فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ | #استاد_شجاعی
√ مهمترین دعای شب آرزوها
که اگه بتونی بگیریش زندگیت تکون میخوره چیه؟
منبع : شب آرزوها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری | #استاد_شجاعی
شب آرزوها نه! شب مهندسی رغبتها!
بلدی چجوری رغبتهاتُ مرتب کنی؟
منبع: لیلة الرغائب
رمز مهم لیله الرغائب.mp3
11.23M
#پادکست_روز
#استاد_شجاعی | #استاد_میرباقری
#حجت_السلام_قرائتی
✘ اولین شب جمعه ماه رجب چرا شده شب(آرزوها) مهندسی رغبتها؟
چه رمزی توی این انتخاب هست؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مجموعه #گوش_کن
• صدای هر تپش قلب
نشان حضور روح اوست در کالبد تو
• نشان فرصتی دیگر برای
روشن ساختن تاریکی های درونت
اگر بخواهی...
4_5846227105842464452.mp3
7.01M
#مهندسی_فکر
قسمت ۲۷
عادت های دست و پاگیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴ویژگی های زن خانهدار
🔻خانه داری فراتر از اون چیزیه که میگن هست🌸
#زن_عزت_افتخار
✨بانو!
این چادر تا برسد به دست تو
هم از کوچه های مدینه گذشته...
هم از کربلا
هم از بازار شام
هم از میادین جنگ
چادر وصیت نامه ی شهداست بر تن تو
چادرت را در آغوش بگیر...!"
و بگو برایت از خاطراتش بگوید...
همه را از نزدیک دیده است
#شهیدمحمدهادیامینی🕊️🥀
🌺🌸🌺🌸🌺
✨از امام صادق (ع)روایت است:
⚡️هرکہ چهل صباح دعای عهد رو بخواند، از یاوران حضرت مهدی (عج)باشد واگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد، خدا او را از قبر بیرون آورد تا در خدمت آن حضرت باشد وحق تعالی بہ هر ڪلمہ هزار حسنه او را ڪرامت فرماید وهزار گناه از او محو نماید⚡️
#دعای_عهد
⛅️آغاز روز با دعای دلنشین عهد⛅️
☘🌹☘🌹☘
بسم اللّه الرحمن الرحيم
اَللّـهُمَّ رِبَ النّورِ الْعَظيمِ، وَرَبَّ الْكُرْسِيِّ الرَّفيعِ، وَرَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَمُنْزِلَ التَّوْراةِ والإنجيل وَالزَّبُورِ، وَرَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَمُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظيمِ، وَرَبَّ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبينَ والأنبياء وَالْمُرْسَلينَ، اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ بِوَجْهِکَ الْكَريمِ، وَبِنُورِ وَجْهِكَ الْمُنيرِ وَمُلْكِكَ الْقَديمِ، يا حَيُّ يا قَيُّومُ اَسْاَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذي اَشْرَقَتْ بِهِ السَّماواتُ وَالاَْرَضُونَ، وَبِاسْمِكَ الَّذي يَصْلَحُ بِهِ الاَْوَّلُونَ والآخرون، يا حَيّاً قَبْلَ كُلِّ حَيٍّ وَيا حَيّاً بَعْدَ كُلِّ حَيٍّ وَيا حَيّاً حينَ لا حَيَّ يا مُحْيِيَ الْمَوْتى وَمُميتَ الاَْحْياءِ، يا حَيُّ لا اِلـهَ اِلّا اَنْتَ، اَللّـهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الاِْمامَ الْهادِيَ الْمَهْدِيَّ الْقائِمَ بأمرك صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ و عَلى آبائِهِ الطّاهِرينَ عَنْ جَميعِ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ في مَشارِقِ الاَْرْضِ وَمَغارِبِها سَهْلِها وَجَبَلِها وَبَرِّها وَبَحْرِها، وَعَنّي وَعَنْ والِدَيَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللهِ وَمِدادَ كَلِماتِهِ، وَما اَحْصاهُ عِلْمُهُ وأحاط بِهِ كِتابُهُ، اَللّـهُمَّ اِنّي اُجَدِّدُ لَهُ في صَبيحَةِ يَوْمي هذا وَما عِشْتُ مِنْ اَيّامي عَهْداً وَعَقْداً وَبَيْعَةً لَهُ في عُنُقي، لا اَحُولُ عَنْها وَلا اَزُولُ اَبَداً، اَللّـهُمَّ اجْعَلْني مِنْ اَنْصارِهِ وأعوانه وَالذّابّينَ عَنْهُ وَالْمُسارِعينَ اِلَيْهِ في قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلينَ لأوامره وَالُْمحامينَ عَنْهُ، وَالسّابِقينَ اِلى اِرادَتِهِ وَالْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْهِ، اَللّـهُمَّ اِنْ حالَ بَيْني وَبَيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذي جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِكَ حَتْماً مَقْضِيّاً فأخرجني مِنْ قَبْري مُؤْتَزِراً كَفَنى شاهِراً سَيْفي مُجَرِّداً قَناتي مُلَبِّياً دَعْوَةَ الدّاعي فِي الْحاضِرِ وَالْبادي، اَللّـهُمَّ اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ، وَالْغُرَّةَ الْحَميدَةَ، وَاكْحُلْ ناظِري بِنَظْرَة منِّي اِلَيْهِ، وَعَجِّلْ فَرَجَهُ وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وأوسع مَنْهَجَهُ وَاسْلُكْ بي مَحَجَّتَهُ، وَاَنْفِذْ اَمْرَهُ وَاشْدُدْ اَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّـهُمَّ بِهِ بِلادَكَ، وَاَحْيِ بِهِ عِبادَكَ، فَاِنَّكَ قُلْتَ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ : (ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ اَيْدِي النّاسِ) فَاَظْهِرِ الّلهُمَّ لَنا وَلِيَّكَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِكَ حَتّى لا يَظْفَرَ بِشَيْء مِنَ الْباطِلِ إلّا مَزَّقَهُ، وَيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اَللّـهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِكَ، وَناصِراً لِمَنْ لا يَجِدُ لَهُ ناصِراً غَيْرَكَ، وَمُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ اَحْكامِ كِتابِكَ، وَمُشَيِّداً لِما وَرَدَ مِنْ اَعْلامِ دينِكَ وَسُنَنِ نَبِيِّكَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَاجْعَلْهُ اَللّـهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِن بَأسِ الْمُعْتَدينَ، اَللّـهُمَّ وَسُرَّ نَبِيَّكَ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ بِرُؤْيَتِهِ وَمَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِكانَتَنا بَعْدَهُ، اَللّـهُمَّ اكْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الاُْمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَعَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، اِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعيداً وَنَراهُ قَريباً، بِرَحْمَتِـكَ يـا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ .
☘🌹☘🌹☘
سه مرتبه میگویی : اَلْعَجَلَ الْعَجَلَ يا مَوْلاىَ یاصاخب الزمان
التماس دعا
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
دعای عهد.mp3
9.72M
🌸 دعای عهد
#قرار_صبحگاهی
🦋هدیه به مادر امام زمان
✨🕊الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🕊✨
🌼 دعای عهد با #امام_زمان عج
✨قرار تجدید بیعت با امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف ✨
═══ ೋ🌿🌹🌿ೋ══
🌹 سلام
🤍✨آخرین پنجشنبه دی
⛄️✨ ماهتون عالی و بینظیر
❄️✨هزاران
🤍✨خوبی برای امروزتون
⛄️✨وهزاران عشق نثار شما،
❄️✨نازنین دوست
✨الهی!🙏
🤍✨دلت مثل روز روشن و
⛄️✨مثل برکه آروم باشه،
❄️✨شادی قلبت مداوم،
🤍✨نفست گرم،
⛄️✨روزگارت پرعشق
❄️✨و لبريز از اتفاقات قشنگ باشه
🤍✨آخرهفته تون شاد و در پناه خدا
Part06soleymany.mp3
15.51M
📚 کتاب «سلیمانی عزیز» روایتگر خاطراتی متفاوت و خواندهنشده از سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی بههمراه متن کامل وصیتنامه این شهید والامقام است ۔
📌" سلیمانی عزیز ۔گوشهای از زندگی مرد همیشه در صحنه جبهه مقاومت را پیشکش نگاه خوانندگان میکند.
#سردار_دلها
💢 تواضع در راه رفتن
🔹 «لَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»
🔸 (و به زنان با ایمان بگو) هنگام راه رفتن پاهای خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانیشان دانسته شود (و صدای خلخال که برپا دارند به گوش رسد) و همگی به سوی خدا بازگردید ای مؤمنان، تا رستگار شوید.
📚 نور: 31.
📎 #حجاب
📎 #عفت
📎 #عفاف_و_حجاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چگونه ذهنی پرکار و فعال داشته باشیم؟
👤 استاد حسین خیراندیش
➖🍃🪴🍃➖
@kanonserat
➖➖🪴➖➖
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
#یادت_باشد #قسمتصدچهارم 🌿﷽🌿 🌻ایام محرم با اینکه هوا تقریبا سرد شده بود با موتور شب ها می رفتیم
#یادت_باشد
#قسمتصدپنجم
🌿﷽🌿
از یک زمانی به بعد از پیامک دادن خوشم نمی آمد.
دوست داشتم با خط خودم برایش بنویسم، یادداشت های کوچک می نوشتم.
چون معمولا حمید زودتر از من از خانه بیرون می رفت و زودتر از من به خانه بر می گشت.
هر کاغذی که دم دستم می رسید برایش یادداشت می نوشتم، می گفتم تا چه ساعتی کلاس دارم، ناهار را چجوری گرم کند، مراقب خودش باشد.
ابراز علاقه یا حتی یک سلام خالی!، هر روز یک چیزی می نوشتم و می گذاشتم روی اوپن یا کنار آینه، خیلی خوشش می آمد.
می گفت نوشته هایت هر چند کوتاه است اما تمام خستگی را از تنم بیرون می برد، به من می گفت یک روز با این نوشته ها غافلگیرت می کنم!
برای شرکت در دوره یک روزه باید به تهران می رفتم، برای ناهار حمید لوبیا پلو درست کردم و بعد در یادداشتی برایش نوشتم:
«حمید عزیزم سلام، امروز میرم تهران برای غروب برمی گردم، وقتی داری غذا رو گرم می کنی مراقب خودت باش، سلام منو حسابی به خودت برسون!».
یادداشت را روی در یخچال چسباندم و از خانه بیرون زدم، دوره زودتر از زمان بندی اعلام شده تمام شد.
ساعت حوالی شش بود که داخل کوچه بودم، بچه ها داخل کوچه فوتبال بازی می کردند، پیرمرد مسن همسایه هم مثل همیشه صندلی گذاشته بود و جلوی در نشسته بود.
از کنارش که میخواستم رد بشوم یاد حرف حمید افتادم و با او سلام و احوال پرسی کردم.
پیش خودم گفتم حتما الآن حمید خوابیده برای همین زنگ در را نزدم، کلید انداختم و آمدم بالا، در را که باز کردم عینهو دودکش کارخانه دود بود که زد توی صورتم.
داشتم خفه می شدم، چشم چشم را نمی دید، چون پاییز بود هوا زود تاریک می شد، تنها چیزی که می دیدم تور کامپیوتر داخل اتاق بود.
وقتی داخل اتاق شدم حمید را دیدم که بی هوا پشت کامپیوتر نشسته بود، من را که دید سرش را بلند کرد و تازه متوجه این همه دود شد.
گفتم: «حمید اینجا چه خبره؟ حواست کجاست آقا؟ این دود برای چیه؟ غذا خوردی؟»،
گفت: «نه غذا نخوردم»
بعد یکهو با گفتن اینکه «وای غذا سوخت دوید سمت آشپز خانه.
از ساعت دو و نیم که حمید آمده بود اجاق گاز را روشن کرده بود تا غذا گرم بشود، بعد رفته بود سر کامپیوتر و پروژه دانشگاهش، آن قدر غرق کار شده بود که فراموش کرده بود اجاق گاز را روشن کرده است.
غذا که جزغاله شده بود هیچ! قابلمه هم سوخته بود، شانس آورده بودیم خانه آتش نگرفته بود، می دانستم چون غذا لوبیا پلو بود فراموش کرده، و گرنه اگر فسنجان بود مهلت نمی داد غذا گرم بشود، همان جا سر اجاق گاز میخورد.
ادامه دارد...
ادامه دارد....
#یادت_باشد
#قسمتصدششم
🌿﷽🌿
پاییز سال ۹۳ هر دو دانشگاه می رفتیم، معمولا عصرها حمید پشت کامپیوتر می نشست و دنبال مقاله و تحقیق و کارهای دانشگاهش بود.
نیم ساعتی بود که حمید پشت سیستم نشسته بود، داخل اتاق رفتم و کمی اذیتش کردم، نیم ساعت بعد دوباره رفتم داخل اتاق و این بار چشم هایش را بستم.
گفتم: کافیه حمید، بیا بشین پیش من، این طوری ادامه بدی خسته میشی، می خواستم با شوخی و خنده درس خواندن را برایش آسان کنم.
من هم که پشت کامپیوتر می نشستم همین ماجرا تکرار می شد، حمید هر نیم ساعت از داخل پذیرایی صدایم می کرد:
عزیزم بیا میوه بخوریم، دلم برات تنگ شده!
کمی که معطل می کردم می آمد کامپیوتررا خاموش می کرد، دنبالش می کردم می رفت داخل راهرو قایم می شد، می گفت:
«خب من چه کار کنم؟ هر چی صدات می کنم میگم دلم تنگ شده نمیای!».
حمید ترم های آخر رشته حسابداری مالی بود، درس های هم را تقریبا حفظ بودیم، حمید به کتاب ها و درس های من علاقه داشت و گاهی از اوقات جزوات من را مطالعه می کرد.
من هم در درس ریاضی سر رشته داشتم، گاهی از اوقات معادلات امتحانی را حل می کرد و به من نشان می داد تا آنها را با هم چک کنیم.
موضوع پروژه پایان ترمش در خصوص «نقش خصوصی سازی در حسابرسی های مالی» بود، بعضی از هم دانشگاهی هایش با دادن مبالغی پروژه های آماده را کپی برداری می کردند، نمره ای می گرفتند و تمام می شد.
ولی حمید روی تک تک صفحات پروژه اش تحقیق و جستجو کرد. چون دوره پایان نامه نویسی را گذرانده بودم تا جایی که می توانستم به او کمک کردم.
بین خودمان تقسیم کار کرده بودیم، کارهای میدانی و تحقیق و پرسشنامه ها با حمید و کار تایپ و دسته بندی و مرتب کردن موضوعات با من بود.
بعد از تلاش شبانه روزی وقتی کار تمام شد ماه عسل کار را به استاد خودمان نشان دادم، اشکالات کار را گرفتیم، حمید پروژه را با نمره بیست دفاع کرد، نمره ای که واقعا حقیقی بود.
فردای روزی که حمید از پروژه اش دفاع کرد هر دوی ما سرما خورده بودیم، آبریزش بینی و سرفه عجیبی یقه ما را گرفته بود.
دکتر برایمان نسخه پیچید، داروها را که گرفتیم سوار تاکسی شدیم که به خانه برویم، راننده نوار روضه گذاشته بود، ما هم که حالمان خوب نبود، دائم یا سرفه می کردیم یا بینی خودمان را بالا می کشیدیم.
راننده فکر کرده بود با صدای روضه ای که پخش می شود گریه می کنیم!
سر کوچه که رسیدیم حمید دست کرد توی جیب تا کرایه بدهد، راننده گفت: «آ سید! مشخصه شما و حاج خانم حسابی اهل روضه هستین، کرایه نمیخواد بدین، فقط ما رو دعا کنین».
حتى توقف نکرد که ما حرفی بزنیم، بعد هم گازش را گرفت و رفت، من و حمید نشستیم کنار جدول نیم ساعتی خندیدیم.
نمی توانستیم جلوی خنده خودمان را بگیریم، حمید به شوخی می گفت: «عه حاج خانم کمتر گریه کن!».
تا این را می گفت یاد حرف راننده می افتادیم می زدیم زیر خنده، رفتار و ظاهر حمید طوری بود که خیلی ها مثل این راننده فکر می کردند.
طلبه است، یا «آ سید» صدایش می کردند.
البته حمید همیشه به من می گفت من سیدم، چون از طرف مادربزرگ پدری نسب حمید به سادات می رسید.
#ادامه_دارد...
💠 مغزهای بسته!
⬅️ این سخن که اسلام، زن را با «چادر سیاه» در قبرستانِ خانه مدفون کرده، وقتی درست است که به جای اینکه زن را با چادر پوشانده باشند، مغزش را با چادر بسته باشند.
☝️ اگر زن با چادر پوشیده باشد و به بت ساختن از چادر و پوشش و بت پرستیدن مشغول نشده باشد، کجا او را در قبرستان زندانی کرده اند؟ بالاترین نوع پوشش، بستن مغز با القاء محدودیت و نتوانستن است.
📎 #حجاب
📎 #پوشش
🔸️ما را از ماه رجب انداختی
🔻مرحوم جعفر اسحاقی(جعفردايى) خدمتگزار
آیت الله کوهستانی(ره) نقل می کند:
🔹️روزی آقاجان از من خواست سری به آسياب آبى ايشان بزنيم.
با هم حركت كرديم و پس از رسيدن و استراحتى كوتاه، آقا آسيابان را خواست و به او گفت: «چند روز قبل آرد چه كسی را به منزل ما فرستادی؟».
🔹️آسيابان گفت: «شخصی که ظاهراً متمكن و بهايىمسلک بود، گندم خوبى داشت و آردش بسيار سفيد بود و من مزدی آن را برای شما فرستادم».
🔹️تا اين جمله را گفت، آقاجان چهرهاش تغيير كرد و با عصبانيت فرمود: «مؤمن! ما را از فضيلت ماه رجب محروم كردی!».
🔹️اين توجه و مراقبت به دليل آن بود كه طبق فرمايش آقاجان، مدتی قلبش اقبال و رغبت چندانى به عبادت نداشت و مانند گذشته از عبادت و نمازش لذت نمی برد. در فكر و انديشه بود كه اين نقطه تاريک را بيابد؛ ابتدا از خانواده پرسيد که از كسی آرد قرض گرفته يا از آرد وَقفی استفاده كردهاند يا کسی نان و غذايی به منزل آورده است؟ وقتى از منزل مطمئن شد، سراغ آسيابان را گرفت و متوجه شد كه اين عدم رغبت، از آردی است كه آسيابان برای او فرستاده بود.
▫️منبع: کتاب برقله پارسایی، ص ۱۱۳
یاد خدا ۱۲.mp3
11.39M
مجموعه #یاد_خدا ۱۲
#استاد_شجاعی | #استاد_عالی
✘ در زمانهای خاص، مثل شبهای قدر، لیله الرغائب، عرفه و ...
و یا
در مکانهای خاص مثل حرم، راهپیمایی اربعین، مسجد و ....
اگر قلبمون قفل بود و حال معنوی خوبی برای درک اون مکان یا زمان نداشتیم، چکار کنیم؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿 گاهی از خود بپرسید که اگر خود را ملاقات میکردید، آیا از خودتان خوشتان میآمد؟!
🟨🌿🟨
صادقانه به این سوال جواب دهید و
خواهید فهمید که نیاز به چه تغییراتی دارید....
🟨 آنتونی_رابینز
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
✨تو معـــــ❤️ـــــشوق خدایی✨
#لیلة_الرغائب
🖼 هر روز خود را با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز کنید:
🔰حدیث روز :
🔅امیرالمومنین علیه السلام:
هرچه بیش ازمقدار روزی خود بدست آوری ؛خزانه دار دیگران خواهید بود.
📚نهجالبلاغه حکمت ۱۹۲
📿ذکر روز: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🔖مناسبت روز: روزغزه
🗓تقویم روز:
📌 جمعه
☀️ ۲۹ دی ۱۴۰۲ هجری شمسی
🌙 ۷ رجب ۱۴۴۵ هجری قمری
🎄 19 ژانویه 2024 میلادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فکت
لیلة الرغائب درست یا غلط؟
آیا اعمال «شب آرزوها» را انجام بدهم؟
#لیلة_الرغائب
🔻🔴🔴🔴🔴🔴ساعات استجابت دعا در روز جمعه
از پیغمبر شنیدم که فرمودند در روز جمعه یک ساعتی هست که اگر شخص مسلمان مراقبت داشته باشد و از خدا در آن ساعت خیری بخواهد، مطمئنّاً خدا به او عنایت می کند.
در روایات معصومین، ساعات استجابت دعا در روز جمعه بیان شده است که بدین شرح است:
امام باقر علیه السلام می فرماید:
«فِی یَوْمِ الْجُمُعَةِ سَاعَةٌ لَا یَسْأَلُ اللَّهَ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ فِیهَا شَیْئاً إِلَّا أَعْطَاهُ اللَّهُ»
در روز جمعه یک ساعتی هست که بنده مؤمن از خدا درخواستی نمی کند و حاجتی نمی طلبد، مگر اینکه خدا به او عطا می کند.
اما در روایات ۲ زمان برای استجابت نقل شده است :
۱- ساعت اول : ظهر جمعه
امام باقر علیه السلام در ادامه روایت می فرماید:
«وَ هِیَ مِنْ حِینِ تَزُولُ الشَّمْسُ إِلَی حِینِ یُنَادَی بِالصَّلَاةِ».
و آن زمان از ظهر شرعی که زوال شمس است، تا موقعی که ندا داده می شود.
که این اشاره به آیه شریفه در سوره جمعه و ندا برای نماز جمعه است.
مستدرک الوسائل ج ۶ ص ۱۹
۲- ساعت دوم : لحظات پایانی روز جمعه
در روایت هست که حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند:
من از پیغمبر شنیدم که فرمودند در روز جمعه یک ساعتی هست که اگر شخص مسلمان مراقبت داشته باشد و از خدا در آن ساعت خیری بخواهد، مطمئنّاً خدا به او عنایت می کند. من از پیغمبر سؤال کردم این ساعتی که شما گفتید چه وقتی است؟ حضرت فرمود آن موقعی که نصف خورشید هنگام غروب استتار پیدا کند.
بعد در ادامه روایت دارد: حضرت زهرا به غلامش می فرمود برو به پشت بام و نگاه کن، هر وقت این زمان فرا رسید که موقع غروب، نصف خورشید بالا بود، من را خبر کن؛ می خواهم دعا کنم.
معانی الأخبار ص ۳۹۹
🌼🌷🌹🌻⚘️🌼🌷🌹🌻⚘️🌼