eitaa logo
داعی‌َالله🇮🇷
374 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
2.7هزار ویدیو
50 فایل
🌿💚 به یاد وعشق او ♡اللهم عجل الولیک الفرج♡ وانت لاتعرف ماذا‌ فعلت بقلب المهدی: و تو نمیدانی که با قلب مهدی(‌عج)فاطمه چه کرده ای!💔 کپی‌: حلال❤ به گوشیم👇🏻 https://harfeto.timefriend.net/16823669089213
مشاهده در ایتا
دانلود
الحمدلله الذی خلق الحسین 😍
چه جوری دوست نداشته باشم؟وقتی ندیده ،دلم رو بردی😍اربابم👏 چه جوری دوست نداشته باشم؟کی من و دست کسی سپردی😍☺️💔
ای عهده دار مردم بی دست و پا حسین...
حاج اکبر لطیفیان، تو اولین شعر کتابِ «داریم با حسین حسین پیر می‌شویم..» میگن:
میگفت هم زندگیم‌، هم کار و کاسبی‌م و هم روزم با دیدن حسین برکت می‌گیره..
شخصی همسایه‌ی ابی‌عبدالله بود.. هر روز قبل از اینکه بره به زندگی‌ش برسه، به دیدار ابی‌عبدالله میومد،
داشتم به این بیت فکر می‌کردم تا اینکه روزی بین روضه، روضه خون این داستانو نقل کرد:
«بیشتر از التماس کردنِ سائل، سفره‌ی تو، چشم انتظار فقیر است»
یه روز، ناپاک و بدون تطهیر بود، غسل نکرده از خونه خارج شد همینطور که داشت میرفت..
با خودش گفت میرم دم خونه ابی‌عبدالله و بعدشم میرم پی کار و زندگی‌م..
رفت،در زد،منتظر موند، ولی ابی‌عبدالله درو وا نکردن..
از پشت در فرمودن: شما مگه نمی‌دونید ما مظهر پاکی و تطهیر هستیم و باید پاک به زیارت ما بیاید؟
دید.. ابی‌عبدالله دم در خانه، منتظر نشستن... چشم انتظارن تا اون شخص، به دیدارشون بیاد..
مرد خجالت کشید.. خجالت زده برگشت سمت خونه.. خودشو تطهیر کرد ولی با همون حال، خجالت زده دوباره رفت به زیارت آقا..
اون جا بود که فهمیدم، معنی این بیت، ینی چی...
وقتی که مرد به محضر حضرت رسید.. حضرت در آغوش کشیدن‌ش و فرمودند: منتظرت بودم، بری و تطهیر شده برگردی..
آقا جان..حسین جان.. درسته ناپاکم.. درسته گناه از سر و روم داره می‌باره.. ولی دلم خوشه، منتظرم نشستید.. چشم انتظارید تا برگردم..
نشه یه وقت.. اونقدری بارم سنگین بشه.. که دیگه خریدارم نباشید.. نشه دستامونو ول کنید ارباب.. ما غیر شما که کسی رو نداریم..
«بیشتر از التماس کردنِ سائل، سفره‌ی تو، چشم انتظار فقیر است پشت در خانه‌ات معطل‌مان کن، آبرو رفته اعتبار فقیر است...»
دلتنگ هیئت هستیم خدا می‌داند...
عاشقانه ترین تصویرِ تاریخ، حسین(ع)، در آغوشِ حسن(ع) است (: 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☕️♡ نوشته داستانی جذاب از زندگی دختری ایرانی که از کودکی به همراه خانواده‌اش در آلمان زندگی می‌کند به بیان زیبایی‌های اسلام و ایمان و قدرت و صلابت ایران و ایرانی و پاسداران واقعی پرداخته شده است...😍 فوق العاده جذاب و دوست داشتنی👌🙈
داعی‌َالله🇮🇷
☕️♡ #چایت_رامن_شیرین_میکنم نوشته #زهرا_بلند_دوست داستانی جذاب از زندگی دختری ایرانی که از کودکی به
❄️💫 آن روزها من یک‌ساله بودم و برادرم دانیال پنج‌ساله؛ مادرم همیشه نقطه‌ی مقابل پدر قرار داشت، اما بی‌صدا و جنجال، او تنها برای حفظ من و برادرم بود که تن به دوری از وطن و زندگی با پدرم داد؛ مردی که از مبارزه، تنها بدمستی و شعارهایش نصیب‌مان شد. شعارهایی که آرمان‌ها و آرزوهای دوران نوجوانی من و دانیال را تباه کرد؛ و اگر نبود، زندگی‌مان شکل دیگری می‌شد. پدرم با این‌که توهم توطئه داشت اما زیرک بود، و پل‌های بازگشت به ایران را پشت سرش خراب نمی‌کرد... می‌گفت «باید طوری زندگی کنم که هر وقت نیاز شد به‌راحتی برگردم و برای استواری ستون‌های سازمان، خنجر از پشت بکوبم...