6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خطا کردم استغفرالله
http://eitaa.com/cognizable_wan
📖 #رمان_جان_شیعه_جان_اهل_سنت
🖋 #قسمت_چهاردهم
حیاط به نسبت بزرگ خانه را با گامهایی سریع طی کردم تا بیش از این خیس نشوم. وارد خانه که شدم، دیدم مادر روی کاناپه چشم به در نشسته است. با دیدن من، با لحنی که پیوند لطیف محبت و غصه و گلایه بود، اعتراض کرد: «این چه کاری بود کردی مادر جون؟ چند ساعت دیگه عبدالله میرسید. تو این بارون انقدر خودتو اذیت کردی!» موبایل خیس و از هم پاشیدهام را روی جاکفشی گذاشتم و برای ریختن آب با عجله به سمت آشپزخانه رفتم و همزمان پاسخ اعتراض پُر مِهر مادر را هم دادم: «اذیت نشدم مامان! هوا خیلی هم عالی بود!»
با لیوان آب و قرص به سمتش برگشتم و پرسیدم: «حالت بهتر نشده؟» قرص را از دستم گرفت و گفت: «چرا مادر جون، بهترم!» سپس نیم نگاهی به گوشی موبایل انداخت و پرسید: «موبایلت چرا شکسته؟» خندیدم و گفتم: «نشکسته، افتاد زمین باتری و سیم کارتش در اومد!» و با حالتی طلبکارانه ادامه دادم: «تقصیر این آقای عادلیه. من نمیدونم این وقت روز خونه چی کار میکنه؟ همچین در رو یه دفعه باز کرد، هول کردم!» از لحن کودکانهام، مادر خندهاش گرفت و گفت: «خُب مادرجون جن که ندیدی!» خودم هم خندیدم و گفتم: «جن ندیدم، ولی فکر نمیکردم یهو در رو باز کنه!» مادر لیوان آب را روی میز شیشهای مقابل کاناپه گذاشت و گفت: «مثل اینکه شیفتش تغییر میکنه. بعضی روزها بجای صبح زود، نزدیک ظهر میره و فردا صبح میاد.» و باز روی کاناپه دراز کشید و گفت: «الهه جان! من امروز حالم خوب نیس! ماهی تو یخچاله. امروز غذا رو تو درست کن.»
این حرف مادر که نشانهای از بدی حالش بود، سخت ناراحتم کرد، ولی به روی خودم نیاوردم و با گفتن «چَشم!» به آشپزخانه رفتم. حالا خلوت آشپزخانه فرصت خوبی بود تا به لحظاتی که با چند صحنه گذرا و یکی دو کلمه کوتاه از برابر نگاهم گذشته بود، فکر کنم. به لحظهای که در باز شد و صورت پر از آرامش او زیر باران نمایان شد، به لحظهای که خم شده بود و احساس میکردم می خواهد بی هیچ منتی کمکم کند، به لحظهای که صبورانه منتظر ایستاده بود تا چترم را ببندم و سیم کارت را به دستم بدهد و به لحظهای که با نجابتی زیبا، سیم کارت کوچک را طوری به دستم داد که برخوردی بین انگشتانمان پیش نیاید و به خاطر آوردن همین چند صحنه کوتاه کافی بود تا احساس زیبایی در دلم نقش ببندد. حسی شبیه احترام نسبت به کسی که رضای پروردگار را در نظر میگیرد و به دنبال آن آرزویی که بر دلم گذشت؛ اگر این جوان اهل سنت بود، آسمان سعادتمندیاش پُر ستارهتر میشد!
ماهیها را در ماهیتابه قرمز رنگ سرخ کرده و با حال کم و بیش ناخوش مادر، نهار را خوردیم که محمد تماس گرفت و گفت عصر به همراه عطیه به خانه ما میآید و همین میهمانی غیرمنتظره باعث شد که عبدالله از راه نرسیده، راهی میوهفروشی شود. مادر به خاطر میهمانها هم که شده، برخاسته و سعی میکرد خود را بهتر از صبح نشان دهد. با برگشتن عبدالله، با عجله میوهها را شسته و در ظرف بلور پایهدار چیدم که صدای زنگِ در بلند شد و محمد و عطیه با یک جعبه شیرینی بزرگ وارد شدند. چهره بشاش و پُر از شور و انرژیشان در کنار جعبه شیرینی تَر، کنجکاوی ما را حسابی برانگیخته بود. مادر رو به عطیه کرد و با مهربانی پرسید: «ان شاء الله همیشه لبتون خندون باشه! خبری شده عطیه جان؟» عطیه که انگار از حضور عبدالله خجالت میکشید، با لبخندی پُر شرم و حیا سر به زیر انداخت که محمد رو به عبدالله کرد و گفت: «داداش! یه لحظه پاشو بریم تو حیاط کارت دارم.» و به این بهانه عبدالله را از اتاق بیرون بُرد.
http://eitaa.com/cognizable_wan
ﻧﺎﻣﻪ یک بچه آخر سال به ﻣﻌﻠﻤﺶ:
ﻣﻮﻋﻠﻢ ﺍﺿﯿﻀﻢ ﻋﺾ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻤﻦ ﺧﺎﻧﺪﻥ ﻭ ﻧﻮﺷﻄﻦ ﻋﺎﻣﻮﺧﻄﯽ ﺣﻀﺎﺭ ﺑﺎﺭ ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ.
ﺷﺎﮔﺮﺩﺕ الی اسقر 😳😳😳😄
اینم نتیجه آموزش غیر غیرحضوری😕
😃 http://eitaa.com/cognizable_wan
15.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
! با فتوای علمای کردستان عراق این نبش قبر انجام شد!
این جنازه متعلق به دختر خانومی است که دو سال پیش فوت کرده است و اهل حجاب و حیا و پاکدامنی و نماز بوده و هیچ وقت نمازش را ترک نکرده است، مخصوصا نماز شب! علت کندن قبرش این است که قبری در کنار قبر او هست که صاحب قبر بی نماز و اهل عصیان و گناه بود و همیشه درون قبر عذابش می دادند و دختر از صدای عذاب قبر کناری اذیت می شد و مرتبا به خواب پدرش می آید و می گوید جنازه من را بیرون بیاورید و جای دیگر دفن کنید! بالاخره با اصرار دو ساله پدر، علما، فتوای نبش قبر می دهند و سبحان الله جسد بعد از دو سال سالم سالم مانده است! به خاطر اعمال صالح و اقامه نمازی که داشت.
#سبحان_الله
╔✯══๑ღ💠ღ๑══✭╗
http://eitaa.com/cognizable_wan
╚✮══๑ღ💠ღ๑══✬╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اشپزی #نمونه
نزدیک ماه رمضونه
گفتم طرز تهیه ی زولبیا رو بذارم واسه زولبیا خورا😆
http://eitaa.com/cognizable_wan
📚 باطل کننده های روزه
💠 نُه چيز #روزه را باطل مىکند: اول: #خوردن_و_آشاميدن؛
دوم: #آميزش_جنسى؛
سوم: انجام کاری که موجب خروج منی شود(#استمنا)؛
چهارم: #دروغ_بستن_به_خدا، پيامبر و ائمه (عليهم السلام)؛
پنجم: رساندن #غبار يا #دود_غليظ به حلق؛
ششم: فرو بردن تمام سر در آب؛
هفتم: با حال #جنابت يا #حيض يا نفاس به اذان صبح رسيدن؛
هشتم: #اماله کردن (تنقيه) با چيزهاى روان؛
نهم: عمداً #قى_کردن (استفراغ کردن).
🔘 «موارد چهارم تا ششم بنابراحتياط واجب مبطل است»
🌷 http://eitaa.com/cognizable_wan
نظر مراجع معظم تقلید درباره روزه داری در ایام شیوع کرونا
#کرونا_را_شکست_میدهیم
خدا ازت نگذره ڪرونا 👩👩👧👧👧
هدفت فقط ما خانوما بودیم 👧👱♀👧
خونه نشین ڪه شدیم
سه شیفت باید سرویس شام و پذیرایے بدیم
با بچه ها بازے ڪنیم👩👦👩👦👦
درس بدیم و درس بپرسیم
معلم خصوصے شدیم.
عید هم ڪه نتونستیم خرج خودمون ڪنیم یه لباس بخریم یا آرایشگاه بریم
هیچے در آخر اگر ڪرونا نگرفتیم ڪج و ڪوله، چاق و خپل، از تو خونمون میایم بیرون🤣🤣🤣
😂😂😂😂😂😂😂😂
😃 http://eitaa.com/cognizable_wan
خدا هیچ موجودی رو سر دوراهی درس خوندن و خوابیدن نذاره ،
.
.
.
.
هر کدومو انتخاب کنی عذاب وجدان میگیری که چرا اون یکی رو انتخاب نکردی☹️😂
😃 http://eitaa.com/cognizable_wan
پتوشناسی :
اگر با يک پتو خوابيدي و موقع بيدار شدن دو پتو روي خودت ديدي
بدان که آن مهر مادر است
اگر با دو پتو خوابيدي و با يک پتو بيدار شدي
بدان که آن از مردم آزاري کسي نيست جز برادرت
و اگر با يک پتو خوابيدي و بلند شدي و ديدي که بيست پتو رويت هست
بدون که خواهرت داره اتاق رو تميز مي کنه
و اگر با پتو خوابیدی و بيدار شدي و ديدي هيچ پتويي روت نيست
مطمئن باش که با پتوي بابات خوابيده بودی
اگر بي پتو خوابيدي و بي پتو از خواب بيدار شدي، مطمئن باش جز همسرت کسي ديگه تو خونه نبوده 😂😂
😃 http://eitaa.com/cognizable_wan