◀️ #تکنیک های کاربردی در مواقع عصبانیت از فرزندتان:
-هرگز به عنوان تهدید از جمله من مادرت نیستم ،من دیگه پدرت نمیشم استفاده نکنید.
-لازم نیست ناراحتی و عصبانیت خود را با جمله "دیگه تو رو دوست ندارم" همراه کنید.
-هنگام عصبانیت خیلی صادقانه می توانید فقط ناراحتی و خشم خود را بگویید و به کودک بگویید که از دست او ناراحت هستید! مثلا:من خیلی ناراحتم که اتاقت نامرتبه.
-انتظار خود را از کودک بیان کنید. دوست دارم وقتی بازی با اسباب بازی هات تموم شد اونا رو سر جاشون بذاری.
-شما می توانید از دست کودک عصبانی شوید، غمگین شوید، ناراحت شوید و ... اما هیچ کدام از این موارد ربطی به دوست نداشتن او ندارد.
#بهترین_مادر
#فرزند_آوری
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
#شعرزیبای کودکانه در وصف #امام_زمان (عج)
مادرم می گوید
یک نفر در راه است
از صدای پایش
دل من آگاه است
وقتی او می آید
قاصدک می خندد
راه های غم را
بر همه می بندد
ابرها می بارد
چشمه ها می جوشد
هر درختی در باغ
رخت نو می پوشد
مادرم می گوید
روی ماهش زیباست
گر چه از او دوریم
او همیشه با ماست
#بهترین_مادر
#فرزند_آوری
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
کابینت مواد غذایی (سوپرمارکت)
✅ نکات خانه داری
* نکاتی درمورد نگهداری ادویه جات
۱. در آشپزخانه و آشپزی ادویه جات اهمیت زیادی دارند و خیلی مورد استفاده قرار میگیرن، پس در کابینتی که دسترسی به آنها آسان باشه نگهداری کنید.
۲. در محیط خشک و خنک نگهداری بشن و در کابینت های مجاور گاز که حرارت روی آنها اثر میذاره و در برابر تابش نور آفتاب قرار نگیرن.
۳. بهترین بانکه برای نگهداری ادویه جات بانکه های شیشه ای هستن چون طعم و عطر ادویه ازبین نمیره.
۴. سعی کنید از بانکه های یک شکل و اندازه استفاده کنید چون نظم خاصی به کابینت میده.
۵. اگه شرایط نگهداری ادویه ها مناسب باشه میتونیم ۱۲ تا ۱۸ ماه از آنها استفاده کنیم.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
افطار نزدیک است
خدايا به ما سعادت و سلامت عطا کن تا روزهای با عشق بگيریم و فرمان تو را اطاعت کنیم.
خدايا ياریمان کن تا بر هر آنچه حرام است، در اين ماه، چشم و گوش ببندیم و دست از هر آنچه تو روا نمیداری، بشويیم.
خدايا به ما توان بده تا لحظه لحظه اين ماه مبارک را برای استغفار و رسيدن به حاجات خويش قدر بدانیم و بهشتی را که در اين ماه ارزان و آسان در دسترس ما قرار دادهای، به دست آوریم
آمیـــن یا رَبَّ الْعالَمِينَ
ما را بہ دعـا ڪـاش نسازند فراموش
رنداڹ سحر خیز ڪہ صاحب نفسانند
طاعاتتون قبول
التـمـاس دعـا
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
🌷 امام صادق (علیه السلام) :
✍️ روزه دار دو شادى دارد :
1️⃣ يك شادى هنگام گشودن روزه اش.
2️⃣ شادى ديگر هنگام ديدار با پروردگارش.
📚( ميزان الحكمه ، ج6 ، ص394)
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دزد گاری
دوچندان ببینید وگوش کنید
#دکتر_انوشه
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
1_838240515.mp3
21.06M
🍃 #دعای_عهد
سـه کار است که #شیـعه
باید هر روز آن را انجام دهد:
¹.خواندن دعای عـهد
².دعای فرج
³.سه بار سوره توحید
و هدیه آن ها به امام زمان "عج"🍃
✨ #میرزا_جوادآقـا_ملـکی_تبریزی
🎧دعای عهد با نوای #علی_فانی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
سلام علیکم و رحمت الله و برکاته، صبح اول هفتهتون بخیر و نیکی و متبرک به برکات الهی و منور به انوار ربوبی، در این صبح دل انگیز، تک تک لحظاتتون سرشار از آرامش و شادی
طاعات و عباداتتون مورد قبول حق...
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
❌ انتظار یک عمل است، نه یک حالت
❌ باغبانی که نهال درخت میوهای میکارد، از نهال مراقبت میکند، خاکش را تقویت میکند، بطور منظم آبیاری و رسیدگی میکند، در سرمای زمستان آن را میپوشاند که از سوز و سرما محفوظ باشد، کم کم این نهال تناور شده و آماده میوه دادن میشود، باغبان انتظار میکشد تا درخت به بار بنشیند، در حین انتظار هم بیکار نمینشیند، به مراقبت و آبیاری به طور منظم ادامه میدهد...
❌ این انتظار عقلانی است، چون تلاش و همتی پشت آن قرار دارد، اما اگر کسی که هیچ کاری انجام نداده، به انتظار به بار نشستن درخت میوه نشست، دیوانهای بیش نیست...
🔸 میگویند «افضل الاعمال انتظار الفرج» نمیگویند «افضل الحالات» انتظار عمل است نه حالت...
🔸 بعضیها میگویند ما منتظر امام زمان هستیم، خوب بنشینیم، منتظر بمانیم...
انتظار به معنی سکوت و احتضار و ساکن بودن نیست، روایت داریم ثواب انتظار مثل ثواب غلطیدن در خون خود در راه خداست، انتظار یعنی امید به آینده، نه اینکه در خانهات بنشینی و منتظر باشی که آقا خودش میآید درست میکند...
از جنگ صفین به این طرف کج فهمی شده، قرآن را سر دست گرفتند هر چه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود من قرآن ناطق هستم، احمقهایی بودند آنجا که قبول نکردند...
انتظار را بد معنا میکنند، نفهمیدهاند انتظار یعنی چه؟ مثل محبت به ولای علی، درویشها میگویند یاهو، یا علی، علی جویم، علی گویم، علی مولا، آن وقت کشکول دستش میگیرد و گدایی میکند، علی اینطوری بود؟ درویش سربار جامعه است، علی اینطور بود؟...
علی در جبهه بود و میجنگید، علی در نماز بود، علی در متن جامعه بود، علی بیل دستش میگرفت کار میکرد، علی یاور مظلومان بود، درویش نه جماعت میشناسد، و نه نماز را میشناسد، نه کار میکند، کدام یاهو علی؟ ای درویش نادان، چرا کج میفهمی ولایت علی را...
در بحث انتظار هم همین ماجراست، معنای انتظار چیست؟ انتظار یعنی ایمان به خدا، ایمان به رسول خدا، ایمان به غیب، ایمان به ولایت فقیه، حضرت امام جعفرصادق علیه السلام فرمود منتظر باید تقوا داشته باشد، اخلاق خوب داشته باشد...
تو منتظری؟ منتظر تبلیغ میکند برای دین خدا، صبح تا شب تلاش میکند برای دین، دلسوز دردمندان است، یاور ضعیفان است، انتظار یعنی دید باز، انتظار یعنی امید بلند، انتظار یعنی همت بلند، انتظار یعنی دوری از خودخواهی، انتظار یعنی جهانی بودن، یعنی جنگیدن در جبهه یمن و فلسطین و محرومان، یعنی حمایت از مظلومین عالم، یعنی در اوج سختی و تحریم، مثل کوه ایستاده باشی و ولی فقیهات را بشناسی و حمایت کنی، این بخشی از معنای انتظار است...
وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى
✍️حبیب الله یوسفی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
📹 امر به معروف از نوع ژاپنی
آتسوکو هوشینو (معروف به فاطمه هوشینو) میگوید.
چقدر ساده و روان ... !
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
از مهمترین ویژگیهای یک والد خوب، احساس امنیت دادن به کودک است. امنیت روانی، فیزیکی و عاطفی که به اندازه کافی باید کودک آن را تجربه کند. توجه زیاد از حد، یعنی کنترل و توجه کمتر از حد، میشود سهلگیری و بیخیالی.
جملاتی كه به کودک حس امنیت می دهد:
«من اینجا هستم و بغلت میكنم»
«من اینجا هستم، كنار تو و نمیگذارم آسیب ببینی»
«من اینجا هستم و صدایت را می شنوم، خواستهات را به من بگو، لازم نیست جیغ بكشی و گریه كنی تا توجهام را جلب كنی»
«من اینجا هستم و تو آرام باش»
«من اینجا هستم و میتوانی روی من حساب كنی».
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
آنچه فرزندان ما را به سمت رشد میراند انرژی بی بدیل و هدیه نظام آفرینش است که در خود کودک است و آنچه تاثیر منفی بر کارکرد رشد کودک دارد و باعث اختلال در فرآیند رشد او می شود اشتباهات ما نیست بلکه ترس های ما بوده که بشدت کودک را نا امن خواهد نموده.
مهم ترین عامل آسیب در کودکان والدین نا امن است والدینی که بشدت کنترل گر بوده و بشدت از آزمایش و خطا ترس داشته و فرصت رشد متعادل که در بستر آزمایش و خطا به پیش میرود را از خود و کودکان می گیرند.
نفس وجود ما والدین حمایت از کودک و امن کردن جاده رشد است و دادن احساس امنیت به کودک است نه اینکه خودمان منشا نا امنی و احساس نا امنی در کودک شویم .
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
به جای سرزنش مداوم خودتان، اشتباهتان را در مقابل کودک بپذیرید و راه حل ارائه دهید.
وقتی والدین اشتباهی انجام می دهند و خود را زیر حملات انتقاد می برند و مدام خود را سرزنش میکنند، کودکان نتیجه می گیرند که وقتی که مرتکب اشتباه میشوند راه شایسته این است که چنین رفتاری با خود داشته باشند.
❌ "باز کلیدو فراموش کردم نمیدونم چمه این چه کاری بود که کردم چه کار اشتباهی مرتکب شدم"
✅ "اخ چه بد شد کاشکی کلید رو فراموش نمی کردم این دومین باره چه کار باید بکنم تا دیگه چنین اتفاقی نیفته؟ فهمیدم میدم یه کلید دیگه از روش بسازم و جایی قایمش می کنم"
با مهربان بودن با خودمان به کودکانمان می آموزیم که نسبت به خود مهربان باشند.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیامبر(ص) فرمودند
من به خاطر پنج خصلت
کودکان رادوست دارم
زیاد گریه میکنند
باخاک بازے میکنند
دعوامیکنند اماکینه ندارند
چیزی براے فردا ذخیره نمیکنند
میسازندولی دل نمےبندند
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ پاسخ کوبنده بانوی آمریکایی به زن ایرانی
🔻 جزو عجیبترین و نادرترین اتفاقاتی بود که این مدت دیده ام که زن آمریکایی بخواهد اندیشه زن ایرانی را نسبت به آزادی تصحیح کند
به گمانم همه باید همت کنیم تا این پاسخ به دست سلبریتی ها و اهالی جنگ زن زندگی آزادی برسد
⏪لطفا تا اخر این مصاحبه رو ببینید از احترام مردان آمریکایی به حجاب صحبت میکند.
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
﷽ #مردےدرآئینہ 💙 #قسمتهفتادویکم #رمانمعرفتے :) #قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱 ارباب من من
﷽
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتهفتادودوم
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
كلمات مقدس
توي بخش تاسيسات دبيرستان ... بين اون موتورها و دستگاه ها نشسته بودم ... گيج، مات، مبهم ...
خودم به يه علامت سوال تبديل شده بودم ... حس مي كردم بدنم يخ زده ...
زيارت ... فاطمه ... اربعين ...
من مفهوم هيچ كدوم از اين كلمات عربي رو نمي دونستم ... و نمي فهميدم خطاب بئاتريس ساندرز براي
ارباب* چه كسي بود؟ ... اون مرد كي بود كه به خاطرش گريه كرد و ازش درخواست كرد؟ ... قطعا عيسي
مسيح نبود ...
لب تاپ رو از روي صندلي مقابلم برداشتم و اون كلمات رو با نزديك ترين املايي كه به ذهنم رسيد سرچ
كردم ...
حالا مفهوم رفتارهاي اون روز ساندرز رو مي فهميدم ... اون روز، اون فقط يك چيز مي خواست ... اينكه
با خيال راحت بتونه همسرش رو براي انجام برنامه هاي ديني ببره ... فقط همين ...
و من ندونسته مي خواستم اون رو مثل يه معادله حل كنم ...
هر چند هنوز هم در نظرم اون يك فرمول چند بعدي و ناشناخته بود ... اما در اعماق وجودم چيزي
شكست ...
فهميده بودم اين حس ناشناخته و اين اشتياق عم قي كه در وجود اونها شكل گرفته ... در وجود كريس هم
بوده ... اون هم مي خواسته با اونها همسفر بشه ...
يكر س براي من يه قهرمان بود ... قهرماني كه براش احترام قائل بودم ... و اين سفر اشتياق اون بچه هم
بود ... شايد من دركي از اين اشتياق نداشتم ... اما مي تونستم براي ني ا خواسته احترام قائل باشم ...
تمام زمان باقي مونده تا بعد از ظهر و تعطيل شدن دبيرستان ... توي زير زمين تاسيسات موندم ... بدون
يا نكه حتي بتونم نهاري رو كه آورده بودم بخورم ...
نشسته بودم و به تمام حرف ها و اتفاقات اون مدت فكر مي كردم ... به ساندرز ... همسرش ... كريس ...
و تمام افكار اشتباهي كه من رو به اون زيرزمين كشونده بود ... تمام اندوه اون روز اونها تقصير من بود و
من مسببش بودم ...
با بلند شدن صداي زنگ ... منم وسائلم رو جمع كردم و گذاشتم توي كيف ... صندلي هاي تاشو رو جمع
كردم و با دست ديگه برداشتم ... و از اون زير زمين زدم بيرون ... گذاشتم شون كنار انبار و رفتم سمت
دفتر مديريت ...
جان پروياس هنوز توي دفترش بود ... با ديدن من از جاش بلند شد ...
- كارآگاه منديپ ... چهره تون گرفته است ...
پريدم وسط حرفش ...
- اومدم بگم جاي نگراني نيست ... هيچ تهديدي دبيرستان شما رو هدف نگرفته ... اينطور كه مشخصه
همه چيز بر مبناي يه سوءتفاهم بوده ...
خيلي سعي كرد اسم اون سوءتفاهم رو از دهن من بيرون بكشه ... اما حتي اگر مي تونستم حرف بزنم ...
شرمندگي و عذاب وجدان من در برابر ساندرز بيشتر از اين حرف ها بود ...
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
﷽ #مردےدرآئینہ 💙 #قسمتهفتادودوم #رمانمعرفتے :) #قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱 كلمات مقدس
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتهفتادوسوم
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
جاندو
اول از همه رفتم سراغ مايكل ... در رو كه باز كرد، با ديدن من بدجور بهم ريخت ...
- اتفاقي افتاده؟ ... طرف تروريست بود؟ ...
در رو پشت سرم بستم ... و رفتم سمت آشپزخونه ... بدجور گلوم خشك شده بود ...
- از امروز ديگه آزادي ... مي توني برگردي به هر زندگي اي كه دوست داري ... اون آدم با هيچ گروه
تروريستي اي توي عراق ارتباط نداره ...
با حالت خاصي اومد سمتم ...
- من نگفتم عراق ... گفتم دارن ميرن ايران ... به نظرم اين هيجان انگيزتره ... فكرش رو بكن طرف
جاسوس ايران باشه ...
براي چند لحظه شوكه شدم يا... ران زي چ ي نبود كه بشه به سادگي از كنارش عبور كرد ... اما ديگه باور
يا نكه اونها افراد خطرناكي باشن توي نظرم از ب ني رفته بود ...
خنده تلخ و سنگيني به زور روي لب هام قرار گرفت ...
- وقتي داشتي بررسيش مي كردي به چيزي برخوردي؟ ...
هيجان جاسوس بازيش آروم شد ...
- نه ...
بطري آب رو گداشتم سر جاش و در يخچال رو بستم ...
- خوب پس همه چيز تمومه ... همه اش يه اشتباه بود ... چه عراق ... چه ايران ...
يعني - اين همه تلاش الكي بود؟ ...
زدم به شونه اش و خنديدم ...
- اون كي بود كه چند روز پيش داشت از شدت ترس شلوارش رو خراب مي كرد؟ ... برو خوشحال باش
همه چي به خوبي تموم شده ...
دست كردم توي كيفم ... و دو تا صد دلاري ديگه در آوردم ... پول رو گذاشتم روي پيشخوان آشپزخانه
اش ...
- متشكرم مايك ... مي دونم گفتي نرخت بالاست ... من از پس جبران كارهايي كه كردي برنميام ... اما
اميدوارم همين رو قبول كني ...
با حالت خاصي زل زد توي چشم هام ...
- هي مرد ... چه اتفاقي افتاده؟ ... نكنه فهميدي قراره به زودي بميري؟ ...
جا خوردم ...
- واسه چي؟ ...
- آخه يهو اخلاقت خيلي عوض شده ... مهربون شدي ... گفتم شايد توي خيابون فرشته مرگ رو ديدي
...
در حالي كه هنوز مي خنديدم رفتم سمت در خروجي ...
- اتفاقا توي راه ديدمش و سفارش كرد بهت بگم ... واي به حالت اگه يه بار ديگه بري سراغ خلاف ... يا
اينكه اطلاعات ساندرز جايي درز كنه و بفهمم ازش استفاده كردي ... اون وقت خودش شخصا مياد
سراغت و يطوري اين دنيا رو ترك مي كني كه به اسم جاندو * دفنت كنن ...
خنده اش گرفت ...
- حتي نتونستي 10 ثانيه بيشتر چهره اصليت رو مخفي كني ...
در رو باز كردم و چند لحظه همون طوري توي طاق در ايستادم ...
- مايكل ... يه لطفي در حق خودت بكن ... زندگيت رو عوض كن ... نزار استعدادت اينطوري هدر بشه ...
تو واقعا ارزشش رو داري ...
و از اونجا خارج شدم ... نمي دونم چه برداشتي از حرف هام كرد ... شايد حتي كوچك ترين اثري روي
اون نداشت ... اما با خودم گفتم اگه كي ي توي جواني من پ مداي ي شد و ا ني رو بهم مي گفت ... "تو
ارزشش رو داري توماس ... زندگيت رو عوض كن "... شايد اون وقت، جايي كه آرزوش رو داشتم
يا ستاده بودم ...
* جاندو اصطلاحي است كه براي اجساد اي افراد مجهول الهویه استفاده مي شود
ادامه دارد....
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
#مردےدرآئینہ 💙 #قسمتهفتادوسوم #رمانمعرفتے :) #قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱 جاندو اول از ه
﷽
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتهفتادوچهارم
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
سلام آقاي ساندرز
با فاصله از آپارتمان ساندرز توقف كردم ... نمي دونستم چطور جلو برم و چي بگم ... مغزم كار نمي كرد
... از زماني كه حرف ها و اشك هاي همسرش رو پاي تلفن شنيده بودم حالم جور ديگه اي شده بود ...
همون طور، ساعت ها توي ماشين منتظر ... به پشتي صندلي تكيه داده بودم و از شيشه جلوي ماشين به
در ورودي آپارتمان نگاه مي كردم ...
بالاخره پيداش شد ... فكر مي كردم توي خونه باشه ... از تعطيل شدن مدرسه زمان زيادي مي گذشت ...
و براي برگشتن به خونه دير وقت بود ... اون هم آدمي مثل ساندرز كه در تمام اين مدت، هميشه رفت و
آمدهاش به موقع و برنامه ريزي شده بود ...
چراغ ها، زمين اون آسمون بي ستاره رو روشن كرده بود ... خيابون خلوتي بود ... و اون، خيلي آروم توي
تاريكي شب به سمت خونه اش برمي گشت ...
دست هاش توي جيبش ... و با چهره اي گرفته ... مثل سرداري كه از نبرد سنگيني با شكست و
سرافكندگ ي برمي گشت ... حرف ها و اشك هاي اون روز، برگشت رو براي اون هم سخت كرده بود ...
توي اون تاريكي، من رو از اون فاصله توي ماشن نمي ديد ... چند لحظه از همون جا فقط به چهره اش
نگاه كردم ...
به ورودي كه رسيد ... روي اولين پله ها جلوي آپارتمان نشست ... سرش رو توي دست هاش گرفت و
چهره اش از ديد من مخفي شد ...
چقدر برگشتن و مواجه شدن با آدم هاي خونه براش سخت شده بود ... توي اين مدتي كه زير نظر
داشتمش هيچ وقت اينطوري نبود ...
هيچ كدوم شون رو درك نمي كردم و نمي فهميدم ... فقط مي دونستم چيزي رو از افراد محترمي گرفتم
كه واقعا براشون ارزشمند بود ...
از جاش بلند شد كه بره تو ... در ماشين رو باز كردم و با شرمندگي رفتم سمتش ... از خودم و كاري كه با
اونها كرده بودم خجالت مي كشيدم ... هر چند شرمندگي و خجالت كشيدن توي قاموس من نبود ...
مي خواستم اون دبير رياضي رو مثل يه مسأله سخت حل كنم اما خودم توي معادلات ساندرز حل شدم ...
متوجه من شد كه به سمتش ميرم ... برگشت سمتم و بهم خيره شد ... چهره اش اون شادي قبل رو
نداشت ... و برعكس دفعات قبل، اين بار فقط من بودم كه به سمتش مي رفتم ... و اون آرام جلوي پله
هاي ورودي ايستاده بود .. .
حالا ديگه فاصله كمي بين ما بود ... شايد حدود دو قدم ...
ايستادم و دوباره مكث كردم ... از چشم هاش مي شد ديد، ديدن چهره من براش سخت بود ... لبخند
تلخ پر از شرمساري وجودم رو پر كرد ...
- سلام آقاي ساندرز ...
و اين بار، اين من بودم كه دستم رو براي فشردن دست اون بلند كردم ... و چشم هاي پر از درد اون بود
كه متعجب به اين دست نگاه مي كرد ...
چند ثانيه مكث كرد و دستم رو به گرمي فشرد ... شايد نه به اندازه اون گرمايي كه قبل مي تونست وجود
داشته باشه ...
نفس عميقي كشيدم ... هوايي كه بعد از ورود ... به سختي از ريه هام خارج مي شد ... و چشم هايي كه از
شرم، قدرت نگاه كردن به اون رو نداشت ...
- با من كاري داشتيد؟ ...
سرم رو آوردم بالا ... و نگاهم روي چشم هاش خشك شد ...
ـ مي خواستم ازتون عذرخواهي كنم ... و اينكه ...
ادامه دارد...
🕋 #دمی_با_قرآن 🕋
برای گسترش #حجاب در جامعه، از بین دو رویکرد #رفتارگرا (رعایت حجاب برای لحظه ای که طرف صرفا میخواد خدمات اجتماعی دریافت کنه) و #شناخت_گرا (رعایت حجاب بطور آگاهانه و مشتاقانه)، قطعا شناخت گرا ثبات داره و این محقق نمیشه مگر با کمک نخبگان علمی جامعه.✍
اگه طبق فرمایش رهبر عزیزمون: «هر جا هستید، همانجا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همهی کارها متوجه شماست»، حل میشه این بحران!
انتظار خدا هم دقیقا همینه: «تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَىٰ»(مائده۲). البته این حرکت یه حس مسئولیت پذیری قوی میطلبه که هر کدوم از نخبگان علمی کشور در وُسع خودشون (حضوری و مجازی)، به جهاد تبیین نظام ارزشی ای بپردازند که منجر به گسترش حجاب بشه👌
❤️تردید نداشته باشید که اگه برای خیلیا راز زندگی و حقیقت مفاهیم کلیدی مثل «خوشبختی، لذت ، آزادی» تبیین بشه و الگوهای موفقی معرفی بشه، ارزش و قداست حجاب درک و این رفتار محقق میشه.