🌹هوالمحبـــــــوب
🌹رمان زیبا و واقعے #اینڪ_شوڪران
🌹قسمت #دوازده
اما من همین که خودش رو میدیدم، بیشتر ذوق زده بودم. ☺️😍
دلم نمیخواست از کنارش تکون بخورم حواسم نبود چه قدر خسته است، لااقل براش چایی درست کنم....!
گفت:
_ "برات چایی دم کنم؟"
گفتم:
_"نه،چایی نمی خورم".
گفت:
_"من که می خورم".
گفتم:
_"ولش کن حالا نشستیم "
گفت:
_"دوتایی بریم درست کنیم؟"
سماور رو روشن کردیم .دوتا نیمرو درست کردیم😋🍳😋 نشستیم پاي سفره تا سال تحویل ...
مادرم زنگ زد گفت:
_"من باید زنگ بزنم عید رو تبریک بگم! "
گفتم:
_"حوصله نداشتم.شما پیش شوهرتون هستید، خیالتون راحته"
حالا منوچهر کنارم نشسته بود!!
گوشی رو از دستم گرفت و با مادرم سلام واحوالپرسی کرد...☺️
ناهار خونه ي پدر منوچهر بودیم .
از اونجا ماشین بابا رو برداشتیم رفتیم ولیعصر برای خرید ....😇
به نظرم شلوار لی به منوچهر خیلی می آمد. سرتا پایش را ورانداز کردم و «مبارك باشد»ي گفتم.😍
برایش عیدی شلوار لی خریده بودم، منوچهر اما معذب بود.😅
می گفت:
_" فرشته، باور کن نمی تونم تحملش کنم".
چه فرق هایی داشتیم!
منوچهر شلوار لی نمیپوشید، اودکلن نمی زد، یواشکی لباس هاي او را اودکلنی میکردم.
دست به ریشش نمیزد. همیشه کوتاه و آنکارد شد بود، اما حاضر نبود با تیغ بزند. انگشتر طلایی را که پدرم سر عقد هدیه داده بود، دستش نمی کرد. حتی حاضر نشد شب عروسی کراوات بزند،
اما من این چیزها را دوست داشتم.
مادرم میگفت:
_الهی بمیرم برا منوچهر که گیر تو افتاده
و دایی حرفش رو تایید کرد.
من از این که منوچهر این همه در دل مادر و بقیه فامیل جا باز کرده بود قند در دلم آب میشد. ☺️
اما به ظاهر اخم کردم ودبه منوچهر چشم غره رفتم و گفتم:
_وقتی من را اذیت میکند که نیستید ببینید...😠😍
ادامه دارد..
🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹هوالمحبـــــــوب
🌹رمان زیبا و واقعے #اینڪ_شوڪران
🌹قسمت #سیزده
هفته ي اول عید به همه گفتم قراره بریم مسافرت.
تلفن رو از پریز کشیدم تمام هفته هفته رو خودمون بودیم دور از همه....
بعد از عید منوچهر رفت توي 🇮🇷سپاه🇮🇷 و رسما سپاهی شد.
من بی حال و بی حوصله امتحانات نهایی رو می دادم.
احساس می کردم سرما خوردم. استخونام درد میکردن...
امتحان آخر رو داده بودم و اومده بودم.
منوچهر از سرکار، یکسره رفته بود خونه پدرم.
مادرم برامون قرمه سبزی پخته بود، داده بود منوچهر بیاره سر سفره .
زیر چشمی نگاهم می کرد و می خندید.
گفتم:
_" چیه؟خنده داره؟بخند تا تو هم مریض شی".😕
گفت:
_"من از این مریضیا نمیگیرم".
گفتم:
_"فکر می کنه تافته ی جدا بافتست!"
گفت:
_"به هر حال،من خوشحالم،چون قراره بابا شم و تو مامان".
نمی فهمیدم چی میگه...گفت:
_"شرط می بندم بعد از ظهر وقت گرفتم بریم دکتر".
خودش با دکتر حرف زده بود، حالتای منو گفته بود دکتر احتمال داده بود باردار باشم.
زدم زیر گریه...😭
اصلا خوشحال نشدم...
فکر می کردم بین من و منوچهر فاصله میندازه...
منوچهر گفت:
_"به خاطر تو رفتم نه به خاطر بچه اینو هم بگم چون خوابشو دیدم..."
بعد از ظهر رفتیم آزمایش دادیم...
منوچهر رفت جوابو بگیره من نرفتم، پایین منتظر موندم.
از پله ها که میومد پایین، احساس کردم از خوشی روي هوا راه میره.
بیشتر حسودیم شد ناراحت بودم...😞
منوچهر رو کامل براي خودم می
خواستم...
گفت:
_"بفرمایید مامان خانوم، چشمتون روشن".
اخمام تا دماغم رسیده بود.
گفت:
_"دوست نداري مامان شي؟"
دیگه طاقت نیاوردم گفتم:
_"نه. دلم نمی خواد چیزی بین من و تو جدایی بندازه حتی بچمون...تو هنوز بچه نیومده تو آسمونی".😢
منوچهر جدي شد، گفت:
_"یک صدم درصد هم تصور نکن کسی بتونه اندازه ي سر سوزنی جاي تو رو تو قلبم بگیره...تو فرشته ی دنیا و آخرت منی".
ادامه دارد..
🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹هوالمحبـــــــوب
🌹رمان زیبا و واقعے #اینڪ_شوڪران
🌹قسمت #چهارده
واقعا نمیتونستم کسی رو بین خودمون ببینم.
هنوز هم احساسم فرقی نکرده!
اگه کسی بگه من بیشتر منوچهر رو دوست دارم پکر میشم! بچه هامیدونن...!!
علی میگه:
_"ما باید خیلی بدوییم تا مثل بابا توي دل مامان جا بشیم ".☺️
علی روز تولد حضرت رسول(صلوات الله علیه) به دنیا اومد
دعا کردم انقدر استخونی باشه که استخوناشو زیر دستم احساس کنم...
همینطور هم بود وقتی بغلش کردم احساس خاصی نداشتم با انگشتاش بازي میکردم....
انگشت گذاشتم روي پوستش، روي چشمش، باور نمی کردم بچه منه...
دستم رو گذاشتم جلوي دهنش می خواست بخوردش!
اون لحظه تازه فهمیدم عشق به بچه یعنی چی!
گوشه ي دستش رو بوسیدم...😍
منوچهر آمد،با یک سبد گل کوکب لیمویی از بس گریه کرده بود چشمهام خون افتاده بود.
تا منو دید دوباره اشکهاش ریخت.
گفت:
_"فکر نمی کردم زنده ببینمت، از خودم متنفر شده بودم".
علی را بغل گرفت و چشمهاش را بوسید...
همان شکلی بود که توي خواب دیده بودش.
پسر ي با چشم هاي مشکی درشت و مژه هاي بلند...
علی را داد دستم روزنامه را انداخت کف اتاق و دوکعت نماز خواند...
نشست، علی را بغل گرفت و توي گوشش
اذان و اقامه گفت....
بعد بین دستهاش گرفت و خوب نگاهش کرد.
گفت:
_"چشمهاش مثل تو هست ! توی چشم آدم خیره میشه و آدم رو تسلیم می کنه".
تا صبح پاي تختم بیدار ماند.
از چند روز پیش هم که از پشت در اتاق بیمارستان تکان نخورده بود. چشمهاش باز نمیشد.
ادامه دارد..
🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹هوالمحبـــــــوب
🌹رمان زیبا و واقعے #اینڪ_شوڪران
🌹قسمت #پانزده
از دو هفته بعد زمزمه هاش شروع شد....
به روي خودم نمی آوردم.
هیچ وقت به منوچهر نگفتم برو، هیچ وقت هم نگفتم نرو...😢
علی چهارده روزه بود خواب و بیدار بودم منوچهر سر جانماز سرش به مهر بود و زارزار گریه می کرد.
میگفت:
_"خدایا من چیکار کنم؟ خیلی بی غیرتیه که بچه ها اونجا برن روی مین و من اینجا پیش زن و بچم کیف کنم. چرا توفیق جبهه رفتن رو ازم گرفتي؟
عملیات نزدیک بود امام گفته بودن خرمشهر باید آزاد شه....
منوچهر آروم شده بود که بلند شدم.
پرسیدم:
_"تا حالا من مانعت بودم؟"😒
گفت:
_"نه"
گفتم:
_"میخوای بري برو مگه ما قرار نذاشته بودیم جلوي هم رو نگیریم؟"
گفت:
_"آخه تو هنوز کامل خوب نشدي."
گفتم:
_"نگران من نباش".😔
فردا صبح رفت تیپ حضرت رسول تشکیل شده بود.
به عنوان آر پی جی زن و مسئول تدارکات گردان حبیب رفت...
دلواپس بودم.
چه قدر شهید می آوردند پشت سر هم عملیات می زدند.
به عکس قاب شده اش روي طاقچه دست کشیدم.
این عکس را خیلی دوست داشتم.
ریشهاي منوچهر را خودم آنکارد می کردم.
آن روز از روي شیطنت، یک طرف ریشش را با تیغ برده بودم تا چانه، و بعد چون چاره اي نبود همه را از ته زده بودم. این عکس را با همه ي اوقات تلخی منوچهر ازش انداخته بودم.
منوچهر مجبور شد یک ماه مرخص بگیرد و بماند پیشم.
روش نمی شد با آن سر و وضع برود سپاه بین بچه ها.😅
اما دیگر نمی شد از این کلک ها سوار کرد.😞
نمیتوانستم هیچ جوره او را نگه دارم پیش خودم.
یک باره دلم کنده شد.
دعا کردم براي منوچهر اتفاقی نیوفتد.
می خواستم با او زندگی کنم براي همیشه.
دعا کردم منوچهر بماند.
هر چه میخواست بشود، فقط او بماند.. 😭
ادامه دارد..
🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
چرا زمانی که استرس داریم، هوس غذا می کنیم؟🤔
زمانی که فردی دچار استرس می شود، بدن شروع به ترشح آدرنالین میکند که این امر منجر به افزایش ضربان قلب و بالا رفتن میزان فشار خون میشود که به نوبه خود، تولید انرژی و گرما می کند که از سوخت گلوکز حاصل می شود.
بعد از گذر استرس، برای ایجاد تعادل در بدن، هورمون کورتیزول آزاد میشود. کورتیزول تحریککننده اشتهاست.
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
#خانوم_عزیز
این که مهارت عشقبازی و دلبری بلد نباشیدو بیش از حد خجالتی برخورد کنید،پاکدامنی نیست !
بلکه نقص تربیتی حاصل از محیطی بسته و محدود است که باید بامطالعه و تمرین رفع شود
🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
اگه با نظر همسرت مخالفی، ولی اجازه
بده جملاتش رو تموم کنه!
از همون اول با نه گفتن جبهه نگیر؛
بگو راجع به این موضوع فکر میکنیم تا
بدونه الکی مخالفت نمیکنی!
🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
﷽
*📝همسرداری*
⁉️ "چرا باید به زنها گفت « *دوستت دارم* »"
🔹 خیلی از مردان عادت ندارند *احساساتشان* را بیان کنند و از بیان جملهی *«دوستت دارم»* یعنی چیزی که زن مایل است *صدها* بار بشنود، *دریغ* میکنند.‼️
⭕ چه بسا زنی از شوهرش بپرسد:
«آیا من را دوست داری؟» و شوهر فقط به گفتنِ *«میدانی که دارم!»* کفایت بکند.🤨
⛔موضوع این نیست که زن *نمیداند* . بلکه دوست دارد که بارها این جمله را *بشنود👂🏻*
🔥 آقای خونه! اگه به همسرت *ابراز علاقه* نمیکنی و دم گوشش زمزمه نمیکنی که *دوسش داری* ‼️
👈🏻 تنها نتیجه ای که میگیری اینه که *چشمه ی احساس* همسرت رو با دستای خودت *خشک کردی*!
💠نبی مکرم اسلام(ص) فرمودند :
اینکه مرد به همسرش بگوید *دوستت دارم* هیچگاه از قلب زن بیرون نمیرود!!
http://eitaa.com/cognizable_wan
باکمی تامل مطالعه کنیم.
تجربیات 27 ساله یک پزشک ،چقدر زیبا و باندازه یک کتاب چند صد صفحه ای آموزنده است !!!
،
۳۷ سال است که با افتخار دیپلم گرفته ام.
۷سال وکمی بیشتردانشجوی پزشکی ومابقی پزشک و کارهای مربوطه...
۲۷ سال است روپوش سفیدپزشکی پوشیده ام و دربیمارستان و درمانگاه و مطب نفس می کشم .
و حالا پس از ۲۷ سال فهمیده ام که :
دردسر ، سردرد می آورد ؛
و درددل از دل درد مهمتر است !!!
فهمیدم عصای پیری و کوری با عصای تجویزی دکترها فرق میکند !!
بیماریها یا ارثی است یا حرصی !!!
فهمیدم هیچ متخصص قلبی ،
قلب شکسته را نمیتواند درمان کند
و قلب سنگی و سخت را نمیشود
پیوند زد و عمل کرد تا خوب شود.
فهمیدم جراحی زیبایی برای لبخند بر روی صورتها امکانپذیر نیست ؛
دلت باید شاد باشد !!!
دلت اگر گرفت هیچ دکتری نیست که خوبش کند .
فهمیدم دکترهای چشم نمیتوانند
آدمهای بدبین ، ظاهربین ، خودخواه و متکبر را درمان کنند !!!
فهمیدم تنفس مصنوعی، هوای تازه میخواهد نه چیز دیگری !!!
فهمیدم هیچ متخصص داخلی نمی تواند به داخل وجود آدمها ورود کند و بفهمد در درون آنها چه میگذرد !!!
فهمیدم تب عشق را هیچ تب بری کنترل نمیکند .
اگر قند در دلت آب شود دیابت نمی گیری،
بلکه به آرامش میرسی.
متخصص های گوش ، شنواییِ تو را بهتر میکنند
ولی خوب گوش دادن را به تو یاد نمی دهند.
فهمیدم سرطان یعنی :
به یکجای زندگی آنقدر توجه کنی که بقیه زندگی از دستت برود .
فهمیدم بیماران اعصاب و روان آنهایی نیستند که پیش روانپزشک می روند،
بلکه آنهایی هستند که آدم را روانی می کنند !!!
فهمیدم هیچ ارتوپدی نمی تواند استخوان لای زخم را بردارد یا درمان کند !!!
فهمیدم زخم زبان ؛ عفونتی دارد به عظمت کوه دماوند
و کینه توزی و انتقامجویی با هیچ چرک خشک کن و آنتی بیوتیکی درمان نمیشود !!!
فهمیدم خود بزرگ بینی به هورمون رشد ربطی ندارد و آدمها با فکرشان بزرگ میشوند نه با هورمون رشد !!!
فهمیدم خون دل خوردن، بیماری خونی نمی آورد .
و دل پر خون هم باعث فشار خون نخواهدشد.
فهمیدم
فهمیدم
فهمیدم
و سرانجام فهمیدم
که هیچ چیز نفهمیدم،،،،
بياييد طبيب واقعی خود باشیم 🍀
خدايا ... امروزمان درحال گذشت است
فردایمان را با گذشتت شیرین کن
ما به مهربانیت محتاجیم
رهایمان نكن🙏🌹
http://eitaa.com/cognizable_wan
💕💕
به کودکان وعده ندهید و از آنها وعده نگیرید روابط ما باآنها باید براساس اعتماد واطمینان باشد.
وقتی برای تأیید گفته خود مجبورید وعده بدهید، یعنی دارید اقرار میکنید که «وعده داده نشده ام» اعتبار ندارد.i
🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
معشوقه بودن
زن ها را زیباتر میکند
به آنها امید و انگیزه میدهد
تا برای زیباییشان تلاش کنند
خوب باشند
مهربان باشند
و زنده بمانند
🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد عالی
روضه امام زمان عجل الله برای جدش امام حسین علیه السلام
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای شنیدنی معجزه حضرت رقیه سلام الله
http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلیل ترک نشدن مجالس حسینی چیست؟
نکته وار گوش کنید
http://eitaa.com/cognizable_wan
💚پیام عاشورا
بهترین پیام حادثه عاشور برای انسان این است که مواظب باشید غافلانه زندگی نکنید.
اگر انسان اهل بصیرت و تفکر نباشد عبادت او نیز غافلانه خواهد بود.
🕌http://eitaa.com/cognizable_wan
زن، مردی راکه قادر به خنداندنش باشد، دوست دارد
اگر زنی رابخندانید درنیمه راه موفقیت هستید شانستان راامتحان کرده خودتان باشید ودرعین حال شوخ طبع باشید
🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
لوبیا سبز خام چه خطری دارد؟🤔
💡لوبیا سبز از جمله مواد غذایی محبوب به شمار میرود، اما پنج تا شش عدد آنها اگر نپخته باشند، میتوانند جان کودکان خردسال را به خطر بیندازند. لوبیا سبزهای خام دارای لکتینی به نام " PHA" هستند که میتوانند منجر به خونریزی شدید معده شوند.
لکتینها پروتئینهایی هستند که نقششان تسهیل اتصالات سلول به سلول است. PHA در مقدار بالا یک ماده سمی محسوب میشود. حرارت دادن لوبیای سبز PHA را از میان میبرد.
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
گوشتها چه خواصی دارند !؟🤔
◽گوشت گوسفند: وزندهنده، منبع آهن
◽گوشت گوساله: لاغرکننده، منبع آهن
◽ران مرغ: افزایشدهنده وزن، منبع آهن
◽سینه مرغ: افزایش عضلات، منبع پروتئین
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
۳ دشمن امام حسین ع
امام موسی صدر: قاتلان کربلا "کم خطرترین" دشمنان امام حسین(ع)
امام حسین(ع) سه گروه دشمن دارد؛
دسته اول آنان که او را کشتند. این دسته کم خطرترین دشمنان هستند، چون تنها جسم امام را که محدود بود، کشتند.
دسته دوم آنان که تلاش کردند آثار امام را محو کنند؛ قبر امام را ویران کردند و از آمدن زائران جلوگیری کردند و کسانی که در اطراف قبر آن حضرت زندگی میکنند را مورد آزار و اذیت قرار دادند. خطر این دسته بیشتر از دسته اول است، ولی نتوانستند کاری از پیش ببرند».
▪️«ولی دسته سوم که خطرناکترین دشمنان آن حضرت هستند، آنانند که کوشیدند اهداف امام حسین(ع) و ابعاد انقلاب حسینی را تحریف کنند و آن را ابزار کسب و درآمد قرار دهند و بهره برداریهای بیارزش از آن کنند و یا آن را مورد سوء استفاده برای منافع شخصی قرار دهند. اینان تلاش کردند بالاترین بُعد حسینی یعنی هدف نهضت حسینی را از بین ببرند.
من از خودم و شما سؤال میکنم ما از روز عاشورا چه بهره ای بردهایم؟ چه سودی به دست آوردهایم؟ چه استفادهای در عرصه عمومی و چه استفادهای در زمینه فردی بردهایم؟ اگر استفاده نبرده باشیم و تنها گریه کرده باشیم من به شما خبر می دهم که این کار سودی ندارد؛ ما از کدام دسته هستیم؟ از کسانی که گریه میکنند و حسین را میکشند؟»
▪️«روشن است که امام حسین(ع) الان نیست تا کسی او را بکشد، ولی چیزی گرانبهاتر و مهمتر از خود امام حسین(ع) در دستان ماست: کرامت امت حسین، مقدسات حسین. اگر ما گریه کنیم ولی در عین حال برای تضعیف اهداف امام حسین(ع) تلاش کنیم؛ اگر گریه کنیم و در صف باطل باشیم؛ اگر گریه کنیم ولی گواهی دروغ بدهیم؛ اگر گریه کنیم ولی به دشمنان کمک کنیم و به اختلاف و تفرقه در جامعه خود دامن بزنیم؛ اگر گریه کنیم ولی گناهانمان بیشتر شود، در این صورت ما گریه میکنیم ولی در عین حال حسین را نیز میکشیم زیرا تلاش میکنیم هدف حسین را از بین ببریم که گرانبهاتر از خود اوست. ان شاء الله که ما از این دسته نیستیم».
منبع: کتاب سفر شهادت،گفتارهای امام موسی صدر دربارۀ قیام عاشورا و ابعاد و نتایج و پیامدهای این نهضت
http://eitaa.com/cognizable_wan
بدست آوردن دل یک مرد همیشه کارساده ای نیست
نگو: اون که منو دوست داره پس چرا باید به سر و وضع خودم برسم و برایش دلربایی کنم؟
عشق نیاز به مراقبت و نگهداری داره
🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan