eitaa logo
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
770 دنبال‌کننده
19.7هزار عکس
9.8هزار ویدیو
336 فایل
کانال سبک زندگی👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
11.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️گفتگوی بی‌پرده خانم‌های دانشجو با استاد رحیم‌پور ازغدی 📌بی‌حجاب راحت تریم... 🗣پاسخ زیبا و منطقی استاد: حداقلی‌ترین مجازات طبیعی کشف‌حجاب، است... 🖇🎞 تیزر و دانلود کامل مستند باموضوع بررسی آثار و تبعات هولناک انقلاب‌جنسی؛ به‌روایت یک پورن‌استار آمریکای 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
پسرم ناسازگاری و بدقلقی می کنه.... 👨🏻‍🏫 به نظر می‌رسد که پسرتان با مشکلات احساسی و رفتاری مواجه است و شما از این موضوع رنج می‌برید. بخشی از چنین رفتارهایی طبیعی است و از ویژگی‌های این دوره سنی است. برای حل این مسئله شما ابتدا باید هنگام مواجهه با این مسئله کاملا صبور باشید و آرامش خود را حفظ کنید و با فرزندتان تندی نکنید. ✏️ به فرزندتان بیاموزید که چگونه می‌تواند نارضایتی‌ها و احساسات منفی خود را به شکل سالم و مناسب بیان کند؛ مثلا به جای گریه یا فریاد، از او بخواهید که بگوید «من خیلی ناراحتم». همچنین به او کمک کنید تا یاد بگیرد چطور با عواطف و احساسات خود کنار بیاید و خود را آرام کند؛ مثلا هنگام عصبانیت می‌تواند از تکنیک‌هایی مانند تنفس عمیق، شمارش تا ۱۰، یا استفاده از کلمات به جای اعمال جسمی استفاده کند. جهت مشاهده کامل سؤال و جواب به لینک زیر مراجعه فرمایید👇 🌐 http://btid.org/node/254208 📎 📎 📎 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
🔔 رفع اتهام از افزایش جمعیت ✍️ برخی با نگاهی محدود نسبت به محیط زیست و رابطه آن با جمعیت، بر این باورند که منابع محیط زیست تناسبی با افزایش جمعیت نداشته و منابع موجود در کشور، ظرفیت بیش از جمعیت فعلی را ندارد. 🕋 بینشی که دین درباره رابطه جمعیت و محیط زیست در اختیار ما قرار می‎‌دهد، متفاوت از بینشی است که باورهای غیر توحیدی از این رابطه در اختیار ما قرار داده و بر تصمیم‌گیری ما نسبت به تعداد جمعیت تأثیر می‌گذارد. 🌏 از نگاه دینی منابع طبیعی و محیط زیست برای پاسخگویی به نیازهای مختلف انسانی کافی بوده و خداوند همگام با تولد هر انسانی، روزی او را برعهده گرفته است. ✅ انسان باید به جای ترس از افزایش جمعیت، از توان مدیریتی که خدا در وجود او قرار داده است به نفع مدیریت جمعیت رو به ازدیاد خود استفاده کند. 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
16.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اگه میخوای کسی رو بشناسی در سه جا بشناس 🎙حجت الاسلام 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
1_3997047385.mp3
3.22M
📚 صلۀ رحم و قطع رحم ❓سؤال: گاهی صلۀ رحم، مفسده در پی دارد. آیا در این صورت باز هم صلۀ رحم واجب است؟ 🎙 حجت الاسلام و المسلمین 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
متنی زیبا و منطقی خطاب به بانوان کشور درمورد رعایت حجاب و پیروی از قوانین کشور مغازه ای در مشهد 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۱۰۲ مات رفتار ابوالفضل دور خودم میچر
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۱۰۳ تمام تنم از ترس سِر شده بود،.. مادر مصطفی دستم را محکم گرفته و به خدا التماس میکرد این را حفظ کند... سیدحسن به سرعت دنده عقب گرفت.. و آنها نمیخواستند این به همین راحتی از دستشان برود که هر چهار چرخ را به گلوله بستند... ماشین به ضرب کف آسفالت خیابان خورد و قلب من از جا کنده شد که دیگر پای فرارمان بسته شده بود... چشمم به مردان مسلّحی که به سمتمان میآمدند، مانده و فقط ناله مادر مصطفی را میشنیدم که خدا را صدا میزد.. و سیدحسن وحشتزده سفارش میکرد _خواهرم! فقط صحبت نکنید، از لهجهتون میفهمن سوری نیستید! و دیگر فرصت نشد را تمام کند که یکی با اسلحه به شیشه سمت سیدحسن کوبید.. و دیگری وحشیانه در را باز کرد. نگاه مهربانش از آینه التماسم میکرد حرفی نزنم.. و آنها طوری پیراهنش را کشیدند که تا روی شانه پاره شده و با صورت زمین خورد... دیگر او را نمیدیدم و فقط لگد وحشیانه تکفیری ها را میدیدم که به پیکرش می کوبیدند. و او حتی به اندازه یک نفس، ناله نمیزد... من در آغوش مادر مصطفی نفسم بند آمده و رحمی به دل این نبود که با عربده درِ عقب را باز کردند،.. بازویش را با تمام قدرت کشیدند و نمیدیدند زانوانش حریف سرعت آنها نمیشود.. که روی زمین بدن سنگینش را میکشیدند و او از درد و وحشت ضجه میزد... کار دلم از وحشت گذشته بود.. که مرگم را به چشم میدیدم و حس میکردم قلبم از شدت تپش در حال متالشی شدن است... وحشت زده خودم را به سمت دیگر ماشین میکشیدم و باورم نمیشد این تروریست ها شده باشم... که تمام تنم... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۱۰۳ تمام تنم از ترس سِر شده بود،.. م
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۱۰۴ که تمام تنم تنم به رعشه افتاده.. و فقط خدا را صدا میزدم بلکه معجزه ای شود که هیولای تکفیری در قاب در پیدا شد و چشمانش به صورتم چسبید... اسلحه را به سمتم گرفته و نعره میزد تا پیاده شوم.. و من مثل جنازهای به صندلی چسبیده بودم که دستش را به سمتم بلند کرد. با پنجه های درشتش سرشانه مانتو و شالم را با هم گرفت و با قدرت بدنم را از ماشین بیرون کشید.. که دیدم سیدحسن زیر لگد این وحشی ها روی زمین نفس نفس میزند و با همان نفس بریده چشمش دنبال بود. خودش هم بود و میدانست سوری بودنش شیعه بودنش را پنهان میکند.. و نگاهش برای من میلرزید.. مبادا زبانم سرم را به باد دهد. مادر مصطفی گوشه خیابان افتاده و فقط ناله "یاالله "جانسوزش بلند بود.. و به هر زبانی التماسشان میکرد دست سر از ما بردارند... یکیشان به صورتم خیره مانده بود و نمیدانستم در این رنگ پریده و چشمان وحشت زده چه میبیند که دیگری را صدا زد... عکسی را روی موبایل نشانش داد و انگار شک کرده بود که سرم فریاد کشید.. _اهل کجایی؟ لب و دندانم از ترس به هم میخورد... و سیدحسن فهمیده بود چه خبر شده که از همان روی خاک صدای ضعیفش را بلند کرد _خاله و دختر خاله ام هستن. لاله، نمیتونه حرف بزنه! چشمانم تا صورتش دوید و او همچنان میگفت _داشتم میبردمشون دکتر. خاله ام مریضه. و نمیدانم چه عکسی در موبایلش میدید که دوباره مثل سگ بو کشید _ایرانی هستی؟ یکی با اسلحه بالای سر سیدحسن مراقبش بود و دو نفر، تن و بدن لرزانم را به صلّابه کشیده بودند... و من حقیقتاً از ترس... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
یه روزی دهن‌هامون پُر خاک میشه دیگه نمی‌تونیم بگیم حُسیـن😭))))
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 سلام 💗✨دوشنبه تون عالی و بینظیر 🌸✨روزتون سرشاراز موفقیت 🌷✨الهی آفتاب زندگی تون 💗✨همیشه پرنور باشه 🌸✨الهی روزی تون پر 🌷✨برکت باشـه 💗✨الهی همیشه شـادی 🌸✨تـو لحظه هاتون 🌷✨وخوشبختی مهمان 💗✨خـونه هاتـون باشه 🌸✨روزتون زیبـا و در پناه خدا