بچههای خوبم ،
از این به بعد می خوایم با هم نقاشی با اشکال هندسی داشته باشیم ، که درسته خیلی راحته ولی به شما حتماً خیلی کمک می کنه تا نقاشی تون هر روز بهتر بشه😉😉😉
ببینید وقتی شکل هندسی تغییر میکنه تصویر از نظر ظاهری شکل دیگه ای می گیره و یه شخصیت جدید پیدا میکنه
(مثلا خرگوشی که با دایره می کشیم از نظر ظاهری با خرگوشی که با مثلث و مربع کشیده میشه تفاوت داره)
🦜🦜🦜🦜🦜🦜🦜🦜🦜🦜
نقاشی پرنده با اشکال هندسی
🦜🦜🦜🦜🦜🦜🦜🦜🦜🦜
توضیحات بالا رو حتما بخونید
#تمرین_نقاشی
#نقاشی_پرنده
#نقاشی_با_ مربع
👩🏻🏫خانم فاطمه شهابی
🦜🦜🦜🦜🦜🦜🦜🦜🦜🦜
نقاشی پرنده با اشکال هندسی
🦜🦜🦜🦜🦜🦜🦜🦜🦜🦜
توضیحات بالا رو حتما بخونید
#تمرین_نقاشی
#نقاشی_پرنده
#نقاشی_با_مثلث
🦜🦜🦜🦜🦜🦜🦜🦜🦜🦜
نقاشی پرنده با اشکال هندسی
🦜🦜🦜🦜🦜🦜🦜🦜🦜🦜
توضیحات بالا رو حتما بخونید
#تمرین_نقاشی
#نقاشی_پرنده
#نقاشی_با_دایره
🎧 قصهی گربه پشمالو
یه باغ بزرگ و قشنگ بود...
توی اون باغ، یه گربهی پشمالوی بامزه زندگی میکرد.
این گربه همیشه تنها بود. هی مینشست و با حسرت نگاه میکرد به گنجشکهایی که روی شاخهها میپریدن و با هم بازی میکردن.
یه روز دلش رو زد به دریا، خواست بره سمتشون... ولی گنجشکها تا دیدنش، پر کشیدن و رفتن.
گربه با خودش گفت:
«ای کاش منم بال داشتم... میتونستم پرواز کنم و باهاشون بازی کنم.»
از اون روز، تنها آرزوش شد پرواز.
شب، یه فرشتهی کوچولو که آرزوش رو شنیده بود، اومد پیشش. با عصای جادوییش زد روی شونههای گربه... و صبح، وقتی گربه بیدار شد، دید دو تا بال خوشگل روی بدنش سبز شده!
خیلی خوشحال شد، ولی خب بلد نبود پرواز کنه. روزها تمرین کرد، بارها زمین خورد، اما بالاخره یاد گرفت.
یه روز که حسابی پرواز بلد شده بود، رفت کنار پرندهها نشست.
اما پرندهها تا دیدنش، جیغ زدن و بهش حمله کردن. گربه جا خورد، از درخت افتاد پایین و بالش شکست.
شب از درد خوابش نمیبرد. فرشتهی کوچولو دوباره اومد و گفت:
«گربهی پشمالو، هر کسی باید همونجوری زندگی کنه که آفریده شده. پرواز کار تو نیست. تو باید دوستای زمینی پیدا کنی.»
صبح، دیگه بالی نبود. ولی گربه ناراحت نشد. یاد حرف فرشته افتاد و راه افتاد دنبال یه دوست واقعی.
رسید به یه خونهی قشنگ. کنار پنجره نشست و میو میو کرد.
یه دختر کوچولو صدای میوش رو شنید، دوید سمت پنجره، بغلش کرد و گفت:
«گربهی پشمالو، بیا پیش من بمونی. منم مثل تو تنهام. با هم بازی میکنیم، هر روزم بهت شیر خوشمزه میدم.»
و اینطوری گربهی پشمالو بالاخره یه دوست خوب پیدا کرد. 💖
نتیجهی این داستان خیلی شیرین و آموزندهست 🌸
- 🐾 هر موجودی باید خودش باشه: گربه پشمالو وقتی خواست مثل پرندهها زندگی کنه، آسیب دید. فرشته بهش یاد داد که هر کسی باید همونطور که آفریده شده، راه خودش رو پیدا کنه.
- 💡 دوستی واقعی روی زمین پیدا میشه: گربه فهمید که لازم نیست بال داشته باشه تا خوشحال باشه؛ کافی بود دنبال دوستی بگرده که باهاش همدل باشه.
- 🌈 پذیرش خود و پیدا کردن جای درست: وقتی خودش رو پذیرفت، تونست به آرامش برسه و در نهایت یه دوست خوب پیدا کرد.
پس پیام اصلی قصه اینه که:
👉 خوشبختی وقتی میاد که خودمون رو همونطور که هستیم بپذیریم و دنبال دوستی و شادی در جای درست بگردیم، نه اینکه آرزو کنیم مثل دیگری باشیم.
بچههای خوبم 🍬💖
امشب دیگه وقتشه چشمهاتون رو ببندید و بذارید ستارهها براتون قصه بخونن.
هر کدومشون مثل یه چراغ کوچیکین که کلاس و دنیامون رو روشن میکنه ✨
یادتون باشه:
- فردا یه روز تازهست، پر از بازی و یاد گرفتن چیزای جدید 📚
- هر لبخندتون، مثل خورشید دل آدمها رو گرم میکنه ☀️
- و هر خوابی که میبینید، میتونه شروع یه ماجرای قشنگ باشه 🌈
پس بخوابید با دل آروم،
خوابهای شیرین ببینید،
و بدونید که من همیشه بهتون افتخار میکنم 💕
شبتون پر از ستارههای مهربونی 🌟
شببهخیر گلای دوستداشتنی من 🌙✨