eitaa logo
دقیقه های آرام
86 دنبال‌کننده
2هزار عکس
938 ویدیو
18 فایل
ارتباط با ما؛ @Mohajer1310
مشاهده در ایتا
دانلود
دقیقه های آرام
📖#بریده_کتاب کار به جایی رسید که گناه و حرام و این‌ها هیچ ارزش خاصی برای من نداشتند. اگر می‌گفتند
📖 کم‌کم نشانه‌ها خودشان را نشان می‌دهند. یکی‌اش همین گریه کردن بی‌دلیل و بی‌جهتم بود. بعد عقب‌تر را می‌بینم. مرور می‌کنم که از کجا شروع کردم که شب عاشورا آن گند را بالا آوردم. می‌بینم دو سال قبل من توی چنین شرایطی اینجا بودم، خب در حال انجام این کار بودم، حالا می‌بینم باز توی چنان شبی هستم، اما حال دیگری دارم. می‌نشینم حساب می‌کنم یکی یکی خاطراتم را. بعد از این بود که شک کردم به توجیهاتم . تردید کردم به درستی این مدل زندگی. شک کردم که چرا باید این‌جوری باشم؟ خب آدم به دلش می‌افتد که چرا این مسئله اتفاق افتاد؟ خودم را این‌جوری توجیه کردم که خود امام حسین دوست دارد که من این‌ها را ببینم. آمدم جلوتر باز هم برایم اتفاق‌هایی افتاد که به یاد امام حسین می افتادم و هی شکّم درباره‌ی مدل زندگی‌ام بیشتر می‌شد. از این‌جا شروع کردم به برگرداندن شعوری که از دست داده بودم. حالا روی شناختش دارم کار می‌کنم‌. می‌خوانم امام حسین کی بوده؟ چه کار کرده؟ خانواده‌اش کی بودن؟ ذهنم مدام دنبالش داره می‌گرده؟ برای چی این کارو کرد؟ اصلاً اسلام و صحبت دین به کنار، امام حسین تاریخی کی بوده؟ چرا این کارو کرده؟ از همین جا کم‌کم دوست‌هایم تغییر کرد، آدم‌های جدیدی اضافه شدند؛ مثلاً یک بچه هیئتی بود، حسین، قبل از آن هیچ کاری باهاش نداشتم. از دوست‌های دوران دبیرستانم بود؛ اما به اصطلاح خودمانی می‌گفتم: «بابا این اسکول کیه؟ چرا این‌جوریه؟» اصلاً درکش نمی‌کردم‌؛ اما کم‌کم اضافه شد توی زندگیم. گفتم حالا حرف این را هم گوش بدهم‌؛ یعنی قضاوت و برچسب را از رویش کندم. گفتم: «بذار ببینم چه می‌گوید. اینم انسانه، فکر داره، دلیل داره.‌ فقط من نیستم که می‌فهمم باید چه جوری زندگی کنم. اینم یه شبکه زندگی داره بذار ببینم چه جوریه.» ادامه دارد... @daghighehayearam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی یه ایرانی می‌خواد ، و اراده می‌کنه! 🇮🇷 @daghighehayearam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دقیقه های آرام
📖 #بریده_کتاب کم‌کم نشانه‌ها خودشان را نشان می‌دهند. یکی‌اش همین گریه کردن بی‌دلیل و بی‌جهتم بود.
📖 از یک جایی به بعد زندگی‌ام جهت گرفت. قبل از آن فقط پی رفیق‌بازی بودم، یا چه طور بگویم پی خوش‌گذرانی توی لحظه بودم. می‌خواستم لحظه برایم لذت‌بخش باشد؛ اما الآن زندگی‌ام جهت گرفته. می‌دانم که باید یک کاری انجام بدهم. می‌دانم که باید روی شخصیتم کار کنم. این کار کردن روی شخصیت چیز آسانی نیست. کمک می‌گیرم، متوسل می‌شوم. داستان کربلا آمدنم هم برای همین بود. از سال پیش که گفتند با کارت ملی هم می‌شود رفت کربلا. دلم می‌خواست بیایم. من مشمول خدمت بودم. گفتم: به‌به چقدر خوب! ما هم برویم ببینیم چه جوریه. پارسال قبل از اینکه من بیایم گفتند با کارت ملی حق ندارید بیایید . منصرف شدم‌. بعد شنیدم آخرهایش بچه‌ها با کارت ملی هم رد شده بودند . واقعا حالم بد شد. حس کردم جا مانده‌ام. حس عقب‌ماندن داشتم توی زندگی‌ام. نمی‌گویم روزشماری کردم، ولی دلم می‌خواست که امسال اینجا باشم. امسال هم مشکلاتی پیش پایم بود، اما توی دلم این بود که امام حسین است و می‌شود. حالا یک مدل دیگر می‌گفتم. می‌گفتم ما می‌رویم عرض ادب کنیم. اگر تا دم مرز هم رسیدم و نشد رد بشویم، عرض ادب می‌کنیم و برمی‌گردیم. اگر طلبید هم که می‌رویم. من قبلاً مفهوم واژه‌ی «طلبیدن» را نمی‌دانستم می‌گفتم: «طلب چیه؟ پاشو‌ برو‌ دیگه. خودت برو!» ولی پارسال لیاقتش را نداشتم که برسم به اینجا. با همان کارت ملی خیلی‌های دیگر آمدند، اما من نتوانستم. امسال واقعاً طلبید و الآن اینجا هستم. بدون پاسپورت و ویزا رد شدیم. البته کارمان درست نبود و ریسک بود، ولی دیگر نمی‌توانستم بنشینم توی خانه. قبل از این خیلی منطقی بودم. تلاش می‌کردم احساساتی نباشم. هنوز هم خیلی منطقی‌ام. برای همین هم تحت‌تأثیر نوحه و روضه نبودم. اما بعد از حرکت از حرم حضرت علی(ع) آمدیم توی راه تا به یک موکب ایرانی رسیدیم. ستون ۲۰۱ تقریباً، از خستگی داشتم می‌رفتم تو اغما، گنگِ‌گنگ بودم. فقط می‌خواستم بنشینم. یک روضه شروع شد. خواننده داشت از معرفت و شناخت خودش نسبت به امام حسین می‌خواند. یکهو گریه‌ام گرفت. اشک ریختم. عمق مطلب را که پیدا کردم، حس کردم خالی شدم. از آن حس اغما درآمدم. قبلاً می‌گفتم: « خب چیه این مردم رو به گریه می‌اندازن». تو این روضه انگار به نیابت از من خیلی از حرف‌هایم را زد. بعد از این روضه خالی شدم، آرام شدم. نشستن پای این روضه پریشانی‌ام را گرفت. از اول که راه افتاده‌ام دارم فکر می‌کنم برسم کربلا به امام حسین چه بگویم؛ اما فکر نکنم بتوانم حرف بزنم. فعلاً سکوت می‌کنم... پایان @daghighehayearam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جلد روغنی ۴۰برگ سایز: ۲۳×۱۶ قیمت : ۲۲/۰۰۰ تومان سفارش👇 @Mohajer1310 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🇮🇷 🇮🇷
ژله ای ۲۰سانتی قیمت : ۴/۵۰۰ تومان سفارش👇 @Mohajer1310 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🇮🇷 🇮🇷
ایرانی قیمت ۳/۰۰۰ تومان سفارش👇 @Mohajer1310 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🇮🇷 🇮🇷