eitaa logo
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
790 دنبال‌کننده
19هزار عکس
9.3هزار ویدیو
334 فایل
♦️حجاب من نشانه ایمان وولایتمداری ام است. 🌴کانال سنگر عفاف وتربیت👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
💞با کودک خجالتی چگونه رفتار کنیم؟به کودک خود زمان دهید تا احساس راحتی کند. او را مجبور نکنید سریع به آغوش بزرگسالان ناآشنا برود. در عوض، فرد بزرگسال را تشویق کنید تا با بازی در کنار کودک شما به آرامی به او نزدیک شود ❣در موقعیت‌های اجتماعی مانند گروه‌های بازی یا گروه‌های والدین، ​​در کنار فرزند خود بمانید و او را برای کاوش بیشتر تشویق کنید. همانطورکه کودک شما احساس راحتی می‌کند، می‌توانید به تدریج برای دوره‌هایی کوتاه از او دور شوید. به عنوان مثال، در حالی‌که کودک شما روی زمین بازی می‌کند با سایر بزرگسالان روی صندلی بنشینید. در صورت نیاز می‌توانید گاهی کنار فرزند خود بازگردید.
🌳درختي بر خاک و درختی در قلب بكاريم 🌱 اولی برای هوايی پاک 🌲دومی برای عشقی پاک 🍀كه هر دو برای حيات لازمند 🌴١٥ اسفند روز درختكاری مبارک🌴
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
❣️ #رمان_از_سوریه_تا_منا #قسمت_۱۸ 🌻 بعد از کمی سکوت خوابش برد. چشمانم می سوخت و خیره به جاده رانند
❣️ 🌻 ساکش آماده بود. انگار همیشه آماده ی ماموریت بود. هر چه اصرار می کرد استراحت کنم قبول نکردم. ناهار فسنجان درست کردم. خیلی دوست داشت. به زهرا بانو و باباهم گفتم بیایند. توی اتاق تنها بودیم. کیفم را آوردم و تسبیح را به او نشان دادم. ــ صالح جان... این تسبیح📿 رو خانوم یکی از شهدای مدافع حرم بهم داده. دفعه ی قبلی که رفتی، باهاش برای سلامتیت صلوات می فرستادم. با خودت ببرش.😔 دستم را بوسید و گفت: ــ ای شیطون😜 از همون موقع دلتو دادی رفت؟؟!! می خوام پیش خودت باشه که دوباره برا سلامتیم صلوات بفرستی.📿 تسبیح را به تخت آویزان کردم. بغض داشتم و صالح حال دلم را می فهمید. دستش را زیر چانه ام گرفت و گفت: ــ قول میدم وقتی برگردم هر چقدر دوست داشتی مسافرت ببرمت. تو فقط منو ببخش. بخدا دست خودم نیست. اعلام اعزام کنن باید بریم.😕 بغضم ترکید و توی آغوش مردانه اش جا گرفتم. ــ تو فقط برگرد.😭 سالم و سلامت بیا پیشم من قول میدم ازت هیچی نخوام. مسافرت فدای یه تار موی تو. من صالحمو می خوام، صحیح و سالم... نوازشم کرد و آنقدر بی صدا مرا در آغوشش گرفت که خودم آرام شدم و از او جدا شدم و به آشپزخانه رفتم که غذا را وارسی کنم. همه هوای دلم را داشتند و زیاد پا پیچم نمی شدند. غذا خورده شد، چه خوردنی.😖 فقط حیف و میل شد و همه با غذایمان بازی می کردیم. حتی صالح هم میل چندانی نداشت. بخاطر دل من بیشتر از بقیه خورد اما مشخص بود که رفتارش تصنعی ست. هر چه از لحظه ی بدرقه بگویم حالم وصف ناشدنی ست. زیر لب و بی وقفه صلوات می فرستادم و آیة الکرسی می خواندم. قرآن و کاسه ی آب آماده بود. رفتم از توی اتاق کوله اش را بردارم که خودش آمد و گفت: ــ سنگینه خوشگلم.😊 خودم بر می دارم. به گوشه ای رفتم و به حرکاتش دقیق شدم. چشمانم می سوخت و گونه ام خیس شد. هر چه سعی کردم نمی توانستم جلوی اشکم را بگیرم. ــ مهدیه😔 تو رو خدا گریه نکن. بند دلم پاره میشه اشکتو می بینم. سریع اشکم را پاک کردم و لبخندی زورکی به لبم نشاندم.☺️ ــ قولت که یادت نرفته؟ برایم احترام نظامی گذاشت و گفت: ــ امر امر شماست قربان...👋🏻 گونه اش را بوسیدم و گفتم: ــ آزاد...😘 و هر دو خندیدیم. میلی به خداحافظی نداشتیم. بی صدا دست هم را گرفتیم و از اتاق بیرون آمدیم. این بار بابا هم با پدر صالح همراه شد. برگشته بود و از توی شیشه ی عقب اتومبیل، آنقدر نگاهم کرد که پیچ کوچه را رد کردند. دلم فرو ریخت و سریع به داخل خانه و اتاقمان دویدم.💔 زجه زدم و های های گریه کردم. انگار بی تابی سلما اینبار به من رسیده بود. سری قبل، من محرم دلتنگی سلما بودم و حالا زهرا بانو و سلما هر چه می کردند نمی توانستند مرا آرام کنند. حالم خیلی بد بود و انگار اتاق برایم تنگ و تنگ تر می شد. روی تخت نشستم و چنگ انداختم به تسبیح.📿 اللّٰهُمَ صَلِّ عَلٰی مُحَمَّدِاً وَ آلِ مُحَمَّدْ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ... ...
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
❣️ #رمان_از_سوریه_تا_منا #قسمت_19🌻 ساکش آماده بود. انگار همیشه آماده ی ماموریت بود. هر چه اصرار
❣️ 🌻 روزهای تنهایی و زجرآورم سپری می شد. حفظ ظاهر را یاد گرفته بودم امان از تنهایی اتاق خوابم.😔 جای خالی صالح را کنارم خیلی حس می کردم. سعی داشتم بیشتر توی منزل خودمان باشم و به اتاق دونفره مان پناه می آوردم. زهرا بانو خیلی اصرار داشت به آنجا بروم به همین خاطر ساعتی از روز را آنجا بودم و سریع بر می گشتم. می ترسیدم صالح زنگ بزند و من خانه نباشم.💔 موبایلم همیشه توی دستم بود اما اکثرا صالح با منزل تماس می گرفت. شبها که به غیر از اتاقمان جای دیگری آرام و قرار نداشتم. انگار اتاق، هوای آغوش صالح را داشت که اینقدر آرامم می کرد.🙄 تسبیح که همراه شبانه روزم شده بود. نمی دانم چقدر صلوات می فرستادم اما آرام می شدم. پایگاه رفتنم را آغاز کرده بودم و علاوه بر آن کارهای جهادی هم انجام می دادم که سرگرم باشم. شمارش معکوس دیدارم با صالح شروع شده بود. گفته بود می آید اما روز دقیقش را نمی گفت.😕 من هم اصرار نمی کردم. هر لحظه منتظر صدای زنگ در بودم. یک هفته از خانه بیرون نرفتم. حتی پیش بابا و زهرا بانو نمی رفتم. می ترسیدم در نبودم صالح بیاید و من نباشم.😱 یک روز نزدیک غروب بود و من منتظر خبری از صالح کنار تلفن نشسته بودم. زهرا بانو اصرار کرد و گفت باید شام را با آنها باشم. اصلا دلم نمی خواست از خانه جُم بخورم. اینقدر بابا و زهرا بانو اصرار کردند که قبول کردم بروم. پدرجون و سلما زودتر از من به آنجا رفتند. من هم به بهانه ی کاری که نداشتم ساعتی بعد از آنها رفتم.😐 منتظر تماس صالح بودم. از دیروز چشم دوخته بودم به صفحه ی تلفن. ناامید شدم و چادر رنگی را سرم انداختم و رفتم. پکر و گرفته روی مبل نشستم 😔 و زهرا بانو گفت: ــ یه ساعته که معطلمون کردی حالا هم که اومدی اینجوری بُق کردی؟! آهی کشیدم و گفتم: ــ منتظر تماس صالح بودم.😔 دسته گل نرگس از پشت مبل توی صورتم آمد و صدای صالح گوشم را نوازش داد:😳 ــ مگه این صالحو نبینم که خانومشو منتظر گذاشته. باید یه گوش مالی اساسی بهش بدم.😒😜😅 جیغ کشیدم. آنقدر بلند که خودم هم باورم نمی شد. از جایم پریدم و صالح را دیدم که پشت سرم ایستاده بود. خدایا چه حالی داشتم؟!😍😭😫😕😭 نه می توانستم حرفی بزنم و نه واکنشی. در سکوت دستش را گرفتم و به اتاق خودم بردم. در را بستم و او را به آغوش کشیدم.😍 باورم نمی شد صالح کنار من بود. اشک می ریختم و خدا را شکر می کردم. صالح هم حالی همانند من داشت. فقط از حرکتم کمی بهت زده بود🙈 ــ آروم باش خانومم. مهدیه جان... عزیز دلم... من کنارتم. سالمم. به قولم عمل کردم. منو ببین😍 توان هیچ حرفی نداشتم. سجاده را پهن کردم و صالح را کنار سجاده نشاندم و در حضورش دو رکعت نماز شکر خواندم... باز هم مرا غافلگیر کرده بود.❤️ ادامه دارد....
درخت زیتون، نهالی که امروز رهبر انقلاب کاشتند ▪️درخت زیتون مظهر تداوم مقاومت ملت فلسطین 🔹یکی از سه‌نهالی که امروز به‌مناسبت روز درختکاری توسط رهبر انقلاب اسلامی کاشته شد، نهال درخت زیتون بود. 🔹درخت زیتون نمادی از مقاومت، تاریخچه مالکیت زمین و روحیه پایدار مردم فلسطین است. این درخت حتی در برابر خشکی و شرایط خاک نامناسب نیز توانایی بقا و رشد دارد و نمادی از اراده بی‌نهایت فلسطینی‌هاست و با هویت فرهنگی و تاریخی این ملت نیز گره خورده است. 🔹درخت زیتون مظهر مبارزه، امید و تداوم یک ملت مقاوم است.
💖 ڪنار مـــــــادر ڪه باشی🤍 فصل ســـــــردی❄️ به نام زمستان❄️ وجــــــود نخــــــواهد داشت…❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥دلیل مسلمان شدن خواننده ی معروف کره ای از زبان خودش 💥میگه چون در اسلام امید هست، من بسیار افسرده بودم اما بعد از آشنا شدن با اسلام، امید به زندگیم برگشت ... 📎 📎 📎 📎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥آیا تهیه موبایل برای فرزند کار درستی است؟! برای بچه‌هاتون موبایل نخرید! هیچ وقت برای بچه‌ها موبایل، گوشی، تبلت و کامپیوتر نخرید، بلکه برای خانواده بخرید! 🎙استاد تراشیون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💐🍃🌿🌸🍃🌾 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 نمیدانم نهان از من،چه نیکی کرده اي با “دل”…؟ که چون غافل شوم از او، دوان سوی “تو” می آید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ چرا عقیده حق از طرفدارانش بیش از مخالفانش آسیب می‌بیند؟ نکته‌ای قابل تامل از شهید مطهری با زیرنویس به سه زبان فارسی، عربی و انگلیسی اللّهم صلّ علی محمّدوآل محمّد و عجّل فرجهم 💎فضایل مولایمان را به همه بگوییم
امروز حضرت آقا درخت زیتون کاشتند. زیتون نماد مقاومت! سایتون مستدام رهبرم💖
🖼هرروز خود را با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز کنیم: 🗓تقویم امروز: 📌 چهارشنبه ☀️ ۱۶ اسفند ۱۴۰۲ هجری شمسی 🌙 ۲۵ شعبان ۱۴۴۵ هجری قمری 🎄 6 مارس 2024 میلادی 🔰حدیث روز : 🔅امیرالمومنین علیه السلام: ♻️با احمق معاشرت مکن؛ زیرا کارهای احمقانه خود را برای تو زیبا جلوه می دهد. 📚نهج‌البلاغه حکمت ۲۹۳ 📿ذکر روز: یاحی قیوم مناسبت روز :نداریم
سلام امام زمانم✋🌸 📖 السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا مَهْدِيَّ اَلْأَرْضِ وَ عَيْنَ اَلْفَرْضِ... سلام بر تو ای مولایی که حقیقت دین از قلب نازنین تو می‌تراود... سلام بر تو و بر روزی که از جانب خدا به سوی اسرار زمین هدایت می‌شوی! 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 📚 صحیفه مهدیه، زیارت حضرت صاحب‌الامر در سرداب مقدس، ص۶۱۰.
صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله ❤️ ملک دلم همین که به نام حسین شد عبدی گناهکار غلام حسین شد آرامشی نداشت وجودم به هیچ وجه تا که به اذن فاطمه رام حسین شد قند مکرر اسم "حسین" است، والسلام شیرین ترین کلام، کلام حسین شد «با یک سلام صبح به ارباب بی کفن » روزم پر از جواب سلام حسین شد یادم نمی رود که خدا هر زمان ز من قهرش گرفت، واسطه نام حسین شد صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین علیه السلام💚
4_5841498763461394668.mp3
4.36M
* بسیار زیبا 🎧 توصیه‌های پایانی ماه شعبان برای آماده شدن جهت ماه مبارک رمضان 🎤 حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری ‌ ‌
💠 زنان اسرارآمیز! ⬅️ یکی از دلایلی که زنان و به ویژه دختران و نسل جوان به سمت بی حجابی یا برهنگی می روند، همراهی با مُد روز و جذاب بودن است؛ آنها پوشش و حجاب را نماد عقب ماندگی و طرد شدن می دانند؛ اما واقعیت امر دیگری است؛ «جوانا فرانسیس» روزنامه نگار آمریکایی در این زمینه می نویسد، حجاب و لباس های عفیفانه پرجاذبه تر از هر مُد غربی است؛ زیرا زن را به صورت اسرارآمیزی می پوشانند و اعتماد به نفس او را جلوه می دهند 📎 📎 📎 📎
⭕️علائم هشدار دهنده تاخیر رشد کودکان 🔻ناتوانی در ایجاد صداهای نامفهوم یا غان و غون کردن 🔻عدم برقراری تماس چشمی 🔻ناتوانی در اشاره کردن یا تکان دادن دست 🔻لرزش یا حرکات کنترل‌نشده نخندیدن 🔻از دست دادن مهارت‌های قبلی 🔻کنترل ضعیف عضلات ⚠️در صورت مشاهده هر گونه علامت نگران‌کننده به متخصص اطفال مراجعه کنید.
یاد خدا ۴۲.mp3
14.01M
مجموعه ۴۲ | ※ مداومت در ذکر همیشه هم به نتیجه نمی‌رسد و قلب انسان را زنده و نورانی نمی‌کند! مشکل کجاست که ذکر (یاد) در این مواقع نتیجه نمی‌دهد؟
✅ با انجام این ۹ کار جایگاهتون رو بالاتر ببرید: ۱. از خودتان بودن خجالت نکشید. ـ ۲. انتظاراتتون رو از خودتون بالا و از بقیه پایین بیارید ۳. هیچگاه طرز فکرتون رو به خاطر اینکه شبیه دیگران باشید، عوض نکنید. ۴. به خودتان ایمان داشته باشید. ۵. در لحظه زندگی کنید. ۶. نه گفتن رو یادبگیرید. ۷. کاری رو انجام دهید که از ته قلب به درست بودنش ایمان دارید. ۸. ازمتفاوت بودن نترسید. ۹. در جامعه با افراد، با احترام و محبت برخورد کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا