نهج بخوانیم:
به خدا سوگند برادرم عقیل را دیدم که به شدت تهیدست شده بود و از من درخواست سه کیلو گندم اضافه داشت از بیت المال.
کودکانش را دیدم که از گرسنگی رنگشان پریده بود.
چون به درخواست او گوش دادم پنداشت که دین خود را به او وامیگذارم و از راه عادلانه خود دست بر میدارم.
روزی اهنی را در اتش گداخته به جسمش نزدیک کردم. پس چونان بیمار از درد فریاد زد.
به او گفتم ای عقیل، از حرارت اهنی می نالی که انسانی ان را گرم کرده اما مرا به اتش دوزخی میخوانی که خدای جبار با خشم ان را گداخته است؟!
خطبه 224
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی