2.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️دختر جوانی دارم که ذاتا دختر خوبیه اما چند وقتیه که پنهانی سیگار میکشه
دیگر نماز نمی خواند و دچار آسیب های فضای مجازی شده است؛ چند وقت پیش نیز با او دعوایم شد که متاسفانه منجر به فاصله گرفتن او از خانواده گشت. چگونه رفتار کنم که موثر واقع شود؟
👌پاسخ از آیت الله مصباح یزدی
🔹️ در آستانه دهه فجر، رهبر انقلاب در حرم مطهر امام راحل و گلزار شهدای بهشت زهرا(س) حضور یافتند
📣 در آستانه ایامالله دههفجر و چهلوپنجمن سالروز پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، حضرت آیتالله خامنهای در نخستین ساعات صبح امروز چهارشنبه یازدهم بهمنماه، در مرقد بنیانگذار کبیر جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی رضواناللهعلیه حاضر شدند و با قرائت نماز و قرآن، یاد و خاطره امام عظیمالشأن ملت ایران را گرامی داشتند.
🔹️رهبر انقلاب اسلامی همچنین با حضور بر مزار شهیدان عالیمقام بهشتی، رجایی، باهنر و شهدای حادثه هفتم تیر ۱۳۶۰، علوّ درجات آنان را از خداوند متعال مسألت کردند.
🌷 حضرت آیتالله خامنهای سپس در گلزار شهیدان سرافراز حضور یافتند و به ارواح مطهر مدافعان اسلام و ایران ادای احترام کردند.
💢 باطن چه کسانی حیوان است⁉️
🟢 شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید: آیا همه این خلائق را شما انسان می بینید؟ حضرت فرمودند: هشت دسته را جدا کن [بقیه انسانند].
1️⃣ کسی که اهل مسواک زدن نیست. (در مجموع انسانی که به نظافتش مثل حیوانات اهمیتی نمی دهد)
2️⃣ کسی که در جای تنگ چهار زانو می نشیند. (مثل حیوانات برایش دیگران اهمیتی ندارند و فقط به فکر راحتی خودش است)
3️⃣ آنکه در اموری که به او مربوط نمی شود دخالت می کند.(مثل کسی که در زندگی و امور دیگران سرک می کشد).
4️⃣ آنکه در پیرامون آن چیزی که به آن علم ندارد، با دیگران به بحث و جدل می پردازد.
5️⃣ آنکه بدون مریضی، خود را به مریضی می زند [و در مقابل دیگران بدون آنکه واقعاً کسالت جدی داشته باشد، ابراز کسالت و درد می کند).
6️⃣ آنکه بدون هیچ مصیبتی ابراز مصیبت [و بدبختی و گرفتاری] کند.
7️⃣ آنکه [همیشه] با دوستانش در حالی که توافق بر انجام کار حقی کرده اند، ساز مخالف می زند.
8️⃣ آنکه به پداران [و آباء و اجداد] خود افتخار می کند، درحالی که از عمل صالح ایشان خالی است.
📚 خصال، جامعه مدرسین، ج2، ص409.
📎 #باطن_برزخی
📎 #اعتقادات
@ostad_shojaeیاد خدا ۲۱.mp3
زمان:
حجم:
10.42M
مجموعه #یاد_خدا ۲۱
#استاد_شجاعی | #دکتر_رفیعی
مکانیسم تأثیر «ذکر حقیقی» و اُنس با خدا، در کنترل انواع
۱ـ #غم ها
۲ـ #مکر دیگران و شیطان
۳ـ #فقر دنیا و آخرت
با تحلیل قصههای قرآن!
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
#یادت_باشد #قسمتصدبیستوهشتم 🌿﷽🌿 🌻 قبل از اردو برایش آش و شله زرد پختم. معمولا قبل از اردو
#یادت_باشد
#قسمتصدوبیستنهم
🌿﷽🌿
🌻چهل روزی می شد که سری اول اعزام شده بودند.
شنبه این حرف را به من زد، اعزامشان روز دوشنبه بود، یعنی فقط دو روز بعد!
هر چقدر من دلم آشوب بود و حال خوبی نداشتم ولی حمید پر از آرامش و اطمینان بود، جلوی آینه محاسنش را شانه کرد و گفت:
«باید با لباس نظامی عکس داشته باشم، ميرم عکاسی سر کوچه عکس بگیرم زود بر می گردم».
از خانه که بیرون رفت تازه از بهت این خبر بیرون آمدم، شروع کردم به گریه کردن.
🌺 هر چه کردم حریف دلم نشدم، نبودن حمید کابوسی بود که حتی نمی توانستم لحظه ای به آن فکر کنم.
یک سر ایمانم بود یک سر احساسم.
🌸 دم به دقيقه احساسم بغض سنگینی میشد روی گلویم که انذار برها باهاش قهر کن، جلوش وایسا، لج بازی کن، چه معنی میده تو همچین شرایطی اول زندگی شوهرت بره شهید بشه.
این فکرها مثل خوره به جانم افتاده بود، بغضم را می خوردم، جلوی چشمم صحنه قیامت را می دیدم که با دست خالی جلوی امیرالمؤمنین(ع) هستم، در حالی که در این دنیا هیچ کاری نکردم از طرفی حتی مانع رفتن همسرم شده ام.
بین زمین و آسمان بودم، بی اختیار اشک می ریختم، حال و روزمان دیدنی بود، یکی سرشار از بغض و گریه یکی مملو از شوق و شعف.
به چند نفر از دوستان و آشناها زنگ زدم شاید آنها بتوانند آرامم کنند ولی نشد.
🌷حتی بعضی ها با حرف هایشان نمک روی زخمم گذاشتند، فهمشان این بود که چون حمید من را دوست ندارد برای همین راضی شده برود سوریه!
می گفتند: «جای تو باشیم نمیذاریم بره، اگر تو رو دوست داشته باشه میمونه!»
نمی دانستند من و حمید واقعا عاشق هم هستیم، درست است که بی قرار بودم و نمی توانستم دلم را راضی کنم، با این حال نمی خواستم جزء زنهای نفرین شده تاریخ باشم که نگذاشتند شوهرشان به پاری حق برود.
نمی خواستم شرمنده حضرت زینب (س)
باشم.
نیم ساعث نشد که حمید برگشت.
عکس هایش را با خوشحالی نشانم داد، آخرین عکسی بود که داخل آتلیه گرفت.
💐 سه در چهار با لباس نظامی، عکس را که دیدم به سختی جلوی خودم را گرفتم، دوست نداشتم اشکم را ببیند، نمی خواستم دم رفتن دلش را خون کنم.
سعی کردم با کشیدن نفس های عمیق جلوی این همه بغض و اشکی که به پشت چشم هایم هجوم آورده بود را بگیرم.
برای حمید و خوشحالیش از خودم گذشته بودم ولی حفظ ظاهر در حالی که می دانی دلت خون و حالت واژگون است خیلی عذاب آور بود.
حمید صورتم را که دید متوجه شد گریه کرده ام، با دست مهربانش چانه ام را بالا آورد و پرسید:
❤️ عزیزم گریه کردی؟ قرار ما این بود که تو همه جا من رو همراهی کنی، این گریه ها کار منو سخت می کنه.
گفتم:
چیز خاصی نیست، تلویزیون مستند شهدا رو نشون میداد، با دیدن اون صحنه ها اشکم در اومده.
بعد هم لبخندی زدم و گفتم: په انتخاب تو راضیم حمید، برو از پدر و مادرت خداحافظی کن، چون دو ماه نیستی نمیشه بهشون نگیما.
دستم را گرفت و گفت: قول میدی آروم باشی و گریه نکنی؟ من سعی می کنم نیم ساعته برگردم.
جواب دادم:
نیازی نیست زود برگردی، چند ساعتی پیش پدر و مادرت بمون».
ادامه دارد....
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
#یادت_باشد #قسمتصدوبیستنهم 🌿﷽🌿 🌻چهل روزی می شد که سری اول اعزام شده بودند. شنبه این حرف ر
#یادت_باشد
#قسمتصدوسیام
🌿﷽🌿
🌹ساعت شش بود که رفت، تا از خانه خارج شد خودم را در آشپزخانه مشغول کردم، خیلی دیر آمد، ساعت یازده را هم رد کرده بود که
آمد، فهمیدم عمه خیلی ناراحتی کرده.
تا رسید پرسیدم: «خداحافظی کردی؟ عمه خیلی گریه کرد؟ پدرت چی گفت؟»
حمید با آرامش خاصی گفت: مادرم هیچی نگفت، فقط گریه کرده.
سری های قبل که مأموریت میرفت معمولا به پدر و مادرش نمی گفتیم، شوکه شده بودند، اصلا باورشان نمیشد حمید بخواهد برود سوریه.
🌸 یکشنبه دانشگاه نرفتم، حمید که از سر کار آمد گفت: «بریم از پدر و مادر تو هم خداحافظی کنیم».
جلوی در هنوز از موتور پیاده نشده بودیم که از حفاظت پرواز تماس گرفتند و اطلاع دادند فعلا پرواز کنسل شده است.
انگار پر در آورده بودم، حال بهتری داشتم، خانه مادرم توانستم راحت شام بخورم.
هر چند سر سفره حمید فقط با غذا بازی می کرد، از وقتی خبر را اطلاع دادند خیلی ناراحت شده بود.
مادرم مثل من خوشحال بود و سر به سر حمید می گذاشت تا حمید به خاطر محبتی که به من دارد سفرش را به عقب بیندازد.
به شوخی به او می گفت: حمید جان حالا که رفتنتون کنسل شده، ولی هر وقت خواستی به سلامتی بری سوریه، دختر ما رو طلاق بده بعد برو.
حمید که حسابی از خیر کنسل شدن پرواز پکر شده بود با حرف مادرم خندید و گفت:
🌷اولا که رفتن ما دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره، دوما از کجا معلوم که من سالم برنگردم، بادمجون بم آفت نداره، من مثل تازه دامادی هستم که عروسش رو امانت میذاره میره جهاد.
نشسته بودم کنار به حرف هایشان گوش میدادم، به پدرم گفتم:
می شنوی چی میگن؟ خوبه والام من اینجا حي و حاضرم، یکی داره میگه طلاقش بده، یکی میگه طلاقش نمیدم! ما هم که این وسط کشک!
دوشنبه از سر کار که آمد لباس های نظامی را هم آورده بود، به من گفت: «خانم زحمت می کشی این اتیکت ها رو در بیاری؟ چون داریم میریم سوریه نباید اتیکت های سپاه روی یقه و سینه لباس باشه، اگه داعشی ها از روی علائم و نشانها متوجه بشن ما پاسدار هستیم اون موقع به هیچ چی رحم نمی کنن، حتی به جنازه ما
لباس ها را گرفتم و داخل اتاق رفتم، یا بشکاف اتیکت ها را در آوردم، چند بار هم اتو زدم که جای دوخت ها مشخص نباشد. اتیکت ها را روی اوپن گذاشتم.
به حميد گفتم: این ها اینجا می مونه، قول بده سالم بر گردی، خودم دوباره اتیکت ها رو بدوزم سرجاشوند لباس را از من گرفت و گفت:
💐 حسابی کاربلد شدی، بی زحمت این دکمه یقه لباس رو هم کمی بالاتر بدوز، لباس نظامی باید کامل زیر گلو رو بپوشونه.
با نخ مشکی دکمه را کمی بالاتر دوختم، وقتی دید گفت:
چرا با تخ مشکی دوختی؟ باید با نخ سبز این کار رو انجام می دادی.
من هم گفتم: حمید جان زیاد سخت نگیر، این دکمه برای زیر بفه است، می مونه زیر لباس، اصلا مشخص نمیشه.
شدیدا روی آداب نظامی و به خصوص روی لباس هایش حساس بود و احترام خاصی برای لباس پاسداری قائل بود.
ادامه دارد....
✏️ با لجبازی پسرم چگونه برخورد کنم...؟؟؟؟
👨🏻 🏫 روی تقویت ارتباط خود با کودکتان تمرکز کنید؛ ارتباط خوب و حسنه با کودک موجب آرامش خاطر کودک می شود. سعی کنید او را درک کنید و به او بیشتر محبت و توجه نشان دهید.
جهت مشاهده کامل سؤال و جواب به لینک زیر مراجعه فرمایید👇
🌐 http://btid.org/node/247824
📎 #خبر_چینی
📎 #تربیت
✅ بهترین توصیه هایی که باعث میشه حالمون خوب بمونه :
1- اگه کنترلی روی موضوعی نداری، دلیلی هم نداره که نگرانش باشی.
2- این حس همدردی که به دیگران عرضه میکنی، به خودت هم بده.
3- صلح و آرامش درونی خودتو حفظ کن، مهم نیست فاصله رو با چه کسایی حفظ میکنی.
4- تو به کسی بدهکار نیستی و باید اولویت اولت فقط خودت باشی.
5- سعی نکن یه مشکل غیر منطقی رو با یه راه حل منطقی حل کنی.
6- برچسب خوب یا بد به خودت نزن، خودتو درک کن، خودتو در آغوش بگیر.