eitaa logo
دفتر شعر من
95 دنبال‌کننده
11 عکس
16 ویدیو
0 فایل
اشعار سید عسکر رئیس السادات
مشاهده در ایتا
دانلود
.
دل تو گر ز تماشای جنان دل بکند دل آئینه بگو از تو چسان دل بکند آفتابی و خزان است زمین دور از تو پس بیا تا که زما نیز خزان دل بکند ۲۱ اسفند ۱۴۰۱
"ای غائب از نظر به خدا می سپارمت" هر چند من بدم به خدا دوست دارمت آماده ام که جان به فدایت کنم عزیز آلوده ام ولی به خدا بی قرارمت هر چند از نگاه تو من آب می شوم دارم به سر چو ابر که روزی ببارمت دنیا بدون تو همه ویرانه است و پوچ هر روزِ دهر را به خدا می شمارمت من مفلسم برای تو جز جان نمی دهم جز لوح دل به لوح دگر کی نگارمت من زنده ام به شوق لقایت عزیز من خوش آن دمی که سخت به بر می فشارمت هر چند عسکری نبود باب میل تو بگذر از او مگو که به جا می گذارمت هفدهم مرداد نود و پنج آخرین بازبینی۷ آذر ۱۴۰۱
برای آنکه شود نهی از بدی مشکل نموده اهل خطا آب چشمه ها را گل جماعتی که از اول نداشت ستر و حجاب چو یافت فرصت و میدان بتاخت همچو ابل همان گروه که تنها به فیلم گه گاهی حجاب بر سر خود داشت خارج از آن ول همان گروه که جولی امام آنها بود ز هر چه قید و حجاب و عفاف کینه به دل شدند مام وطن را به فتنه آبستن شدند مادر هر کس فتد به هر محفل همان که واسطه اش گشته بود ام شهید برای همچو شهیدی کشید از جان کل برای ذلت زن، بردگی اهل هوس برای حبس زنان عفیف در منزل دوباره قاسم و عباس جان فدا گشتند دوباره غارت معجر حرامی بزدل برای آنکه تبرج کنند نامردان شدند همره اهل نفاق و فوج مضل شدند حامی اوباش دشمنان، داعش کشید در سر خود نقشه ی یکی موصل دگر گلایه ندارم من از نیامدنش که عسکری شده ام از بساط خانه خجل ۶آبان ۱۴۰۱
بر معاویه، رسانیدند جاسوسان خبر ابن عباس آورد تفسیرِ قرآن سر به سر گفت او باشد،پسر بر عمّه ی احمد بگو کیست در تفسیر آن دانا و لایق تر از او جملگی گفتند ،قولش شرح فضل حیدر است اینچنین تفسیر را قطعا، شکایت در بر است گفت آنها را،که خود شخصاً به اوسر می زنم می روم در مجلسش، آتش به منبر می زنم چون به مجلس گشت وارد دید برهانی نکو هیچ جای اعتراضی نیستش، از هیچ سو گفت تفسیر است، یا مدح علی را می کنی زاده ی عباس، از حق هیچ پروا می کنی؟ گفت او را ابن عباس ای معاویّه، علی در کتاب حق، کجا فضلش نباشد منجلی؟ چون نبی منذِر که باشد،کیست بر هر قوم هاد؟ گفت آخر دست بر این آیه می باید نهاد؟ آیه ی تطهیر را پرسید از او در شأن کیست؟ گفت علی، اما به قرآن، غیر از این آیات نیست؟ گفت آن راکع بگو کیست به یؤتون الزکوة گفت او ، اما نما جایی دگر را التفات  گفت بنما آن خبرچیست، که باشد بس عظیم؟ گفت او،اما همین را گفت باید مستقیم گفت در قرآن که باشد حبل بهر اعتصام؟ گفت او ، اما چرا گویی از این آیت مدام؟ گفت این قرآن که را گوید کفی بِلَّله شهید؟ گفت علی و علم او، باید جز این را هم بدید گفت از قرآن بگو نفس پیمبر را که کیست؟ گفت او، اما به قرآن، غیربَهل آیات نیست؟ باز پرسید، از چه سائل را عذاب آمد فرود؟ گفت از بغض علی، اما جز این آیت نبود؟ گفت بلِّغ بر نبی دادار در حق چه کس؟ گفت او، اما تو بر آیات دیگر هم برَس گفت بر دین ایزد اکملت لکم را از چه رو؟ گفت علی اکمال دین باشد، ولی این را مگو ابن عباس ایستاد و گفت من را خود بگو؟ از کجای این کتاب حق، نمایم گفتگو گفت پس تفسیر فرما سوره ی زلزال را گفت معذورم که این هم، دارد آن منوال را گفت عجب! با سوره زالزال دارد او چه کار؟ گفت نشنیدی به امرش، ارض را آمد قرار گفت پس راحت بگو، تادارد این قرآن وجود هست با آن حیدر و بر فضل او سازد ورود عسکری آن را که بر فضلش عدو دارد وقوف می توان توصیف آوردن به دنیای حروف؟! فروردین نود و سه  آخرین بازنگری ۱۱ خرداد ۱۴۰۳
برای آنکه که نتازد عنید و شیطانی به کذب و سفسطه ندهد فریب انسانی برای آنکه مشخص شود حقیقت چیست برای آنکه نماند بشر به نادانی برای آنکه شود دست فتنه گرها رو برای آنکه نیابد سراب میدانی برای آنکه زن و زندگی و آزادی نگردد اهرم بدخواه و بد دل و جانی برای آنکه که کمین می کند برای نفاق برای آنکه ستاند ز ما مسلمانی برای آنکه کشد از سر زنان معجر برای آنکه نسوزد دوباره قرانی برای آنکه بگیری مهار داعش را که آرتین نشود بی گناه قربانی برای آنچه که انسانیت به جا آورد به آرمان و به شأن و تبار ایرانی برای آنکه نگردد کسی هوایی خس کشند تا وطنی را به مرز ویرانی برای آنکه جوانان به راه کج نروند به ورد و جادوی آن کس که خوب می دانی برای آنکه نباشد به هر کجا داعی هر آن ز جامعه او را بود محبانی برای آنکه نسازد جوان ما کاری که بعد آوردش خجلت و پشیمانی برای آنکه شود خلع ید ز اهل ریا ز جمع مختلسان با نشان پیشانی برای آنکه عدالت به حق شود جاری نجیب زاده نیابد به خلق رجحانی برای عسکری و این دل شکسته ی او برای درد فراقی که گشت طولانی بیا امام زمانم بیا برای کمک بیا که دهر بگیرد دوباره سامانی ۱۱آبان ۱۴۰۱
. "راز دل با تو گفتنم هوس است" بر دلم رنج دوری تو بس است عقده بر عقده می گذارد عمر بی تو اینجا هوا عجیب پس است در دل بحر دُرِّ ما پنهان در غُرق رو برای خار و خس است سالها دشمنان به رقص و سرور شادى ما به خردى عدس است شادی بی نگار بی معنی است این جهان بی تو چون قفس است عسکری را دعا تویی هر دم نزد آن ایزدی که دادرس است ۲۹آبان۱۴۰۰
. سالها رفت، به تحریم تو عادت کردیم در نداری همه احساس سعادت کردیم هیچگه برد نشد عاید ما زین جلسات باز با این همه احساس رشادت کردیم جمعه خواندیم اگر ندبه برای فرجش راضی از خود همه احساس عبادت کردیم کی به برنامه الحاقیت عامل بودیم؟ در سخن گر همه اظهار ارادت کردیم در پی کشتن وقتیم و خیانت اما از تو هر روز تقاضای شهادت کردیم همه در خارج میدان به لعب چون خرگوش باز بر شیر ظریفانه حسادت کردیم زنده هستیم تمامی به امید یک و پنج غیر را مدعی حق سیادت کردیم عسکری را بشکن حضرت حق این تحریم شاید از برکت او حس ولادت کردیم روی میز تو گزینه است فراوان یارب بگزین عفو که اینگونه مرادت کردیم فروردین نود و چهار آخرین بازنگری ۱۱ خرداد ۱۴۰۳
دوباره پوچ بودی جمعه رفتی ندیدم از تو سودی جمعه رفتی امیدی بر دلم آورده بودی همان را هم ربودی جمعه رفتی مرا دادی دوباره وعده ی وصل ولی خامم نمودی جمعه رفتی دلِ در انتظارم شکوه ها داشت تو بی گفت و شنودی جمعه رفتی برم بستی تو رویای فرج را در غم را گشودی جمعه رفتی بیا برعسکری آنسان که گویند عجب شعری سرودی جمعه رفتی ۴اسفند ۹۶ آخرین بازنگری ۱۱ خرداد ۱۴۰۳
مناظرات سیاسی دگر به اوج رسید ولی اگر چه قشنگند چشممان ترسید یکی برای یکی دیگر آمد از اول بر اینکه مستقل است آن یکی کند تاکید یکی دهد به رقیبش نشان در توبه که گفته بود ز تدبیر تو شدم نومید بداد وعده یکی هم که ریشه کن سازد سریع معضل بیکاری و سپس خندید یکی که وعده ی یارانه ی عجیبی داد چه بهتر آنکه صلاحیتش نشد تایید دلم که گور هزاران سوال صاﺋب شد شنید هر سخنی سوی یک نفر لغزید بیا که یوسف زهرا عجیب حیرانم بیا مرا برهان از جفای این تردید هشت اردیبهشت نود و شش 
تا بیایی کوچه را من آب و جارو می کنم هر هنر دارم برای خدمتت رو می کنم هی تصور می کنم وقت ظهورت را عزیز هی خیال خال و خط وچشم و ابرو می کنم ندبه ها در ندبه دارم عهدها در عهدها من به عشقت یاس ها را جمعه ها بو می کنم ای گل من گشته ام بیمار از هجران تو بر مداوای دل خود فکر دارو می کنم تا شوم شاها شبیه آنچه می خواهی توام میل بر همراهی افراد حق جو می کنم گشته ام نقال آه و هی حکایت قصه ای از غمت در حلقه ی بازو و زانو می کنم جمعه های بی تو من را تیرباران کرده اند باز هم چون می رسند احساس نیرو می کنم عسکری را وارهان از درد دوری ای خدا کی بگو دیدار با آن یار مهرو می کنم سوم فروردین نود و شش آخرین بازنگری ۱۱ خرداد ۱۴۰۳