📲 شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)
📎 #فاطمیه
📎 #عکس_استوری
📎 #شهادت_حضرت_فاطمه
📎 #ایام_فاطمیه
#ڪانالمارابہاشتراڪبگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
💢 كسى كه به تو هشدار مى دهد ♻️ همانند كسى است كه
به تو مژده مى دهد
📚حکمت 59 نهج البلاغه
#ڪانالمارابہاشتراڪبگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ | #استاد_شجاعی
✘ سه تا مسئله کلیدی که تمام تلاشتون رو باید بکنید فرزندانتون یاد بگیرن!
#ڪانالمارابہاشتراڪبگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
💢 اهمیت توجه به والدین
🟢 از نظر اسلام توجه به والدین اهمیت ویژهای دارد. این دین آسمانی، خدمت به آنها را حتی در صورت کافر بودنشان، توصیه نموده است.
🔻 شخصی از امام رضا علیهالسلام پرسید: آیا برای پدر و مادرم که کافرند دعا کنم؟ حضرت فرمودند: هم برایشان دعا کن و هم از طرف آنها صدقه بده و اگر زنده هستند، با ایشان مدارا کن. پیامبر خدا فرمودند: خدا مرا به رحمت مبعوث کرده است، نه به دشمنی.
📚 کافی، اسلامیه، ج۲، ص۱۵۹.
📎 #والدین
📎 #اعتقادات
#ڪانالمارابہاشتراڪبگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
💢 خوشحالی به خاطر مواجه نشدن با مردها
🟢 پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله پس از ازدواج امیرالمؤمنین با حضرت زهرا سلاماللهعلیهما، کارهای خانه را به حضرت زهرا سلاماللهعلیها و کارهای بیرون را به حضرت علی سلاماللهعلیه سپردند.[پساز آن] حضرت فاطمه فرمودند: فقط خدا میداند که چقدر از این تقسیم کار خوشحال شدم؛ زیرا پیامبر با این کار، مرا از بیرون رفتن و روبهرو شدن با مردان معاف نمودند.
📚 بحارالانوار، ج۴۳، ص۸۱.
📎 #ایام_فاطمیه
📎 #نامحرم
📎 #فاطمیه
📎 #اعتقادات
#ڪانالمارابہاشتراڪبگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
.
🔰راهکارهایی برای کاهش لجبازی کودک
🔻۱-تکرار بیش ازحدتوصیه، کودک را لجباز می کند.
🔻۲- بجای توصیههای دستوری از توصیههای خبری استفاده کنید.
🔻۳-خواستههای موجه کودک را پاسخ دهید.
🔻۴- به کودکانتان توجه بیشتری داشته باشید.
🔻۵- سرزنش کردن بیش ازحدکودک، او را لجبازتر میکند
🔻۶- به فرزندانتان حق انتخاب دهید.
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
#یادت_باشد #قسمتسیسوم 🌿﷽🌿 🌺هفت عروس ودامادقبل ماعقدشان خوانده شد، محضر زیبایی بودباپرده های ک
#یادت_باشد
#قسمتسیچهارم
🌿﷽🌿
🌼باعمه ومادرم روبوسی کردیم،
برای زیرلفظی یک النگوخریده بودندکه آن هم کوچک درآمد.
🌻قرارشدببرندعوض کننددستبندبخرند.یک چمدان پراز وسیله هم آورده بودند:
قرآن،چادرنماز،اسپند،مسواک،به همراه یک ادکلن خیلی خوشبوکه همه راحمیدباسلیقه خودش انتخاب کرده بود.
🌹وقتی داشتیم ازمحضر بیرون می آمدیم حمید به من گفت:"وقتی رفته بودم کربلا میخواستم برات چادرعروس بخرم.ولی گفتم شاید به سلیقه تونباشه،انشاءالله باهم که کربلا رفتیم باسلیقه خودت یه چادر عروس قشنگ میخریم."
مراسم که تمام شدسعیدآقا که آنهاهم نامزدبودندگفت:
شماتازه عقدکردین باماشین ما برین بیرون شام بخورید.
🍎سعیدآقامامور نیروی انتظامی بودومعمولابرای ماموریت و دوره ی آموزشی سیستان وبلوچستان میرفت.
خیلی کم پیش می آمد که قزوین باشد،حتی روزی که صیغه کردیم وهمه فامیل مهمان بودند آقاسعید زاهدان بود.
🍀حمیدگفت: نه داداش شما تازه از ماموریت اومدی باخانمت برو بیرون،ما پای پیاده رفتنمون بدنیست.
ازبقیه خداحافظی کردیم وبعدازخواندن نماز درمسجد به سمت بازار راه افتادیم.
🌸بخاطر رانندگی شوماخری حمید ونحوه ی پارک کردن وافتادن در جوی آب،فرصت نکرده بودم دنبال جوراب بگردم.
باعجله یک جفت جوراب سفیدپوشیده بودم.
به حمیدگفتم:با این جوراب های سفیدمن خیلی معذبم.اولین مغازه ای که دیدیم بریم جوراب مشکی بخریم.
❤️پای پیاده نبش چهار راه عدل به خرازی رسیدیم،
فروشنده گفت: جوراب نازک بدم بهتون یاضخیم؟
گفتم مهم نیست فقط رنگ مشکی که توی چشم نباشه.
🌷حمید بلافاصله گفت: نه خانم ضخیم باشه بهتره.
خنده ام گرفته بود.این رفتارهایش خیلی تودل برو بود.اینکه احساس میکردم همه جاحواسش به من هست.
سبزه میدان که رسیدیم به رستوران رفتیم،حمید طبق معمول کوبیده سفارش داد.تاغذا حاضربشود پانزده هزارتومان شمرد،به دستم دادوگفت:این مهریه شما خانوم!
💐پول راگرفتم وگفتم اجازه بده بشمارم ببینم کم نباشه!
حمیدخندید وگفت:هزارتومن هم بیشتر گیرشما اومده!
🌺پول رانشمرده دور سر حمید چرخاندم و داخل صندوق صدقاتی که آنجابودانداختم وگفتم:
نذر سلامتی آقای من!
ادامه دارد....
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
#یادت_باشد #قسمتسیچهارم 🌿﷽🌿 🌼باعمه ومادرم روبوسی کردیم، برای زیرلفظی یک النگوخریده بودندکه
#یادت_باشد
#قسمتسیپنجم
🌿﷽🌿
🌹دوران شیرین نامزدی ما به روزهای سرد پاییز وزمستان خورده بود،لحظات دلنشینی بود.
تنها اشکالش این بود که روزها خیلی کوتاه بودسرمای هوا هم باعث میشد بیشتر خانه باشیم تا اینکه بخواهیم بیرون برویم.
🌸فردای روز عقدمان حمید را برای شام دعوت کرده بودیم،
تازه شروع کرده بودم به سرخ کردن کوکوها که زنگ خانه به صدا درآمد.
حدس میزدم که امروز هم مثل روزهای قبل حمید خیلی زود به خانه مابیاید.
🍀از روزی که محرم شده بودیم هربار ناهار یاشام دعوت کرده بودیم،زودتر می آمد.
دوست داشت دستی برساند،اینطور نبود که دقیقا وقت ناهار یا شام بیاید.
حمید بعداز سلام واحوالپرسی با بقیه همراه من به آشپزخانه آمد.
گفت: به به ببین چه کرده سرآشپز
گفتم: نه بابا زحمت کوکوهارو مامان کشیده من فقط میخوام سرخشون کنم.
❤️روغن که حسابی داغ شد شروع کردم به سرخ کردن کوکوها.
حمیدگفت: اگر کمکی ازدست من برمیاد بگو.
به حمیدگفتم:پاک کردن مرغ بلدی؟باباچندتا مرغ گرفته میخوام پاک کنم.
🌷کمی روی صندلی جا به جا شد وگفت: دوست دارم یاد بگیرم وکمک حالت باشم.
خندیدم وگفتم:
معلومه تو خونه ای که کدبانویی مثل عمه من باشه ودختر عمه ها همه کار رو انجام بدن،شما پسرا نباید عملا از کار خونه داری سر رشته ای داشته باشید.
💐گفت: این طورها هم نیست فرزانه خانوم،بازمن پیش آقایون یه پا سرآشپزمیشم.چون وقتایی که میریم سنبل آبادمن آشپزی میکنم.برادرام به شوخی بهم میگن یانگوم!
صحبت با حمید حواسم را پرت کرده بود،موقع سرخ کردن کوکوها روغن روی دستم پاچید.
🌺تاحمید دید دستم سوخته گفت:بیا بشین روصندلی من بقیه رو سرخ میکنم، باید سری بعد برات دستکش ساق بلند بخرم که روغن روی دستت نریزه...
ادامه دارد...
-میگفت...
اگر علم ملاک باشد؛
شیطان از همه عالم تر است
عمل مهم است..🌱
- آیتاللهکوهستانی-
#شبتونبخیر✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کم نشه سایه ات از سرم حسین💚
صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚
🍃رو به شش گوشهترین
قبلهی عالم
هر صبح بردن نام
حسیـــن بن علی میچسبد:
چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست
اَبــاعَبـــــدالله...
هرکسی داد سَلامی به تو
و اَشکَش ریخت ،،،
او نَظـَرکَــردهی زَهــراست...
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
وعَلی العباس الحسُیْن...
ارباب بيکفن ســــــــلام...
#صبحم_بنامتان_اربابم
🧔♂️👨🦰👱♂️ به مقداری توجهات پدری نیازمندیم...!!!
🙏میشه هر شب یک ربع کمتر اخبار ببینیم و یک ربع هم کمتر با موبایلمون باشیم...
در عوض نیم ساعت بیشتر با کودکان باشیم...
فقط نباشیم...
بلکه همبازی باشیم....
فقط همبازی نباشیم...
بلکه همدل باشیم...
🚨 نقش_بازی نکنیم که بازی کرده باشیم،
واقعی بازی کنیم، مثل کودکان.
✅ بازی با کودکان حال ما را عوض می کند و هوای ما را در دنیای کودکی تازه می کند...
😍پس از همین امروز بیشتر با کودکان باشیم ...
🌹 سلام
💖🍃سه شنبه تون عالی
🍁🍃یک روز پراز شادی وآرامش
🌼🍃یک دل آرام و بی غصه
💖🍃یک زندگی آروم
🍁🍃و عاشقانه
🌼🍃و یک دعای خیر از
💖🍃ته دل!
🍁🍃نصیب لحظه هاتون
🌼🍃روزتون عالی
💖🍃و سرشار از خیر و برکت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖
🎥#تصویری
🔅اگر کسی گرفتاره و میخواد شرایطش تغییر کنه این ذکر رو بگه...
🔰#استاد_شجاعی
#ڪانالمارابہاشتراڪبگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علل پنهان بد اخلاقی ها و بهانه جویی های شوهر
#ڪانالمارابہاشتراڪبگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
مقام عرشی حضرت زهرا_8.mp3
14.09M
#مقام_عرشی_حضرت_زهرا "س" ۸
✨ بعد از نبیاکرم "ص"، جریان وحی قطع نمیشود، بلکه حضرت جبرئیل علیهالسلام، بر حضرت زهرا "س" وارد شده، و تمام برنامهی امامتیِ اهل بیت را تا ظهور امام زمان "عج" ، بر ایشان نازل فرموده است!
✦ بفرمودهی امام صادق ؛
تمام این اخبار آینده، که توسط جبرئیل نازل و توسط حضرت زهرا "س" املاء، و توسط امیرالمومنین"ع"؛ انشاء شده است، در کتاب "مصحف" فاطمه "س" آمده، که اکنون در نزد امام زمان علیهالسلام است!
https://b2n.ir/304434
#استاد_شجاعی
#ڪانالمارابہاشتراڪبگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
من ادواردو نیستم 3.mp3
17.84M
📗کتاب صوتی بسیار شنیدنی
من #ادواردو نیستم
"سرگذشت ثروتمندترین شهید شیعه"
قسمت 3⃣
#ڪانالمارابہاشتراڪبگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
message-1701752579-28.mp3
3.98M
🔳 شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)
🌴ممنونتم مادر ممنونتم بابا
🌴چون آشنام کردین با روضهی مولا
🎙 میثم مطیعی
📎 #فاطمیه
📎 #شهادت_حضرت_فاطمه
📎 #ایام_فاطمیه
#ڪانالمارابہاشتراڪبگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🔰 بررسی عوامل بی خوابی..
🔺 چرا بعضی شبها هرکاری میکنیم خوابمون نمیبره...
و
خواب مختصر و مفید چجور خوابی هست..؟
❗️در کدام مزاج خواب در کنترل فرده و در کدام مزاج فرد در کنترل خواب..؟
🔺استادحسین خیراندیش
#ڪانالمارابہاشتراڪبگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
🤯 پسرم خیلی شیطونه اصلا به حرف گوش نمیده
👨🏻🏫 کودکان تمام تجربیات و شناخت خودشان را از طریق بازی کسب میکنند. شکلگیری شخصیت آنها از این طریق صورت میگیرد. اگر پدر و مادری بخواهد شرایط خوبی را برای رشد فرزندشان آماده کنند، باید خانه و فضای خانواده را برای بازی فرزند مهیا کنند و فقط والدین باید ناظر باشند تا اینکه بچهها بازیهای سالم را انجام دهند.
#ڪانالمارابہاشتراڪبگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
#یادت_باشد #قسمتسیپنجم 🌿﷽🌿 🌹دوران شیرین نامزدی ما به روزهای سرد پاییز وزمستان خورده بود،لحظات
#یادت_باشد
#قسمتسیششم
🌿﷽🌿
🌻روی صندلی نشستم وگفتم: پس تو تا حواست به کوکوها هست من مرغ هارو پاک کنم.
توهم نگاه کن یادبگیرازاین به بعد خونه خودمون رفتیم توی پاک کردن مرغ ها کمکم کن.
🍎بخاطر اینکه علاقه داشت در امور خانه کمک حال من باشد سریع صندلی گذاشت وکنارمن نشست،
دوربین موبایلش راهم روشن کردوگفت:
فیلم برداری میکنم چون میخوام دقیق یادبگیرم وچیزی ازقلم نیفته.
گفتم: ازدست تو حمید!
🌹شروع کردم به پاک کردن مرغ ها،وسط کار توضیح میدادم:
اول اینجا رو برش میدیم،حواسمون باشه پوست مرغ رو اینجوری باید جدا کنیم.این قسمت به درد بال کبابی میخوره و...
🌸درست مثل یک کلیپ آموزشی بیش از سی بار آن فیلم را نگاه کرد.طوری که کامل چم وخم کار را یادگرفت.بقیه مرغ هارا حتی خیلی حرفه ای تر وسریع ترازمن پاک کرد.
شام را که خوردیم حمید طبق معمول نگذاشت مادرم ظرف هارابشورد،گفت:
من و فرزانه میشوریم،کنار ظرف شستن حرفامونم میزنیم.
❤️من ظرف ها را میشستم وحمید آنهارا آب میکشید.این وسط گاهی ازاوقات شیطنت میکرد و روی سروصورت من آب می پاچید.
به حمیدگفتم:میدونی آرزوی دوره نامزدی من چیه؟
باخنده گفت:چیه؟نکنه برای اون شیش میلیون نقشه کشیدی؟
💐گفتم : اون که نیازی به نقشه کشیدن نداره.حمیدآقا هرچی داره مال منه منم هرچی دارم مال حمیدآقاست.
گفت: حالا بگو ببینم چیه آرزوهات،کنجکاوشدم بشنوم.
🌷گفتم:
اولین آرزوم این هستش که از دانشگاه تاخونه قدم بزنیم وباهم باشیم.
دومی هم اینه که باهم تابالای کوه میلداربریم،من اون موقع که کوچکتربودم با داییم تا پای کوه میرفتم ولی نشد بالابریم.
🌺حمیدگفت:خوشم میاد آدم قانعی هستیا،آرزوهای ساده ای داری.
دانشگاه تا خونه رو هستم ولی کوه رو قول نمیدم.چون الان شده بخشی ازپادگان ومحل کارما،سخت اجازه بدن که بخوایم بریم بالای کوه.
خداحافظی مان داخل حیاط نیم ساعتی طول کشید.
🍀حمیدگفت:فردا مرخصی گرفتم برم سنبل آباد،میخوایم باغ گیلاسمون رو بیل بزنیم،بابا دست تنهاست،میرم کمک کنم!
گفتم:
توروخدا مراقب باش،من همیشه از جاده الموت میترسم،آهسته رانندگی کنید.هروقتم رسیدین به من زنگ بزن...
ادامه دارد....
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
#یادت_باشد #قسمتسیششم 🌿﷽🌿 🌻روی صندلی نشستم وگفتم: پس تو تا حواست به کوکوها هست من مرغ هارو پ
#یادت_باشد
#قسمتسیهفتم
🌿﷽🌿
🌸ساعت ده صبح تازه مشغول مرور درس هایم شده بودم که حمید پیام داد:
صبح آلبالوییت بخیر!
حدس زدم که ازسنبل آباد کنار درختهای آلبالو و گیلاسشان پیام میدهد.
❤️ازقزوین تا سنبل آباد هفتاد کیلومتر راه بود.روستایی درمنطقه الموت،بسیار سرسبز،کنار کوه های زیبایی که اکثر اوقات بلندی کوه ها داخل مه گم میشود.
خانه پدری حمیدداخل این روستا کنار یک رودخانه باصفاست.
تماس که گرفتم متوجه شدم حدسم درست بوده است.
🌷بعداز احوالپرسی گفت:
ببین فرمانده این درخت بزرگ آلبالویی که کنارش وایسادم مال شماست،کسی حق نداره به این درخت نزدیک بشه.
من را به القاب مختلف صدامیزد،
من پیش دیگران حمید صدایش میکردم.ولی وقتی خودمان بودیم می گفتم حمیدم!
💐دوست داشتم به خودش بقبولانم که دیگر فقط برای خودش نیست برای من هم هست!
سرشوخی رابازکردم وگفتم:
پسرسنبل آبادی از کی تاحالامن شدم فرمانده؟
🌺خندیدوگفت:
توخیلی وقته فرمانده هستی خبرنداری.
اولین تماسمان پنجاه وهفت دقیقه طول کشید!
پشت گوشی شنیدم که برادرش اذیتش میکرد وبه شوخی گفت:
حمید توخیلی زن ذلیلی! آبرو برای مانذاشتی!
🍀حمید احترام بزرگ تر بودن برادرش را داشت،چیزی به حسن آقا نگفت.
ولی به من گفت:
من زن ذلیل نیستم،من زن شهیدم! من زلت زده نیستم!
مرامش یک چیزی مثل همان دیالوگ فیلم فرشته ها باهم می آیند بود:
مرد باید نوکر زن وبچه اش باشد.
ادامه دارد...