کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
#رمـاݧ♥⃟🥀 🧡⃟⚡️ڍامشـ🔥ـیـطـاݧـے🧡⃟⚡️ #قسمت_هشتم 🎬 امروز صبح رفتم دانشگاه اما همهی ذهنم درگیر حرفهای
#رمـاݧ♥⃟🥀
🧡⃟⚡️ڍامشـ🔥ـیـطـاݧـے🧡⃟⚡️
#قسمت_نهم 🎬
دوباره من و بیژن تنها شدیم، پا شد در را بست و نشست کنارم
و گفت: حالت چطوره؟
در کنارش یه جور آرامش گرفتم و هر چه دیشب از بابا شنیده بودم براش تعریف کردم.
بیژن گفت: امکان نداره اون دختره حتماً خودش ظرفیت کمی داشته، شرایطش هیچ ربطی به کلاسهای مانداره.
و سریع بحث را عوض کرد و گفت:
هما من از جون و دل تو رو دوست دارم، تو هم من رو دوست داری؟؟
سرم را به علامت مثبت تکون دادم.
بیژن: پس طبق شعور کیهانی و جهان عرفانی ما، وقتی من و تو به این درک رسیده باشیم که از عمق وجود همدیگه را دوست داریم و برای هم ساخته شدیم این نشان میده که از ازل تا ابد ما زن و شوهریم، الآنم تازه همدیگه را پیدا کردیم...
مغزم کار نمیکرد، یه جوری جادوم کرده بود که انگار این بیژن نعوذ بالله پیغمبره(البته تو مکتب اینا یک انسان معمولی به درجه ی پیغمبری هم میرسه البته با گناهان زیاد...)
و حرفاش برام وحی مُنزَل بود بدون مخالفتی بر این اعتقادش صحّه گذاشتم و قبول کردم کائنات ما را به زن و شوهری پذیرفتن....
بهم گفت: اگر خانوادت نگذاشتن بیای کلاس عرفان، خودم تعلیمت میدم نگران نباش ما در کنار هم بالاترین درجههای عرفان را طی میکنیم....
از نظر دوتامون ما دیگه محرم حساب می شدیم! خوندن خطبه و..اینجا کشک به حساب میامد!!!
(خدایا!خودمم نمیفهمیدم چی بر سر اعتقاداتم اومده بود؟!).....
اما به یکباره یک نگاه تندی به در انداخت و خودش را کشید کنار، انگار کسی از چیزی با خبرش کرد.
به دقیقه نرسید پدرم با عصبانیت در را باز کرد تا دید ما دو تا تنهاییم با خشم نگاهم کرد و گفت:
اینجا چه خبره؟؟
بیژن رفت جلو دستش را دراز کرد تا با بابا دست بده و گفت:
من بیژن سلمانی استاد هما جان هستم...
پدرم یک نگاه به بیژن کرد و انگار یکه ای خورد دست بیژن را زد کنار و دست من را گرفت و از کلاس بیرونم کشید.....
بابا از عصبانیت کارد می زدی خونش در نمیومد.... حق هم داشت...
همه اش حرف بیژن را تکرار میکرد؛ استاااااد همااااجان هستم؟؟؟
از کی تا حالا استادها به اسم کوچک و با اینهمه ناز و ادا شاگرداشون را صدا میکنن هااا؟؟
مرتیکه از چشماش میبارید
نگاه به چهرهاش میکردی یاد ابلیس میافتادی.
رو کرد به طرف من:
ازکی تا حالا با یک مرد نامحرم یک ساعت تنها صحبت میکنی هااا؟؟
من کی این چیزا را به تو یاد دادم که خبر ندارم؟؟
مگه بارها بهت نگفتم وقتی دو تا نامحرم زیر یک سقف تنها باشند نفر سوم شیطانه هااااا؟؟😡😡
بهش حق میدادم آخه بابا خبر نداشت تو عرفان ما الآن محرمیم...
این کلمه را تکرار کردم: محرررم؟؟
یک حس بهم میگفت بابا داره عمق واقعیت را می گه اما حسی قویتر میگفت واقعیت حرف بیژن هست و بس....
واقعاً مسخ شده بودم....
رسیدیم خونه، مامان از چشمهای اشک آلود من و صورت برافروخته ی بابا فهمید اتفاقی افتاده...
پرسید چی شده؟؟
بابا گفت: هیچی فقط هما از امروز به بعد حق رفتن هیچ کلاسی را نداره، فقط دانشگااااه فهمیدین؟؟
با ترس گفتم: چشم
رفتم تو اتاق و در را بستم
سریع زنگ زدم بیژن، تمام ماجرا را بهش گفتم.
بیژن گفت: بزار یک اتصال بهت بدم شاید آروم شدی..
گفتم اتصال چیه؟؟
گفت: یک سری کارهایی می گم بکن .
چند تا ورد یادم داد که مدام تکرار کنم، همش تأکید میکرد تو اتاقم قرآن و آیه ی قرآن نباشه، مفاتیح نباشه(اعتقاد داشت مفاتیح کتابی منفور و جادوکننده هست) کارهایی را که گفت انجام دادم
واین شد سرآغاز تمام بدبختیهای من...😭
#ادامه_دارد ...
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
#رمـاݧ♥⃟🥀 🧡⃟⚡️ڍامشـ🔥ـیـطـاݧـے🧡⃟⚡️ #قسمت_نهم 🎬 دوباره من و بیژن تنها شدیم، پا شد در را بست و نشست ک
#رمـاݧ♥⃟🥀
🧡⃟⚡️ڍامشـ🔥ـیـطـاݧـے🧡⃟⚡️
#قسمت_دهم 🎬
بیژن می گفت اگر ارتباط برقرارکنی می تونی فرا درمانی هم بکنی
من سرم یه کم شوره می زد گفتم با کارهایی که بیژن گفته یک ارتباط می گیرم هم آروم می شم وهم شوره ی سرم را درمان می کنم
بیژن گفت: توشروع کن و منم از اینور برای موفقیتت یک سری اعمال خاص انجام می دم.
قران و مفاتیح و نهج البلاغه و هرچی که حدس می زدم آیات قران در اون باشه جمع کردم و گذاشتم تو هال
مامان داشت شام اماده می کرد یک نگاه کرد به من و گفت:
هما جان بیا اشپزخونه پیش من بشین.
گفتم: الان یه کم کار دارم انجام دادم میام.
رفتم اتاقم و مشغول شدم
پشت به قبله نشستم و وردا را گفتم و گفتم، کم کم احساس سنگینی کسی را در کنارم می کردم
احساس می کردم دو نفر دوطرفم نشستند
یکباره یه رعشه تمام وجودم را گرفت رو زمین افتادم، حس می کردم یکی رو سینه ام نشسته و هی گلوم را فشار می ده احساس خفگی داشتم
هرکارمی کردم نفسم باز نمی شد تو همین عالم بودم مادرم در را باز کرد
تا منو درحالی مثل تشنج دید جیغ کشید و بابام را صدا زد.
گلوم فشرده می شد تنگی نفسم بیشتر می شد رنگم کبود کرده بود
بابا اومد بلند فریاد می زد یا صاحب الزمان،، یاصاحب الزمان..
هر یاصاحب الزمانی که می گفت نفس من بازتر می شد تا اینکه حس کردم اون فرد از رو سینه ام بلند شد....
به حالت عادی برگشتم
بابا زنگ زده بود اورژانس آمبولانس رسید معاینه کردند گفتند:
چیزیش نیست احتمالا یک حملهی عصبی بهش دست داده ، بهتره به یک دکتر مغز و اعصاب مراجعه کنید.
#ادامه_دارد ...
یاد خدا ۵۳.mp3
9.71M
مجموعه #یاد_خدا ۵۳
#استاد_شجاعی | #دکتر_رفیعی
√ شبهای قدر «خیرٌ مِن ألف شَهر» هستند! یعنی بیشتر از هزار ماه رشده دهندهتر و باارزشترند!
ولی باید یاد بگیریم چگونه به اندازه «بیشتر از هزار ماه» از آنها استفاده کنیم.
به این پادکست گوش کنید و آن را برای دیگران هدیه کنید.
🌿 علامه حسن زاده آملے چہ زیبا فرمودن :
" به جای این که عابد باشی عبد باش شیطان هم قریب به ۶۰۰۰سال عبادت کرد عابد شد اما عبد نشد …تا عبد نشوی، عبادتت سودی به حالت ندارد ؛ عبد بودن یعنی : ببین خدایت چه می خواهد نه دلت… "
🌿 رفیق!
اگه خدا رو دوست داری و میخوای خوب بندگیشو کنی؛ اینکه " دلم میخواد اینجوری بپوشم،اینطوری آرایش کنم ، اینجوری بگردم"، دور از مرام #عبد بودنه
🌛رمضان ، ماه بندگی 🌜
#علامه_حسن_زاده_آملی
✅عاقبت زن زندگی آزادی و خودمون میفهمیم و به شما ربطی نداره؛ دین میخواهد این صحنه ها را تجربه نکنید و از باب پیشگیری میگوید رعایت کنید، وگرنه کل دنیا رعایت نمیکنندحالا ما چندنفر هم رعایت نکنیم از خدایی خدا چیزی کم نمیشه، حکومت هم هیچیش نمیشه، آخوندا هم براشون اتفاقی نمیفته.
📌 شدیدا نگران این نسل هستم، بچه هایی که نه ماها بلدیم پناهشان باشیم، آنطرف هم اسمش عشق و حاله ولی باطنش همین صحنه ها است.
📌 راستی اگر همین دخترخانم پارسال وسط شلوغی ها اینجوری میشد، میگفتن آخوندا کتکش زدن!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆ماشاءالله به این عمار آقا سیدعلی
🚨کل ضد انقلاب رو رنده کرد گذاشت کنار
🌱توصیه میکنم حتما بشنوید
#جهاد_تبیین
#حجاب
🔘معراج پیامبر در شب ١٧ ماه رمضان از اعتقادات مسلمانان...
قالَ الإمامُ الصّادِقُ عليهالسلام: مَنْ أنْكَرَ ثَلاثَةَ أشْياءَ، فَلَيْسَ مِنْ شيعَتِنا: الْمِعْراجُ وَ الْمَسألَةُ فِى القَبرِ، وَ الشَّفاعَةُ.
امام صادق عليهالسلام فرمود: هر كس، اين سه چيز را انكار كند، شيعه ما نيست: معراج و سؤال قبر و شفاعت.
📚 بحارالانوار ج ١٨ ص ٣٤
_ زیر گنبد مسجدالصخرة سنگی است که رسول الله صلیاللهعلیهوآله بر آن قرار گرفت و به آسمان عروج کردند.
⭕️خطرات زود شروع کردن غذای کمکی
🔆کودک برای رشد بهتر حتما به غذای کمکی نیاز دارد، اما اگه غذای کمکی زودتر از موعد به بچه داده شود ، کودک دچار مشکل میشود.
🔆یکی از اصلیترین مشکلات زود شروع کردن غذای کمکی ، آسیب به دستگاه گوارش ظریف کودک است.
🔆پس باید زمان شروع غذای کمکی با تشخیص پزشک انتخاب شود. این هم برای سلامتی کودک موثر و هم برای والدین مشکلات احتمالی رو کاهش میدهد.
🔆وقتی زود به کودک غذاهای جامد رو میدهیم، سیستم گوارشی کوچیکتراشش هنوز آماده نیست و ممکن است مشکلاتی مثل اسهال یا یبوست پیش بیاد.
🔆اینکه زودتر از زمان مشخص شده، به کودک غذاهای مختلف مثل بادام زمینی یا تخم مرغ بدهیم، میتواند خطر آلرژی را نیز بیشتر کند.
#غذای_کمکی
🔷 شهید آوینی: «دهکده جهانی واقعیت پیدا خواهد کرد، چه بخواهیم و چه نخواهیم. ما شهروندان مطیعی برای دهکده جهانی نیستیم؛ این سخن نیاز به کمی توضیح دارد.
🔹شهروندِ مطیع کسی است که وجود فردی اش مستحیل در جامعه ای است که پیرامون او وجود دارد. اعتراضی ندارد. استدلال های رسمی را می پذیرد و در صدق گفتار سیاستمداران تردید روا نمی دارد. تا آنجا تسلیم قوانین محلی است که عدالت را نه قبله قانون، که تابع آن می بیند.
🔹به آنچه فرا می خوانندش روی می آورد و از آنچه باز می دارندش پرهیز می کند. دروازه های گوش و چشم و عقلش برای پیام های پروپاگاندا باز است و مثلاً در ایران خودمان وقتی می شنود که بانک فلان، بانک شماست، باور می کند و پولش را در بانکی انبار می کند که جایزه بیش تری می دهد... و از این قبیل. و خوب! دهکده جهانی هم برای آنکه سر پا بماند به شهروندان مطیعی نیاز دارد که سرشان در آخور خودشان باشد.»
🔸منبع: کتاب «رستاخیز جان»، مقاله «انفجار اطلاعات»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روزه ما رو جوان میکنه. قطعا یکی از علل طول عمر علمای اسلام، عمل به دستورات اسلام است، از جمله همین روزهداری
🖼هرروز خود را با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز کنیم:
تقویم امروز :
📌 جمعه
☀️ ۱۰فروردین ۱۴۰۳ هجری شمسی
🌙 ۱۸رمضان ۱۴۴۵ هجری قمری
🎄 29 مارس 2024 میلادی
#حدیث_روز
🔅امامعلی(ع) :
🌴 صدقه بلا را برطرف مى كند و مؤثرترينِ داروست .همچنين، قضاى حتمى را برمى گرداند و درد و بيمارى ها را چيزى جز دعا و صدقه از بين نمى برد .
🌸 ذکر روز: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🔖مناسبت امروز :شب اول قدر (فردا شب)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡
یاد تو افتادن
اتفاق هر صبح من است ....
صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚
🍃رو به شش گوشهترین
قبلهی عالم
هر صبح بردن نام
حسیـــن بن علی میچسبد:
چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست
اَبــاعَبـــــدالله...
هرکسی داد سَلامی به تو
و اَشکَش ریخت ،،،
او نَظـَرکَــردهی زَهــراست...
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
وعَلی العباس الحسُیْن...
ارباب بيکفن ســــــــلام...
#صبحم_بنامتان_اربابم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فایل حجاب رو چیکارش کنیم❓
-ببر چاپ کن📜
-بیا آمادش کن👌
-ببر عیدی بده🍃🎁
«قابل استفاده برای هر زمان»
#حجاب #امر_به_معروف
▪️سالروز رحلت آیت اللَّه بروجردی زعیم حوزه علمیه قم/10 فروردین 1340
♦️حضرت آیت اللَّه العظمی سیدحسین طباطبایی بروجردی در حدود سال 1254 ش (1292 ق) در بروجرد به دنیا آمد و پس از فراگیری مقدمات در زادگاه خود راهی نجف اشرف گردید. ایشان در نجف از استادان نامدار زمان از قبیل آخوند خراسانی، شیخ الشریعه اصفهانی و سیدمحمدکاظم یزدی استفاده برد و به مدارج والای علمی و فقهی دست یافت.
♦️آیت اللَّه بروجردی پس از اخذ اجازات متعدد اجتهاد، در بروجرد سکنی گزید و به امور علمی و مذهبی پرداخت. اما پس از مدتی، به اصرار فضلای حوزه علمیه قم، در سال 1324 ش راهی آن حوزه مبارک گردید و زعامت آن را به عهده گرفت. حضور ایشان بر مسند زعامت حوزه علمیه مانع اجرای نقشه های خائنانه رژیم پهلوی بود و شاه تا زمان حیات معظم له از اجرای برنامه های ضد دینی خود به صورت آشکار اجتناب می کرد.
♦️آیت اللَّه بروجردی سال های متمادی بر مسند تدریس تکیه زد و شاگردان فراوانی را تربیت کرد که حضرات آیات: شهید مرتضی مطهری، سید محمد حسینی بهشتی، جعفر سبحانی، علی پناه اشتهاردی، حسین نوری همدانی، ناصر مکارم شیرازی، مجتبی محمدی عراقی، سید مصطفی صفایی خوانساری و ده ها عالم فاضل از آن جمله اند. همچنین آثار متعددی از این فقیه فرزانه به یادگار مانده اند که برخی از آنها بدین قرارند: جامع احادیث شیعه، طبقات رجال و حاشیه برکفایه.
♦️سرانجام این عالم ربانی و مرجع عظیم در دهم فروردین سال 1340 ش برابر با 13 شوال 1380 ق در 86 سالگی درگذشت و پس از تشییعی باشکوه، در کنار مسجد اعظم قم که از آثار ماندگار ایشان است به خاک سپرده شد
🇮🇷
🔴یک دولت تابع امیرالمؤمنین باید اینطور باشد
♦️امام خمینی(ره):دولت واقعاً باید با تمام قدرت آنطوری که علی علیه السلام برای محرومین دل می سوزاند این هم با تمام قدرت، دل بسوزاند برای محرومین، مثل یک پدری که بچه هایش اگر گرسنه بمانند، چطور با دل افسرده دنبال این می رود که آنها را سیر بکند، یک دولت تابع امیرالمؤمنین باید اینطور باشد.
🌹ماه رمضان فرصتی است که نفس از عوامل مادی، خلاصی پیدا کند و یک نفسی بکشد
♦️رهبرمعظم انقلاب: ماه رمضان در بین ایام و ماههای سال، حکم اوقات نماز را دارد در شبانهروز.
♦️همانطوری که ساعات نماز در شبانهروز برای این است که از اسارت ماده یک لحظهای بیرون بیائیم، در دورهی سال هم ماه رمضان فرصتی است که با این ریاضت طولانی یکماهه، نفس از عوامل مادی خلاصی پیدا کند؛ یک نفسی بکشد، نورانیتی پیدا کند.
🇮🇷
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
#رمـاݧ♥⃟🥀 🧡⃟⚡️ڍامشـ🔥ـیـطـاݧـے🧡⃟⚡️ #قسمت_دهم 🎬 بیژن می گفت اگر ارتباط برقرارکنی می تونی فرا درمانی
#رمـاݧ♥⃟🥀
🧡⃟⚡️ڍامشـ🔥ـیـطـاݧـے🧡⃟⚡️
#قـسـمـتیـازدهـم⬇️
بابا بیچاره فکرمیکردبه خاطربرخوردش من اینجورشدم ,برای همین مهربان تراز قبل نازم رامیکشید....
ولی غافل از این که عامل این حالتم ,اول بیژن وبعدش اعمال خودمه...
خداییش خودم خیلی وحشت کرده بودم ,اما بازهم درس نگرفتم وزنگ زدم به عامل جنایت یاهمون بیژن وبهش گفتم چی برام پیش اومده.
بیژن گفت:اتفاقا این حالت نشونه ی خوبیه,یک نوع برون ریزیه,تواتصالات بعدی بهترازاین میشی,اولشه, تواستعداد مسترشدن داری هماجان...
روزهای بعدی ,تلفنی با بیژن درتماس بودم.جالبه که شوره ی سرم به کلی ازبین رفته بود واین باعث شد من به کارهای بیژن اعتمادکنم.
یک روز بیژن زنگ زد وگفت:هما یک جلسه توخونه ی یکی از دوستان هست که بهت افتخارمیدم بیایی,جلسه ای استثنایی هست وهرکسی را راه نمیدن ,آخه همه از مسترهای سرشناس وموفق هستند.
گفتم:بابا کنترلم میکنه ,نمیگذاره بیام.
گفت:جلسه طرف صبحه ,میام دانشگاه دنبالت وتاقبل ازاینکه بابات بیاد دنبالت ,برت میگردونم.
بااینکه یه کم میترسیدم اما خیلی دوست داشتم توهمچین جلسه ای باشم ومسترهای مهم راببینم.
به پیشنهاد بیژن مانتو قرمزم راپوشیدم,انگاررنگ قرمز یک تقدس خاصی براشون داشت
بعداز ساعتی انتظار بالاخره بیژن رسید.
نشستم توماشین.
بیژن دستم راگرفت وگفت قبل ازحرکت باید یک چیزی بهت بدهم.
ازتو داشبرد ماشین یک جعبه ی کوچک دراورد,یه انگشتر ظریف با نگینی که شکل یک چشم روش چسپانده شده بود.به انگشترنگاه میکردی ,انگاراون چشم داشت نگاهت میکرد.
انگشتررا کرد تو انگشتم وگفت اینم حلقه ی ازدواج برای همسرگلم...
از انگشتره خوشم اومد,بیژن میگفت این تک چشم ,نیروهای اهریمنی را ازت دور میکنه ومن نمیدونستم که این انگشتر باعث جذب شیاطین میشه.
حرکت کردیم به سمت مقصد....
#ادامہدارد...↻
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
#رمـاݧ♥⃟🥀 🧡⃟⚡️ڍامشـ🔥ـیـطـاݧـے🧡⃟⚡️ #قـسـمـتیـازدهـم⬇️ بابا بیچاره فکرمیکردبه خاطربرخوردش من اینج
#رمـاݧ♥⃟🥀
🧡⃟⚡️ڍامشـ🔥ـیـطـاݧـے🧡⃟⚡️
#قـسـمـتدوازدهـم⬇️
وارد ساختمان شدیم,گویا خونه ی یکی از مسترهای زن بود,انگارنیمه های جلسه بودکه رسیدیم,ازچیزی که میدیدم خیلی تعجب کردم,
برخلاف جلسه ی قبل که معنوی وروحانی بود اینجا مثل تگزاس میموند,یک مشت زن بی حجاب ,قاطی مردا هرکدوم یک جام به دستشون که فکر میکنم,ش ر ا ب بود,باتعجب برگشتم به سمت بیژن وگفتم اینجا چرا اینجوریاست؟؟ اینا که دم از دین وقرب خدامیزنند با نجاست خواری و ش ر ا ب میخوان به قرب الهی برسند؟؟
بیژن گفت:تحمل داشته باش ,تو.چون مدارج عالی,عرفان راطی نکردی ,درک اینجورچیزا برات امکان پذیر نیست,تو.اینجا نمیخوادکشف حجاب کنی وچیزی بنوشی ,فقط یک اتصال بگیر تا ببینم ظرفیت تعلیم ترمهای بالاتر را داری؟
مثل همیشه نتونستم باهاش مخالفت کنم,دوتا از مسترها اومدن دوطرفم وبه اصطلاح خودشون وصلم کردند به شعور کیهانی...
خدای من همه جا را نورسیاهی فراگرفته بود به نظرم میرسید یکی داره کاسه ی سرم را میتراشه,دست وپاهام به اختیار خودم نبود وتند تند تکون میخورد ,ناخوداگاه از جام بلندشدم رفتم سمت اشپزخونه ,هرچی دم دستم بود شکوندم ,یه کم آروم شدم واومدم سرجام نشستم.
بیژن که شاهد همچی بود ,کف زنان امد کنارم نشست وگفت:آفرین هما,میدونستم که روح تو ظرفیتش را دارد,توموفق شدی به شعور کیهانی وصل بشی,اون ظرف شکستنتم ,یک نوع برون ریزی بود ازاین به بعد تومیتونی کارای خارق العاده ای انجام بدهی...
بعد انگارکسی توگوشش چیزی گفت ,بلند شد ,پاشو همااا بابات داره میاد سمت دانشگاه,پاشو تا نرسیده ,من ببرمت...
سریع پاشدم وراه افتادیم ,تقریبا پنج دقیقه زودتر از بابا رسیدم.
سوارماشین بابا شدم ,میخواستم سلام وعلیک کنم ,یکهو صدای انگلیسی مردگونه ای از گلوم بیرون امد.
بابا باتعجب نگاهم کردپشت سرهم سوالای مختلف پرسید,من میخواستم جواب بدهم اما بی اختیار بااینکه اصلا زبان انگلیسی وارد نبودم,جواب سوالات بابا راباهمون لحن صدا وبه زبان انگلیسی سلیس جواب میدادم.
خودم گیج شده بودم وبابا داشت دیوونه میشد...
رفتیم خونه,مامان امد جلو ,بابا زد توسرش واشاره کردبه من وگفت:حمیده,دخترت دیوونه شده
مامان شونه هام راتکون داد ..
پرسید چت شده هما
اومدم بگم ,هیچی نشده و...
اینار صدای بچه ای از گلوم خارج شد که به زبان ترکی صحبت میکرد......
خودمم گیج شده بودم,بابا اینبار خشکش زده بود ومامان ازحال رفت..
منو بردن تواتاقم قرص خواب دادن بخورم تا بخوابم.
فک کنم به گمانشون من واقعا دیوونه شده بودم,عصرمیخواستن ببرنم پیش روانپزشک.
خیلی احساس خستگی میکردم,اروم خواب رفتم..
باتکانهای مادرم ازخواب بیدارشدم,مادرباترس بهم خیره شده بود.
گفتم:ساعت چنده مامان
مامان پرید بغلم کرد وگفت:خداراشکر خوب شدی,دیگه دری وری با زبانهای ترکی وانگلیسی نمیگی .
مامان:پاشو عزیزم یه چی بخور ,میخوایم بریم دکتر
گفتم:دکترررر
نه من طوریم نیست نمیام.
مامان:اتفاقا باید بیای,همون دفعه ی قبل که تشنج کردی میبایست ببریمت...
بالاخره با زور همراه پدرومادرم رفتیم پیش یک روان پزشک...
#ادامہدارد...↻
🔵 هرسه شب قدر مهم است
حاج آقا مجتبی تهرانی هرسال درشبهای قدر میگفتند: در روایتی درباره تعیین شب قدر آمده است که میفرماید:
🔻شب ١٩: مقدّرات سال در شب نوزدهم تقدیر می شود؛ «قُسِمَ فِیهَا الْأَرْزَاقُ وَ كُتِبَ فِیهَا الاجَالُ وَ خَرَجَ فِیهَا صِكَاكُ الْحَاجِّ» (مستدرك الوسائل، ج ۷، ص ۴۷۰، باب تعیین لیلة القدر)؛ در شب نوزدهم ارزاق، درآمدها و روزی افراد و همچنین مدت حیات و زندگی آنان تا سال آینده تعیین میشود. علاوه بر آن در شب نوزدهم مشخص میشود كه چه كسانی در آن سال به حج می روند.
🔻شب ۲۱: سپس در شب بیست و یكم آنچه در شب نوزدهم مقدر شده، بر آن ابرام و تأكید می شود. این به این معناست كه در شب بیست و یكم آنچه در شب نوزدهم تعیین و مقدر شده، قابل تغییر است، آنچه كه از شب نوزدهم تا شب بیست و یكم مقدر شده و تغییر یافته، در شب بیست و یكم ثبت شده
🔻شب ۲۳: و در شب و بیست و سوم قطعی، نهایی و امضاء می شود. براساس این روایت هر سه شب از شبهای قدر به شمار میآیند.
امشبو از دست ندیم. التماس دعا
#حسین_دارابی