آنها همانند یک انسان بزرگسال احترام بگذارید. 2⃣ آنها را در تصمیم گیری های خانوادگی شرکت دهید. 3⃣در لابلای مشاوره گرفتن ها، برایشان از پیامدهای تصمیم های اشتباه در زندگی بگویید. 4⃣ از امر و نهی افراطی بپرهیزید؛ از روش غیر مستقیم برای انتقال مطالب استفاده کنید. 5⃣ دغدغه ها و درد دل های آنها را بشنوید و تا حد امکان برای برطرف کردن آن بکوشید. 6⃣ دلایل کارها، موضع گیری ها و مقرراتی را که بیان می کنید، برایشان توضیح دهید. 7⃣ وقتی مقررات را فراموش می کنند، محترمانه و ترجیحا غیر مستقیم به آن ها یادآوری کنید. 8⃣در کنار منع ها و انتقادها، از ارائه پیشنهادها و راهکارها نیز غافل نباشید. http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️ ☀️ محیط را روشن کنید آقا میگن: شخصیت خود را هم از لحاظ علمی، هم از لحاظ اخلاقی، هم از لحاظ تلاش و فعالیت و پُرکاری و نشاط کار در زمینه‌های اجتماعی و سیاسی آن‌گونه آماده کنید که در هر جا قرار گرفتید، مثل چراغی محیط را روشن کنید. ۱۳۸۳/۱۲/۲۴ ❤️💫❤️ http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️ 💞 همدیگه رو با القاب زیبا خطاب کنیم؛ لطیــــف و عـاشقانه❤️ خانوم و آقای خونه؛ فقط به اسم همسرتون اکتفا نکنید! بلکه عشق و احساسات‌تون رو در قالب القاب زیبا و عاشقانه به همسرتون منتقل کنید تا حس روزهای اول، پایدار بمونه. ❤️💫❤️ http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️ آقا میگن: زن و شوهر باید اسرار هم را حفظ کنند، زن راز شوهرش را پیش کسی بازگو نکند. مرد هم پیش رفقایش در باشگاه یا مثلاً فلان مهمانی، راز همسرش را بازگو نکند. حواستان باشد اسرار هم را محکم نگه دارید تا ان شاء الله زندگی شیرین و مستحکم شود. ۷۸/۱/۲۴ ❤️💫❤️ http://eitaa.com/cognizable_wan
ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﻫﺎﯼ ﻣﻘﺪﺱ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﯾﮏ ﭼﯿﺰ ﻣﻘﺪﺱ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻨﺎﺳﻢ ؛ ﯾﮏ ﻓﺎﺻﻠﻪ ...! ﭼﯿﺰﯼ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﯼ ﻣﻘﺪﺱ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺍﻳﺪ !؟ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﻣﻌﺎﺑﺪ ﻭ ﻣﺴﺎﺟﺪ مقدس، ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﺍﻳﺠﺎﺩ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﯼ ﻣﻘﺪﺱ ﺩﺍﺭﻧﺪ ...! ﻓﺎﺻﻠﻪ ﯼ ﻣﻘﺪﺱ یعنی ﻭﺍﺭﺩ ﻧﺸﺪﻥ ﺑﻪ ﺣﺮﯾﻤﯽ ﮐﻪ ؛ ﺣﻖّ ﻣﺴﻠّﻢ ﻫﺮ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ ! ﻓﺎﺻﻠﻪ ﯼ ﻣﻘﺪﺱ ﺑﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﻣﺘﺮ ، ﻭ ﻫﻢ ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﻓﮑﺮ ، ﺭﻋﺎﯾﺖ ﺷﻮﺩ . ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺎ ﺣﻖّ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﻫﺮﻃﻮﺭﮐﻪ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺍﻣﻮﺭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ، ﺳﺮﮎ ﺑﮑﺸﯿﻢ ﻳﺎ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﻛﻨﻴﻢ ...! حتی ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﻣﺎﻥ ... دكتر حلت 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
گذشته رو رها كن. براى خوش آمد گفتن به آينده نياز دارى دستات آزاد باشن. 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 چند ترفند کاربردی و جالب ● ترفند: نیش حشرات در پیک نیک اذیتتون میکنه؟ کافیه توی یک بشقاب مقداری نوشابه بریزید و یکم دورتر از خودتون قرار بدید... ●‌ ترفند: نگران بوی دهانتون هستین؟ کافیه بعد مسواک زدن دهانتون رو با آب نمک بشورید. ● ترفند: ریموت ماشین، از راه دور آنتن نمیده؟ کافیه ریموت رو زیر گلوتون قرار بدید تا امواجش قوی تر بشه. ● ترفند: دوس دارین مورچه هارو از خونتون دور کنین؟ کافیه توی مسیر حرکتشون فلفل قرمز بریزید. ● ترفند: نیش پشه ها همیشه باعث آزار و اذیت میشه؟ شما هم ازاین مشکل رنج میبرید؟ کافیه یک گلدان نعناع در اتاق خواب خود بگذارید. ● ترفند: مواد غذایی داغ خوردید و زبونتون سوخته؟ کافیه رو قسمت سوختگی شکر بپاشید. ● ترفند: چجوری میشه عمر شلوار جین رو دو برابر کرد؟ فقط کافیه موقع شستن اونو برعکس کنی و بشوری ● ترفند: دوس داری طلاهات برق بیفته؟ اول نیم ساعت بذارش تو آرد سفید بعد یک ربع بذارش تو آبلیمو و جوش شیرین، چون طلاها مثل روز اولش میشه 🌺🌸http://eitaa.com/cognizable_wan
اگر موفق شدید به کسی خیانت کنید آن شخص را احمق فرض نکنید بلکه بدانید او خیلی بیشتر از آنچه لیاقت داشته اید ، به شما اعتماد کرده است انسان‌ها به میزان حقارتشان توهین میکنند به میزان فرهنگشان عشق می‌ورزند و به میزان کمبودهایشان، آزارت می‌دهند هر چه حقیرتر باشند بیشتر توهین میکنند تا حقارتشان را جبران کنند هر چه فرهنگشان غنی‌تر باشد بیشتر به دیگران عشق میدهند و هر چه هویتشان عمیق‌تر باشد محترمانه تر رفتار میکنند به اندازه درکشان میفهمند و به اندازه شعورشان به باورها و حرف هایشان عمل میکنند.. 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کی بود می‌گفت چرا اداره برق و وزارت نیرو پاسخگو نیست؟! بفرما با یه تماس مشکل برق حل شد ... http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 *عملیاتی با رمز یا زهرا(س)* 🔹بچه های انقلابی و ولایی که در هر لباس و جایگاهی هستید یکماه را زهرایی کار کنید برای تشویق مردم به حضور در انتخابات و انتخاب گزینه انقلابی. 🔸الان دقیقا همان زمانی هست که حضرت زهرا (س) به تنهایی درب خانه مردم مدینه را میزد و برای دفاع از حضرت علی (ع) صحبت میکرد در دفاع از ولایت... برای پاسداشت ارزشها و هویت انقلابمان باید مردم را تشویق و ترغیب کرد پای صندوق بیایند.. لیبرالهاو منحرفین در دولتهای 42ساله تلاش می کنند مردم نیایند... 🔺 امام خامنه ای فرمودند که حضور حداکثری برای مشروعیت نظام مهم تر از این است که کدوم گزینه از صندوق خارج میشه. 👈👈 پس ما *هم* مردم را ترغیب میکنیم به رای دادن و *هم* تبلیغ برای گزینه انقلابی *یک ماه سرنوشت ساز را در پیش رو داریم* آینده انقلاب و جبهه مقاومت به این انتخابات گره خورده... بیایید زهرایی از ولایت و نظام دفاع کنیم که شرمنده خدا و شهدا و مردم نشویم. یادمان باشد امروز *شهید سلیمانی* و شهدای انقلاب اسلامی منتظر حماسه سازی و حماسه آفرینی دستان شماست. 🇮🇷 http://eitaa.com/cognizable_wan 💠لطفا این پست را منتشر کنید