eitaa logo
کوریتیبا ☘️…
62 دنبال‌کننده
608 عکس
55 ویدیو
1 فایل
- به شهر سبز من خوش اومدید🪴 - اینجا به ازای هرکدومتون پنجاه متر فضای سبز وجود داره ⁦•́ ‿ ,•̀⁩🌻…
مشاهده در ایتا
دانلود
عالیه!فارغ از هرگونه نگارش ادبی.. *فقط جهت شادی روحتون*
برای:بچه شبح خاکستری از طرف:کوریتیبا اولین خواهر.مهربونی و این صفتت لای وجودت پیچیده برای خواهر و بردارای کوچیک‌تر یه حامی ‌ای و کمکشون میکنی با این حال اکثر اوقات تو اتاقتی و روی جدیدترین پروژه نویسندگیت تمرکز کردی بین برادرها با هارمهر صمیمی‌تری،اون کنارته!🌱 ~~~~~~~ از اتاقت خارج میشی و وارد سالن میشی اولین کسی که به چشمت میخوره پناهه که با امنیفایل نشستن و حرف میزنن با دیدنت امنیفایل لبخند میزنه _به به چه عجب چشمامون به جمال خواهرمون روشن شد. لبخند میزنی و کنارشون میشینی بحثشون حول و محور زدن کیک تو صورت هارمهر بود(که هرکدوم سعی داشتن این افتخارو به دوش بکشن) با رسیدن هارمهر به خونه خوشحال بلند میشی به سمتش میری و بعد از سلام کردن ازش درخواست میکنی به اتاقت بیاد که همراهیت کنه تو باز کردن گره کوری که جدیدا توی رمانت افتاده بود.. دوشادوش هم به سمت اتاق میرید و اون شب رو با همراهی هم مسیر رمانت رو هموار میکنید.
برای:جیم گرل از طرف:کوریتیبا دختر دایی کوچیکه.شاد و انرژی بخش از اونجایی که این خونه اشتراک نامحدود داره هردفعه اومدی اینجا نشستی شرلوک دیدی و بعدش تفسیر فیلم برای ما از فیلمم طولانی تر شده! یادمه یسری امنیفایل سعی کرده بود خودشو شبیه شرلوک کنه ولی بعد گریمش دیگه باهاش حرف نزدی. چرا؟ شبیه شده بود که🚶🗿 ~~ نفس حرصی ای میکشی و میشینی رو مبل تلالو با خنده کنارت میشینه _حالا چرا ناراحتی؟ امنیفایل که شبیه شرلوک شده بود.. +بابا!اذیت نکن.. اون نه امنیفایل بود نه شرلوک یه کُت متحرک بود! تلالو میخنده و سرشو تکون میده _خب کت مارتین رو قرض گرفته بود، چه انتظاری داری؟ همون لحظه امنیفایل از اشپزخونه میاد بیرون و کاسه چیپس رو جلوت میذاره _حالا ببخش چشمات رو ریز میکنی +من با یه چیپس اشتی نمیکنم _عه؟ باشه پس و کاسه رو برمیداره _نه نه آشتی میکنم بده من و ازش کاسه رو میگیری امنیفایل میخنده _خوبه.. ولی.. همونطور که از سالن خارج میشد با صدای بلندی میگه: _ولی شبیه بودما! و تورو حرصی باقی میذاره🚶
پدرم یسری قطعه داره از لباسشویی درمیاره که اصلا بعید میدونم سازنده هاهم بدونن وجود خارجی داره.. من که میدونم قراره بسیج بشیم بفهمیم این قطعه ها برای کجان🗿
برای:توسکا از طرف:کوریتیبا دختر دایی بزرگه،قلبت به اندازه آسمون بیکران و آبیه و سعی داری به همه کمک کنی و بسیارم خوش ذوقی دختر هدفمند... ولی میدونی یکن فقط یکم بدشانسی که.. درست میشه انشاالله با این اوصاف تو هنوزم لبخند داری، امیدواری و روشنی.. خیلی روشن ~~~ کنار پناه میشینی و با صدای آروم میگی _پناه منو محو کن چشماشو از تلویزیون برمی‌داره +چیکار کردی؟ _ببین تقصیر من نبود من از کجا میدونستم این پسره قراره پاشه بیاد اینجا؟اصلا چرا ایفونتون تصویرشو نگرفت؟ من.. میپره وسط حرفت _باشه باشه توسکا بگو چیشده؟ +امروز که مارتین اومد..خب یه سره دستشو گذاشته بود و زنگ میزد منم رفتم درو باز کنم ولی یکم فقط یکم اعصابم خورد شد و... حرفتو قطع میکنی _ منو قایم کن و سعی میکنی پشت مبل پناه بگیری خندید و دستتو گرفت و کشید +بیا بالا دایی تلالوئه زیرلب اهانی میگی و دوباره رو مبل میشینی تا شب پناه دستت مینداخت ولی توام با گفتن اینکه میری به هارمهر میگی پناه بوده که سوییشرتش رو برداشته پیروز شدی پناهو در سکوت نگه داری!
برای:پناهگاه از طرف:کوریتیبا پناه،خواهر کوچیکه.با انرژی زیادت خونه رو زنده نگه میداری البته هیچکس از داخل اتاقت خبر نداره. شنونده فوق العاده‌ای هستی و ادم دوست داره فقط برای تو حرف بزنه و ری‌اکشنای قشنگتو ببینه ~~ موهات رو با روبان پشت سرت میبندی و از جلوی آینه کنار میری راه میفتی سمت آشپزخونه و روی اپن میشینی همونطور که گوشیت دستته و داری کانالاتو چک میکنی پاهاتو تکون میدی _عه اینجارو هول شده برمیگردی سمت صدا _عمهه از اپن میای پایین و به آغوش عمه عارفه میری(moody life) _کی اومدین؟ نفهمیدم عمه میخنده و به گوشیت اشاره میکنه _نه اینکه غرق شده بودین.. متوجه نشدی خودتو میزنی به کوچه علی چپ _حالا چخبر؟ بیا بریم تو سالن.. و به سمت سالن همراهیش میکنی میشینید رو کاناپه و عمه شروع به حرف زدن میکنه وقتی تعاریفش از دانشگاهش تموم میشه بهت نگاه میکنه و میخنده _انقدر ری اکشنات واقعیه که انگار تو اون لحظه ها همراهم بودی ذوق میکنی و لبخند بزرگی میزنی _عمه از شعرات برام بخون.. سرتو میذاری روی شونه عمه عارفه و چشماتو میبندی و به شعرای زیباش گوش میدی و... نقشه میکشی برای اینکه ایندفعه چجوری برادرارو اذیت کنی، بله بله پس چی؟اینجا دیکتاتوری پناه زیباست!
برای:never mind از طرف:کوریتیبا به به اولین برادر!البته شما با هارمهر دوقلویین،مهربونی ذاتیتون باعث شده خانواده خیلی دوستتون داشته باشن بقیه بهتون سریع اعتماد میکنن و یجورایی رازدار این خونه‌ و خونواده‌این ~~~~ با صدای در کتاب دستت رو زمین میذاری و بفرماییدی میگی در باز میشه و بعد متوهم وارد میشه لبخند میزنی _به به پسر دایی خوش اومدی بیا بشین چرا رنگت پریده همونطور که به در تکیه داده با صدای آرومی میگه _محض رضای خدا بیا مهدیه(شفتر شافل به سر)رو از من دورکن.. گیر داده بیا ارایشت کنم ببینم چطور میشی مردم خواهر دارن مام خواهر داریم! میخندی و دستتو میذاری رو شونش _داداش اروم باش اینجا در امانی ژست فیلسوفانه‌ای میگیری و میگی _حالا زیادم بد نمیشیا.. +امنیفایل میخندی و باشه‌ای میگی _بیا بشین رو صندلی حالا مهدیه خانم که دنبالت نکرده.. متوهم میشینه رو صندلی و توام میری سمت کمدت و طناب برمیداری متوهم برمیگرده سمتت و با قیافه ای که علامت تعجب شده میپرسه _امنیفایل چرا باید تو اتاقت طناب داشته باشی؟ لبخند شیطنت‌واری میزنی _برای مواقع ضروری... شرمنده داداش سرتو از در بیرون میبری و با صدای بلندی میگی: _مهدیهه خانم؟ متوهم اینجاست..🗿😂
میخوابیم برای فردایی روشن تر و زیباتر شبتون بخیر✨
هدایت شده از کالبدی‌از‌جنس‌موسیقی~
سلام و درود خدمت کسایی که اینو میبینن؛ توسکا قصد داره تقدیمی بده،خوشحال میشم لینک چنل ها و آیدی های قشنگتونو ببینم. حالا تقدیمی چطوریه؟ _____________ برای چنل ها: 1.با لینک های زیباتون اینجا رو زینت بدین 2.علاوه بر فور این پیام،از اعداد 1 تا 14 یکی رو انتخاب و داخل چنل‌هاتون بزارید 3.منم باتوجه به شماره ایی که وارد کردین با آبرنگ براتون طرح میزنم و تاداااممم،تقدیمیتون آمادست _____________ برای اکانت ها: 1. با آیدی+نیک نیم+یکی از اعداد 1 تا 14 اینجا رو نورانی کنید *(آیدی هاتون قرار نیست داخل کانال قرار بگیره پس دلبخواهیه ولی بهتره بزارید) 2.منم باتوجه به شماره ایی که وارد کردین با آبرنگ براتون طرح میزنم و تاداااممم،تقدیمیتون آمادست _____________ شرایط: 1.بعد از اینکه قدیمی ها رو فرستادم دیگه لینک ندید 2.اگنور نکنید جان مخاطب خاصتون:”) 3.زمانش نهایتا تا پس‌فردا شب مخلص شما؛ دیانیرا
اقا حس میکنم یکم دیر کردم..
برای:Motivation از طرف:کوریتیبا درود بر اولین برادر! اطلاعات عمومی قویت باعث میشه اکثرا از مصاحبت باهات لذت ببرن(جز اونایی که منطق تو گوششون فرو نمیره) از مصاحبت کردن با افراد متعدد لذت میبری ولی اگر کسی وسط درس خوندن یا فیلم دیدن هی مزاحمت بشه.. دیگه لا لا اَنتِ ای مومن.. حواست به خانوادت هست و یه حامی قابل اعتمادی براشون ~~ بعد از یک هفته تو خوابگاه بودن، بعد از دو ساعت نشستن تو اتوبوس تنها جایی که آرومت میکرد خونه بود پس بعد از توقف اتوبوس سریع دربست گرفتی و راه افتادی. پیش به سوی خونه! درو با کلید باز کردی و وارد حیاط شدی خلوت بود،عجیبم نبود الان همه سر میز شام بودن آروم در ورودی رو باز میکنی و واردش میشی و با صدای بلندی میگی _بیایدد برای پذیرایی پسر ارشدتون صدای افتادن قاشق چنگال و بعد صدای مادرت به گوش رسید _پسر بزرگمم به موقع رسید صدای معترضانه امنیفایل بلند میشه _مامان! منو هارمهر دوقولوایما در همین حین صورت مادرت نمایان میشه _من از لحاظ عقلی منظورم بود پسرم +تو این خونه استعداد های من نهفته مونده میخندی و با صدات توجهشون رو جلب میکنی _اره برادر تو خیلی استعداد های نهفته‌ای داری ولی لطفا بزار همونجوری نهفته بمونه🗿 مامان به سمتت میاد و در آغوش میگیرتت بعد از اون امنیفایل صمیمانه پشتت میزنه و با لبخند بهت خوش آمد میگه و همراه هم سرمیز شام میرید دیدن صورت های آشنا حس خوبی داره:پدر،دایی،پناه، نورسا، امنیفایل،مارتین، گلیا و... با انرژی مضاعفی شروع به خوردن قیمه خوش پخت مامان میکنید و بعد شام همچون پدر بزرگی میشینی رو مبل و برای اطرافیانت از ماجراهای دانشگاه و خوابگاه تعریف میکنی و شبش بعد یک هفته سخت با لبخند به خواب میری✨