فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استاد_علی_تقوی
#تصویری
🔵به نظرتون #جرم #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها چی بود که بین در ودیوار #شهیدش کردند؟؟!
🍃امربه معروف ونهی ازمنکر #هزینه داره، مثل نماز #راحت نیست...
🍃#نماز بخونی کسی بهت به توچه نمیگه!
#امربه_معروف کنی بهت به توچه میگن و#هزینه داره!
🍃نجات دیگران سخته!!
نمیشه #آتش_نشان بخواد یه عده رونجات بده و بگه عرقم نریزه!
🍃#نجات دیگران و#دوست_داشتن دیگران سخته
خدا #گناهکاران رو دوست داره
چرا مادوستشون نداریم؟؟🤔
🍃خداوند از #فضل خودش به ما این علم وتمکن رو داد ومانگه داشتیم برای خودمون!
چرا نمیریم پخش کنیم بین مردم؟؟
خداداده که بریم پخش کنیم بین مردم...
#زکات_علم نشرشه...
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
🌴 @dadhbcx 🌴
🤔 میپرسند #حجاب براے چیست⁉️
ما اینگونہ #راحت تریم
اما خواهرم #فلسفہ حجاب چیز دیگریست...
حجاب کن به نیت #غیرتِ آن کس که در آینده #همسر تو خواهد شد❗️
حجاب کن به #نیتِ غیرتِ همسرت قُربةَ اِلےَ الله ...
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوی_ظهور
🌴 @dadhbcx 🌴
📌#حسن_اعتمادی بنیان گذار شبکه #من_وتو :
نتوانستیم جمهوری #اسلامی را یک قدم به عقب برانیم !
«حسن اعتمادی» در مصاحبه با شبکه سعودی «ایران اینترنشنال» اعتراف کرده که اپوزیسیون داخل و خارج ایران، پایگاه اجتماعی چندانی ندارد و بعد از ۴۱ سال دربدری نتوانستیم حکومت جمهوریاسلامی را یک قدم به عقب برانیم....
👈👈البته بین خودمون بمونه که در کمال موفقیت تونستند #فرهنگ بی ادب بودن و #راحت صحبت کردن و #تو گفتن به #کوچک و #بزرگ رو رواج بدن❗😏
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
🌴 @dadhbcx 🌴
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
#افزایش_ظرفیت_روحی 18 ☢ یه نکته ای که با شنیدن بحث مبارزه با راحت طلبی ممکنه به ذهن بیاد اینه که آد
#افزایش_ظرفیت_روحی 19
🔵 یک موضوع مهم در بحث راحت طلبی اینه که ما باید بدونیم اساسا دنیا برای راحتی انسان خلق نشده و سنت ها و قواعد سخت دنیا اجازه یک زندگی راحت طلبانه رو به آدم نمیده.
✔️ بنابراین ما نباید خیالپردازانه فکر کنیم میشه در دنیا کاااملا راحت بود و هیچ رنجی نداشت!
💢 در مورد بقیه هم همینطور هست. یکی از فریب های ابلیس لعین اینه که به انسان ها میگه: ببین فلان آدمای بالاشهر نشین چقدر زندگی راحتی دارن!😈
ببین چه ماشین های آخرین سیستمی سوار میشن و چه باغ و ویلاهایی دارن! چقدر راحتن اما تو انقدر بدبختی میکشی! حتما خدا خواسته تو رو بدبخت کنه!
💢 اما واقعیت این نیست. هیییچ کسی در دنیا نمیتونه واقعا و کاملا #راحت زندگی کنه. هر کسی مشکلات و سختی های خودش رو داره.
⭕️ خود دنیا با قوانین سختش، با رنج هاش با سنت های الهی جایی برای زندگی راحت طلبانه نیست.
🔶 اگه پای درد دل همه افراد ثروتمند و سلبریتی و افراد ظاهرا مرفه بشینید از رنج ها بزرگ و سختی که دارند حرفای زیادی خواهند داشت.
❇️ توصیه ما هم اینه که حتما وقت بذارید و با افرادی که فکر میکنید واقعا خوشبخت و راحت هستند در مورد رنج هاشون صحبت کنید.
#مبارزه_با_راحت_طلبی
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
🌴 @dadhbcx 🌴
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۱۹ فقط تماشایم میکرد... با دستی که
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۲۰
نمیدید در همین اولین قدم نزدیک بود عشقش قربانی شود..
و به هر قیمتی تنها #سقوط_نظام_سوریه را میخواست که دیگر از چشمانش #ترسیدم.
درد از شانه تا ستون فقراتم میدوید، بدنم از گرسنگی ضعف میرفت..و دلم میخواست فقط به خانه برگردم..
که دوباره صورت روشن آن جوان از میان پرده پیدا شد.
مشخص بود تمام راه را دویده که پیشانی سفیدش از قطرات عرق پر شده و نبض نفسهایش به تندی میزد...
با یک دست پرده را کنار گرفت تا زنی جوان وارد شود..
و خودش همچنان اطراف را میپائید مبادا کسی سر برسد...
زن پیراهنی سرمهای پوشیده و شالی سفید به سرش بود،کیفش را کنارم روی زمین نشاند و با مهربانی شروع کرد
_من سمیه هستم، زنداداش مصطفی. اومدم شما رو ببرم خونه مون.
سپس زیپ کیفش را باز کرد و با شیطنتی شیرین به رویم خندید
_یه دست لباس شبیه لباس خودم براتون اوردم که مثل من بشید!
من و سعد هنوز گیج موقعیت بودیم، جوان پرده را #انداخت تا من #راحت باشم و او میدید توان تکان خوردن ندارم که خودش شالم را از سرم باز کرد و با
_✨بسم الله..
شال سفیدی به سرم پیچید. دستم را گرفت تا بلندم کند..و هنوز روی پایم نایستاده، چشمم سیاهی رفت و سعد از پشت کمرم را گرفت تا زمین نخورم...
از درد و حالت تهوع لحظه ای نمیتوانستم سر پا بمانم و زن بیچاره هر لحظه با صلوات و ذکر یاالله پیراهن سرمهای رنگی مثل پیراهن خودش تنم کرد تا هر دو #شبیه هم شویم.
از پرده که بیرون رفتیم، مصطفی جلو افتاد...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد